یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نعره شهری را بکشید در قاب


نعره شهری را بکشید در قاب
‌● یادداشتی بر نمایش «بدرود امپراتور» بازخوانی «محمد ابراهیمیان» و كارگردانی «علی پویان»
اصلا از اول، من سیب. تو بچین. بیا تا با جیب هامان برویم تا آخر بی لوركایی، تنهایی، شاعر باش و در نبش جنگ نوشانوش شكست را سر بكش. از من، كه تاكم. كه انگورم و تو اگر كه بركُمن باشی، خُمی. می نوشمت مدام. اصلا از اول. «جان گابریل بركمن» شهر بند طاق تاریك و بی رونقی است در بالاخانه خانه ای تنها. نمی دانم باختار «بركمن» را با «فرانس» گوشه نشینان آلتونای «سارتر» در چه ریختاری می توان خشت زد.
اما همیشه این دو برایم یادآور عزلتی مقدس اند و البته بغضی خنثی. حضوری مكدر. با پایان «فرانس» كاری ندارم. اما با این یكی چرا. فاصله پایان این هر دو از كران تا كرانه است. اما «پویان» نمی دانم به چه علت عاقبت «بركمن» بازنگری شده را انتحار پسندیده و به دست خود می كشدش. مگر آدم های دنیای ایبسن علی رغم حكمی ازلی خودشان را می كشند؟ آیا می توان این مرد را برخلاف تمام نشیب و تهدیدهای بسیار زندگانیش بی اعتنا دانست به علت و ماهیت آدم هایی كه قهرمان اند و هستند.
جان گابریل مخلوقی است هم طراز نورا، هم ردیف استوك مان، هم قطار المیرا و هم پاله ایولف، هر چند كه كوچك است و سرنوشتش شبیه عروج دیگر آدم های اوست. اینها را از خودم می پرسم. البته استاد معمار یادم هست. اینها را از خودم می پرسم. شتابانم برای رسیدن به این پرسش و از این است كه انتهای بهت انگیز نمایش را اول از همه می نویسم. اصلا از اول. تشخص آدم های «ایبسن» در ذات قدر قدرتشان است و اینكه باشند.
سلاطینی بی تاج كه قلمرو حكومت شان تا هر كجا كه سكوت است، قدرت فرمان دارد. تنها مسكوت و بی فهمی است كه حضور آدم های ایبسن را تمكین می كند. و گواه این مدعا در ثبت دوام این تراژدی «ویلیام فولدال» است كه باز هم «پویان» نمی دانم چرا اینقدر پایانش را به جوهر حضور از حیث آغشتگی غلیظ می كند. آیا تا همان وداع بس نبود و بس نبود همان دفتر نمایشنامه و ایجابی كه در تابلوی آخر می توانست در همان حال نشسته داشته باشد. اینها در فینال نمایش هویت تحلیل را مخدوش می كند.
اینها را اول از همه گفتم كه آخر جان گابریل را دلخوش به تماشا ننشینید. عصیان؛ این عنصر اصلی در آثار ایبسن گاه به دلخواه وی آشكار و گاه خموش باش و مگو فاش، بروز می یابد. این سركشی، این طغیان همیشه هست و در جان گابریل بركمن هم، همین بركمن در قائمه ای با «گونهیلد» و «الا» مثلثی ساخته كه مزد مهر؛ در میانه این اضلاع به دست عشق سرریز می شود. از فضای ناتورئالیستی حاكم بر متن كناره بگیریم. از دلتنگی مولف كه آدمهاش را در دنجی مهجور می پزاند بگذریم.
ازین حجم فشارنده و تدبیر جبر و از آغاز بودها، چشم بپوشیم. منها كنیم شكل تكنیكال زمان را كه در جان گابریل ممتد و بی وقفه در پلكان دو طبقه مكان نمایش در تردد است. رفت و شدهای زیبا، كه این موازیان به ناچاری را در پایین و بالا، پشت هم تا ادامه می كشد، اصلا نبینیم. تو بگو همه را آب ببرد تا فقط آدمها بمانند.
جان گابریل بماند فقط با «گونهیلد» كه اسم است و «الا» كه رسم است. و مابقی كه هر كدام جورچینی از تنوع بی كسی اند. غربت می بارد. روز بدی است روزی كه از ایبسن نمایشنامه می بینی. باید كه دلت بگیرد. (خریدار را ببیند چه خودش را می دزدد از پدری كه تحسینش می كند. ویلیام را ببینید. گوشی نیست برای شنفتن حتی یك پرده از تراژدی اش). اینها هم هستند. چون كوه ها كه با همند و تنهایند، همچو ما با همان تنهایان.
«ابراهیمیان» در بازنگری «جان گابریل» رفاقت را با ایبسن تمام می كند. فضا را طوری می چیند تا تو بگویی ایرانی. جوری كه لمسش كنی. با تو غریبه نباشد وقتی بومی می شود در وی كه در سال ۱۸۹۶ ایبسن به تحریر كشیدش. در بازنگری این همه حجم كه قابل رقم زدن است و قلم فرسایی متن تكانی شده است. در یك نمایش به هم زدن، چشم ها فقط معرفت است كه می بیند. دو خواهر نمایش وراث بركمن اند. یكی تنهایی به هم می برد و یكی عشق. تقابل حسد، حق خواهی و صلاح میان «گونهیلد» و «الا» ورز پیدا كرده و حالا قصه در تعاملی همروش با نیت ایبسن بزرگ از احساس و شعف نوشتن مملو می شود.
ایبسن محیطی پرسیطره از تسخیر را در لوای پلیدی هستی «هنكل» به استادی روان شناسی كرد، و در برخورد با نقیصه قهرمان مدرن عصر انكشاف و پیشرفت به چالش كشیده. او دستمایه می كند نوستالژی سرد سنگ آهن را و علقه های آینده نگرانه جان گابریل را نیز. این فضاست كه در جان گابریل وضعیت را تعریف می كند. «ابراهیمیان» این گفته را در زیر لایه های «بدرود امپراتور» ساری می كند.
آنچه در نگاه دوباره محض توجه است نایره دلدادگی است و سرگذاردگی الا و پویندگی اش كه محبت را با تمام جفای قهرمانش، اگر كه بركمن است، مدارا می كند. می بالد به این كه می تواند دوست بدارد و عاشق بمیرد. هر چند او هم مقصودی می طلبد. (به نام زدن نام خانوادگیش - رقتهایم - بر «ارهارت» و پذیرش سخاوتمندانه جان گابریل) سرانجام شهمات این شطرنج موقر گونهیلد است. او از دایره توفیق علاوه بر تحمیل اجباری اش حذف می شود. حذف شده بوده اصلا. در پایان خاكستری می ماند كه تو می دانی چیست.
همان نمود زمهریر بیرونی، در سرزمین سرما. كرشمه ای كه از الا در قلب بركمن می خلد ما را می رساند به حیرت از «پویان» كه چرا باید با جان «جان گابریل» چنین بكند. «كارگردان» حتی در دادگاه ذهنی بركمن، وی را در همان مقام متهم ابقا می كند. حق دادستان بودن، قاضی بودن را ازو می گیرد. انحاء او را می بندد. از یادش می كاهد و نریشن را در فضایی ذهنی كه صد سال جا ندارد برای رونمایی، داخل نمایشش می كند. چرا چنین ظلمی كرده؟
نمی دانم. متن قلدرانه می توانست خود را اداره كند. «پویان» حتی در چینش میزانسن و تداعی صحنه ها هم بر این كژرفتاری افزوده. مثال من صحنه رویارویی الا و بركمن است كه به صرف استفاده از شمعدان و شعله شمع نور را بی هیچ وقفه ای از تابش محروم می دارد، تا شمع بتابد و شعله بجهد و مهلت ندهد تا به خیالمان برسد كه این یعنی یك جو منتزع.
این حربه هنگامی كه مستعمل شد، دوباره نور را می پاشد بر صحنه. هدف اگر خلق یك دیدار اثیری است. چرا اینگونه و اینقدر ناصاف. مصرف متن در اوقاتی هدر می رود و باید نوشت كه كارگردان قصه را غلط دیده و تحلیلش به بیراهه گذاشته. نبود آنچه از اجرا متوقع بودیم. در ورود و خروج ها هم احمال به همین طریق است. به بازی ها برسیم و بازیگران «بدرود امپراتور». نقش ها تا حد زیادی مهندسی شده اند از ادراك فضا و موقعیت مكتوب متن پیش رو. اما میزانسن های بعضا اشتباه از خوی بكر و وحشی برخی كاراكترها كاسته.
این همه شامل «ارهارت» نخواهد شد چه كه او هم به تبع كارگردان راه را در تحلیل نقش و بعد تر پیاده كردنش، گمراهه رفته و از ارهارت، شبحی ساخته كه این شخصیت را تا حد ایراد یك سری اطوار تقلیل می دهد. تو بخوان تقلید.
حضور كوتاه «ارهارت» آنقدر لاجان است و در سایه كه انگار به چشم نمی آید و آنچه ناشی از پرتاب دیالوگ به گوش ما می رسد، تلاش شاینده بازی ساز است برای بودن. همین و جز این حرفی از ایبسن كه گفت: نگاه كنید - كشف من این است - بگذارید به شما بگویم - قوی ترین فرد عالم كسی است كه از همه تنهاتر است.
علی شمس
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید