دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


مدعیان ازلی، ابدی تامین اجتماعی


مدعیان ازلی، ابدی تامین اجتماعی
پیرمردان و پیر زنان سوئدی می‌گویند که سوئدی بودن به معنای این است که شما خودتان از جان و مالتان محافظت كرده و هرگز هیچ بار اضافه‌ای را به کسی تحمیل نکنید.
برای آنها استقلال و سخت کوشی دو مولفه متعارف و ملموس از پایبندی به اخلاق و برخورداری از یک زندگی آبرومند بود. مادربزرگ من به عنوان نماینده‌ای از آن نسل چیزهایی می‌گفت که نشان می‌داد در کل راه را اشتباه رفته است! افتخار او این بود که هرگز از هیچ کس کمک نخواسته و همیشه به خود و همسرش تکیه کرده است. من واقعا خوشحالم که در زمان فوتش در سن ۸۵ سالگی همچنان وقار و عزت نفسش دست نخورده باقی مانده بود. او در سال ۱۹۲۰ به دنیا آمد و آخرین نسل از انسان‌هایی بود که غرور و وقار شخصی و پایبندی اخلاقی عمیق و خدشه‌ناپذیرشان باعث می‌شد تحت هر شرایطی بر زندگی خود و خانواده شان تسلطی عجیب داشته باشند.
با وجود این آنها گول وعده‌های سیاستمداران را برای حمایت از ضعفا خوردند. ضعفا، افرادی که به واقع وجود خارجی قابل‌توجهی نداشتند. به نظر می‌رسید موضوع مطرح شده توسط سیاستمداران در حرف، قابل درک و حتی غبطه خوردنی باشد، چرا که در آن نسل، آنها و پدر و مادرهایشان آگاهانه و با علاقه در گروه‌ها و شبکه‌های محلی شرکت می‌کردند، گروه‌هایی که برای حمایت اقتصادی و یاری رساندن به افراد نیازمند و یا کسانی که شغلشان را از دست می‌دادند تشکیل شده بود. و در مقیاس بزرگ‌تر چنین تمهیدات کمک رسانی متقابلی حتی اگر از طریق وضع مالیات اجباری هم صورت می‌گرفت، ایده‌ای خوب و پذیرفتنی به نظر می‌آمد.
مشکل زمانی آغاز شد که نظام تامین اجتماعی بوجود آمد و به شکل تاسف باری شیوه زندگی مردم را عوض کرد و به شکلی اساسی بر اصول اخلاقی شان اثر گذاشت.
چنین نظام تامین اجتماعی ممکن بود یک پروژه موفق از آب در آید اگر که آن اصول اخلاقی که پشتوانه عزت نفس و غرور مردم بود، حفظ می‌شد و تنها در مواقعی که واقعا به کمکی نیاز بود از حمایت‌هایی اینچنینی استفاده می‌شد. در حالی كه ‌این طور نیست و بر عکس در چنین نظام‌هایی مردم همه چیز را از دولت طلب می‌کنند، حتی احترام و عزتی که یک فرد در خانواده و محل کارش دارد. متاسفانه ‌این ایده همچنان در بین مردم سوئد معتبر است و مدافع دارد. سوئدی‌ها همچنان از اعطای قدرت به سیاستمدارانشان و حتی افزایش مالیات برای حفظ این سیستم استقبال می‌کنند. آن اصول اخلاقی همیشگی و قابل احترام مدت‌ها است ناپدید شده است. در کمتر از دو نسل همه آن اصول توسط امتیازات و امکانات نظام تامین اجتماعی و مفهوم حق در این سیستم از بین رفته است.
● فرزندان نظام تامین اجتماعی
فرزندان نسل مادربزرگ من به سرعت اصول اخلاقی جدید که بر پایه اصول نظام رفاه اجتماعی بنا شده بود را پذیرفته و خود را با آن تطبیق دادند. آنها به مدارس دولتی فرستاده شدند که در آن آموزش ریاضیات و زبان را در کنار آموزش اهمیت نظام رفاه اجتماعی و اصول اخلاقی دولتی صورت می‌گرفت. آنها اصول و اعمال یک سیستم تامین اجتماعی را آموخته و با مفاهیم – ضد مفاهیم – جدیدی از حقوق انسانی روبه‌رو شدند. همه شهروندان تنها به عنوان یک شهروند از یک حق واحد برخوردارند. حق آموزش، بهداشت، امنیت اجتماعی و حقوق بیکاری. پدر و مادرهای این نسل با تکیه بر توضیحات و تبلیغات دولتی تصور می‌کردند آموزش این اصول به فرزندانشان هیچ تناقضی با اختیار آنها در زندگی ندارد.
با رشد روزافزون این ارزش‌های جدید در نسل حاضر دولت سوئد برای پاسخگویی به نیازهای فراوان عموم مردم برای کسب و بهره‌مندی هر چه بیشتر از امتیازات دولتی و امکانات نظام تامین اجتماعی، در فواصل سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ بار‌ها ارزش پول این کشور را کاهش داد.
آثار رشد جوامع در این سیستم و ورود آنها به بازار کار اساسا در دو مورد قابل ذکر است: تشدید فشار عمومی برای افزایش سیاست‌های ترقی خواهانه نظام تامین اجتماعی و در مقیاسی بزرگ‌تر افزایش ناتوانی بدنه جامعه از رشد انسان‌هایی مستقل و پایبند به اصول اخلاقی که قادر باشند در آینده اختیار و مسوولیت زندگی شان را به دست بگیرند.
فرزندان نظام تامین اجتماعی کاملا به فوائد و امتیازات این سیستم و حق ویژه‌ای که به آنها می‌داد واقف بودند، و هرگز به‌این فکر نمی‌کردند این امتیازات از کجا و به چه بهایی تامین شده است.
بچه‌های این نسل که در سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ متولد شدند عموما به نوعی بی قید و بی مسوولیت تربیت شدند. و اساسا کودکی در آن سال‌ها به معنای رهایی از قوانین و بی مسوولیتی بود. برای این نسل به هیچ وجه رابطه علت و معلولی در زندگی اجتماعی وجود نداشت. «آنچه شما انجام می‌دهید به عهده شما نیست، حتی نگهداری بچه‌ها.»
● نوه‌های نظام تامین اجتماعی
یک تفاوت اساسی بین نسل من و پدر و مادر‌های ما این است که ما اصلا توسط پدرها و مادرهایمان بزرگ نشدیم. ما توسط نیروها و کارمندان در مهد کودک‌ها، مدارس دولتی، دبیرستان‌ها، و دانشگاه‌ها رشد یافتیم و بعد از آن هم در بخش دولتی کارمند شدیم. دولت همچنان در همه جا حضور دارد و به زعم خودش این حضور همه جانبه تنها به معنی حمایت است و امتیازات نظام تامین اجتماعی تنها راه ممکن دستیابی به استقلال است.
تلقی و درک عموم از عدالت در بین نسل‌های پیشین نظام رفاه اجتماعی این است که افراد یک ادعا و طلبی ازلی ابدی از جامعه دارند تا آنها را در هر زمینه‌ای یاری کند. چندی پیش در یک برنامه تلویزیون دولتی بر سر معضل بیکاری و مشکلاتی که بر سر راه جوانان و ورودشان به بازار کار وجود دارد مباحثه‌ای در گرفته بود، درخواست و تقاضای این جوانان دقیقا این جمله بود: «مسن‌ترها باید خودشان را کنار بکشند. ( منظور از مسن ترها افراد متولد دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ بود ).» این درخواست آنها اصلا عجیب نیست، چرا که منطق نظام تامین اجتماعی از این قبیل تقاضای نامعقول و غیرطبیعی حمایت می‌کند.
زیرا هر فردی در این سیستم حقی برای برخورداری از یک زندگی ایده‌آل و خوب دارد و بنابراین داشتن یک شغل مناسب با حقوق و مزایای کافی از حقوق اولیه هر فرد است. در نتیجه کسانی که در حال حاضر شغل خوبی دارند به معنای واقعی کلمه موقعیت‌های دیگران را اشغال کرده و حق آنان را ضایع کرده اند. و البته کسانی که ‌اینچنین ناقض حقوق شهروندی هستند مجرم شمرده شده و باید دستگیر شوند. البته مسائلی از این قبیل در حال حاضر با مخالفت‌ها و محدودیت‌هایی روبه‌رو می‌شود ولی به سرعت به تعداد این قبیل جوانان مدعی در سوئد افزوده می‌شود و جالب اینکه‌ این تنها مقوله‌ای نیست که از سوی جوانان حمایت شود. در ۱۴ می‌امسال اتحادیه کارگری سوئد از دولت خواست تا مجددا مشاغل را تقسیم کند و حقوق افراد بازنشسته و بیکار را در نظر بگیرد. در برآوردهای این اتحادیه با این روش ۵۵‌هزار شغل پدید می‌آید.
با این اوصاف می‌بینیم که نظام تامین اجتماعی مشکلات و درگیری‌های فراوانی را در سطوح مختلف جامعه به‌وجود آورده و مردم را مجبور کرده است برای تصاحب باقیمانده ثروت در حال کاهش با یکدیگر رقابت‌هایی آنچنانی کنند. و اما ‌راه‌حل چیست؟ نظارت بیشتر و حتی رفاه کمتر و این زمانی محقق خواهد شد که نیاز و تقاضا جایشان را با لیاقت و تجربه عوض کنند.
● مسوولیت اجتماعی پر زحمت
در حال حاضر نقش افراد مسن در اکثر خانواده‌ها به نوعی یک وزنه ثبات و تعادل است. نسل‌های جوانتر حس می‌کنند که بزرگ‌ترها حقی دارند و این حق برای آنها مسوولیت ایجاد می‌کند بنابراین از دولت می‌خواهند که آنها را از شر این مسوولیت خلاص کند.
آنچه ما هم‌اکنون در سوئد شاهدیم دقیقا نتیجه منطقی نظام تامین اجتماعی است. زمانی که امتیازات و امکانات توزیع می‌شود و مسوولیت اجتماعی در قبال زندگی و مالکیت شخصی از بین می‌رود یک فرد جدید خلق می‌شود: رشد نیافته، غیر مسوول و وابسته. پدر و مادرها هیچ وقت به فرزندانشان فرصت رویارویی با مشکلات را نمی‌دهند تا مسوولیت بپذیرند و خودشان ‌راه‌حل مشکلاتشان را پیدا کنند. یک نسل محتاج، لوس و کاملا مدعی. پدر و مادرهای این نسل خیلی عادی معلم‌هایی را که به فرزندانشان تکلیف می‌دهند سرزنش می‌کنند، چرا که به زعم آنها یک فشار غیر ضروری به فرزنداشان تحمیل می‌شود. نقش معلمان آشکارا این است: فراهم کردن دانش و آگاهی برای بچه‌ها بدون اینک مسوولیتی برای پس دادن درس، فکر کردن به آن و حتی مطالعه آن بر دوششان گذاشته شود.
● اقتصاد وابسته
به نظر می‌رسد چنین نگرشی افزایش محبوبیت تئوری‌های ضد واقعیت مثل شک‌گرایی و پست مدرنیسم را توجیه می‌کند. جایی که هیچ امر بدیهی و مسلمی وجود ندارد. منطق این تئوری این است: «هر چه تو بگویی همان است» شما هرگز نیاز ندارید مسوولیت گفته‌هایتان را به عهده بگیرید. هیچ کس نمی‌تواند نظریه‌های شما را مورد بازبینی قرار دهد، آن را نقد کند یا حتی از آن استفاده کند. «این مال شماست، فقط برای شما وجود دارد و فقط هم برای خودتان صدق می‌کند.»
با وجود همه ‌اینها برخورداری از یک زندگی خوب حق طبیعی هر انسان است. حقی که تنها نقطه ثابت و مشترک همه انواع تحولات و تغییرات همگانی اجتماعی است.
از نقطه نظر یک ناظر این دیوانگی و حماقت منطقی است و معنادار. نظام تامین اجتماعی هیولاهای خود خواهی را بوجود آورده که مدعی‌اند باید از طریق توزیع و تقسیم امتیازات و امکانات حمایت شود. از طریق توزیع منافع میان همه به خرج هیچ کس!....
طراحان و مهندسان نظام تامین اجتماعی هرگز به تحولاتی که ممکن بود در اصول اخلاقی انسان‌ها ایجاد شود توجه و باور نداشتند. آنها خیلی ساده‌انگارانه ‌این سیستم تامین اجتماعی را برای همه افراد می‌خواستند. چه کسی فکر می‌کرد تحولات ترقی خواهانه و تجدد طلبانه برای حمایت از حقوق کارگران و رفاه عمومی برای همه، در اوایل قرن بیستم از نظر اخلاقی و فلسفی نتیجه‌ای اینچنین منفی به بار بیاورد؟
باید اذعان کنم که همه چیز در این جهان قابل پیش‌بینی نیست. و برای این طراحان نیز رفتار جامعه آنقدرها که قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسید، قابل پیش‌بینی نبود.
این اصول اخلاقی جدید به صراحت در تضاد و تقابل با اصول اخلاقی نسل پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ماست. این اصول اخلاقی پر ادعا و وابسته تنها از طریق واگذاری مسوولیت بر دوش دیگران قابل دستیابی است و آزادی مورد نظر اینها تنها با به خدمت گرفتن دیگران به دست می‌آید. نتیجه ‌این اصول اخلاقی تباه شده در جامعه و سطوح مختلف اجتماعی از نظر اقتصادی، اجتماعی، روانشناسی و فلسفی مصیبت بار است. همچنین که‌ این امر یک فاجعه شخصی برای هزاران سوئدی است. اصولا انسان‌ها بدون حس مسوولیت در قبال اعمال شخصی و انتخاب‌هایشان در زندگی قادر نخواهند بودند از زندگی شان لذت ببرند و امکان ندارد بدون ابزار و روشی برای کنترل زندگی شخصی شان احساس غرور و استقلال داشته باشند. نظام تامین اجتماعی انسان‌هایی وابسته بوجود آورده که کاملا از دریافت ارزش واقعی زندگی عاجزند. این حس‌ها به علاوه شیوه‌ها و راه‌هایی جدید برای خلق معنا برای زندگی، دستاورد نظام تامین اجتماعی است.
شاید تمام اینها توضیحی باشد بر این امر که چرا تعداد زیادی از جمعیت جوان کشورهایی مثل سوئد داروهای ضد افسردگی مصرف می‌کنند، بدون آنکه قادر باشند به طور طبیعی در موقعیت‌های اجتماعی نقش موثری ایفا کنند و احتمالا توضیح می‌دهد که چرا میزان خودکشی در بین جوانانی که هیچ وقت پدرها و مادرهایشان را درست نشناختند به طرز تاسف باری در حال افزایش است.
هنوز افراد بسیاری از آنها از درک مشکلاتی از این قبیل یا یافتن ‌راه‌حلی برای آنها ناتوان هستند. درست مثل بچه‌های لوس و ننری که تنها این را بلدند که از دولت تقاضای کمک کنند. خدا را شکر که مادربزرگ من هرگز این چیزها را ندیده است.
نویسنده: پیر بیولند
عضو موسسه تحقیقاتی لودویك فون میزس
مترجم: غزال بی‌بك آبادی
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد