پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آوای هوشیاری


آوای هوشیاری
«آوای هوشیاری»
ای که، گرگ آسا شده‌ای
این هم، نشان از گرگ شدن نیست
ای که،
خویش را ناآزموده‌ای
و بر اریکه صیاد نشسته‌ای
اول خود را بیاموز و ..
ای که، همچون پلنگ می‌دوی
این مرام هم، مرام پلنگ نیست
ای که به شاخکی نورس می‌خندی
رسیده‌هایت بر زمین افتاده است
ای که، بر تن بی هنر، لباس هنر می‌کنی
هنر خویش عریان است
ای که، زنبور تلاشت
یکبار هم بر گل ننشسته است
از زنبور عسل درس بگیر
ای که، بر جای عقاب نشسته‌ای
هیچ دانی از خانواده‌ی مگسی
ای که همش به «دریا شدن» می‌نگری
راه درست «قطره شدن» است
ای که همیشه از گل در گلستان می‌گویی
یک دم هم، با خار کویر باش.
ای که همش «شیر مادر» بر زبان می‌آوری
تا گمان کنند، تو شیری
دست خام خورده، زود رو می‌شود.
ای که،
یک دم هم، تلخی حلوا را دوست نداری
یک لحظه شیرینی آن، آرزوی دیرینه‌ی ماست
ای که پیش خود، بلبل دانایی می‌خوانی
پیش مردم این صدا، صدای «زغن» است
ای که،
فقط می‌خوری و می‌آشامی
از بهر همین است که دستت
بازوی خویش را نمی‌شناسد
ای که همیشه، سوار بر زمینی
اگر مردی، پیاده شو
ای که زنده کرده، زندگانی
از مردگان زنده چه خبر
ای که پول به جای تو حرف می‌زند
بدان که،
به وقت مردنت، لال می‌شود.
ای که، خودت را به جای جغد می‌زنی
هیچ زدانی، چشم روز، مچ تو را گرفته است

شعراز : عابدین پاپی
منبع : مطالب ارسال شده