جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


چند کلمه راجع به وضع جامعه‏شناسی در ایران و گرفتاری‏هائی که دامن‏گیر این دانش شده است!


چند کلمه راجع به وضع جامعه‏شناسی در ایران و گرفتاری‏هائی که دامن‏گیر این دانش شده است!
دکتر منوچهر آشتیانی از استادان سابق جامعه شناسی دانشگاه تهران است. همایش بررسی مسایل علوم اجتماعی ایران فرصتی را فراهم کرد تا با او تماس بگیریم و بخواهیم که از موانع توسعه و مسایل این دانش در ایران بگوید. متن زیر یادداشتی است که او در پاسخ به خبرنامه انجمن جامعه شناسی ایران فرستاده است.
۱) "جامعه شناسی" در ایران جریان شبه علمی نورس، بدون پشتگاه داخلی و خارجی (ایرانی و جهانی)، بدون زمینه ژرف "الهیات تاریخ و جامعه و فلسفه ی تاریخ و جامعه" و بدون تکیه ی آگاهانه و مصمم بر چند گرایش جهان بینانه ی معین و بدون ارتباط با « فلسفه ی سیاسی و فلسفه ی حقوق» مشخصی است! در پشت سر دانش جامعه شناسی در ایران، و حتی در جوار و توازی با آن، حرکت های پرتوان پرولتاریایی و یا کاپیتالیستی و یا نهضت های فکری فلسفی روشنگرانه، انتقادی، اومانیستی و سکولاریستی و مدرن اصیل قرار ندارد؛ نه نوزائی فرهنگی (رنسانس) و تجدید و تجدد دینی ای (رفورماسیونی) مشاهده می شود و نه "مدرنیزاسیونی مسلح به راسیونالیزاسیون"!
۲) از لحاظ تاریخی و آگاهی تاریخی نیز جامعه شناسی نتوانسته است اصالت و رسالت تاریخمندی را برای خود در آگاهی عقلانی و علمی ملت ایران تثبیت و تحکیم نماید و برای همین به ندرت هنگام بروز معضلات و مسائل گوناگون در جامعه و تاریخ اخیر ایران، نیروهای اجتماعی (خواه چپ و خواه راست) به سوی جامعه شناسی و جامعه شناسان دست دراز کرده اند. اگر هم در این اواخر ما هر از چند گاهی با مقالات و یا رسالات و کتب جامعه شناختی ای در ایران راجع به این یا آن جریان اجتماعی روبرو می شویم ، بیشتر اینها موردی است و دانش جامعه شناختی در ایران بطور کلی فرزند لحظات تاریخی مانده است و بستر شکل گیری آگاهی منظم و کلی اجتماعی نگردیده است. به همین علت و دلیل هم جامعه شناسی نتوانسته است تفکر سنتی غلط در ایران را، که گویا سیر وقایع اجتماعی و تاریخی به گونه ای تقدیرآمیز (فاتالیستی) و مبداء و معادی (اشاتولوژیکی ) به مسیر خود ادامه می دهد، درهم بشکند و تا آن حد جلو رود که مردمان جامعه را به اندیشه نظام مند، عقل مند، قانون مند، و علم مند فرا خواند و یا حتی عادت دهد!
۳) جامعه شناسی درآغاز به تقلید از «علم الاجتماع» بیشتر غربی( فرانسوی) وسرهم بندی شده در ایران پدیدار شد (نزد استادان صدیقی و مهدوی، استادان نگارنده در دانشسرای عالی دانشگاه تهران) و کار عمده آن این بود که به صورت آکادمیکی (دانشگاهی) موضوع یکی از دروس دانشگاهی در علوم انسانی قرار گیرد و از همان آغاز هم بیشتر به صورت تزئینی انجام این نقش جانبی و دکوارتیو را به عهده گرفت و ایفاء همین نقش نه چندان جدی باعث شد که این دانش پس از مدتی به صورت مد روز درآید. اما همین مد روز و جالب توجه بودن آن هم نتوانست نقش اجتماعی خاصی را ایفاء نماید، بلکه تنها و یا بیشتر از مفر تدریس رسمی و سنتی دانشگاهی(یعنی در وابستگی نسبی مادی و فکری به نظام و حاکمیت موجود) به حیات خود ادامه داد(ومی دهد).
۴) جامعه شناسی در ایران از دو سوی با عسرت روبه رو شده است: یک بار از پائین؛ هیچ گاه بطور عمیق سپهر بازتاب نیازهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی مردم ایران و به ویژه توده های محروم و زحمتکشان جامعه ی ما نبوده است و لذا این اصل اساسی جامعه شناختی درباره آن صدق نمی کند که جامعه در جامعه شناسی به وجدان و آگاهی اجتماعی خود را در سطح علمی و تئوریکی نائل می گردد، بار دیگر از بالا نیز هیچگاه قدرت نفوذ اساسی و ریشه ای و گسترده ای را در نهادهای سیاسی و حکومتی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نداشته است و حتی نتوانسته است در دانشگاه های مختلف و در دانش های مجاور و موازی و خویشاوند خود (مانند علوم اقتصادی و سیاسی و در دانشکده های حقوق و ادبیات و نظایر اینها) بطور بنیادی نفوذ کند و برای خود حق اهلیت بطلبد!
۵) یکی از بلیات اصلی ای که به زعم من ( و این بلیه نه تنها شامل تمامیت دانش جامعه شناسی، بلکه دامن گیر نهادهای آموزشی آن نیز می شود) جامعه شناسی را در ایران در بر گرفته است، این است که دانش جامعه شناسی در ایران- نه تنها نزد عامه مردم، بلکه حتی نزد خود جامعه شناسان- خودآگاه ومشکل آگاه و مساله شناس نبوده است و علت این نقیصه فقط این نیست که از اعماق جامعه ی ما بر نخواسته است، بلکه این هم هست که در مجموع محصول فعالیت نظری و عملی عده ای تحصیل کرده ی طبقه متوسط به بالا می باشد که در آموختن جامعه شناسی و آموزاندن و مطرح ساختن آن بیشتر طالب جلب حیثیت و کسب و منزلت و مقامی در جامعه برای خود بوده اند. به همین علت هم جامعه شناسی در ایران (هر گاه از موارد نادری بگذریم) تقریبا ابا داشته است به سوی تاریخ، اقتصادیات، مسایل سیاسی، جریان های سیاسی و خلاصه به طرف مادیات و حیات مادی مردمان روی بیاورد. جامعه شناسان ما یا این مسائل و مشکلات را علی الاصول به سیاستمداران و اقتصادانان و هیات حاکمه جامعه سپرده اند و یا در هر برهه ای از دوران معاصر درصدد برآمده اند بین آنچه نظام حاکم وقت می طلبد و آنچه دانش جامعه شناسی اقتضاء می کند، مصلحت گرایانه (اپورتونیستی وپراگماتیستی) به مصالحه بپردازد. این مصلحت طلبی ها دانش جامعه شناسی را از یک سو بطرف اغتشاش کشانده است واز سوی دیگر بنا بر رعایت ملاحظات دیگری جامعه شناسی در ایران بطور کلی و علی الاصول به سوی گرایش های محافظه کارانه و ارتجاعی(کنسرواتیو و رآکسیونر) در جامعه شناسی غرب (و به ویژه آمریکایی)متمایل شده است. آثار نفوذ ترادیسیونالیسم ارتجاعی جامعه شناسی پوزیتیویستی غرب اکنون در فرایند کلی جامعه شناسی در ایران به وضوح مشاهده می شود!جامعه شناسی در آغاز تولد آن در غرب با جامعه گرایی (سوسیالیسم) توام بود و دانشی پرخاش گر و حمله کننده به نظر می آمد، ولی امروزه در اثر نفوذ سرمایه داری جهانی به دانشی دفاع کننده و توجیه گر و مصالحه اندیش تبدیل شده است؛ جامعه شناسی ایران هم از این مصیبت کلی بدور نمانده است!
۶) موضوعی که پیچیدگی وضع جامعه شناسی را در ایران نشان می دهد، این است که جامع شناسی درایران نه تنها عامل تعیین کننده ی روشنگری، بیداری توده ها و آگاهی ملی نبوده است و نیست، بلکه از وضعی پیروی می کند که در جامعه ی ما بطور عام حاکم است؛ یعنی از این وضع که: سازو کار فرایندهای اجتماعی( مکانیسم پروسس های سوسیال) در تمام طول تاریخ ایران و از مشروطیت به بعد، در اثر نفوذ کاپیتالیسم جهانی به نحو افزون تری در میهن ما، این نابینائی را برای شناسندگان(سوژه های) اجتماعی در جامعه پیش آورده است که اکنون ما و جامعه شناسان ما وضع نابسامان موجود را در اذهان خود به مثابه بازتاب های اجتماعی رئالی(رئالیته سوسیالی) احساس می کنیم و به تفهم در می آوریم که این تفهم در دراز مدت موجد و موجب این توهم (ایلوزیون) می گردد که گویا افکار و اعتقادات جاری ما معلول اندیشه های نیت مند و اراده مند خود ما هستند و تابع اشکال تحمیل شده ی اقتصادی و سیاسی ای که خود را از ما پنهان ساخته اند نمی باشند!!این نابینایی در جامعه شناسی ایران منتهی به این نادانی شده است که ما نهایتا هنوز دچار "بحران شناخت بحران جامعه شناسی هستیم"! بنابراین به درستی نمی دانیم که آیا بحران جامعه شناسی جهانی وارد ما شده است یا ما وارد بحران جامعه شناسی شده ایم؟ آیا در حال ورود به بحران هستیم و یا کاملا در داخل آن قرار داریم و یا حتی به یمن رفلکسیون های انتقادی نظیر همایش هایی در همین روزها (در دانشگاه) در حال بیرون کشیدن خود از بحران هستیم!؟
آنچه الزام آور است، مصیبت شناسی و قلب شناسی وضعیت که دانش جامعه شناسی را درایران، مانند تالی ارجاعی آن در جهان کاپیتالیستی، فرا گرفته است؛ وضعی که به شدت از بیداری اجتماعی انسانها در عصر کوری اقتصادی آنها می کاهد!
لازم به این تذکر نیست، که اگر امکان برون رفتی از بحران کنونی جامعه شناسی وجود داشته باشد(که دارد!)، این مکان در وهله نخست باید از ژرفای خود "جامعه شناسی جامعه شناسی" برخیزد و به سوی نقد اقتصادی- سیاسی و اقتصادی- اجتماعی (پلیت اکونومیکی و سوسیواکونومیکی) جامعه شناسی روی آورد!!
منبع : وبلاگ علوم اجتماعی