سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

پدیدار شناسی مسئله حجاب


پدیدار شناسی مسئله حجاب
اگر قرار باشد در مورد روشن شدن مسئله لباس و پوشش زنان به روایت، سنت و مستندات رایج فقهی بسنده کنیم، این مسئله هیچ گاه برای امثال من که فقیه نیستیم روشن نخواهد شد مگر آنکه اول میان متن سنت و متن قرآن تفاوت قائل شویم و به جای استناد به روایات و استناد به نظریه های فقهی، به خود متن قرآن مراجعه کنیم.
طرح این سخن به معنای رد یا قبول آراء فقهای دوران گذشته یا اکنون درباره حجاب نیست بلکه به این معنا است که فکر می کنم امروز طبقه فرهنگی میانه ای پدید آمده است که می خواهد جدای از فتاوا، و جدای از مسئله تقلید، خودش هم معنای حرمت ها را بفهمد؛ بنا براین آنچه می نویسم، نه حکمی شرعی، ونه استنباطی فقهی است؛ بلکه به عنوان کند وکاو پژوهشگری است که با متن قرآن سروکار دارد.
نکته دیگر اینکه شاید فقیهان هر دوره ای برای سامان دهی روزگار خود ومتناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی وسیاسی همان روزگار استنباط خود را از مسئله حجاب بیان کرده و می کنند اما به نظر می رسد که نقطه کانونی در شکل گیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصله ای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است.
اکثرمضامین فقهی وحقوقی ما و همچنین آنچه به عنوان فرهنگ اسلامی می شناسیم در دوران امپراطوری عباسیان شکل گرفته است که ساختار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، واقتصادی این دوره با روزگار بعثت که هنوز دولتی تشکیل نشده بود، بسیار متفاوت است.
زیرا به نظر می رسد که مدینه در آن روزگار بعثت، حتی از روستاهای امروزی هم شاید جمعیت کمتری داشته است و چندان جامعه گسترده و پیچیده ای نبوده است که برای اداره آن حتی نیاز به نهاد های حکومتی داشته باشد.
در این مورد، نکته قابل تامل این است که به جز متن قرآن، هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنی عباس مربوط باشد در دست نداریم.
از این جهت می توان احتمال داد که همه متون فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی و... بیشتر متناسب با ساختار امپراطوری اسلامی شکل گرفته است و نه آنچه قبلا در حجاز و در زمان پیامبر به عنوان اسلام مطرح شده است.دوم اینکه، متن قرآن را نیز نمی توان بدرستی فهمید مگر با شناخت معیارهای زبانی همان روزگار بعثت در حجاز، که البته این نیز کار چندان آسانی نیست زیرا بسیاری از واژگان در طول تاریخ، وبه ویژه در دوره پانصد وپنجاه ساله امپراطوری عباسیان، معناها ومصداق های متفاوتی از اصل خود پیدا کرده اند.
نکته سوم اینکه اگر آیاتی را که امروزه مربوط به حجاب می دانند با دقت، وبا همان معیارهای زبانی دوره بعثت مطالعه شود در می یابیم که در هیچ کجای قرآن نیامده است که زنان باید موی سرخود را بپوشانند اما این هست که زنان مومن سعی کنند تا پوشش ورفتارشان به گونه ای باشد که مردان بیگانه در آنان طمع نکنند. چهارم، از بررسی آیات قرآن و با توجه به شرایط زمانی ومکانی حجاز در هنگام بعثت چنین برمی آید که لباس برای زنان، یک شکل ویژه تثبیت شده ای نداشته است بلکه بستگی داشته به موقعیت زنان در برابر مردان متفاوت. همچنین مهمترین کسی که می توانسته این موقعیت ها را تشخیص داده ومتناسب با آن، جاذبه های جنسی خود را پوشیده نگاه دارد، خود زن بوده است. بنا براین می توان گفت که پوشش برای زن امری نسبی بوده است وهنوز هم می تواند باشد[۱].
ونکته آخر اینکه به نظر می رسد که طرح مسئله پوشش زنان از سوی قرآن، ارائه راهکاری است برای مردان وزنان آزادی که به امر متعالی ایمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوب های جنسی و نگاه های گزنده مردان هوسران برکنار نگه دارند.
● اشاره ای کوتاه به آیه مربوط به پوشش زنان:
در قرآن دو مورد از آیات هست که درباره نوع رفتار و پوشش زنان به تصریح در آن سخن رفته است. یکی آیات ۳۰ و ۳۱ در سوره بیست وچهارم(نور) و دیگری آیات ۵۷ و۵۸ در سوره سی وسوم(احزاب).
در سوره نور پیش از اینکه به آیه مربوط به پوشش زنان پرداخته شود، ابتدا از زنان پاکدامن یاد شده است که برخی کسان به آنان تهمت زنا می زنند (آیه ۲۳) در آیه ۲۵ همان سوره از وضعیتی یاد می کند که در آن وضعیت، زنان ومردان آلوده برای هم، و زنان ومردان پاک برای هم خواهند بود.
مضمون آیه به گونه ای است که انگار این انتخاب به طور طبیعی صورت می گیرد[۲] از نوع خباثت(آلودگی) و نوع طیبه(پاکی) سخنی به میان نیامده است اما با توجه به آیه قبلی که درباره تهمت زنا آمده، محتمل است که منظور ازآلودگی، همان آلودگی به انگاره های ذهنی و تمایل به زنا با دیگری باشد، یعنی برخی کسان هستند که ابتدا زنان پاکدامن را متهم به زنا می کنند تا بعدا اگر فرصتی دست داد خود را مجاز بدانند که با آنان زنا کنند. وهمچنین ممکن است «طیبه» بودن زن ومرد به معنای پرهیزکاری از وسوسه های زنا ومبرا بودن آنان از زناکاری باشد.
در آیات ۲۷ تا ۲۹ خطاب به کسانی که ایمان آورده اند آمده است که؛ «به خانه هایی که غیر از خانه خودتان است داخل مشوید تا اجازه بگیرید و سلام کنید، (تسلیم اهل آن خانه باشید.تسلٌموا= بی گزند و سالم باشید) این برای شما بهتر است که پند گیرید.پس اگر کسی را در آن نیافتید، داخل نشوید تا به شما اجازه داده شود.
واگر به شما گفته شد برگردید، پس برگردید، او برای شما پاکیزه تر است وخدا به آنچه می کنید دانا است.برشما پروایی نباشد که به خانه های غیر مسکونی که متاعی برای شما در آن است وارد شوید و آنچه را آشکار می کنید وپنهان می کنید خدا می داند.»
از مضمون این آیات چنین برمی آید که شکل و چگونگی معماری خانه ها و درگاه های ورودی آن به گونه ای ابتدایی بوده است وبسا خانه ها که به جای درب های با قفل وبند فقط از پرده آویخته ای که بر درگاه خانه نصب می شده برخوردار بوده است. واژه حجاب نیز در قرآن به معنای پرده ای است که دو قلمرو را از هم جدا می کند مانند همان پرده ای که بر درگاه خانه می آویختند.
بنا براین در مواقع عادی هرکسی می توانسته سرزده وبدون اعلام قبلی پرده را پس بزند و وارد خانه ای بشود. همچنین به آن سبب که مسلمانان خود را بایکدیگر متحد ویگانه می دانستند، شاید منعی نمی دیدند که هرگاه خواستند به خانه هم کیش خود وارد شوند وبسا که در پاره ای مواقع همسر صاحبخانه تنها در خانه بوده باشد.
مشابه همین توصیه که بدون اجازه وارد خانه ای نشوید در آیه ۵۳ سوره احزاب خطاب به مومنان در مورد خانه پیامبر آمده است که بی اجازه وارد خانه رسول نشوند و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستند، از همان پس پرده (من وراء حجاب) حاجت خود را بگویند و اگر چیزی می خواهند بگیرند. نکته جالب توجه در این آیه آن است که مردان باید از پس حجاب با زنان سخن گویند. به تعبیر دیگر، اگر حجاب پوششی برای زنان می بود طبعا به زنان توصیه می شد که حجاب خود را حفظ کنند، در حالی که در قرآن چنین چیزی دیده نمی شود.
توجه به این نکته نیز مهم است که احتمالا در حجاز به دلیل کمبود چوب نمی توانستند همه خانه ها را مجهز به درهای محکم وقابل استفاده ای کنند. این کمبود به اندازه ای بوده که حتی برای تعمیر بنای کعبه در قبل از بعثت، ناگزیر چوب های برجای مانده از یک کشتی شکسته رومی را که در سواحل جده یافته بودند به مکه آورده و مورد استفاده قرار دادند.[۳] در آیه بعدی(۲۹ سوره نور) آمده است که:
« به مردان با ایمان بگو نگاه فروکاهند(یغٌضوامن ابصارهم) و فروج خویش را حفظ کنند که آن پاکیزه تر است زیرا خدا به آنچه می سازند آگاه است.» «یغضٌوامن ابصارهم» تنها به معنای به پائین نگاه کردن، یا چشم فرو بستن نیست بلکه به معنای کاهیدن چیزی از نگاه است. این واژه برای فروکاستن اصوات و صدای خود را پائین آوردن هم آمده است(آیه۳ سوره ۴۹) مثل آتش سرکشی که شعله هایش را مهار کنند، پائین آورند، کم کنند.
به تعبیر دیگر، آدم ها هنگام نگاه کردن به هم می توانند چیزهایی را در نگاهشان به یکدیگر منتقل کنند که ممکن است آن چیزها با سخنی که می گویند متفاوت باشد. باتوجه به اینکه بعد از «یغٌضوامن ابصارهم» بلافاصله «یحفظوا فروجهم» آمده است، می توان گفت که آنچه در نگاه باید فروکاهیده شود، حس جنسی نسبت به طرف مقابل است. اما این کار درصورتی موفق خواهد بود که طرف مقابل که از جنس مونث است، به همان گونه از نگاه معطوف به جنسیت بکاهد. این است که در آیه بعد خطاب به زنان ایمان آورنده آمده است:
نگاه خود را فروکاهند، فروج خود را حفظ کنند، زینت خود را آشکار نکنند مگر آنچه از آن آشکار است. تا این قسمت از آیات چندان مورد مناقشه نیست. اما جمله بعدی که در ادامه آیات مزبور آمده است، تلقی ها و ترجمه های متفاوت وگاه ضد ونقیض از آن ارائه شده است. این جمله عبارت است از (وخمارهای خود را بر گریبان های خود برزنند).
«خمٍر» جمع خمار است. کلمه خمار از ریشه «خمر» گرفته شده است. مسکرات را به آن دلیل خمر گفته اند که هوشیاری را می پوشاند. همچنین هر پارچه، یا پوست دباغی شده که پوششی برای چیزی یا جایی محسوب شود «خمار» نامیده می شود. به تعبیر دیگر، «خمار» به معنای «مقنعه= روسری» یا چادر نیست، مگر آنکه آن را برسر نهند، آنگاه طبعا نامش «مقنعه= روسری» خواهد بود.
اما در آیه فوق سخن بر سر این نیست که خمار خود تا روی سینه ها بکشانند، بلکه می گوید خمار خود را بر روی سینه زنند. به تعبیر دیگر اگر در آیه فوق به جای حرف«ïلًی= بر روی» از حرف «الی= تا» استفاده شده بود می توانستیم چنین استنباط کنیم که پارچه ای را به عنوان روسری استفاده می کردند و حالا در این آیه می گوید ادامه همان پارچه روسری را تا روی سینه ها پائین آوردند. اما در این آیه نه از واژه مقنعه استفاده شده است ونه از حرف«الی». حتی به نظر می رسد که واژه مقنعه، نامی متاخر نسبت به زمان بعثت باشد.متاسفانه من هیچ موزه خاصی را ندیده ام که در آن نمونه هایی از پوشش مردان وزنان آن زمان را به نمایش گذارده باشند اما از قراین چنین برمی آید که وضعیت لباس در آن روزگار برای مردم آن سامان، به ویژه برای مردم بدوی وصحرا نشین، بسیار ساده و ابتدایی بوده است.
این گمانه را با احصاء نام هایی که در شعر جاهلی عرب، وهمچنین در قرآن برای انواع لباس ها دیده می شود می توان بهتر دریافت. به تعبیر دیگر، با آنکه زبان عربی در هنگام بعثت از خزانه واژگانی دقیق و گسترده برخوردار بوده است وبا آنکه زبان اشتقاقی عرب این امکان را می داده تا در صورت نیاز بتوانند واژگان ونام های مورد نیاز خود را پدید آورند اما به نظر می رسد که نام های مربوط به لباس و پوشش، در فرهنگ و زبان آن روزگار نسبت به دوره های بعد، چندان زیاد نباشد.
احتمالا در عرف معمولی آن زمان، هر زن ومردی با یک پیراهن بلند که برتن می کرد دارای لباس محسوب می شد. همچنین بسیار بعید می نماید که در آن شرایط مردم عادی، اعم از زن ومرد، دارای زیرجامه بوده باشند. این وضعیت نه تنها برای اعراب آن زمان، بلکه برای بنی اسرائیل هم زمانی که در صحرای سینا بودند و تا حدود زیادی شرایط مشابهی با اعراب داشتند وجود داشت. حتی در یکی از توصیه های تورات به بنی اسرائیل این است که که از پله های مذبح بالا نروند مبادا که عورت آنان به هنگام بالا رفتن از پله ها، در آن مکان مقدس مکشوف گردد.[۴]
اگر این پیش فرض ها را مورد تامل قرار دهیم، می توانیم اهمیت آیه فوق را درباره قرار دادن پوشش اضافی در روی گریبان وسینه ها درک کنیم. همچنین تفاوت لباس های چسب و تنگ را با لباس های نسبتا گشادتر(جلباب) می توانیم دریابیم.
نکته دیگری که مورد غفلت قرار گرفته این است که بنا به گزارش هایی از تاریخ ادبیات عرب قبل از اسلام، نقل تذکره ها و سیره ها، تا هنگام بعثت وهمچنین در زمان زنده بودن پیامبر، اغلب مردان گیسوان بلند خود را داشتند.
بنا براین شاید بتوان گفت که آنچه در میان مرد وزن تفاوت عمده ای برای نشان جنسیت ایجاد می کرده و زینت ویژه زن محسوب می شده، موی سر نبوده است بلکه برجستگی بخشی از اندام زن بوده که با لباس معمولی آن زمان وبه هنگام راه رفتن جلب توجه می کرده است واحتمالا به همین سبب استفاده از پوششی اضافی به نام «خمار» و بستن آن روی گریبان وسینه ها می توانسته این زینت ویژه زن را پوشش بیشتری دهد و از تحریکات جنسی در برابر نگاه های دیگران بکاهد.
در ادامه آیه شماره ۳۱ در همین سوره، سلسله مراتبی را درباره مواجهه زنان با مردان، بدون استفاده از «خمار» برمی شمارد که به نظر می رسد در این ترتیب، نوعی نسبی گرایی در مواجهه زن با دیگران نهفته باشد. در شرح این سلسله مراتب، نخستین کسی که منعی در برابر او دیده نمی شود، شوهر زن است که شریک جنسی او نیز محسوب می شود.
در رده بعدی، پدر زن وپدر شوهر او است و همین گونه رده های بعدی، از فرزندان خود زن گرفته تا برادرها، وبرادرزاده ها وخواهر زاده ها و.. به ترتیب نام برده می شوند تا جایی که به مردان غیر خویشاندی می رسد که بدون دغدغه جنسی وبدون نیرنگ ومکری در این مورد هستند و از آنان با نام «تابعینï غیر اولی الاربه» یاد شده است.
برخی تفاسیر و همچنین ترجمه ها از این مردان به نام خادمان خصی شده یاد کرده اند که به علت خصی شدن نیازی و رغبتی به مسائل جنسی ندارند اما اولاً معنای اولیه «غیراولی الاربه» چنین چیزی نیست. «اربه» از ریشه «ریب» به معنای مشکوک و ناپسند است دوم اینکه بسیار بعید است که در صدر اسلام ودر زمان حیات پیامبر که هنوز مسلمانان امپراطوری تشکیل نداده بودند وحرمسراهای آنچنانی پدید نیاورده بودند چنین رسمی در میان آنان بوده باشد که بردگان را اخته کنند تا در حرمسرا که رفت وآمد می کنند خطری برای بانوان حرم نداشته باشند.
توصیه ای دیگری که پس از شمردن این مراتب به زنان شده است اینکه؛«لایضربن باَرجْلهنّ لیْعلَمُ ما یْخفینُ من زینَتهنّ».
این جمله با آنکه بسیار مختصر بیان شده اما چنان همه جانبه ومفید است که می تواند گونه های مختلفی از اطوارهای زنی را واگوید که دوست دارد به طریقی خود را بنمایاند. مانند زنی بدوی که با پایکوبی هایش و به صدا درآوردن خلخال های پایش، دیگران را متوجه خود کند. تا خود را به آنان بمایاند. در پایان آیه آمده است که؛«و باز گردید به سوی خدا، همه شما ای ایمان آورندگان(اعم از زن ومرد) باشد که رستگار شوید» .
آیه دیگری در سوره احزاب آمده که در آن به زنان رسول و دیگر زنان مؤمن برای اینکه مورد آزار برخی مردان قرار نگیرند توصیه هایی درباره جلباب شده است. ای پیامبر، بگو به همسرانت، و به دخترانت و به زنان مومنین، که فرو گیرند برخود از جلابیب(یدنین علیهن من جلابیبهن). این نزدیک تر است برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
نکته های مبهمی در این آیه برای ما هست که گشودن آن شاید چندان کار آسانی نباشد. از جمله اینکه، «جلباب» در آن روزگار به چه چیزی گفته می شده است؟ آیا واقعا جلباب به نوع خاصی از لباس گفته می شده است؟ این لفظ از ریشه «جلب» است و اگر جلباب به معنای پوششی گشاد باشد که برجستگی های بدن را ننمایاند و جلب توجه دیگران را نکند باز هم هیچ اشاره ای نیست که زنان موی سر خود را بپوشانند یا نپوشانند.
نکته دیگر که در آیه فوق بسیار قابل تامل است اینکه در شهر کوچکی مثل مدینه آن روزگار که همه آدم ها حتی به اسم می توانستند یکدیگر را بشناسند، زنان رسول و زنان مومنین به چه چیزی باید شناخته می شدند که مورد تهمت، و آزار قرار نگیرند؟
به نظر می رسد که در اینجا منظور از شناخته شدن، نوعی از شناخت از طرف دیگران نسبت به زن است که دیگران آن زن را از رفتار، گفتار و نگاهش به وقار و گرایش به پاکدامنی بشناسند، نه تنها اینکه مثلا بشناسند که این زن فلانی است و چون زن فلانی است کسی به او کاری نداشته باشد.
با توجه به آنچه گذشت شاید بتوان گفت که پوشش برای زنان ومردان، هم امری نسبی بوده است وهم اختیاری. یعنی به همان گونه که ایمان به تعالی یافتن امری اختیاری و ارادی است، طبعا انتخاب ملزومات و راهکارهای متناسب برای رسیدن به تعالی هم مبتنی بر همان ایمانی خواهد بود که زن یا مرد اراده کرده است. به نظر می رسد که اجبار به پوشش های فرمایشی، غیر از پیشنهاد و توصیه و نشان دادن راه کار است.
اجبار برای مرد یا زنی که ایمانی به تعالی یافتن ندارد، موجب اعتلای او نمی شود و چنانچه مردان و زنانی ایمان به تعالی یافتن داشته باشند بی آنکه کسی اجبارشان کند، خودشان متناسب با شرایط محیط و موقعیت، از پوشش لازم استفاده می کنند.
علی طهماسبی
پی نویس ها:
۱ - امروز که در افغانستان حکومت طالبان رخت بسته و رفته و حجاب برای زنان آزاد است بازهم شاید حدود نود درصد زنان افغان درآن ولایت خود را ناگزیر می بینند از برقع استفاده کنند تا از گزند این وآن و از نگاه هیز مردان محفوظ بمانند در حالی که برخی از همان زنان وقتی به اروپا سفر می کنند و در شهرهای اروپایی رفت وآمد می کنند حتی از روسری هم استفاده نمی کنند زیرا موردی برای آزار دیدن از آن گونه نگاه وجود ندارد.
۲ - این آیه همچنین یاد آور این شعر مشهور فارسی است که به صورت ضرب المثل درآمده؛
کبوتر با کبوتر باز با باز/ کند همجنس با همجنس پرواز
۳ - تاریخ طبری، جلد سوم، در بخش مربوط به اخبار پیامبر تا به هنگام بعثت. همچنین توجه به این نکته نیز مهم است که درختان موجود در مکه ومدینه بیشتر همان نخل های خرما بوده وهست که چوب آن به سبب الیافی بودن فاقد ارزش برای صنعت نجاری بوده است.
۴ - تورات، سفر خروج، باب ۲۰، آیه ۲۶ .
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید