شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

به سوی مدرسه‌های کوچک و بومی


به سوی مدرسه‌های کوچک و بومی
خانم مییر در سخنرانی خود در اجلاس سالانه مؤسسه شوماخر، دلایل رویکرد مردم به سوی مدرسه‌های کوچک و بومی را برشمرده است. در این سخنرانی که مهمترین بخش‌های آن ارائه گردیده اند، وی با بر شمردن بحران‌های اجتماعی و فرهنگی به وجود آمده ازنظام کنونی حاکم بر غرب نظیر دور شدن مردم از یکدیگر، فقدان مشارکت اجتماعی، تبدیل مدارس به زندان‌هایی خسته کننده که دانش‌آموزان از آن فراری هستند و ناکامی در تأمین نیازهای اجتماعی، معتقد است که باید این نظام‌های آموزشی با انقلابی اساسی روبه‌رو شوند. وی راه‌حل این مسأله را نیز در گسترش مدارس کوچک و بومی و مشارکت‌گرایی می‌داند که با تشویق دانش‌آموزان به کار گروهی و تمرین حضور درعرصه اجتماع، آنان را برای حضور در جامعه، تشویق می‌کند.
آنچه من می‌خواهم در مورد آن صحبت کنم به روابط انسانی بازمی‌گردد. من می‌خواهم ادعا نمایم که ما شاهد بحرانی در روابط انسانی خویش هستیم، بحرانی که در مدارس ما وجود دارد و به مراتب، خطرناک‌تر از بحران‌های اقتصادی است. در حقیقت، مدارس ما، ابعاد این بحران را وخیم‌تر نموده و با نادیده‌انگاری نیازهای اجتماعی، احساسی و فکری کودکان، فاجعه‌ای را در آینده جوامع ما ایجاد خواهند نمود. برخلاف سخنرانی پیشین، من اعتقاد ندارم که قرن بیستم، بدترین قرن زندگی بشر بوده است. البته همه ما باید از وقوع اتفاقاتی نظیر بروز فجایع طبیعی، رشد فقر، گرسنگی، ناامیدی و اشکال گوناگون برده‌داری و خشونت و وحشی‌گری، احساس خطر نماییم، اما باید دانست که در این میان، مدارس نیز یکی دیگر از عوامل شکل‌گیری این وضعیت هستند.
در روزگار اخیر، انسان‌ها با روش‌های گوناگون تلاش می‌کنند که از استرس موجود در روابط بین فردی، بپرهیزند. ما برای ساعت‌های متمادی در مقابل تلویزیون و یا رایانه‌ها می‌نشینیم. افراد بالغ به طور متوسط حدود ۴ ساعت در برابر تلویزیون‌ها می‌نشینند. همچنین افراد با استفاده از انواع دستگاه‌های قابل پخش موسیقی نیز تلاش می‌کنند که از یکدیگر دوری نمایند. البته این وضعیت به مدارس ما نیز رخنه نموده است. چرا که ما فراموش نموده‌ایم برای یادگیری، باید به مشارکت اجتماعی افراد با هم بها داد.
همانطور که «آلفی کوهن» نویسنده کتب متعدد در حوزه رشد کودکان و نظام آموزشی معتقد است، ما اکثر آموخته‌های خود را فارغ از سیستم تشویق و تنبیه و امتحان دادن می‌آموزیم. چرا که به دلیل وجود انگیزه درونی، نیاز به این اعمال نداریم. و به همین دلیل است که نظام آموزشی در کنار معلمان و دانش‌آموزان، مثلثی را تشکیل می‌دهد که نقش آموزش را با تغییراتی اساسی روبه‌رو نموده است. با تضعیف نقش خانواده در جامعه آمریکا، روابط اجتماعی افراد نیز با گسستگی روبه‌رو شده است. خانواده‌ها در کنار مدارس و رسانه‌های جمعی ما، باید به تقویت روابط اجتماعی کمک نمایند. اما به خاطر داشته باشید که با تضعیف جایگاه خانواده‌ها، فرزندان ما همه روزه حدود ۶ ساعت درمدارس و ۴ ساعت نیز به مشاهده تلویزیون می‌پردازند. این وضعیت، در سراسر تاریخ بشریت، بی‌همتاست. لذا هرچه فرزندان ما بزرگتر می‌شوند، روابط اجتماعی‌شان با کاهش روبه‌رو می‌گردد. رسانه‌های ما، نوعی زندگی تخیلی را برای شهروندان به ارمغان آورده‌اند که به جایگزینی برای سایر روابط اجتماعی و گروهی تبدیل گردیده است. این زندگی جدید که بر مبنای کسب سود افزون‌تر شکل گرفته، تنها در صدد فروش بیشتر و بیشتر است. همچنین، رسانه‌های موجود در جوامع ما، اصولی را به فرزندانمان می‌آموزند که مخالف آموخته‌های آنان در مدارس و خانواده است.
بدین ترتیب، احساس دوگانگی و تردید در مورد محق بودن هر یک از دو طرف در جامعه، موج می‌زند. حتماً همه شما از سر به هوایی و فقدان تمرکز در میان دانش‌آموزان مدارس کشورمان آگاهید. یکی از دلایل این وضعیت به نقش تلویزیون در جامعه ما باز می‌گردد که باعث می‌شود کودکان نتوانند بیش از ده دقیقه بر یک موضوع، تمرکز نمایند.
جالب است بدانید که میانگین تعداد دانش‌آموزان درحال تحصیل در مدارس، از ۱۰۰ نفر در سال‌های آغازین قرن بیستم، به ۱۰۰۰ نفر در سال‌های اخیر افزایش یافته، اما در عین حال، تعداد مدیران و مسؤولان مدارس تغییری نیافته است. لذا آنان عملاً در مورد اتفاقات روی داده در مدارس، اطلاعی ندارند. به علاوه آنان، ارتباطات اجتماعی اندکی نیز با جامعه دارند. این وضعیت به گسستگی روزافزون مدارس و جامعه نیز منجر گردیده است. امروزه علاوه بر تضعیف روابط والدین و مدارس فرزندانشان، روابط والدین و فرزندان نیز به شدت ضعیف شده است. همچنین دانش‌آموزان نیز ارتباطات بسیار محدودی با دانش‌آموزان بزرگ تر از خود در مدارس و جامعه دارند. نظام مدارس ما به گونه‌ای عمل می‌کند که روابط میان دانش‌آموزان رده‌های تحصیلی مختلف به شدت تضعیف و کمرنگ گردد. اما این ارتباط چگونه و در کجا باید تحقق یابد؟ در زنگ‌های سه دقیقه‌ای بین کلاس‌ها؟ البته دانش‌آموزان بزرگ‌تر نیز علاقه چندانی به برقراری این ارتباط با دانش‌آموزان کم سن و سال‌تر ندارند. در شرایط کنونی، مدارس ما نیز از برقراری هرگونه ارتباط غیررسمی بین دانش‌آموزان می‌پرهیزند.
خوب است که به بررسی فیلم‌های سینمایی کنونی ما در مورد مدارس بپردازیم. آیا تاکنون دقت کرده‌اید که در این فیلم‌ها، ما شاهد هیچ کلاس درسی نیستیم؟ همچنین، معلم‌ها هم در این آثار، در خارج از محیط کلاس، نشان داده می‌شوند. به علاوه، هرگز در این آثار، مدرسه به عنوان یک مرکز یادگیری و آموزش، نشان داده نمی‌شود. امروزه مدارس ما، روز به روز شباهت بیشتری به زندان‌ها می‌یابند. بسیاری از کلاس‌های مدارس، فاقد پنجره بوده و تنها با کریدورهایی پیچ در پیچ به هم متصل شده‌اند. البته پنجره‌های موجود در کلاس‌ها و سالن مدارس هم به گونه‌ای ساخته شده‌اند که دانش‌آموزان قادر به مشاهده محیط بیرون نباشند. بدین ترتیب، مدارس کنونی به محیطی غیرمناسب برای دانش‌آموزان و معلمان تبدیل گردیده‌اند.
برخلاف آنچه ادعا می‌شود، مدارس کنونی حتی از تربیت نیروهای موردنیاز صنایع ما، ناتوانند. به علاوه، در این نظام آموزشی، دانش‌آموزان تعلیمات اندکی هم در مورد تفکر، کار و عشق می‌آموزند. حتی باید گفت آنچه فرزندان ما یاد می‌گیرند، متضاد این مفاهیم است. همچنین امروزه مدارس و دانش‌آموزان ما، تا بیشترین حد ممکن از واقعیت‌های زندگی، دور شده‌اند و هیچ‌گونه تجربه و توانایی خاصی به آنان، آموخته نمی‌شود.
از سوی دیگر، به دلیل این وضعیت، بسیاری از دانش‌آموزان، حتی پس از ۱۲ سال تحصیل، هنوز هم از ارائه یک سخنرانی در یک جمع، ناتوانند. البته به یاد داشته باشید که معلم‌های ما، نه مورخ و نه ریاضی‌دان هستند بلکه تنها تلاش می‌کنند که جزوات درس تاریخ و ریاضی را برای دانش‌آموزان، بخوانند. اما اگر یک دانش‌آموز تمایل به یادگیری موسیقی یا ریاضی یا تاریخ داشته باشد، باید به یک ریاضی‌دان و یا یک کارشناس موسیقی مراجعه کند.
امروزه یکی از فنون اصلی آموزش و پرورش، اصول مربوط به مدیریت کلاس درس است. لذا جلسات و کارگاه‌هایی به مراتب بیش از مفاهیم درسی مدارس، به این موضوع می‌پردازد که یک معلم برای «مدیریت» کلاس و دانش‌آموزان، از چه روش‌هایی بهره ببرد. بدین ترتیب، این فنون و مهارت‌ها به قلب آموزش تبدیل شده‌اند و دیگر عشق به آموزش، جایگاهی در میان معلمان ندارد. ما حتی فکر می‌کنیم که بدون دیدن راکت و توپ، می‌توان تنها با صحبت کردن یک دانش‌آموز را به تنیس بازی ماهر تبدیل نمود. پس همان‌طور که دانش‌آموزان هیچگاه شاهد کاربرد ریاضیات در زندگی خود نیستند، توجهی نیز به گفته‌های معلمان خود نمی‌کنند.
برخلاف دوره دبیرستان، دانش‌آموزان دوره ابتدایی، ارتباطی اندک با افرادی غیر از معلم خود دارند. لذا آنان خیلی زود خسته می‌شوند و باید با تهدید به کسرنمره و یا مردودی، توجه آنان را به کلاس، جلب کنیم. در این شرایط، خسته‌کننده بودن مدارس برای فرزندان ما، چندان دور از انتظار نیست.
من به تجربه مدارس کوچک، کاملاً اعتقاد دارم. در مدرسه‌ای که من افتتاح نموده ام، علاوه بر اینکه معلمانی علاقمند در موضوعات مختلف به تدریس مشغولند، دانش‌آموزان سنین مختلف در کلاس‌هایی مشترک، به همفکری و کار جمعی می‌پردازند. ما با آموزش علومی نظیر ستاره‌شناسی و بر شمردن تفاوت‌های آن با طالع‌بینی، به دانش‌آموزان آموزش‌هایی کامل در مورد‌هاله ماه و منظومه شمسی ارائه می‌نماییم. به یاد داشته باشید که ما اکثر دانسته‌ها و تجارب خود و زبانی را که به وسیله آن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌نماییم، از طریق ارتباط با یکدیگر و مشارکت اجتماعی آموخته ایم، نه حضور درکلاس‌هایی بی‌روح و خسته‌کننده.
در مدرسه من، دانش‌آموزان، دروسی نظیر تاریخ و جغرافیا را نه به شیوه سیار کلاس‌های درس، که از طریق ارائه نقشه‌های گذشته و کنونی شهر خود و حضور در تپه‌ها و رودها و خانه‌های منطقه محل سکونت خویش، می‌آموزند.
همه ما باید به سوی جامعه‌ای حرکت کنیم که در آن، چیزهای مفید و خوب با علاقه و نه اجبار به افراد آموزش داده شود. نباید تهدید به ابزاری برای یادگیری دانش‌آموزان، تبدیل گردد. تجربه ما نشان داد که در سایه تأسیس این مدارس کوچک، دانش‌آموزان، معلمان و اولیای فرزندان، رضایت بیشتری از عملکرد مدرسه خواهند داشت.
اولین کارمند مدرسه من، یک کتابدار بود. در این مدرسه، کتابخانه و یک گالری عرضه آثار هنری، به عنوان مراکز اصلی آموزش، شناخته می‌گردند. اما در سایر مدارس، هزینه‌ای که برای خرید رایانه برای کودکان پنج ساله می‌شود، چندین برابر هزینه خرید کتاب برای آنان است. آیا واقعاً کودکان نیاز بیشتری به رایانه به نسبت کتاب دارند؟ و آیا کودکان باید از ۵ سالگی طرف استفاده از رایانه را بیاموزند؟
امروزه خشونت، حمل اسلحه و نابهنجاری اخلاقی، جزء مسائل ومعضلات مدارس کشور ما محسوب می‌گردد. اما در مدرسه کوچک ما، چنین مسأله‌ای وجود ندارد. در مدرسه ما، از حفاظ و نرده و تفحص‌های پلیس، خبری نیست. امنیت هیچگاه از طریق مخارج امنیتی به دست نخواهد آمد، بلکه باید یک اراده و اهتمام گروهی برای دستیابی به آن وجود داشته باشد. به یاد داشته باشید که گسترش ایده آموزش فرزندان در خانه، به دلیل وجود شرایط نابهنجاریست که در مدارس ما وجود دارد، هرچند والدین باید در این مورد، بیشتر بررسی و مطالعه نمایند.
من از پروردگار خویش سپاسگذارم که علی‌رغم قدرت و نفوذ گسترده ابر شرکت‌های تجاری، توانستم ایده‌های آموزشی خود را به واقعیت تبدیل نمایم. ما باید از هر اقدامی که از روند استاندارد نمودن آموزش‌های ما پیشگیری می‌نماید، استقبال نماییم. باید از قدرت نظام آموزشی حاکم بر مدارس تا حد ممکن، تمرکززدایی نموده و استانداردهای مورد سوء استفاده را تا حد ممکن، کاهش داد. بدین ترتیب می‌توان شاهد جامعه‌ای دموکراتیک، یاد گیرنده و رو به پیشرفت در آینده‌ای نزدیک بود.
نویسنده: دیبورا مییر
مترجم:محسن داوری
منبع:
ماهنامه سیاحت غرب،شماره ۴۵
www.Smallisbeautiful.org
Deborah Meier: کارشناس با سابقه حوزه آموزش عمومی و نویسنده چندین اثر تحقیقاتی در زمینه مسایل فرهنگی و آموزشی


همچنین مشاهده کنید