یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ازدواج علوی


ازدواج علوی
چون علی شد خواستار فاطمه
تا کند گل‌ها نثار فاطمه
رفت باری تا به نزد مصطفی
سر به زیر از شرم و سینه پر صفا
گفت احمد، چیست مطلب، یا علی
هر چه داری در نهان، کن منجلی
همچنان او سر به زیرانداخته
در خموشی صد سخن پرداخته
باز پرسید آن رسول موتمن
باز هم مولا نیامد در سخن
تا سه ره گفت نبی تکرار شد
لیک مولا خامش از گفتار شد
گفت شاید بهر زهرا آمدی
کز تو روحم تازه شد، تا آمدی
گفت آری، ای رسول مهربان
هر چه فرمایی پذیرایم به جان
گفت بسیارند، او را خواستار
لیک این باشد به اذن کردگار
تا هم از زهرا بپرسم صبر کن
ای امیر تیغ و سالار سخن
پس به پیش دخت رفت آن عقل کل
گفت راز و بود خندان همچو گل
در سکوت او رضایت دید، باب
شادمان آمد به نزد بوتراب
کای علی، بادا مبارک بر شما
در چنین وصلت رضا باشد خدا
گو چه داری بهر کابین بتول؟
گفت دارم آن زره را یا رسول
گفت لابد، باید آن جوشن فروخت
تا چراغ خانه‌ای را برفروخت
قیمت آن چارصد درهم ز سیم
گشت و آوردند پیش آن زعیم
فاطمه کز هر دو عالم بهر داشت
چارصد مثقال نقره مهر داشت
مهر سنت این و باشد معتبر
از برای هر مسلمان دگر
بعد از آن عمار و بوبکر و بلال
در پی اذن رسول بی‌همال
با دگر یاران خریدند آن جهاز
مختصر از بهر بانوی حجاز
خطبه‌عقد از برای ماه و مهر
خواند با شادی رسول خوب چهر
زان سپس فرمود سالار ولی
تا کند اطعام، مردم را، علی
جمله آل هاشم عبدالمناف
شادمان گشتند در شام زفاف
بانوان چون نوعروس آراستند
کف زنان، شادی‌کنان برخاستند
تا چراغ خانه زی مولا برند
آن یگانه مرد را همتا برند
همسر زهرا اگر مولا نبود
هیچ مرد دیگرش همتا نبود
این شنیدم در ره آن مهر منیر
جامه نو، کرد بخشش بر فقیر
گفت کهنه پیرهن آرند باز
آنکه جان بودش ز زینت بی‌نیاز
آنکه عمرش در جهادی سخت رفت
با کهن رختی به خانه‌ای بخت رفت
کاشکی هم، زیور اندوزان همه
درس گیرند از خصال فاطمه
تا چمن‌ها پر گل و ریحان شوند
آنچه می‌زیبد که گردند، آن شوند

محمدرضا یاسری- چمن
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید