جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

فوتبال، سیاست، هویت و جهانی شدن


فوتبال، سیاست، هویت و جهانی شدن
انسان به ندرت موضعی متحدتر از مقطعی در هر چهار سال یك بار دارد كه برای مراسمی به اسم جام جهانی گردهم می آید. در جام جهانی ۱۹۹۸ حدود ۵/۱ میلیارد جفت چشم بازی نهایی بین آلمان و برزیل را تماشا كردند. فوتبال به همان اندازه كه متحد كننده است، می تواند تفرقه برانگیز قدرتمندی باشد. دسته بندی ناشی از فوتبال به خیابانها و فراتر از آن به سیاست، اقتصاد و ضمیر ناخودآگاه طرفداران آن سرایت می كند. فرانكلیس فوئر روزنامه نگار آمریكایی و سردبیر فعلی نشریه «نیوریپابلیك» در سفر خود به اروپا در سال ۱۹۹۴ با این هیجان شدید در اسپانیا آشنا شد. روزی به موزه باشگاه بارسلون رفت كه افرادی از سنین مختلف و با روحیه های مختلف به آنجا آمده بودند. فوئر می گوید دیدن این شور و هیجان مانند تماشای مراسم مذهبی توسط یك فرد بی دین بود.
پس از یك دهه فكر در مورد این ورزش، چهار سال پیش فوئر كتابی نوشت با عنوان «چگونه فوتبال جهان را توصیف می كند» كه در آن ارتباطی بین فوتبال و سیاست هویت ترسیم می كند. پس از جنگ جهانی دوم، جهان مرحله سریعی از یكپارچگی را آغاز كرد. به نظر می رسید بنیانگذاری سازمان ملل طلیعه دار عصر جدیدی از بین المللی گرایی است و عده ای معتقد بودند هویتهای ملی از بین می رود. در جهان فوتبال، این یكپارچگی به خصوص سریع و شدید بود. تیم ها از مرزهای داخلی اروپا گذشتند و با هم بازی كردند. بعداً در سراسر جهان بازی كردند. طولی نكشید كه به مبادله بازیكن پرداختند گویی مرزی وجود نداشت. باشگاهها مثل كمیته های سازمان ملل بودند. اما هویتهای ملی از بین نرفت. هویتهای محلی هم از بین نرفت. حتی این هویتها نیرومندتر و پیچیده تر شد.
فوئر استدلال می كند كه علاقه شدید به هویت گروهی در ما ریشه دارد و درنتیجه، بازیكنان و هواداران فوتبال به هر گونه هویتی دست آویخته اند تا تیم را با آن عجین كنند، حال این هویت محله ای، قومی یا دینی باشد. در سراسر كتاب وی در مورد نتیجه هایی كه می توان از فوتبال درباره هر چیزی از نژادپرستی تا فساد دولتی، اصلاح طلبی دینی و حتی جنگ فرهنگی در آمریكا گرفت، می نویسد.
●چگونه بینشی را كه فوتبال درباره جهانی شدن عرضه می كند، خلاصه می كنید؟ این بینش چه فرقی با نگاهی كه افرادی مانند جوزف استیگلیتز، بنجامین باربر یا ساموئل هانتینگتن به دست می دهند، دارد؟
- پیش فرض كتاب من این است كه از آنجایی كه پدیده جهانی شده تری از فوتبال در دنیا وجود ندارد، راه بهتری از بررسی این بازی برای پی بردن به تحولات جهانی شدن نمی توان یافت. ما معمولا مطالعه فرهنگی عامه را به نفع مطالعه متعارف تر سیاست و اقتصاد رها می كنیم. اما فكر می كنم مطالعه جهانی شدن نیز متضرر شده است.
● پس فوتبال جایی است كه در آن جهانها با هم تلاقی می كنند.
- بله، این بازی دارای تمام پس زمینه های سیاسی و نیز حضور شركتهای چند ملیتی است. لازم نیست خیلی مداقه كنید تا به موضوعهای مهمتر مرتبط با آن پی ببرید. اگر قرار بود درباره بیسبال آمریكایی یا لیگ بسكتبال NBA بنویسید، خیلی باید سعی می كردید تا به بخش مرتبط با سیاست آن می رسیدید. مطمئن هستم سیاست به شكلی با این ورزشها مرتبط است، اما این ارتباط به راحتی معلوم نیست. از سوی دیگر در فوتبال می بینید كه نظردادن سیاستمداران مانند فرانكو، موسولینی و مارگارت تاچر در مورد این بازی سابقه طولانی دارد. وقتی سیاستمداران در این باره نظر می دهند، معمولا به نكته ای سیاسی اشاره می كنند.تفاوت آشكاری بین گروههای ورزشی آمریكا و باشگاههای فوتبال در سراسر جهان وجود دارد. گروههای ورزشی در آمریكا نماینده نواحی جغرافیایی گسترده ای هستند. بهترین تعریفی كه می توان از یك تیم ورزشی آمریكایی كرد، این است كه گفت آنها «تیم آمریكا» هستند. اما باشگاههای فوتبال نماینده جوامع كوچك یا محلات هستند. وقتی باشگاهی نماینده یك محله است، در واقع نماینده بخشی بسیار مشخص از جمعیت است. باشگاههای فوتبال نماینده قومیت، طبقه، دین یا كاست اجتماعی است. در نتیجه باشگاهها ذاتاً سیاسی هستند. به نظرم به همین علت است كه تماشای بازی این قدر هیجان انگیز است.
● آیا این یكی از علل جذابیت این بازی در جهان است؟
- همین طور است. به رغم اینكه فوتبال جهانی شدن را به نمایش می گذارد، در بسیاری موارد فوتبال ریشه استواری در پدیده های محلی دارد. همذات پنداری انسان با یك باشگاه فوتبال مشهور رابطه زیادی با آن دارد كه شخص چگونه خود را در مقام انسان تعریف می كند. این یك علت، آن است كه چرا این بازی این قدر خشونت ایجاد می كند. این جنبه تاریك بازی با فرهنگ هواداران آن گره خورده است چون باشگاهها نماینده چیزهای فراتر از شهری هستند كه شخص در آن زندگی می كند.
● به نظر شما اگر فوتبال به وجود نیامده بود، ورزش دیگری جایگزین آن می شد؟
- اینطور فكر می كنم. اما فوتبال وجهه منحصر به فردی دارد كه به آن كمك می كند در سراسر جهان پخش شود. بازی فوتبال به وسایل زیادی نیاز ندارد. بنابراین بازی كردن آن در هر كجا آسان است. نبود مقررات پیچیده زیاد در بازی سبب می شود كه زبان به مانع بدل نشود.
● در كتابتان نوشته اید «انسان علاقه زیادی دارد كه با یك گروه شناخته شود. این غریزه ای اجتناب ناپذیر، فراموش نشدنی و ذاتی است. نفی این علاقه نفی طبیعت انسان و عزت انسان است.» می توانید در این مورد توضیح بیشتری بدهید؟
- می توانم با استفاده از یك استعاره ورزشی آن را تشریح كنم. المپیك رخدادی است كه تماماً به همكاری بین المللی مربوط می شود. افراد باید قاعدتاً نماینده ملل خود باشند، اما این كار اساسا به نام همبستگی انسان انجام می شود. المپیك مشخصا تصریح می كند این رخداد صرفا یك بازی است و اینكه ملل نوعی مفهوم بی معناست. در نتیجه المپیك هرگز نمی تواند هیجان و شوری را كه جام جهانی یا قهرمانی باشگاههای اروپا ایجاد می كند، پدید آورد.
ما خودمان را از ملی گرایی دور می كنیم چون موارد زیادی از آن دیده می شود كه ملی گرایی پایان تیره ای داشته است، اما فكر می كنیم اگر كل تاریخ انسان را در نظر بگیریم، می بینیم كاركرد دولت _ ملت به عنوان مفهومی برای سازمان دهی انسان حول آن بسیار بهتر از مفاهیم دیگر بوده است. مثلا كاركرد سازمان دهی آن بهتر از قبیله یا خانواده یا گروههای قومی است. دولت _ ملت مفهومی بسیار انعطاف پذیر و تكثرگرا است. نگرانی ام از جهانی شدن این است كه اگر تدریجا هویتهای كلی تری را بپذیریم مثلا اینكه «ما همه اروپایی هستیم» یا «ما همه آمریكای لاتینی هستیم» آنها مبهم تر از آن هستند كه معنای زیادی داشته باشند و ما به راهنمای قدیمی تری برای شناخت خود متوسل خواهیم شد؛ قبیله ای تر خواهیم شد.
● پس المپیك ملی گرایی در مقیاس اندك است؟
- المپیك رویای بزرگ جها ن گرایی است. رویایی دوست داشتنی است كه همه می پسندیم؛ اینكه نژاد انسان فراتر از تمام تفاوتهای مختلف است و اینكه نهایتا می توانیم به پیش برویم و همكاری كنیم.
● اما فوتبال چیز دیگری به ما می گوید؟
- باشگاه فوتبال بارسلون را در نظر بگیرید. از هر جهت كه در نظر بگیریم، علی القاعده كاتالان ها فایده ای از تعریف هویت خود نمی برند. آنان اعضای بسیار موفق ملت اسپانیا هستند. تاریخ آنان حفظ شده و مورد تهدید نیست. با این حال، همچنان این احساس انسانی ذاتی را از خود نمایش می دهند كه با گروهی شناخته شوند. این را می توان از اشتیاق آن نسبت به باشگاه فوتبال اف ث بارسلون فهمید كه نماد بزرگ ملت كاتالان است.
● در كتابتان در این باره حرف می زنید كه چقدر هواداران بارسلون متمدن هستند. اما نمونه های بیشتری از ضدیت وجود ندارد، یعنی جنبه زشت هم ذات پنداری با باشگاهها؟
- دقیقا اینگونه است، این بازی جنبه تاریك هویت گروهی را نیز نشان می دهد. فكر نمی كنم، تیمهای فوتبال نماینده خوبی برای دولت _ ملت است. به نظرم بارسلون منحصر به فرد است، چون به طور غیرمستقیم نماینده ملی گرایی است.●با این نظر موافقید كه آمریكا هنوز نتوانسته است به فوتبالی جهانی برسد؟
- جهانی شدن فقط به گسترش یك دسته انگاره های فرهنگی محدود نمی شود. جهانی شدن بیشتر به این مربوط می شود كه چگونه رسانه ها و اقتصاد جهانی، جهان را كوچكتر كرده است. رسانه ها و اقتصاد جهانی گسترش افكار و محصولات را از كشوری به كشوری دیگر آسان تر كرده است.
* پس دیوید بكهام نماد جهانی شدن است؟
- بله، فكر می كنم وی برای این مقصود بسیار مناسب است. وی به خودی خود یك گروه چند ملیتی است كه می تواند مورد پسند آسیایی ها، اروپایی ها و شاید بعداً آمریكایی ها واقع شود. چند سال پیش در تایلند بودم. بكهام آنجا شهره بود.در معبد معروف پاری واس در بانكوك، راهبها حتی یادبودی برای بكهام داشتند. نشریه هواداران منچستر یونایتد حدود ۳۰۰۰۰ مشترك در تایلند داشت.
● وقتی این تیم به آسیا آمد؛ مردم سر از پا نمی شناختند.
- هویت به انواع و اقسام شكلهای عجیب بروز می كند. بنگلادش را در نظر بگیرید. در خلال جام جهانی ،۱۹۹۸ بین هواداران تیم برزیل و آرژانتین در این كشور اغتشاش رخ داد. چرا این بنگلادشی ها باید با این شدت با برزیل و آرژانتین هم ذات پنداری كنند؟ می توانم این را درك كنم كه وقتی خودشان تیم موفقی ندارند، می توانند روحیه تیمی خود را به سوی دیگری هدایت كنند، اما چرا باید با چنان حرارتی از این تیمها دفاع كنند كه خودشان را بزنند و بكشند؟
در انگلیس، باشگاهی وجود دارد كه به طور رسمی تاتنهام نام دارد، اما خود را ییدوس (Yiddos) می خواند و با وجودی كه بازیكنان آن یهودی نیستند، هویت یهودی پیدا كرده اند. یكی از چیزهایی كه از این مورد معلوم می شود این است كه چگونه می توان هویت گروهی را ساخت. می توان چنین چیزی را به آسانی پذیرفت. از یك نظر این امر امیدواركننده است چون نشان می دهد اگر با مردم به درستی برخورد شود، می توان كینه های دور و دراز را دور ریخت. اما از سوی دیگر عجیب است كه آدمها بی هیچ دلیل نسبت به هویتی احساس دلبستگی كنند. خیلی اوقات، این هیجانها ساخته و پرداخته افرادی است كه می خواهند پول درآورند. تبدیل هویت به جنس به این شكل، به طور بالقوه می تواند شكوفا شود. برای من، این مفهوم واقعا ترسناك است.
● متوجه شدم شما در سراسر كتاب نامی از دیه گو مارادونا نبرده اید. به نظر شما، سقوط وی گویای چه حقیقتی در ساختار افراد مشهور جهان است؟
- مارادونا به خودی خود یك نمونه مطالعاتی است. من ارزش زیادی برای مارادونا به عنوان بازیكن قائل هستم. او نه فقط در زمین بازی بلكه در چگونگی ایستادن در برابر باشگاهها و نیز كل دستگاه بازاریابی، فردگرا و واقعاً طغیان گر بود. اما از اینكه وی به شخصیت مقابل پله بدل شود، خوشم می آید. پله علامت تجاری منحصر به فرد و سخنگوی هر چیزی، از دارو گرفته تا دار و دسته نظامی برزیل بود. وی اجازه داد نظام از وی حداكثر بهره برداری را بكند، كاری كه مارادونا هرگز به آن رضایت نداد.
● من آخرین بازی مارادونا را پیش از بازداشت در سال ۱۹۹۱ دیدم. چاق و خسته بود و اصلا ندوید اما در سه گل كمك كرد.
-برای من، مارادونا مظهر چیزهای شگفت انگیز در مورد فوتبال است. كوتاه بود و چاق. بهترین دنیا بود. فوتبال ورزشی برای همه بود، برخلاف بسیاری از ورزشهای آمریكایی. لازم نیست بیش از دو متر قد یا ۱۲۰ كیلو وزن داشته باشید یا برای بازی مواد استروئیدی زیادی مصرف كنید. فوتبال نیازمند مهارت و آمادگی جسمی است. یكی از جالب ترین عناصر بازی آن است كه ممكن است تیمهای نیمه حرفه ای بیایند و بهترین تیم جهان را ببرند. برای آمریكایی ها جالب است كه یك آدم چاق و كوتاه می تواند از بهترین بازیكنان یك بازی باشد.
● آیا جا نیفتادن فوتبال در آمریكا به علت نفوذناپذیری فرهنگ ماست؟
- نه واقعا.ً به راحتی نمی توان به توضیحی دست یافت كه چرا این بازی در آمریكا جا نیفتاده است. فكر می كنم علت این است كه لیگهای فوتبال اصیل آمریكا در اوایل قرن بیستم به خوبی مدیریت نشدند.
● جالب است كه نگرش آمریكایی ها نسبت به فوتبال را با موضوع جنگهای فرهنگی جدید مرتبط كردید و گفتید طرفداران جهانی شدن هوادار شده اند، در حالی كه طرفداران مسائل فرهنگی به ضد هوادار تبدیل شده اند و این متنفران از فوتبال در طیف سیاسی پخش شده اند.
- درست است. بین متنفران از فوتبال و دوستداران بیس بال همبستگی وجود دارد. بیسبال ورزشی است كه فوتبال آن را تهدید می كند. بیسبال از سنتهای والای آمریكایی است. این حقیقت كه بیسبال در خلال ربع قرن گذشته از نظر مشاركت بازیكنان، محبوبیت برنامه تلویزیونی و غیره نزول كرده است، بسیاری را نگران كرده است. می توان از برخی جهات گفت بیسبال قربانی جهانی شدن نیست، بلكه بیسبال ورزشی است كه نتوانسته است برعصر جهانی شدن غلبه كند. البته من نمی گویم بیس بال از بین خواهد رفت.
● شما نوشتید كه مشاركت نوجوانان در بیسبال بین سالهای ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۰ ، ۴۷ درصد كاهش یافت. این نشانه خوبی نیست.
- فكر می كنم یكی از دلسردكننده ترین چیزها درباره سرنوشت بیسبال، ناتوانی آن برای فراتر رفتن از كودكان سفیدپوست است. این ورزش نتوانسته است وجهه بین المللی پیدا كند. بیسبال در آمریكای لاتین همچنان محبوب است، اما وقتی بچه های آمریكای لاتین به آمریكا می آیند، بچه های نسل دوم آنان به این ورزش كشیده نمی شوند. مشاركت سیاهپوستان در این ورزش كاهش یافته است كه نشانه خوبی نیست.
● آیا كار آن تمام است؟
- كارش تمام نیست، بلكه فكر می كنم جایگاه آن در فرهنگ نزول كند.
● به همراه هویت آمریكایی؟
- فكر نمی كنم. این استدلالی است كه ساموئل هانتینگتن در كتاب جدید خود می كند، اینكه مهاجرت و جهانی شدن تهدیدی برای هویت آمریكایی است. اما من شاهد چنین رخدادی نیستم. فكر می كنم آمریكایی ها از هویت ملی خود مطمئن هستند. علت این است كه ما مهاجرت و تكثرگرایی را جزیی از منشور ملی خود می دانیم. به نظر من، پذیرش فوتبال به عنوان یك ورزش ملی مطابق با آمریكایی بودن است و به هیچ وجه تخریب آن محسوب نمی شود.
مترجم: وحیدرضا نعیمی
منبع : روزنامه همشهری