چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

جهان های گفتمانی


جهان های گفتمانی
پای گذاشتن در سرزمین گفتمان و شرح و بسط آن مستلزم تسلط جدی بر چندین علم انسانی و احاطه موضوعی بر مورد عطف های تحلیل گفتمانی است. چه اینکه «تحلیل گفتمان... یک گرایش مطالعاتی بین رشته یی است که از اواسط دهه ۱۹۶۰ تا اواسط دهه ۱۹۷۰ در پی تغییرات گسترده علمی- معرفتی در رشته هایی همچون انسان شناسی، قوم نگاری، جامعه شناسی خرد، روانشناسی ادراکی و اجتماعی، شعر، معانی و بیان، زبان شناسی، نشانه شناسی و سایر رشته های علوم اجتماعی و انسانی علاقه مند به مطالعات نظام مند ساختار و کارکرد و فرآیند تولید گفتار و نوشتار ظهور کرده است.»۱ پرهویداست که توضیح و تبیین امری که اینچنین از سرچشمه های خرد و کلان علوم انسانی توشه برمی گیرد و خود را فربه می سازد، توان و تسلط خاصی را می طلبد که خارج از راقم این سطور است.
اما توصیف گفتمان به مثابه یک امر کل گرایانه (طرفه آنکه برآمدن گفتمان برای فرار از توصیف صرف است و نام بری از کل گرایی برای روشن ساختن کارکرد گفتمان، امری میانه خطا و تصحیح است) برای شناخت آغازین مخاطب اندیشه سیاسی با «گفتمان» قصدی است که این مقاله در پی آن است. قبل از ورود به بحث تذکار این نکته واجب می نماید که در رسیدن گفتمان به ابزاری برای تحلیل سیاسی اجتماعی، رهگذرهای علمی و معرفتی متنوعی طی شده است که از آن جمله می توان به «نشانه شناسی سوسور»، «ساختگرایی آلتوسر»، «روانکاوی لکان»، «پساساختگرایی فوکو»، «شالوده شکنی دریدا» و انبوهی از بحث های پایه اشاره داشت که ما از آن درمی گذریم و به جان کلام می پردازیم. از سوی دیگر دیدگاه های «نقش گرایانه»، «ساختگرایانه» و «انتقادی» از نحله های برآمده از نظریه گفتمان است که هر یک تکمله یی بر دیدگاه پیشینی خود زده است و «گفتمان تحلیلی انتقادی» به عنوان گفتمان رایج را برساخته است. نوشتار حاضر حاشیه یی است بر مفهوم گفتمان به عنوان امری که دستاویز تحلیل اجتماع و سیاست قرار می گیرد و در این مقال به فرآیند رسیدگی گفتمان وقعی گذاشته نمی شود. به عبارت دیگر گفتمان در وضعیت حاضر کاویده می شود.
اما گفتمان چیست؟ دید گفتمانی چگونه جهانی را برمی سازد؟ چه نتایجی از کاربست نظریه تحلیل گفتمان به دست می آید؟ وجودیافتگی گفتمان ها را نمی توان به بحث نشست. سخن از آغازگی گفتمان ها امری محال است. در عین حال گفتمان چیزی است که همیشه وجود داشته و همه چیز را دربرگرفته است به حدی که ما همه کنش های ارادی و غیرارادی یا بهتر بگوییم کنش های معطوف به هدف گفتمان و کنش های به ظاهر خارج از هدف گفتمان (ظاهراً به این سبب که در ساحت گفتمان و در مقام ابژگی، فعل یا ترک فعلی خارج از منافع گفتمان رخ نمی دهد و احتمال رخدادش نیز به تصور درنمی آید) انسان ها را معطوف به گفتمان مسلط برآنها می دانیم. این امر موقعی تفهیم می شود که به «زبان شناسی» به عنوان رستنگاه گفتمان توجه کنیم. در نگاه آمیخته با نگاه دریدایی این انسان نیست که زبان را کشف می کند و برای فهم و توضیح جهان به کار می بندد، بلکه انسان مولود زبان است. این زبان است که انسان را در چنبره تولید معنا گرفتار می سازد و او را تمرین ابژگی می دهد. پرپیداست که قدمت زبان نیز به درازنای زندگی آدمی در کره خاکی است. (البته خارج از کیفیت ارتباط گیری و سطح پختگی آواها و تاثیرگذاری صداها) پس گفتمان نیز خارج از توضیح تاریخی می نماید. اصولاً «گفتمان چیزی است که چیز دیگر را تولید می کند و نه چیزی که «در خود»، «از خود» و «برای خود» وجود یافته و می تواند به گونه یی منفک و بریده از همه چیز مورد تحلیل قرار گیرد.»۲ پس تبارشناسی گفتمان، توضیح آغازگی آن نیست که تبیین روند نشو و نمای تئوریک و پراتیک آن است که این مقاله جایگاه پرداخت به آن نیست. حال با عبور از «به وجودآمدگی» گفتمان، به کارکرد گفتمان در جهت دهی به خصلت های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و همچنین برون داد وضعیت «درون بودگی» در گفتمان اشاره خواهیم کرد. هر گفتمانی، جهانی را در پی خود می آورد و از آن هیجان انگیزتر، انسانی نو را برمی سازد. این «عالم» و «آدم» نو تنها در حیطه گفتمان مخصوص به خود است که معنا می یابد و به سمت تولید و تثبیت حقیقت (معنا) حرکت می کند. بدین ترتیب تمامی برون داد انسانی اعم از حرکات اجتماعی، کنش های سیاسی و هنجارهای فرهنگی بسته به گفتمانی است که بر انسان تسلط دارد. از جنبه معرفتی نیز حقایق مورد تاکید انسان برخاسته از انتظام معنا و طرح حقیقتی است که گفتمان در دستور کار خود دارد. البته باید این دقت را روا داشت که حقیقت در گفتمان وجود ندارد بلکه ساخته می شود.
چه اینکه در فراشدی که اعمال خوب و بد را تعریف می کنیم و از این مسیر قاعده مورد نظر خود را تثبیت می کنیم و حقیقت مدنظر خود را موکد جلوه می دهیم، حقیقتی (چه وجودشناختی و چه معرفت شناختی) وجود ندارد، بلکه با تشبث به قواعد هنجاری ما حقیقت را می سازیم و این حقیقت در هر گفتمان مجموعه احکامی است که ممکن است با هم در تفاوت و تعارض باشند. البته این چندگونگی حقیقت در گفتمان های گوناگون نباید ذهن ما را به سمت نسبی گرایی سوق دهد. «نسبی گرایی» در بستری فراخ به همزیستی همه حقایق معتقد است چون به هیچ حقیقت خاصی نمی تواند اصالت دهد. اما نظریه گفتمان در وادی نسبی گرایی درنمی غلتد، هر گفتمانی بر حقیقت خود تاکید دارد و نظام معنایی خود را اصیل تر از نظام های معنایی گفتمان های دیگر می داند و هماره سعی بر تاکید بر حقیقت مورد نظر خود و طرد حقیقت مورد نظر دیگر گفتمان ها دارد. این نسبی گرایی نیست، پس در هر گفتمانی حقیقتی وجود دارد. این گفتمان است که صدق و کذب احکام و «چیزها» را به انسان دستور می دهد. در فرآیند تصدیق و تکذیب حکم توسط گفتمان ها ممکن است تناقض های بنیان فکنی مشاهده شود ولی این پارادوکس ها با فهم خصلت معنادهی هر گفتمان به دربرگیرنده های خود (دال های خود) مرتفع می شود. به عنوان نمونه هنجار عمل به حکم پیشینیان در برخی گفتمان های جوامع شرقی و آفریقایی ممکن است به زنده سوزی بیوگان یا سنگسار خاطیان جنسی منجر شود که عین درستی و صواب تعریف شود. درحالی که همین عمل اگر در ساختار گفتمان غرب رفرم شده و رنسانس دیده تحلیل شود، وحشتناک ترین و بی رحمانه ترین کنشی است که می تواند نسبت به انسانی روا داشته شود. چنان که توضیح داده شد، یک عمل در درون دو گفتمان تا چه اندازه می تواند ماهیت های متفاوتی یابد. از این روست که گفته می شود گفتمان ها، انسان های تازه یی می سازند؛ انسان هایی که در جهت تقویت معنا و تثبیت حقیقت مورد نظر گفتمان حرکت می کنند. در این تحلیل دیگر حقایق پیشاگفتمانی ارزش و توجهی برنمی انگیزد. و هر مفهومی خارج از گفتمان بی معنا و کارکرد فرض می شود. حتی مفاهیمی که معطوف به حقیقتی ازپیش ساخته (یا در نظر داشته) باشد، به عبارت دیگر «شناخت و عمل ما تنها در یک گفتمان از قبل ایجاد شده، دارای معنی است.» ۳ همین شناخت و عمل است که مبنای قضاوت و حرکات می شود پس؛ «هویت های اجتماعی و سیاسی محصول گفتمان ها هستند.»۴ گفتمان هایی که انسان ها را آنگونه که می خواهند می سازند، نه اینکه انسان ها در مقام سوژه کنشگر دست به تاسیس گفتمان زنند. این نکته یکی از نقاط توجه اندیشه های ژرف میشل فوکو است که فاعلیت و سوژگی را از انسان می ستاند و او را بی اختیار و تحت جبر در سیطره گفتمان مسلط رها می سازد. از دیگر مقوله های مورد توجه فوکو «قدرت» است که در تحلیل گفتمان نقشی بنیادین دارد؛ قدرتی که در ادامه سنت پساساختگرایی فوکو از حالت دوگانه خارج شده و شبکه وار در جامعه پخش می شود. فراروی فوکو از قدرت به معنای وبری آن و شکست ساختگرایی، خدمتی درخور به تحلیل گفتمان بود. قدرت به معنای فوکویی آن (که دیگر در هیئت یک فرماندار و یک یا چند فرمانبردار جلوه گر نیست، بلکه در همه شئون جامعه و حرکات و کنش های انسانی نهفته است) به گفتمان خصلتی تعین گر و تسلط گرا می دهد. قدرت در این معنا زاینده است و کمتر بر انقیاد متوجه می شود. «به نظر فوکو قدرت را نباید به نهادهای سیاسی محدود کرد، قدرت در تمام جامعه جاری است و نقشی مستقیماً مولد ایفا می کند.» ۵ این قدرت جهان اطراف ما را می سازد و نحوه فهم و شیوه سخن گفتن و طرز تبیین و برداشت ما را نیز از جهان تعیین می کند. اهمیت قدرت در نظریه گفتمان به این سبب است که «گفتمان مفهومی است که زبان را با سیاست پیوند می زند»۶ و برای ورود به وادی سیاست نیز به ناچار باید قدرت را فهمید. چه اینکه گوهر سیاست «قدرت» است. اما گفتمان در سرزمین سیاست چه نتایجی را در مقام تحلیل ارائه می دهد؟ ارائه گفتمان به مثابه نظریه یی برای تحلیل سیاسی اجتماعی مرهون تلاش های فکری زوج «لاکلا» و «موف» است که دستاوردهای آبای شارح گفتمان را با وام گیری از لکان، فوکو، دریدا و در بستری نئومارکسیستی پرورش دادند. نزد لاکلا و موف تمامی تحولات سیاسی حاصل منازعات معنایی میان گفتمان های رقیب است. همه گفتمان های حاضر در عرصه سیاست برای چیرگی و بسط حقیقت مورد خواستشان دست به کنش قدرت گرایانه معطوف به امر سیاسی می زنند. (هر کنشی که مشتمل بر تعریف و تثبیت معنایی خاص باشد، قدرت گرایانه فهم می شود و قدرت نیز ذات سیاست است.) به عبارت بهتر «موفقیت گروه های سیاسی به توانایی شان برای تولید معنا بستگی دارد.»۷ معنایی که در وضعیتی هژمونیک تمامی اذهان را به نفع کنش های سیاسی اجتماعی معطوف به هدف خود مصادره می کند.
هر گفتمانی برای مانایی خود در عرصه تحولات و منازعات معنایی جامعه دست به تعریف و تثبیت معنای مورد نظر خود می زند و به مفصل بندی و هژمونیک سازی دال های شناور در حوزه گفتمان گونگی اقدام می کند. دال هایی تهی از معنا که عطف به جذب توسط هر گفتمانی، معنای مورد نظر آن گفتمان را جذب می کنند. در این فرآیند هر گفتمانی که قوی تر دست به جذب دال های شناور بزند و آنها را در حوزه گفتمانی خود جای دهد و همزمان به تضعیف هنجارها و باورهای گفتمان های مقابل اهتمام ورزد، در وضعیت چیرگی قرار می گیرد و گفتمان مسلط می شود. به طور مثال اینک در عرصه روابط بین الملل گفتمان «نومحافظه کاری» مبتنی بر فلسفه سکولار و سیاست لیبرال، نسبت به گفتمان های دیگر از جمله سوسیالیستی، یهودیت صهیونیستی (موعودگرا) و دموکرات مسیحی تفوق دارد و نطفه موجود را طبق تعریف خویش رقم می زند و هنجارهای قواعد و نهادهای بین المللی نزدیک به مفاهیم گفتمان نومحافظه کاری تعریف می شوند. تا زمانی که معنادهی دال های شناور در حوزه گفتمان گونگی روابط بین الملل توسط گفتمان مسلط نومحافظه کاری انجام پذیرد، منفعت کشورهای حامی این گفتمان بیشتر تامین می شود و تمامی مسائل و موضوعات بین المللی و کنش های فرامرزی سیاسی به نفع این گفتمان صورت می گیرد. عملکرد ایالات متحده به عنوان قدرت جهان معاصر و پیشقراولی این کشور در حل مسائل بین المللی ناشی از همین چیرگی گفتمانی است که در پیش گفته شد. این مثال نه به معنای تایید یا به قصد ارزش گذاری آورده می شود، بلکه صرفاً بیان واقعیت امروزین سیاست بین الملل از دریچه تبیینی «تحلیل گفتمان» است که برتری گفتمان امریکامحور «نومحافظه کاری» را موجه و مدلل نشان می دهد. آن هنگام که گفتمانی در وضعیت برتری قرار گرفت و انسان و جهان مورد نظر خود را ساخت (در مورد مثالی گفتمان «نومحافظه کاری» امریکامحور، انسان مدرنی که دسترسی به جامعه وفور و اطلاعات آزاد داشته باشد و جهان مدرنی که مبانی حقوق بشر و دموکراسی را رعایت کند، منظور است)، دست به غیریت سازی و تقویت خود در برابر این «غیر» می زند. حادثه ۱۱ سپتامبر را بسیاری کنش غیریت سازانه (و نه واکنش تدافعی) گفتمان نومحافظه کاری می دانند. ایالات متحده برای برتر نمایاندن گفتمان خود در برهه های زمانی مختلف دست به غیریت سازی «فاشیسم» (جنگ جهانی دوم)، «کمونیسم» (جنگ سرد) و «تروریسم» (پس از ۱۱ سپتامبر) می زند تا بدین طریق کارآمدی خود را متذکر شود. هراساندن مردم امریکا از شبح تروریسم و القاعده و اقناع افکار عمومی دنیا در یورش به پایگاه های بنیادگرایی در خاورمیانه و نیز ساقط کردن دیکتاتور بعثی توسط گفتمان نومحافظه کاری حاکم بر کاخ سفید، اوج باورپذیری گفتمان چیره در عرصه عمومی و به طور اولی در حوزه روابط بین الملل را نمایش می دهد. از سوی دیگر طرد ارزش های گفتمان های رقیب نیز نقش موثری در تثبیت و جاافتادگی گفتمان مسلط بازی می کند. ایالات متحده با درگیری فرهنگی با خرده فرهنگ های حامل استعدادهای اصولگرایانه و رواج مدل مصرف امریکایی و در سطح جدی تر درگیری خشن با گفتمان های بنیادگرا (القاعده) سعی خود را در تثبیت گفتمان نومحافظه کاری عیان می کند. تعریف حقیقت در یک گفتمان و طرد معناهای دیگر باعث می شود جهان های گفتمانی متفاوتی جلوه گر شوند که هر یک بنا به قدرت «جذب» و «طرد» در موقعیتی از زمان و مکان به منزلت هژمونیک نائل می شوند و لحن معیار را تعیین می کنند. ناگفته پیداست که رواج ارزش های اومانیستی و هنجارهای حقوق بشری، ناشی از کوشش گفتمان مسلط کنونی است. البته باید در نظر داشت به هنگام کاربست واژه حقوق بشر آن معنایی باید مترادف شود که «پارادایم» وضعیت حاضر است. به عبارت دیگر معنای کلام باید به صورت گفتمانی فهم شود. «معنای کلام را باید در قواعد و مولفه های شکل دهنده گفتمان جست وجو کرد و حتی کسب هویت های اجتماعی خاص منوط به غوطه ور شدن در سازوکار گفتمانی حرفه یی خاص است که ملکه ذهن نیز شده است.»۸بدین ترتیب مشخص می شود که هویت های امروزین نیز ناشی از گفتمان هاست؛ هویت هایی که به روشنی مرزبندی خود را با هویت های غیر و بیگانه محفوظ می دارند.
اما گفتمان ها تا چه زمانی قادر به حکمرانی بر اذهان و هویت های انسانی اند؟ پاسخ به این پرسش در میانه مقاله به زیرکی داده شده است، حیات گفتمانی بستگی مستقیم به معنادهی گفتمان به دال های خود دارد. معنادهی در اینجا حالتی مستمرگونه دارد که در صورت انقطاع سبب جدایی دال ها و فروپاشی گفتمان از درون و در نهایت به حاشیه کشیده شدن گفتمان از وضع هژمون به موضع اپوزیسیون می شود. البته در نظر نداشتن کنش های گفتمانی (طرد و جذب) «گفتمان های حاشیه یی» که رقیب «گفتمان مسلط» محسوب می شوند در به چالش کشیدن گفتمان چیره نیز خطایی سترگ است. در هر صورت عمر یک گفتمان تا زمانی می پاید که مرزهای خود را معین و معناهای خود را مداوم به دال های خود متذکر شود.«مساله اصلی یک گفتمان آن است که کدام گروه، مرجع یا شخصی قدرت و اقتدار آن را دارد که قواعد یک گفتمان را تعریف و تنظیم کند، مرزهای گفتمانی خود را مشخص کند و به عناصر مفصل بندی شده معنایی جدید ببخشد.»۹چنین است که درگیری معنایی در سرزمین گفتمان ها آنچنان دینامیسمی به «تحلیل گفتمانی» تزریق می کند که فاصله نظر تا عمل را در انتزاعی ترین زمانه نظریه پردازی (عصر پست مدرنیسم) به کمترین حد خود
فرو می کاهد و جذابیتی دو چندان بدان می بخشد. (برای درک این گزاره پیش گفته، تدقیق در مفهوم قدرت به معنای فوکویی آن کارساز می افتد.) انسان گفتمانی ابژه نابی است که به تمامی در خدمت ترویج ارزش های گفتمانی است. رهاشدگی از جهان های گفتمانی امری ممتنع است. چه اینکه انسان در هر لحظه و وقتی رفتارهای خود را منطبق با گفتمان خاصی اعمال می کند. این ساده است که «گفتمان» دام بی نجات آدم پست مدرن می شود و «جهان های گفتمانی» هر گونه فاعلیتی را از انسان معاصر می ستانند.
حامد زارع
پی نوشت ها
۱ - تحلیل انتقادی گفتمان، نورمن فرکلاف، گروه مترجمان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، ۱۳۷۹، صفحه ۷
۲ - گفتمان، پادگفتمان و سیاست، محمدرضا تاجیک، تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۳، صفحه ۱۴
۳- همان، صفحه ۴۴
۴ - همان، صفحه ۴۹
۵ - نظریه گفتمان و تحلیل سیاسی، سیدمحمدعلی حسینی زاده، فصلنامه علوم سیاسی، موسسه باقرالعلوم، شماره ۳۷، زمستان ۱۳۸۳
۶ - قدرت، گفتمان و زبان، سیدعلی اصغر سلطانی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۳، صفحه ۱۵
۷ - تحلیل گفتمان به مثابه نظریه و روش، سیدعلی اصغر سلطانی، فصلنامه علوم سیاسی، موسسه باقرالعلوم، شماره ۳۷، زمستان ۱۳۸۳
۸ - گفتمان شناسی رایج و انتقادی، لطف الله یارمحمدی، تهران، انتشارات هرمس، ۱۳۸۳، صفحه ۱۴۴
۹ - گفتمان، پادگفتمان و سیاست، محمدرضا تاجیک، تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۳، صفحه ۵۳
منبع : روزنامه اعتماد