یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


از پلک سنگ


از پلک سنگ
شب
با شلیته پرچین اش
روی زلال صبح گذر می کند
طفلی
آوازهای کودکانه اش را از یاد می برد
تا مادری
آرام
بر سنگفرش سرخ بخوابد
کودک
در زیر پارسنگ
انبوه گیسوان شکسته مادر را
آهسته چنگ می زند
و شوق همیشه دیدار
از روزن خیال پدر می رمد
آن سوی تر
- هنوز -
چشمی
دلواپس نگاه بهاران است
اندیشناک شقایق ها
دختر
کنار پله سرداب
خواب جهاز و آینه می بیند
عاشق
در زیر چتر خاک
خواب قصیده گیسو
و مرگ
در کوچه های حادثه می گردد
عباس باقری شاعر زابلی متولد ۱۳۳۴ این شعر را در مجموعه ای به نام «از پلک سنگ» جای داده است. بر روی شهر زادگاه وی تأکید می کنم زیرا او خود در زندگی شخصی همواره به زادبوم خویش وفادار مانده است. همچنین حسین اسرافیلی که بر مجموعه مقدمه ای نگاشته تأکید ویژه ای بر این موضوع دارد که در انتها به آن خواهیم پرداخت.
کتاب حاوی ۶۰ قطعه شعر است که در قالب های سپید، غزل، مثنوی، رباعی و نیمایی سروده شده اند. هرچند می توان گفت اشعاری که در قالب (اگر بتوان از عبارت قالب استفاده کرد) سپید سروده شده اند به مراتب بهتر هستند. زیرا خیالپردازی ها و تازگی های بیشتر دارند.
به نظر کمتر می توان از تأثیرپذیری شاعر از دیگران سخن گفت. به جز چند فراز مثل «آیا‎/ آن رنج های هوشیار‎/ که انگشت هات را‎/ سمت غریزه های بی خواب برده است‎/‎/‎/‎/ (ص۵۹)» که مخاطب را به یاد «سپهری» می اندازد یا «خون تذرو ریخت به محراب انتظار‎/ آلاله سر نهاد به دامان کوهسار‎/ ماه از حصار ابر برآمد خمیده پشت‎/ از پلک سنگ چشمه روان شد به جویبار‎/ شاخ طرب گریست چمن زرد روی شد‎/ گل پاره کرد پیرهنش را به نیش خار (ص۸۵)» که ما را به قرن های چهار و پنج و قصاید توصیف آمیز همان دوره برمی گرداند. این تأثیرپذیری زودگذر را نمی توان چندان به حساب آورد. اما از سوی دیگر نیز نمی توان شعر باقری را دارای زبان خاصی دانست. البته مشخصه هایی در این کتاب دیده می شود. مثل تأکید شاعر بر روی سن و سال اشخاص که موضوع شعر وی هستند «فردا‎/ بیست و پنج ساله می شوی (ص۱۷۶)»، «در چهار سالگی ات مرد می شوی (ص ۱۶)». تأکید زیادی بر نام خاص مکان مانند «ام الرصاص، تاسوکی، فاو، شلمچه، حیفا، جنین، الخلیل، غزنه، قندهار، سارایوو» دیده می شود. موضوع دیگر اصرار شاعر بر تقدیم کردن اشعار به اشخاص، موضوعات و یا حتی مکان ها است: «به یاد شهدای.‎/.»، «به یاد شهید.‎/.»، «برای جانباز و آزاده.‎/.»، «به یاد مردم مظلوم.‎/.» یا «برای خرمشهر قهرمان». تهیه فهرستی از این تقدیم نامچه ها دو چیز را روشن می کند. اول این که تقدیم ها اشعار را به سمت «مقاومت» خاصه در ایران و در هر جای دیگر می برد و دوم این که در این یکدستی نوعی گونه گونی دیده می شود. به گمان من می بایست بالاخره روزی در مورد ماهیت تقدیم نامچه ها خاصه در شعر مذهبی و شعر مقاومت بحث شود. تقدیم ها چه هستند در شعر چه می کنند و انواع ارتباط های ممکن آنها با شعر چه می تواند باشد معمولاً به مسائل فرامتنی اهمیت کمی داده می شود.
برای مثال طرح جلد همین کتاب چندان جذاب نیست. هیچ تمهیدی در فهرست نویسی و صفحه بندی دیده نمی شود. در مورد تقدیم نامچه ها نیز به جز عبارت آغازگر کتاب :«به یاد برادر شهیدم:‎/محمد امیر (اسماعیل) باقری‎/ که تکه های استخوان هایش را جا گذاشت‎/ و‎/ تاول های خردلی اش را با خود به نزد خدا برد!‎/ » که دلکش و زیباست مابقی از جملات پیش پا افتاده تشکیل شده اند. می توان انتظار داشت که یک ارتباط معنوی مفهومی میان تقدیم نامچه ها و مضمون شعر باشد. یعنی اگر تقدیم نامه به عملیات کربلای پنج اشاره می کند در شعر نیز نام فرماندهان همان عملیات یا اتفاق هایی که در همان زمان به وقوع پیوسته یا چیزهایی از این دست را ببینیم. اما نمی توان قدم فراتر گذارد چنانچه رابطه تقدیم نامه با مضمون شعر مستقیم نباشد فعالیت تأویلی بیشتری برانگیخته می شود در ضمن ما اشعار را تقدیم می کنیم زیرا می دانیم این کار به زیبایی و برانگیزانندگی شعر کمک می کند. چه، انسان ها حتی وقتی مخاطب ادبیات هستند نسبت به مسائلی حساس می مانند مفاهیمی از قبیل مدینه و صدر اسلام، اشخاص چون اولیا و نام هایی همچون ایران یا خرمشهر. نباید با تساهل از این مهم گذشت. در این رابطه نامگذاری اشعار نیز می تواند مطمح نظر قرار بگیرد. در مجموعه پیش رو نامها صرفاً کلمه یا عبارتی هستند که از خود شعر انتخاب شده اند و این یعنی شاعر اساساً اهمیتی به نام اشعار نمی دهد. نام شعر لااقل ۶ وظیفه را می تواند عهده دار باشد:
۱) صرفاً بخشی از شاعر باشد (که در همین کتاب دیده می شود)
۲) معنای شعر را روشن کند. مانند کلماتی که جواب یک معما هستند
۳) ضدمعنای شعر عمل کند
۴) به تأویل پذیری شعر کمک کند
۵) ما را به اشعار یا حتی آثار هنری (مثل آنکه نام شعر هم نام یک فیلم یا یک تابلوی مشهور باشد) دیگری رهنمون کند
۶) ارتباطی ارگانیک میان اشعار همان مجموعه برقرار نماید. هر کدام از این انواع نامگذاری کارکردهای خاص دارند و گاه یک نام، چند کارکرد را با هم یکجا دارد.
به هر روی باید گفت که در این کتاب بارها با فرازهای دلچسبی مواجه می شویم: «می آیند‎/ در سطرهای منتظر روزنامه ها‎/ در ستون های نانوشته‎/ درکوچه های پراکنده.‎/ و جمله های تنم را‎/ به خاکریزهای فراموش می برند: ‎/ به شرهانی‎/ به ام الرصاص‎/ به نهر جاسم‎/ (ص۳۳)» ،«و دست هایی‎/ که گویی‎/ هرگز خود را به یاد ندارند(ص۴۳)»، «که شانزده زمستان‎/ در چادر نماز مادران‎/ برای پرنده شدن آواز خوانده ای‎/ اخم کرده ای‎/ باریده ای (ص۶۶)» در پایان باید اشاره کنم نمی توانم جلوی تعجب خود را از مقدمه ای که آقای «اسرافیلی» نوشته اند بگیرم. ایشان به صورت مبهمی جناب باقری را با حافظ، سعدی، قطران، صائب، نظامی، اوحدی، شهریار و خواجوی کرمانی مقایسه کرده اند و ادامه داده اند که همانگونه که فردوسی، طوس را و کلیم و محتشم، کاشان را در خاطره ها زنده نگاه می دارند، آقای باقری یاد زابل را زنده نگاه خواهد داشت و سپس کار را به جایی رسانده اند که: «اگر امروز شاعران نام آور روزگاران [توجه داشته باشید که «روزگار» جمع بسته شده است] را بشماریم و بخواهیم به تعداد انگشتان یک دست[یعنی پنج نفر] از آنان نام ببریم، قطعاً[!] عباس باقری از قلم نخواهد افتاد.» آقای اسرافیلی در همان مقدمه کوتاه ۱۱ شاعر از روزگاران زبان فارسی را نام برده اند. به این ترتیب برای تهیه یک فهرست ۵ نفری می باید ۷ شاعر از لیست خود کم کند تا نام آقای عباس باقری را جایگزین کند. ناگفته پیدا است که این کار بسیار دشوار و دردسرساز می شود. چنانچه ایشان کار را به اغراق نمی کشیدند چیزی از ارزش های شاعر توانا یعنی آقای باقری کم نمی شد.
در ادامه یادداشت را با اشاره به غزل زیبایی از همین مجموعه به پایان می برم.
صبح را به اتاق آسمان نشاند و رفت
آنکه خویش را به روی «مین» تکاند و رفت
آنکه مصحف بلند دست هایش را
در نماز خاکریز، سبز خواند و رفت
مثل گردباد، خاک سرخ جبهه را
روی بال موج های خون فشاند و رفت
دیده بان لاله بود و خون خویش را
بر عقیق سینه زمین چکاند و رفت
فصل کوچ شعله ها چو مرغ صاعقه
در رگ حرامیان شرر دواند و رفت
علیرضا سمیعی
تذرو : شاهین
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید