چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


نان و نامی که دست و پا می شود


نان و نامی که دست و پا می شود
داورانی را با ملاک هایی کاملا غیررفاقتی و غیرشخصی انتخاب می کنند تا نانی هم از همان بغل به آنها برسد و آن داوران هم به همراه شاعر _ متولیان فوق الذکر، با ملاک هایی ایضا کاملا فنی و حرفه ای، شاعران مستعد را به عنوان برندگان کنگره برگزینند. این هم سومین صف سفره، اما چهارمین صف آن که حلا ل ترین نان هم مال آنهاست، دست اندرکاران اداری و اجرایی این کنگره ها هستند که از نظر محتوایی و کیفی هیچ تاثیری بر روند کار نمی توانند بگذارند و فقط پشتیبانی کار با آنهاست و اتفاقا شاعران موردنظر که کمترین زحمت را برای کنگره ها می کشند و بیشترین لذت را می برند، نسبت به این دست اندرکاران ناز و تبختری آنچنانی روا می دارند که بماند.
۲- طبیعی است که برخی از شاعران حرفه ای، شاعرانی که شعرشان را از سر نیاز درونی (و نه نیاز بیرونی) سروده اند یا در این کنگره ها شرکت نمی کنند یا اگر هم شرکت بکنند با خودشان کنار آمده اند که کمی تا اندازه ای «شعرفروشی» کنند و این جرمی هم نیست و عیبی هم نه، چرا که بالاخره روزگار سخت است و مشوق شاعر (و به خصوص خانواده شاعر که بار افسردگی ها و لاقیدی های شغلی و معیشتی شاعر را باید بکشند) همین چیزها می تواند باشد.
دیگر اینکه در این کنگره ها معمولا تعداد زیادی از شاعران جمع هستند و رفاقت ها و شعرخوانی ها و اصطکاک ذوق ها و سلیقه های مختلف (که همه در حاشیه کنگره اتفاق می افتد) بسیار مفید است.
۳- جذابیت دیگری هم در این کنگره ها هست و آن «نامی» است که شاعر می تواند برای خود دست و پا کند، برای اکثر شاعران این روزگار که در بهترین حالت باید از جیب مایه بگذارند تا یک انتشاراتی کتابشان را در شمارگانی نهایتا ۲هزار نسخه ای منتشر کند (تازه توزیعش بماند) چه از این بهتر که سالی در چند کنگره شرکت کنند و شعر و هویت شاعری شان را برای چند صد شاعر دیگر تثبیت کنند؟
۴- مجموع بندهای بالا ما را به این رهنمون می سازد و دیده ها و شنیده ها هم موید این است که نسلی از شاعران حرفه ای و نیمه حرفه ای که اکثراً هم در طیف سنی شاعران جوان قرار می گیرند، در حاشیه این کنگره ها با هم همزبانی و مراوده پیدا می کنند، هویت شاعری خود را تثبیت می کنند، سفری تفریحی با خرج نهادهای دولتی می روند و احیانا سکه ای یا سکه هایی را هم با خود به شهر و دیارشان تحفه می آورند.
به عبارت دیگر، این کنگره ها در ورای ظاهر فرمایشی دولتی شان، کارکردهای چندگانه ای دارند که ذاتاً بد نیست، بلکه می تواند مایه رشد و بستر استعدادیابی و استعدادپروری باشد، به شرط آنکه یک دید حرفه ای و مسئولانه (به هر دو قید توجه شود) از طرف شاعر _ متولیان این کنگره ها وجود داشته باشد و ثانیا نهادهای دولتی، شأن خود را فقط در پشتیبانی این کنگره ها تعریف کنند و میدان این کنگره ها را (که به خاطر موضوع ،معمولاً تنگ است) تنگ تر از این نکنند. البته می شود به روزی فکر کرد که مسئولان به «شعر» به خصوص و «ادبیات فارسی» به شکل عام آن، به عنوان یک بستر جاری شدن سنت فرهنگی و ملی نگاه کنند و می شود ارزیابی کرد که کارهای مثبتی که در حاشیه این کنگره ها برای شاعران تامین می شود، از طرق بهتری قابل حل باشد مثلا چه اشکال دارد که شهرداری ها کتابفروشی _ پاتوق های ویژه شعر یا داستان ایجاد کنند تا از رهگذر آن هم شاعران بدانند کجا می توانند همدیگر را در فضایی غیررقابتی ملاقات کنند ( نه مثل این کنگره ها که رقابت و حسادت بین شاعران موج می زند) و هم شاعر برای نشر دفتر اشعارش و معرفی خود به عنوان شاعر بداند که جایی هست که حتماً کتاب او را در ویترین می گذارد و شاعران، مشتری حتمی آن فروشگاه هستند. امثال این طرح ها و آرزوها زیاد است، اما فعلا نوع نگاه برخی دست اندرکاران به شعر، نگاه «موضوعی» است، اگرچه اصل این نگاه غلط نیست، لااقل از نظر نگارنده این سطور غلط نیست، چرا که شعر باید معنایی داشته باشد و آن معنا باید معنایی بزرگ باشد و الا شعر ارزش ندارد.
اما مقوله «دفاع مقدس» و شعر و ادبیات مربوط به آن. اولین آسیب که این دسته از شعرها با آن زاده می شوند این است که اکثراً در سایه همین حمایتهای تزریقی متولد می شوند و یکی از مهم ترین این حمایت های تزریقی، همین کنگره شعر دفاع مقدس است. حمایت های تزریقی، هم در نوع نگاه شاعران و پردازش معنایی آنها از مقوله جنگ، صلح، دفاع و مرگ تأثیر می گذارد و هم در این که بسیاری از این شعرها، تحت تأثیر غلبه یک روح برتر و غلیان درونی شاعر سروده نمی شوند و شاعر (در خوشبیانه ترین حالت) روزگاری از سر دردی، شعری برای جنگی که شرف و ناموس و وطنش را تهدید می کرد می سروده است اما به مرور، گفتن از آن و ادامه سرودن درباره آن برایش یک فریضه فرهنگی (یا یک عادت خوشایند) شده است؛ بگذریم از بسیاری از شاعران جوانی که اصلاً حال و هوایشان این نیست. مثلاً در همین کنگره شعر دفاع مقدس دوستی را دیدم که همین چند وقت پیش در وبلاگش، مطلبی گذاشته بود درباره «همجنس بازی و کم و کیف آن در شعر پست مدرن» . خودش را هم می شناسم، از آن آوانگاردهای روزگار است. سنش هم اصلاً به روزگار جنگ قد نمی دهد. چنین شاعری که نه تجربه حسی و نزدیک از جنگ داشته است و نه حال و هوا و علایقش با فضای شعر دفاع مقدس سازگار است، وقتی که شعری برای جنگ بگوید، شعری ضعیف از آب درمی آید (البته قضاوت کردن درباره نیت و سوز دل افراد کار من نیست).
درباره نگاه رسمی به جنگ که تحت تأثیر متولیان اداری این کنگره یعنی سرداران سپاه، همواره فضای شعرها را یک طرفه می کند نیز باید چیزی نوشت. دقت کنیم که جنگ هشت ساله ایران و عراق یک دفاع بود و این دفاع پیش و بیش از هر چیز جنبه ملی داشت؛ چنان که شهیدان زیادی را می شناسیم که چندان شخصیت های به اصطلاح آن روزگار حزب اللهی نبوده اند بلکه به خاطر غیرت و شرافتشان رفتند و شهید شدند. پس چرا شعر گفتن از چنین دفاعی محدود به طیف خاصی از شاعران مذهبی شده است؟ صرف نظر از روحیه عجیب و غریب روشنفکران ما که مثلاً برای «برادران یهودی محله گتوی ور شو» که در جنگ جهانی قربانی شده اند، شعر می گویند (مقصودم، شاملو است) ولی از یک خط شعر برای برادران و خواهران ایرانی اش که در جبهه ها و پشت جبهه ها قربانی دفاع از میهن شده اند دریغ می کنند، صرف نظر از این، باید مسأله را در حاکم شدن نگاه ایدئولوژیک و رسمی و جانبدارانه از جنگ جست وجو کرد. به نظر می رسد که اهمیت این مسأله ملی آن قدر بالاست که باید به سلیقه های دیگری هم که درباره این جنگ به ثبت تجربه ها و دریافت های شاعرانه شان پرداخته اند، نیز اجازه داد که بیایند و دوشادوش دیگران، در مستند کردن احساسات فروخفته آحاد و قشرهای مختلف مردم در جامعه پس از جنگ و متبلور کردن آن (که قطعاً رسالت اجتماعی شاعر این است) سهیم باشند. آیا واقعاً همه جوانانی که شعر می گویند و احیاناً شعرهایی درباره جنگ در دفترهای شعرشان دارند، همه همین تعدادی هستند که به شکل ادواری و نوبتی در این کنگره شرکت می کنند؟ و آیا همه شاعران نسل بعد از جنگ دیدشان درباره جنگ همین است؟ به نظر می رسد که اگر روزی کنگره شعر دفاع مقدسی داشته باشیم که شعرهای «دفاع مقدس» و «شعرهای ضدجنگ» و «شعرهای صلح» و ... در آنها عرضه شود و تجربه ها با هم اصطکاک و برخورد داشته باشند، بسیار زنده تر و تأثیرگذار تر خواهد بود.از طرف دیگر، «دفاع مقدس» یک حادثه تاریخی بود که در آن تجربه هایی فراتاریخی به دست آمد. تجربه تلفیق «عرفان و حماسه» و تجربه تلفیق «دین و ملیت» دو قلم از این تجربه ها بود. پس چرا در اکثر اشعار هنوز با زنجموره ها و مرثیه ها بر رفتن و دستمایه تکراری «بعد از تو» و هنوز با وصف پلاک و نخل سوخته و چفیه روبه روییم؟ علت آن است که خود آن «حادثه» یا حداکثر «تبعات عاطفی» آن، در سطح اول در اختیار شاعر است و چون این کنگره ها جنبه اداری و فرمایشی گرفته است، شاعر نه وقت بیشتری برای گذشتن از این سطح می گذارد (مگر چند سکه می دهند؟) و نه اصولاً فرمایش و بخشنامه قابلیت گذشتن از سطح و رسیدن به عمق را دارد. والا در جریان اصیل و مستمری که از خود زمان جنگ شروع شد و هنوز هم ادامه دارد، در شعر شاعرانی مثل ضیاءالدین ترابی، حمیدرضا شکارسری، حسین اسرافیلی، مجتبی مهدوی سعیدی، فرید اصفهانی، عبدالرضا رضایی نیا، محمدحسین جعفریان، سید ضیاءالدین شفیعی، مرتضی امیری اسفندقه، ابوالقاسم حسین جانی، شهرام مقدسی و ... که تعدادشان کم هم نیست، نه تنها شعر دفاع مقدس هنوز زنده است بلکه روز به روز بر غنای مفهومی آن افزوده شده است. اگر چه از کمیت آن قطعاً کاسته شده است (اتفاقاً جالب بود که از این افرادی که در بالا اسمشان را بردیم، غیر از یکی شان که آن هم داور مرحله نهایی بود، هیچ کدام در کنگره حضور نداشتند. حال خودشان نیامده بودند یا اصلاً دعوت نشده بودند، نمی دانم.)
●وقایع نگاری کنگره چهاردهم
کنگره امسال با یک حرکت استراتژیک همراه بود و آن عبارت بود از « استمالت» از خانه شاعران ایران. قصه از این قرار است که پارسال دوستی از شاعران که در سازمان برنامه و بودجه شاغل است تصادفاً بودجه در نظر گرفته شده برای خانه شاعران ایران (به عنوان کمک قانونی و موظف وزارت ارشاد به تشکل های غیردولتی) را می بیند و خبر آن را به گوش یکی دیگر از دوستان شاعر می رساند. آن بزرگوار هم خبر را با مبالغی تحریک و حساسیت برانگیزی ژورنالیستی در اختیار یکی از دوستان شاعر که در یکی از خبرگزاری ها مشغول است قرار می دهد. پس از آن، شد آنچه شد و همه خبر داریم. من در این جا مطلقاً در مقام قضاوت درباره آن دعوا نیستم اما چشمم را هم نمی توانم بر روی این ببندم که تمهیدات مهمی در این کنگره اندیشیده شد و به اجرا درآمد که تا حدودی کدورت آن ماجرا از میانه برخیزد. مهم ترین این تمهیدات تعریف جایزه ویژه کنگره برای قیصر امین پور بود. شاعر فرزانه و کم نظیر روزگارمان، همان گونه که انتظار می رفت، بزرگ منشانه از دریافت این جایزه و مبلغ نقدی آن تن زد و بنابر همان روحیه معلمی که در اوست، آن را به پنج نفر شاعر جوان اهداء کرد (البته انتخاب این شاعران جوان با او نبود)، به همین بهانه، فیلم مستندی شتابزده و ضعیف درباره قیصر ساختند و در مراسم افتتاحیه به نمایش درآمد و این شخصیت ذوابعاد در این فیلم مستند خلاصه شد به اظهار نظرهای دوستان و همراهانش در خانه شاعران جوان مثل آقای ساعد باقری، دکتر فاطمه راکعی، خانم فاطمه سالاروند یا اظهار نظرهای حلقه ای از شاعران که سال هاست آنها را همه جا با هم می بینیم مثل آقایان بیگی، اسرافیلی، کاکایی و ...
از آن عجیب تر اعلام قبلی کنگره از رسانه های جمعی حتی اخبار شبکه سراسری بود که «می خواهیم یکی از خیابان های کرمانشاه را به اسم قیصر امین پور کنیم.» باز هم قیصر پا پیش گذاشت و جلوی این کار را گرفت از آن ترسناک تر برای آقایان قصیده هجویه ای بود که یکی از شاعران جوان کرمانشاهی در شأن یکی از متولیان کنگره و در اعتراض به همین تصمیم سرود که البته به خواهش تلفنی او از انتشار آن خودداری کرد والا تشریف آن قصیده قطعاً تا سال ها در ذهن و زبان اهل شعر بر قامت رسای آن متولی بزرگوار کنگره می ماند.
در این میان درایت و وقت شناسی شاعر فرهیخته و سخن سنج دکتر علی موسوی گرمارودی شایان توجه بود که در کرمانشاه مهد شاعران بزرگی همچون معینی، پرتو، بهزاد، جعفر درویشیان، هومن ذکائی و ... ، به جای سخن گفتن از قیصر، مقاله مبسوطی درباره جایگاه شاعری استاد محمدجواد محبت شاعر پیشکسوت کرمانشاهی که حضور غیرقابل انکاری در شعر متعهد پس از انقلاب داشته است، قرائت کرد.
کنگره در کنار نام قیصر و محبت، یک میهمان ویژه دیگر هم داشت. او کیومرث عباسی قصری، غزل سرای شیرین سخن بود که از متتبعان موفق «بیدل دهلوی» است و خود اهل قصر شیرین و از مردمان همان منطقه است.
عباسی قریب به چهار دهه شعر گفته است و از نسل شاعران استخوان داری است که در انجمن های ادبی، الفبای شعر کلاسیک را دقیقاً فرا می گیرند (او از اعضای قدیمی انجمن صائب کرمانشاه بوده است). آمیختگی نکته سنجی ها و مضمون یابی های سبک هندی با شور و عاطفه ای که لحن او را به زبان فارسی معاصر نزدیک می کند و مایه ای از سبک عراقی به آن می دهد و نیز تأثر آشکار او از معانی بزرگ و افق های هول انگیز بیدل دهلوی، روی هم رفته کارنامه موفق شاعری برای او برجای گذاشته است. متأسفانه برای بزرگداشت این شاعر پیشکسوت و خوش ذوق تنها به اعطای لوح و جایزه ویژه جشنواره اکتفا شد و حتی از این همه شاعران جوانی که میهمان کنگره بودند، فکر نمی کنم کنگره به یک نفرشان هم حرفی، معلوماتی درباره کیومرث عباسی افزوده باشد.
کمیت انبوه شاعران و کیفیت ضعیف کارها؛ اگر بخواهیم کنگره شعر دفاع مقدس را در یک عبارت خلاصه کنیم، این می شود. ۱۴۰۰ شاعر برای مرحله مقدماتی، شعر فرستاده بودند و تازه پس از گزینش آنها این کنگره شلوغ برگزار شد که در آن از نسخه بدل های شهرستانی مرحوم محمد رضا آغاسی حضور داشتند تا پیرمردهای قدیمی انجمن ادبی برویی که «هنوز سنگ مرگ بر سبوی عشقشان می خورد تا شراب شهادت را بنوشند» تا برو بچه هایی که دغدغه اصلی شان مطلقاً «شعر متعهد» (حتی به مفهوم عام شعر متعهد) نیست و بیشتر شاعران تغزلی و حتی اروتیک هستند و برای این کنگره هم تفننی فرموده بودند تا برخی از پیشکسوتان و بزرگان این عرصه مثل پرویز بیگی، شیرینعلی گلمرادی، محمد جواد محبت، کیومرث عباسی، هادی منوری، محمود اکرامی، سعید بیابانکی، مجید زهتاب و... حتی خود همین علیرضا قزوه که از موفق ترین تابلوهای زنده شعر متعهد است، همه اینها در کنار هم نشسته بودند در سالنی شلوغ که به بسیاری از شاعرانی که از نقاط دور دعوت شده بودند نوبت شعرخوانی نرسید، شاعران مستعد و خوش قریحه و آینده داری چون کمال رستمعلی از مازندران، وحید کیانی از ایذه، محسن رزوان از تهران و... . در عوض شاعرانی هم بودند که فقط به صرف شهرت و نام گذشته شان آمدند و شعرهایی را که نزدیک به دو دهه است در همه جا خوانده اند، در اینجا هم خواندند و رفتند. کنگره تنها یک نشست در آخرین شب، آن هم از ساعت ۳۰:۱۰به بعد بدون برنامه قبلی و تعیین موضوع دقیق، درباره نقد و بررسی شعر دفاع مقدس برگزار کرد که شکل برگزاری آن هم تریبون آزاد بود. کل اندوخته و دستاورد نظری کنگره درباره افق های پیش رو و جاده های پشت سر شعر متعهد همین بود و همین.
اگر بخواهیم آبرویی برای این گونه از شعر اثبات کنیم و آن را به عنوان یک تفکر زنده و جریان پویا در شعر امروز به ثبت برسانیم، باید فقط کارهایی به کنگره دعوت شوند که نوعی نوآوری و تشخص حداقلی داشته باشند. مطلوب آن است که این شعرها در کنگره نقد شوند و مطلوب تر آن است که ملاک دعوت شاعران به کنگره غیر از فرستادن شعر، چیزهای دیگری هم باشد؛ یکی مثلاً این که کنگره باید محل جمع شدن سالانه بر و بچه هایی باشد که دغدغه و درد شعر متعهد را دارند؛ شاعرانی که در گذر سالیان برادری خود را اثبات کرده اند و نشان داده اند که دفاع مقدس تا ابد در گوشه ای از ذهنشان به خونین ترین رنگ ممکن روشن است و چه بخواهند و چه نخواهند، درگیر با این فضا خواهند ماند. لازمه این کار فراخوان ارسال شعر و سپس افتخار به ارسال چند هزار قطعه شعر از ۱۴۰۰ شاعر نیست، لازمه این کار راه انداختن یک دبیرخانه دائمی، یک پاتوق امن و خودمانی و حرفه ای برای» شاعران متعهد و آرمانگرا «است. به هر تقدیر این کنگره هم با کوشش های شبانه روزی و صمیمانه سنگردار همیشگی شعر دفاع مقدس» علیرضا قزوه «برگزار شد و ما هم اگر نیش قلمی متعرض هر کدام از دوستان چه شاعر و چه غیر شاعرشان کردیم، فقط از بابت وظیفه خبرنگاری بود و شرط رفاقت را صداقت دانستیم والا تعارف کردن هنر ما ایرانیان است.

زهیر توکلی
منبع : روزنامه همشهری