جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


عبور از تردیدها


عبور از تردیدها
روزگار عجیبی است! اگر تعریف کنی عزیز کسانی می‌شوی و مغضوب کسان دیگر!‌ اگر انتقاد کنی و معایب را نشان دهی باز هم مغضوب کسانی می شوی یا عزیز کسان دیگر!
و اگر میانه را بگیری و به انصاف بخواهی بگویی که دیگر می‌گویند ادای روشنفکرها را در نیاور و خودت را در موضع برتر قرار نده یا محافظه‌کاری را کنار بگذار و تازه راه چهارم را برخی بر می‌گزینند و با قیافه‌ای حق به جانب هیچ کس و هیچ چیزی را به رسمیت نمی‌شناسند و بر برج عاج تکیه می‌زنند و از تفاخر خود و ملالت دیگران به گونه‌ای اسب مراد خود را می‌رانند که هیچ مرکبی را همپای خود نمی‌‌دانند و بر اصول و مبانی ناشناخته‌ای اصرار می‌دارند و در آخر هم اظهار می‌کنند آفتاب روز بعد برای شما تیرگی‌ها و ابهام‌ها را روشن می‌سازد، چرا که شما در شب تاریک بر سنگفرش سیاه قدم می‌زنید... اما براستی چه باید کرد؟
گاه روزنامه‌ها را ورق زده‌ایم تا ببینیم در پس پرده‌های ابهام و پرسش‌های بی‌جواب ما چه رازی نهفته است و هر اظهارنظری را به بهانه‌ای مطالعه می‌کنیم تا شاید به استخراج جواب قانع‌کننده و مستدل دست‌یابیم. رهاورد این ساز و کار چه بوده است؟ آیا به حقیقت ماجرا پی برده‌ایم یا این که بر ابهام و تردیدها اضافه شده است؟
واقعا که روزگار عجیبی است، از این دست مسائل در همه زمینه‌ها و موضوعات می‌توان سراغ گرفت و شاید نیاز به مصادیق بارز و شهادت شهود زنده و صادق نباشد! همگان بر این جریانات واقفند و مطلع. حال چه باید کرد و چه ساز و کاری می‌‌توان برای رسیدن به جواب پرسش‌های بی‌جواب یا با جواب ارائه کرد تا احتمال صعود به قله‌های اطمینان حاصل شود؟
سال‌هاست گفته‌ها و کتابت کلام و بیانات را در موضوعاتی دنبال کرده‌‌ام تا حداقل به جمعبندی شخصی برای احتمالا جواب پرسش‌ها و درصد بالای آنها اطمینان یابم اما فکر می‌کنید چه نتیجه‌ای در سفره جستجوی ما نشسته است؟ از قدیم می‌گفتند جوینده یابنده است اما شاید این عبارت را باید بازخوانی کرد و تجربه امروز را بر آن سوار کرد ، چرا که نسل امروزه می‌گوید «هر چه گشتیم ندیدیم، نگرد که نمی‌بینی.» حال جستجوگر حقیقت به چه راهی باید تکیه کند و آفتاب را بر لب کدام بام به نظاره بنشیند؟ آدم‌های روبه‌رو هر یک به نوعی بام و عرشی را توصیه می‌کنند و در این سازوکار نیز باز به همان راه می‌رویم که جز تردید نیفزود!
اگر دنیای امروز دنیای تردیدها و کنجکاوی‌هاست که بالاخره معیار حق از باطل کدام است و اطلاعات گسترده و بی‌ انتهای امروز ما را به چه راه و مسیری رهنمون می‌شود، نمی‌خواهم به توصیه آدم‌های ساده‌اندیش و در مسیر مانده تکیه کنم و دل خوش دارم که امروز حق از باطل معلوم است و هر کس با مدعیان متنوع و موردنظر آنان نباشد لاجرم باطل است و غیر!
راه چنان نمی‌نماید که درراه‌بودگان را به حق پیوند دهد یا از آن بریده‌ داند. هزاران خواست و انگیزه را می‌توان برای روندگان و دوندگان برشمرد و هر یک را به نوعی به حق ادعایی پیوند داد.
مگر در تاریخ نبوده‌اند که به ادعای حق و جانبداری از جبهه حقیقت جنگ‌ها به راه انداخته و آدمیان بسیار را به خاک و خون کشیده‌اند؟ آیا همین امروز جانبداران آزادی و دموکراسی یا حقوق بشر یا اسلام از نوع‌های مختلف یا ایسم‌های متفاوت به داعیه‌ای خود را مطلق حقیقت و دیگران را باطل و منحرف نمی‌خوانند؟
باز هم براستی باید گفت روزگار، روزگار عجیب و غریبی است!
در موضوعی پرسشی می‌کردم دیدم همراهان در یک مسیر چنان به تفاوت و تنوع نظر می‌دهند که گویی هیچ اصل و معیاری بین آنها وجود ندارد. در این وادی و شرایط پیچیده چه باید کرد؟ فرهنگ، هنر، ادبیات و سازوکارهای آن امروزه به دنبال چه نوع معرفت یا رویکردی هستند و مراکز و نهادهای ذی‌ربط در هر موضوع ایا براستی راه خود را پیدا کرده و بر طبل عشق می‌کوبند یا بر سرنای متاع و زیور دنیا و لذات زودگذر و طلب مواضع شخصی می‌دمند؟ بیراه نروم و آشیانه را بر بام کاهگل‌های سست قرار ندهم.
از شر شیطان به خدا پناه می‌برم و در این وادی، نور معرفت و تکاپوی عقل و جوهر حقیقت را جستجو می‌کنم که این نیز به سیر و سلوک و مشقات و سختی‌های بسیار حاصل می‌شود و چه ساده‌لوحانه است که بنگریم مرکب امروزی ما به شایستگی و لیاقت در اختیارمان قرار داده شده و برانیم آنچه را که بر آن اشاره داریم و خود را از این راندن راضی کنیم و باز به قدم‌های بعد و منازل بعد بیندیشیم و رکاب‌زنان و شتابان به سوی آن رحل سفر کنیم و باز روز از نو و رفتنی از نو.
حاشا که بی‌معرفت در شب تاریک یا روز روشن قدم برداریم و به نسیم‌ها و وزش توفان‌ها خود را اسیر سازیم. اسباب تشخیص و سفر تا مهیا نباشد، چون برگ‌های خزان در دست باد می‌شویم و تلاطم‌های امواج ما را به هر سو خواهد برد که این سرنوشت سیاهی‌لشگرهای تاریخ و فراعنه را یادآور می‌شود. باید درک کنیم و باور داشته باشیم که ما از جنس نوریم و باید به نور رهسپار شویم و ذره‌های نور هر یک در مسیر رسیدن به مقصد باید هدفمند و پرتلاش، هماهنگ باشند و توان‌افزا!
من خسی بی‌سر و پایم که به سیل افتادم
آن که می‌رفت مرا هم به دل دریا برد (علامه طباطبایی)
محمد قاسم فروغی جهرمی
منبع : روزنامه جام‌جم