سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی انتقادی به آثار و افکار مولانا از منظر سنت و مدرنیته


نگاهی انتقادی به آثار و افکار مولانا از منظر سنت و مدرنیته
اگر مدرنیته دوران علم گرایی، عقل گرایی و تعصب ستیزی باشد، مولانا از پرچم داران آن به شمار می‌آید. عرفان مولانا لبریز از پیام ها و مفاهیمی است که با مدرنیته سازگاری دارد و گویی در این زمان گفته شده است.
عرفان تجربه ای معنوی، سلوکی عملی، نوعی حضور و سیر به سوی خداوند است که به هر انسانی این امکان را می دهد تا مانند پیامبران مورد خطاب خداوند واقع شود و افقی گسترده در برابر دیدگان انسان می گشاید تا از امور ناپایدار به ابدیت پیوسته و دچار آن حیرت سازنده گردد که حرکت آور و شکوفا کننده است.
عرفان حرکتی فراتر از زمان و مکان در جهت گسستن از بند و زنجیرهای مادی و به سوی عرصه ای بالاتر است، پس در ذات خود به سنت و مدرنیته وابستگی ندارد، اما عارفان و صوفیان و اندیشه ها و آثارشان چنین نیستند و خواهی نخواهی در لباس عصر و زمان خود ظاهر شده اند . آنها به اندازه تجربه معنوی و خلوص باطنی خود از عرفان بهره گرفته و به قدر پرواز خود، به مراتب بالاتر عروج نموده اند.
این پرواز نیز دچار فراز و فرود و حال و مقام بوده و از آن میان مولانا جلال الدین به شهادت آثار گرانقدرش از نادر شخصیت هایی است که به بالاترین قله های عرفان رسیده و یکی از دلایل آن همین که انسان های بی شماری را بعد از وفاتش نیز بی نصیب نگذاشته و چون پیری راهنما بر سر راه هر مشتاقی ایستاده تا راه بنماید و لذت های معنوی را به آنها بچشاند.
آثار مولانا نردبان آسمان است اما چنین نیست که هیچ نسبتی با سنت و مدرنیته نداشته باشد، بلکه مطالعه این نسبت خود پرده ای از زیبایی معنوی اوست. البته مولانا به آسمان اکتفا نکرده و زمین هم از نظر او به اندازه آسمان از خداوند لبریز است، هر چه از وجود بهره دارد ، از او رنگ و بو گرفته و چون نشانه و آیت اوست، شایسته عشق ورزی می باشد. اگر بعد از رنسانس و با پیدایش علوم جدید، عصر مدرن فرا رسید و انسان به زمین چشم دوخت دلیلی بر ابطال یا انکار آنچه آسمانی است نمی شود. انسان همانقدر که ریشه در زمین دارد سر بر آسمان دارد و نادیده گرفتن هر کدام نقص انسان است.
عرفان و تصوف ماجرای اشتیاق روح سالک به عروج و تعالی است، اما این سیر معنوی جدای از ظاهر مادی نیست و این پیوستگی دو طرفه هرگز قطع نمی شود و حتی پیشرفت در علوم و فنون و دانش و فن آوری نه تنها منافاتی با آن سیر معنوی ندارد که یاری گر و مکمل آن به شمار می آید. اگر عرفان در پاسخ به یکی از نیازهای روحی انسان بوجود آمده و در دیروز و امروز به این نیازها پاسخ داده است، بی شک برای انسان فردا که در تکامل مادی و معنوی گام های بلندتری برداشته کارآیی بیشتری خواهد داشت و چنین آموزه هایی هیچ تعارضی با مدرنیته ندارند، بلکه کاملا همسو به نظر می‌رسند.
مولانا می گوید، هر چیزی در این جهان ظاهری دارد و باطنی، اما آشکار و نهان هر دو اصالت دارند و خداوند هر دو را شامل می شود ( هوالاول والاخر و الظاهر والباطن “ حدید، ۳ ” و کل الی ذاک الجمال یشیر،“ شرح فصوص قیصری ، ص ۲۴ ” ) او ظاهر و باطن امور را مانند مادر و فرزند می داند که از هم جدایی ندارند و به عنوان نمونه در مورد انسان می گوید : “ تن همچون مریم است، و هر یکی عیسیی داریم؛ اگر در ما درد پیدا شود عیسای ما بزاید.” ا ما آنچه به این دو ارزش می دهد “ زیبایی ” و“ عشق ” است که در همه ذرات مادی و معنوی سریان دارد.
● عرفان مولانا و مدرنیته
▪ اگر مدرنیته دوران علم گرایی، عقل گرایی و تعصب ستیزی باشد، مولانا از پرچم داران آن به شمار می‌آید:
خاتم ملک سلیمان است علم
جمله عالم صورت و جان است علم
تا چه عالم هاست در سودای عقل
تا چه با پهناست این دریای عقل
سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
عرفان مولانا لبریز از پیام ها و مفاهیمی است که با مدرنیته سازگاری دارد و گویی در این زمان گفته شده است. اگر روستا نشینی سمبل سنت و شهرنشینی نماد مدرنیته در نظر گرفته شود ، او می گوید:
ده مرو ، ده مرد را احمق کند
عقل را بی نور و بی رونق کند
این متن بخشی از مقاله «نگاهی انتقادی به آثار و افکار مولانا از منظر سنت و مدرنیته» است که توسط دکتر علی اکبر افراسیاب پور در «همایش آموزه‌های مولانا برای انسان معاصر» ارائه شده است.
دکتر علی اکبر افراسیاب پور
منبع : مجله اینترنتی هفت سنگ


همچنین مشاهده کنید