جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بانگ پیامبر


بانگ پیامبر
به صبح عید که خورشید از افق سر زد
به طرف باغ و چمن خیمه مهر خاور زد
سحاب رحمت حق بر زمین عبیر افشاند
به کوه و دشت نقوشی ز لعل و گوهر زد
ز خواب دیده نرگس به ناز شد بیدار
نسیم صبح به نرمی چو حلقه بر در زد
میان لاله رخان همچون لاله وحشی
گل گلاله من تاج فخر بر سر زد
گرفت و بست به هر تار مو هزاران دل
به هر گره که به آن طره معنبر زد
ز شوق مرغ حق آمد به ذکر یا قدوس
هزار بانگ ز توحید حی داور زد
غدیر خم ز عنایات حق چراغان شد
به خاک پای نبی جبرئیل شهپر زد
که ای پیمبر رحمت خدای رب جلیل
به دست قدرت این نقش خوش به دفتر زد
به پای‌خیز به خلق زمانه کن ابلاغ
که حق نشان ولایت به شان حیدر زد
بگیر خشت تو از روی خم به خم غدیر
که ساقی خم وحدت به عشق ساغر زد
به پا نمود یکی منبر از جهاز شتر
قدم به امر خدا بر فراز منبر زد
بخواند در بر خود میر ملک امکان را
ز مهر بوسه بر آن چهر مهر انور زد
گرفت دست علی را محمد محمود (ص)
دم از ولایت او با معاشران بر زد
نهاد تاج ولایت به فرق فرقدسا
سر از طلیعه منبر چو آن نکوفر زد
خطاب کرد رسول خدا خلایق را
چو دید مرغ هما بر سر علی پر زد
نمود روی به سوی مهاجر و انصار
دم از ولایت حیدر نبی مکرر زد
بخواند آیت تبلیغ را به نام علی (ع)
که بر ولایت او مهر حی اکبر زد
پس از سفارش آن شهریار ملک وجود
قدم ز بهر شناساندنش فراتر زد
بگفت خصم علی، خصمی من است و خدا
از این کلام به قلب عدوش خنجر زد
هنوز بانگ پیمبر به گوش می‌آید
که دم ز مدحت آن میر عدل‌پرور زد
محب آل علی را ستود پیغمبر
نشان باطل بر دشمن ستمگر زد
به مدح میر ولایت ز طبع مردانی
بسان چشمه جوشان زنی شکر سر زد
کسی که حرز ولای علی به تن دارد
به سینه نقش رهایی ز هول محشر زد

مرحوم استاد محمدعلی مردانی
منبع : روزنامه رسالت