دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


نظام‌مندی و اخلاق در مدیریت


نظام‌مندی و اخلاق در مدیریت
در آغاز هزاره سوم میلادی علی‌رغم پیشرفتهای حیرت انگیز حوزه علوم و فناوری مقوله ارزش، هویت و اخلاق (در کاربردی عام)، ازجمله اخلاق حرفه‌ای، اخلاق سازمانی، اخلاق فردی، اخلاق کاری، اخلاق شهروندی و... اهمیتی ویژه پیدا کرده اند. کافی است یادآوری کنیم از هرکس راجع به این اصطلاحات سوال کنیم بلادرنگ حرفهایی برای گفتن دارد. حتی ساده ترین افراد (از پایین ترین لایه های اجتماعی) از اصطلاح «مرام» و مرام داشتن «معرفت داشتن» به اخلاق اشاره دارند: از منشور تشکل های بزرگتری چون منشور مهندسین، معماران، پزشکان و روزنامه‌نگاران گرفته تا مرامنامه‌های حزبی و گروهی تا گروههای حاشیه ای و باندهای بزهکاری تا قوانین اساسی و یا ایدئولوژیک همواره ردپای اخلاق با قیدهای گوناگون را می توان پیگیری کرد. به راستی مسئله اخلاق در مدیریت چه جایگاهی دارد؟
واقعیت این است که در حوزه هایی چون اخلاق که در حوزه علوم فیزیکی و کمی قرار ندارد محدودیت تعریف ملموس و جهانشمول مشکل اصلی است و ازنظر شناخت شناسی و روش شناسی در بهترین حالت در تعاریفی که عرضه می شود از واژه هایی از نوع اخلاق و یا شبیه آن استفاده می‌شود. برای مثال واژه‌هایی چون ارزش، باور، اعتقاد، خوب، بد، خود نیاز به تعریف و تعیین اجزا دارند.
به این ترتیب یک مشکل عینی مدیریت و اداره جوامع و سازمانها حرکتی است که از واژه های کاربردی و محدود دامنه به حوزه های وسیع دامنه ای چون فلسفه و نظامهای بزرگ اجتماعی – اقتصادی کشیده می شود و درنهایت بحث هر ذی‌نفع تهدیدها و مزیتها را به کمک این واژه ها برای بیان مقصودش به کار می گیرد. این ابهام با وام گیری از واژه‌های تعریف نشده فرهنگها و زبانهای دیگر (انگلیسی یا عربی) همواره تقویت و بیشتر هم می شود که این خود یکی از آسیب‌های ادبیات بومی مدیریت ما شده. مثال دیگری بزنیم. شاید بکرات شنیده باشیم که مشکل جامعه ما مشکل فرهنگی است یا اینکه «مشکل ما مشکل مدیریتی است» است این حکم ها علی‌رغم درست بودنشان از یک دیدگاه انتقادی و روش شناسانه نشانه آن است که با موضوعی برخورد کرده ایم که هم طرح موضوع نامشخص و کلی است و هم راه حل مشخصی پیش روی نداریم. ازسوی دیگر اگر این سوال را طرح کنیم که مشکل مدیریتی و یا فرهنگی را چگونه باید حل کنیم در اکثر موارد پاسخی عرضه نمی شود مثل این نمونه ها: به زمانی طولانی نیاز داریم تا اوضاع درست شود. به عبارت دیگر یعنی راه حلی روشن نداریم.
● چاره چیست؟
آنچه ما به عنوان اخلاق از آن یاد می کنیم درهر زمان و هر متنی حضور داشته است. بنیادهای دینی، ایدئولوژیک، قوم و ملیت گرایی، و حتی خرافات و تابوها، با حوزه اخلاق و ارزشها تداخل داشته اند. در چنین سیری تمدن معاصر مغرب زمین به عنوان سکاندار مدرنیسم با تکیه بر، خوب و فایده مندی برای شکوفایی خودش به دستاوردهای عظیمی در حوزه علوم و فنون و فرهنگ جدید مجهز شد و بر تمدنهای دیگر چیره گشت. یکی از ابزارهای این چیرگی بهره‌گیری از علوم و قوانین پاسخگوی مسایل سامانه خود بود.
مقوله اخلاق در ادبیات کسب و کار کشورهای توسعه یافته ناشی از اشباع نگرش فن – علم گرای پوزیتویستی غربی و نظام توزیع منافع است که طی یک ونیم قرن گذشته به کمبود پیاده سازی اصول کمی و مکانیکی علم به طور عام و مدیریت به طور خاص تفسیر می شود. این کمبود ناشی از نظام ارزیابی و اصلاح سامانه نظام مدیریت غربی و سامانه خود اصلاحی آن است نه نفی قوانین پایه و نهادین شده. پس درجامعه ما که از پایه های قوی و ساختاری شدیدا اخلاقی و دینی برخوردار است این ضعف اخلاق در مدیریت نیست که منشا آسیب‌ها است برعکس ضعف ساختارهای علمی مدیریت از قبیل ضعف اصول پایه و قوانین و مقررات، ضعف سیستم‌های نظارتی و ارزیابی است که در یک جامعه درحال گذار پرتحرک و تغییر در شرایطی دشوار نمودهای ضداخلاقی پیدا می کند و با نام فساد از آن یاد می کنیم.
برای نمونه در شرایط انحصار تولید یک کالا و انبوه تقاضا، اخلاق و باورها چه مقدار می توانند منجر به عرضه کالای با کیفیت شوند؟ مشتری مداری یکی از خروجی‌های شرایط رقابت پیشرفته است وگرنه جامعه ما بنیاداً جامعه ای آرمان‌گرا و اخلاقی و سرشار از ایثارگری است. شمار افرادی که به دلایل و توجیهات اخلاقی و نیاز به کار به استخدام شرکتهای فامیلی و دولتی درآمده و یکی از دلایل ضعف کارشناسی و بهره وری است برهمین نقطه ضعف یعنی سامان نیافتن بنیادهای قانونی مدیریت بنا شده. تخصص، تجربه و ارتباط آن با اهداف سازمان و یا بنگاه در جوامع درحال توسعه در مقابل ارتباطات و تعلقات سیاسی یا فامیلی سهمی ثانوی دارند و این در اکثر تحقیقات محدود بومی ما نیز خود را نشان می دهد. افراد با استناد به کاراتر بودن رابطه به جای جامعه قانونمند و خودکنترل، به دور باطل بی‌اخلاقی ادامه می‌دهند. توجیه نیز به کمکشان می آیند وقتی می گویند: هر کاری با ارتباطات غیررسمی بهتر پیش می رود، دریافت پروژه یا امتیاز تولید یا ساخت وساز و یا دسترسی به اطلاعات کسب وکار ازطریق ارتباطات عملی‌تر است. انسانهای معمولی کوچه و بازار زودتر از دانشگران به کارایی این روش می رسند. کدام مدیر یا مقامی را می‌شناسیم که با سیل سفارش و درخواست شغل در تنگناهای اخلاقی فامیلی روبرو نشده باشد. در جوامع توسعه یافته قوانین و مقررات سازوکار اصلی و پایه است و نهادینه هم شده اما آنجا که قوانین و اصول پایه در تلاقی با شرایط خاص جوابگو نباشد تفسیر و انطباق با معیار اخلاقی قاضی یا مدیر تصمیم‌گیر به حل مورد می پردازد. اگر تعداد موارد خاص درحال فزونی باشد ضرورت بازنگری قوانین را نشان می دهد و در این فرایند است که طی دویست سال گذشته تداوم حضور اخلاق و ارزشهای انسانی در جوهره قوانین و مقررات حفظ شده است. در جوامع درحال توسعه به دلیل انفجار جمعیت، تغییرات چنان شدید و انبوه هستند که به سرعت قوانین و مقررات را کم اعتبار و غیرپاسخگو می سازند. همین تغییرات و جابجایی‌های شدید، اطلاعات و داده های ناقص گذشته را که ابزار برنامه ریزی و ساماندهی هستند بی اعتبار می‌سازند. چالشهای جمعیت‌های جویای کار، تحصیل، اسکان، و... ترقی و پیشرفت را پیش روی مدیریت کلان و خرد جامعه قرار می دهد. کم اعتباری اصول مدیریت در جوامع درحال توسعه و تغییرات شدید واقعیتی علمی ومحصول چنین شرایطی هستند. دنیای بیرونی ما در عصر جهانی شدن شرایط بی‌رحمانه‌تری را به جوامع نو ساخته تحمیل می‌کند، رقابت شدید جهانی و بازیگران ثروتمند و مجهز به علم و فناوری و نظام خودکنترلی مزیتهای خود را در صحنه کارزار بین المللی تحت عنوان شفافیت، ثبات بازار، ثبات قوانین و مقررات به‌عنوان معیار بازی تعریف می کنند و در این بازی خود به عنوان برنده بیرون خواهندآمد زیرا شرایط بازی، ویژگیهای جوامع و نظامهای خود آنهاست نه کشورها و جوامع نورسیده. این سازوکار در درون هر جامعه ای قابل مشاهده است قشرها و تشکل‌های سیاسی اجتماعی و صنفی هوشمندانه از امتیازات و جایگاه خود دفاع می کنند در این کارزار است که واژه های نجیب و دیرمانی چون: عدالت، راستگویی، وفای به عهد، کرامت انسانی، توسعه پایدار، حقوق شهروندی، حفظ محیط زیست و دیگر ارزشهای جهانشمول به کمک گرفته می شوند.
در مدیریت نیز مانند اکثر کنشهای انسانی برای هدفی تصمیمی گرفته و یا اجرا می شود این اقدام تبعاتی دارد ذی‌نفعانی بهره مندی یا متضرر می شوند. این ذی‌نفعان بسته به اینکه در کدام گروه قرار گیرند به مبانی عقلائی تصمیم (مبانی قانونی) یا تبعات اخلاقی آن رجوع می‌کنند اگر مبانی اخلاقی قانون یا مقررات شفاف و روشن و براساس منافع اکثریت نباشد طبعا غیرارزشی است و پس بازنگری قانون ضروری است و سهم موارد خاص به اخلاق و ارزشهای تصمیم گیر وابسته می شود. پس هم در وضع قاعده اخلاق و ارزشها وجود دارند و هم در استثناها، مدیریت در هر دو جایگاه سهیم است. برای پررنگ‌تر شدن اخلاق در مدیریت کسب و کار و یا مدیریت کلان عمومی آنچه کاراتر است قاعده بازی است. قاعده بازیها و سامانه ها (سیستم‌ها) می توانند موردچالش و تغییر قرار گیرند.
ژاپنی‌ها پس از اقتباس اصول عقلائی و پایه مدیریت علمی جسارت ابداع استخدام دائمی کارکنان و خانوادگی کردن بنگاهها را داشتند و میوه های موفقیت آن را چیدند. فراموش نکنیم اگر کشورهای صنعتی پیشرفته درمورد توسعه نیافته‌ها بی اخلاقی‌های فراوانی در پرونده خود دارند در درون خود در حفظ انبوهی از دستاوردهای ارزشی خود و نهادینه کردنشان کوتاهی نکردند. توسعه تامین اجتماعی و بهداشت، تضمین قدرت خرید در تعیین دستمزدها، توسعه تشکل‌های غیررسمی و نهادهای خودکنترلی و دسترسی غیرانحصاری به اطلاعات، بسترسازی برای توسعه علوم و فناوری و شایسته سالاری از این جمله اند. با این همه دردو دهه گذشته متوجه خلاء ارزشها و اخلاقیات در مدیریتهای ماشینی و گروههای صاحب امتیاز و نارسایی بعضی قوانین بازی (مثل نواقص بازار) شدند اما هیچگاه قواعد پایه را به نفع آسیب‌های استثنایی کنار نگذاشتند.
هوشیار باشیم در جامعه ما بخش اعظم آسیب‌های مدیریتی ناشی از خلاءهای قاعده‌مندی است وگرنه جامعه ما هم آرمانگراست و هم مملو از ارزشهای اخلاقی و سنتی. تفاوت فاحش رفتارمان در خانواده با محیط بیرونی و کسب و کار به اندازه کافی برای اثبات این حکم به اندازه کافی گویا است.
http://bashari.blogfa.com/