پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


محرمانه، غیر قابل دسترسی


محرمانه، غیر قابل دسترسی
● بررسی معضل آرشیو فیلم در سینمای ایران
اگر هر فیلم سینمایی ساخته شده در سینمای ایران را یک تجربه بدانیم برای بررسی، تحقیق یا اصلاً فرض کنید تماشای دوباره تجربیات و گذر از آنچه تکرار شده به کجا می بایست مراجعه کرد؟ ناصر تقوایی حرف بزرگی می زند.
فیلم های یک ملت را مردم آن ملت حفظ می کنند، نه فیلمسازان آن، اما تکلیف ملتی که نمی داند فیلم هایش را از کجا پیدا کند، چیست؟ با تغییر دادن کانال های تلویزیون فراملی نود دقیقه یی ها سرازیر می شوند و سینما یی های سانسور شده غلیان، پس بهترین کار زدن تکمه پاز است یا رفتن بر روی امواج شبکه های ماهواره یی، هر چند که عنوان فیلم هایی که پخش می کنند، از صد بالاتر نمی رود و تنها دایره ثابتی است که تکرار می شود، اما مرهمی است بر دل های تشنگان فیلم بینان سینما.پس راه حل چیست؟ چگونه می شود به تماشای فیلم هایی نشست که اسامی شان کتابی را به نام فرهنگ جهانی فیلم های سینمای ایران رقم زده اند. بماند که برخی اسامی در این گنجینه نیز یافت نمی شود.
ساده ترین راه مراجعه به ویدئوکلوپ ها و مراکز فروش رسانه های تصویری است. بازار این مراکز همیشه پر است از فیلم های روز، حتی در آن فیلم های شاخص دهه شصت و هفتاد یافت نمی شود. به عنوان نمونه در هیچ کدام از این مراکز اثری از فیلم هایی چون «طلسم» و «بازمانده» پیدا نمی کنید. دلیلش هم خیلی ساده است چرا که مسوولان شبکه ها بازاریابی یی برای تجدید تیراژ این فیلم ها ندارند و ترجیح می دهند با دوبله فیلم های هندی و انتشار فیلم های روز ارتزاق کنند.
در این بازار از فیلم های قبل از انقلاب نه تنها سخنی نیست بلکه اسم بردن از آن گناهی نابخشودنی است. راه دیگر مراجعه به صاحبان آثار است که برای همه قابل دسترسی نیست. از تهیه کنندگان قبل از انقلاب که فقط نام شان باقی مانده، بنابراین خیال همه از این بابت راحت است که اگر آنها را پیدا کنی خودشان به دنبال فیلم های شان هستند، بماند که برخی ساخت فیلم های شان را کتمان می کنند. تهیه کنندگان بعد از انقلاب هم که معمولاً از فیلم های دو دهه اول انقلاب جز کپی سی وپنج میلیمتری کپی یی ندارند؛ کپی هایی که خودشان هم نمی دانند چه وضعیتی دارند و خیال شان جمع است که فیلمخانه یک کپی خوب دارد. و البته نیازی هم به تبدیل و تکثیر گذشته نمی بینند.
خدا را شکر کارگردانان هم اکثراً فیلم های قدیمی شان در قرض کسی است که باید جست وجو کنند و هیچ وقت آرشیو فیلم هایشان کامل نیست.فیلمخانه ملی هم که در انحصار از ما بهتران است و برای تماشای یک فیلم خیلی ساده در آن باید از هفت خوان رستم گذر کنی. تازه آن زمان است که با گذر از خوان هفتم دنیایی را می بینی که در آن رنگ معنی ندارد.موزه سینما هم که قربانش بروم فیلمی ندارد و تنها محلی است برای بایگانی.
آرشیوی که درش بر روی همه بسته است و معلوم نیست این آیندگانی که برای شان آرشیو می کنند چه زمانی به دنیا خواهند آمد. آیا ما آیندگانی نیستیم که بتوانیم به گذشته سینمای مان دسترسی پیدا کنیم،
آرشیو سازمان صدا و سیما هم که به عبارت بهتر قبرستان لاشه های فیلم های سینمایی و سریال های قدیمی کفن پوش شده است که هیچ کس اجازه نقش قبر و کفن از تن درآوردن آنها را ندارد.
اگر می خواهید نگاتیو پاره یا حلقه جامانده یی از تاریخ را پیدا کنید به آنجا مراجعه کنید. رجوع کنید به بنیاد سینمایی فارابی که اصلاً خنده تان می گیرد. جالب است که در این بنیاد تاثیرگذار و مهم سینمایی مملکت هیچ آرشیو درستی حتی از جشنواره فیلم فجر وجود ندارد چه برسد به بقیه چیزها“ آیا واقعا تنها راه حل نهایی شبکه زیرزمینی قاچاق فیلم های ویدئویی است که هنوز خیلی فیلم ها وارد این مرجع غیر رسمی سینمایی نشده اند؟
ما که هر روز از قاچاق می گوییم و تکثیر غیر مجاز چرا از خود نپرسیده ایم این شبکه ها چگونه به وجود آمده اند؟ چرا خوراک فرهنگی مان را مجاز نمی کنیم تا این بازار سیاه از بین رود. چاره یی نیست، هر از چند گاهی باید صبر کنیم تا یک پدر آمرزیده یی نسخه یی را از زیر خاک خارج و برای مان تله کند تا کمی سیراب شویم. تا به حال فکر کرده اید چند نفر حسرت تماشای دوباره «گزارش» کیارستمی را دارند یا «ستارخان» علی حاتمی را؟ حسرت دوباره که هیچ، اصلاً حسرت تماشای یک نسخه تاریک و تکه پاره از آن؟ واقعا تا کی باید نسخه های تاریک «دایره مینا» و «خط قرمز»ها و «شب های زاینده رود» را ببینیم و از فیلم هایی حرف بزنیم که فقط نام شان را بلدیم. آیا هنوز باید آثار برجسته سینمای ایرانی که میراث سینما هستند قاچاق قلمداد کنیم و محبوس؟
وضعیت سینمای مستند که از این حرف ها گذشته است. چه کسی مسوول جمع آوری مستندهای سینما، ترمیم و نگهداری از آنها است. با هر کدام از فیلمسازان سینمای آزاد آن زمان که صحبت می کنیم از مستندهای انقلابی می گویند که با شوق و اشتیاق با دوربین های هشت خود گرفته اند و خود از سرنوشت آنها بی خبرند یا آنها را در گوشه یی از خانه انداخته اند. فیلم های مستندی از جوانانی علاقه مند که سینمای بعد از انقلاب را شکل داده اند. آیا نگهداری و ثبت و ضبط رویداد بزرگی چون انقلاب در تاریخ این ملت امری مهم نیست.
واقعاً چه کسی، چه ارگانی مسوول است؟ چرا بنیاد نشر آثارها تنها در انتظار کسانی هستند که خود داوطلبانه مراجعه می کنند؟به خدا که نسل های بعد حق دارند حال شان از ما به هم بخورد. آیا واقعاً هیچ راه حل فرهنگی یی نمی توان پیدا کرد؟ سینمای ایران فقط فیلم های روی پرده نیست.
میراثی است که بر روی نوار سلولویید ثبت شده، روزها به خود دیده، سالن ها و آدم ها و فرهنگ ها اما چشم بندی هست که هنوز برای برداشتن آن و تماشای آنچه از منظرمان پنهان مانده، فکری نکرده ایم. ما به صد و چند سالگی سینمایی می بالیم که از آن تنها نسخه های فیلم های اکران نشده شان سالمند. بشمارید چند کپی خوب از فیلم های بعد از انقلاب داریم، منهای فیلم های روی پرده“ یک“دو... سه“ بسه دیگه، نه؟
رضا درمیشیان
منبع : روزنامه اعتماد