یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


درآمدی بر داستان و مفهوم روایت


درآمدی بر داستان و مفهوم روایت
داستان یا نوول (Novel) اثری است روایی به نثر که مبتنی بر جعل و خیال باشد. اگر طولانی باشد، به آن رمان و اگر کوتاه باشد، به آن داستان کوتاه می‌گویند. نوول اصطلاح انگلیسی است و معادل آن در اکثر زبان‌های اروپایی رمان است. اصل واژه انگلیسی نوول، واژه ایتالیایی نوولا است به معنی مطلب کوچک تازه. نوولا که در قرن چهاردهم در ایتالیا مرسوم بود، نوعی قصه کوتاه منثور است که معروف‌ترین نمونه آن قصه‌های د کامرون اثر بوکاچیو است.
از اجداد دیگر رمان امروزی، روایات پیکارسک است که در قرن شانزدهم در اسپانیا مرسوم بود و نشانه‌هایی از این شیوه، در آثار مارک تواین به چشم می‌خورد. پیکارسک مشتق از واژه اسپانیایی پیکار، به معنی دغل‌باز و محیل و کلک‌زن است و پیکارسک صفتی بوده برای داستان‌هایی که به اعمال پیکاروها می‌پرداختند.
عیار و معروف‌ترین نمونه این سبک، «دُن‌کیشوت» سروانتس (۱۶۰۵ م) است که در این داستان معروف، مردی مخبِّط هنوز می‌خواهد با آرمان‌های شوالیه‌گری -که دیگر در زمان او منسوخ شده است– زندگی کند. در دن‌کیشوت توهّم و واقعیت به نحو استادانه‌ای در مقابل یکدیگر نمود شده است. به هر حال دن‌کیشوت را از مهم‌ترین الگوهای قدیم رمان امروزی دانسته‌اند. داستان در معنی امروزی‌اش در اروپا بعد از سروانتس و رابله پدید آمد؛ یعنی تقریباً از قرن هجدهم به بعد، بعد از شکست فئودالیسم و بر روی کار آمدن طبقه بورژوا. مثلاً در ۱۷۱۹ «دانیل دوفو» در انگستان، «روبنسون کروزئه» را نوشت که از نظر اسلوب، تقریباً پیکارسک است؛ به این معنی که مجموعه‌ای از داستان‌های فرعی مجزا(اپیزود) است که در حول‌وحوش یک قهرمان با هم جمع آمده‌اند.
البته در آن وحدتی است و موضوع اصلی آن تلاش برای بقا در جزیره‌ای غیرمسکونی است. سرانجام در نیمه دوم قرن نوزدهم، رمان از همه انواع ادبی پیش افتاد و کلاً جای حماسه و رمانس را گرفت و روزبه‌روز با استفاده از تکنیک‌های سمبولیست‌ها و اکسپرسیونیست‌ها و حتا سینما به افق‌های تازه‌تری دست یافت. توالی و تداوم زمانی را بر هم زد و اشکال و مضامین و موضوعات متنوع و حتا عجیب و غریبی را از دنیای اساطیر و رویاها و خیال و توهم وام گرفت و به شیوه‌هایی بکر و جالب چون شیوه تداعی معانی آزاد یا جریان سیال ذهنی دست یافت.
در این شیوه که بعداً از آن سخن خواهیم گفت، روایت اعمال و حوادث، ذهنی است و همه چیز از ورای لایه‌های ذهن و از اعماق باطن و دنیای درون، توصیف و تشریح می‌شود. آثار پروست، جویس، ویرجینیاولف، فاکنر، موفقیت به‌کارگیری روش‌های جدید را در داستان‌نویسی به اثبات رساندند. در دهه‌های اخیر، داستان‌نویسی باز قلمروهای جدیدی را کشف کرد. ولادیمیر ناباکوف، نویسنده روسی ساکن در غرب، داستان‌هایی با شیوه معروف به بازگشت به اصل نوشت؛ یعنی داستان‌هایی که موضوع اصلی آنها در باب سرنوشت خود نویسنده و نسل و نژاد اوست. در این داستان‌ها، نویسنده با استفاده از دانش خود در زمینه زبان‌هایی مختلف، جناس‌ها و طنزها و جوک‌هایی ساخته است و گاهی هم به نقیض‌سازی (پارودی) رمان‌های دیگران و حتا خود پرداخته است.
داستان‌هایی هم هست که برخی به آنها ضدرمان Anti- Novel می‌گویند، زیرا در آنها از شیوه‌های به اصطلاح منفی استفاده شده است تا عناصر و عوامل سنتی داستان را بی‌اعتبار و محو و حذف کند. نویسنده به عمد، قراردادهایی را که معهود ذهن خواننده است، رعایت نمی‌کند و از این رو خواننده دچار سردرگمی و حیرت می‌شود. از نویسندگان این نوع داستان‌ها، یکی «آلن رب گریه» فرانسوی است که از پیشگامان به اصطلاح رمان نو محسوب می‌شود. او در ۱۹۵۷ رمان حسادت را نوشت که در آن عناصر معمول و متعارف رمان از قبیل هسته داستانی (Plot)، شخصیت، توصیف، زمان و مکان، راهنمایی‌های معمول برای هدایت خواننده، همه و همه نادیده انگاشته شده است.
در این اثر، وضع یک شوهر حسود و شکنجه‌های ذهنی او، با سبکی نوین مطرح شده است. در سال‌های اخیر نویسندگان آمریکای لاتین، شیوه تخیل دیگری را در داستان‌نویسی مطرح کردند و به فضاهایی سخت جذاب و جادویی دست یافتند. به این شیوه رئالیسم جادویی گویند. یکی از معروف‌ترین نویسندگان این شیوه ، گابریل گارسیا مارکز است که آثار او از قبیل «صد سال تنهایی» به فارسی ترجمه شده است. یکی از نکات کلیدی در مبحث داستان، بحث روایت است. شناخت روایت هم به ما کمک می‌کند داستان را بهتر بشناسیم و هم کمک می‌کند بهتر داستان بنویسیم.
بحث روایت البته بحث طول و درازی است، اما سعی می‌کنیم اینجا تا حدی درباره‌ تعریف آن و دیدگاه‌هایی که درباره‌اش هست، صحبت کنیم. اکثر روایت‌شناسان، روایت را متنی می‌دانند که قصه‌ای را بیان می‌کند و یک قصه‌گو (راوی) دارد. ژرار ژنت، منتقد فرانسوی، روایت را گونه‌ای گزینش عناصر و ایجاد نظم هم‌نشینی در طرح می‌داند. قبل از پرداختن به مبحث روایت‌شناسی، خوب است ابتدا گونه‌های مختلف راوی را مرور کنیم:
▪ راوی دانای کل که چهار شکل دارد:
۱) نویسنده‌ دانای کل:
در این شکل از روایت که قدیمی‌ترین شکل آن است و معمولاً در قصه‌های قدیمی، مثل هزار و یک‌شب پیدا می‌شود، راوی نویسنده‌ داستان است و بر همه ‌چیز آگاهی دارد. در این شکل از روایت افعال معمولاً‌ به‌صورت ماضی می‌آید.
۲) راوی دانای کل خنثا: در این شکل از روایت، نویسنده مستقیماً درگیر نیست و من دوم او (که او هم دانای کل و کلی‌نگر است) روایت‌گر است.
۳) راوی دانای کل چندگانه محدود: در این شکل، راوی به کل ناپیداست و از ذهنیت شخصیت داستان روایت‌گری می‌کند. رمان «خانم دالووی» از ویرجینیا ولف، دارای چنین روایتی است.
۴) راوی دانای کلّ محدود: در این روایت، ما فقط ذهن یک راوی (معمولاً یکی از قهرمانان) را پیش رو داریم و محدود بودن آن به این دلیل است که داستان فقط از دید یک شخصیت دیده می‌شود.
● شکل‌های مختلف «من»:
۱) منِ دوم نویسنده: این من، یا دانای کل است یا منی با دیدگاه محدود. همیشه حضوری سایه‌وار دارد و به خواننده نمی‌گوید که نویسنده است و گاه فقط از طریق برخی قراین می‌شود به ماهیت او پی برد.
۲) منِ ناظر: در این شیوه، «من» فقط قسمتی را که شاهد بوده، روایت می‌کند. او بی‌طرف است و ناظری بیش نیست و نمی‌تواند به ذهن آدم‌ها دست‌رسی بیابد.
۳) منِ قهرمان: در اینجا راوی دیگر فقط ناظر نیست، بلکه خود یکی از کاراکترهای داستان می‌شود و ممکن است داستان را از زاویه‌ درونی خود نگاه کند.
● شکل‌های مختلف سوم شخص:
۱) سوم شخص عینی: این راوی همان منِ دوم نویسنده است که به صورت سوم شخص درآمده و سعی می‌کند هرچه را که می‌بیند، بی‌طرف گزارش کند.
۲) چشم دوربین (برشی از زندگی): زاویه دید در این روش نزدیک است، ولی انگار خواننده از توی دوربین دارد صحنه را نگاه می‌کند؛ کارهای ارنست همینگوی به این شکل از روایت نزدیک است.
● نظریه‌های روایت: حال که با گونه‌های راوی آشنا شدیم، می‌رویم سر اصل روایت. روایت چند ویژگی دارد:
۱) مصنوعی بودن: تفاوت روایت با زبان طبیعی و روزمره (مثلاً گفت‌وگوی دو نفر در صف اتوبوس) در این است که روایت از قبل دارای طرح و برنامه‌ای است و طبق آن طرح ساخته می‌شود.
۲) تکراری بودن: این تکراری بودن به این معناست که چیزهایی که ما در داستان می‌خوانیم، در داستان‌ها و یا قصه‌هایی که قبلاً خوانده‌ایم، تکرار شده و فضاسازی و شخصیت‌های داستان هم برای‌مان آشناست.
۳) سیر مشخص روایت: هر روایت از جایی شروع می‌شود و به جایی ختم می‌شود.
۴) هر روایتی یک راوی و یا قصه‌گو دارد.
۵) در هر روایت با نوعی جابه‌جایی روبه‌رو هستیم؛ به این معنا که روایت سلسله‌ای از حوادث نیست که پشت سر هم قطار شده باشند، بلکه راوی (نویسنده) می‌تواند حادثه‌ای را جابه‌جا کند یا دست به ترکیب‌های تازه‌ای بزند و یا سیر زمانی وقایع را عوض کند. قبل از آن‌که به دسته‌بندی نظریات اصلی مبحث روایت بپردازیم، باید بگوییم که عنصر بسیار مهم روایت، زمان است و تقریباً اکثر روایت‌شناسان، «زمان» را جزو لاینفک هرگونه روایتی می‌دانند.
مهم‌ترین نظریات درباره‌ روایت: مبحث روایت، پنج نظریه‌پرداز عمده و اصلی دارد: ولادیمیر پراپ، تزوتان تودوروف، رولان بارت، ژرار ژنت و آلجیر داس گریما. ولادیمیر پراپ: این نظریه‌پرداز روسی، عمده نظریات خود را درباره‌ روایت، در سال ۱۹۳۸ در کتاب «ریخت‌شناسی قصه‌های پریان» منتشر کرد. پراپ روایت را این‌گونه تعریف می‌کند: «متنی که تغییر وضعیت را از حالت پایدار به حالت ناپایدار و دوباره بازگشت آن به حالت پایدار بیان می‌کند».
پراپ این تغییر وضعیت را رخداد (EVENT) می‌نامد. علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاع بیش‌تر از نظریه‌ پراپ، به کتاب مذکور مراجعه کنند. تزوتان تودوروف: این نویسنده و منتقد بلغاری‌الاصل، معتقد است که داستان با وضعیتی پایدار شروع می‌شود، سپس نیرویی تعادل آن را بر هم می‌زند و موقعیت ناپایداری ایجاد می‌شود و با کنش قهرمان داستان، موقعیت دوباره به حالت پایدار برمی‌گردد. تودوروف معتقد است که در داستان دو فصل وجود دارد: فصل وضعیت‌ها (پایدار و ناپایدار) و فصل گذار.
▪ رولان بارت:
بارت روایت را ابزار ارتباط می‌داند که فرستنده‌ای دارد و گیرنده‌ای. او تقسیم‌بندی سه‌گانه‌ای از روایت دارد:
۱) راوی دیدگاه شخصیت اصلی داستان را دارد، با ضمیر اول شخص می‌نویسد، گاه قهرمان است و گاه شاهد رخدادهای داستان.
۲) راوی غیرشخصی است، دانای کل است و به قول گوستاو فلوبر داستان را «از جایگاه خداوندی» می‌بیند.
۳) در جدیدترین گونه‌ روایت که نمونه‌ کاملش در آثار هنری جیمز هست، ‌راوی روایت خود را به دانش و بینش شخصیت‌ها محدود می‌کند و همه ‌چیز چنان پیش می‌رود که انگار هر یک از شخصیت‌ها، راوی هستند. ژرار ژنت: ژرار ژنت، منتقد و نویسنده‌ فرانسوی، روایت را دارای چهار عنصر می‌داند:
ـ نظم که بیان منطقی و زمان‌مند داستان است.
ـ تداوم روایت که نشان می‌دهد کدام رخدادها یا کارکردهای داستان را می‌توان گسترش داد یا حذف کرد.
ـ تکرار که به تعداد روایت یک رخداد در رمان می‌پردازد.
ـ حالت یا وجه، به این معنا که فاصله‌ روایت با بیان راوی کدام است؟ آیا روایت مستقیم است یا غیرمستقیم و یا غیرمستقیم آزاد؟
▪ آلجیر گریما:
گریما، روایت‌شناس مقیم فرانسه، برای روایت، سه نوع ساختار قایل است:
ـ زنجیره‌های اجرایی که چگونگی انجام عمل و یا ماموریتی را بیان می‌کند.
ـ زنجیره‌های میثاقی که به وسیله آنها وضعیت روایی مورد نظر به سرانجام معهود خود می‌رسد.
ـ زنجیره‌های جابه‌جاکننده که به کمک آنها انواع جابه‌جاسازی روایتی انجام می‌شود. در پایان باید گفت که نظریه‌های روایت محدود به این پنج نظریه نمی‌شوند و ممکن است ما به نظریات دیگری هم بربخوریم، اما این پنج نظریه که به شکل موجز معرفی شدند، از اصلی‌ترین نظریات مبحث روایت محسوب می‌شوند.
منابع در آرشیو روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه تحلیل روز


همچنین مشاهده کنید