یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


ملیت مولانا ،نکوداشت و یونسکو


ملیت مولانا ،نکوداشت و یونسکو
به مناسبت بزرگداشت مولانا در سال ۲۰۰۷ - بسیار خوشحالم كه خوشبختانه این روزها حساسیت مباركی از حانب مسئولان محترم ذیربط و نیر مطبوعات در خصوص دفاع و معرفی مواریث و مفاخر كشور علی ‌العموم و حضرت مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، ‌علی الخصوص مشاهده می ‌شود كه امیدوارم موجب شود غفلت ‌های گذشته در این قبیل موارد جبران شود. علت خاص این توجه، تصویب قطعنامه ای است در یونسكو به سال ۲۰۰۵ برای بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا هر چند آنچه در معنای این قطعنامه و كم و كیف آن در ساز و كار یونسكو در بعضی برداشتها آمده بود. دقیق نبود و خلط مبحث هایی را در میان آورده اما در هر حال، اصل این توجه مبارك و امید بخش است.
بنده حدود یكماه قبل طی مصاحبه مفصلی با خبرگزاری جمهوری اسلامی موضوع بزرگداشت مولانا در یونسكو و جواب دیگر امر را توضیح دادم كه هم در در صدا و سیما و هم در مطبوعات منتشر شد.
خوب است از این فرصت استفاده كنم و نه تنها نكاتی را دوباره درباره بزرگداشت مولانا به اطلاع خوانندگان عزیز برسانم، بلكه به این مناسبت بخشی از حرفهای دیگر را هم كه در دل داریم بیاوریم. به رسم درد دل یك ایرانی علاقه‌مند به میراث فرهنگ و زبان و ادب ایران.
دل به امید صدایی كه كه مگر در تو رسد
ناله ‌ها كرد در این كوه، كه فرهاد نكرد
در اینجا و آنجا گفته شده كه یونسكو سال ۲۰۰۷ را سال مولانا اعلام كرده است، این اطلاع درستی نیست، زیرا اساساً یونسكو هیچگاه سالی را به نام شخصیتی اعم از اینكه مولانا باشد یا شكسپیر یا بتهوون یا ارسطو یا افلاطون یا....نامگذاری نكرده و نمی كند اساساً چنین رسمی در یونسكو وجود ندارد واقعیت آن است كه هر دو سال یكبار بزرگداشت تعدادی از معاریف و بزرگان علم فرهنگ طی قطعنامه ای تصویب می شود و در سال ۲۰۰۵ نیز در متن یك قطعنامه واحد، بزرگداشت ۶۳ شخصیت از مناطق مختلف جهان برای سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ تصویب شده است كه در ردیف ۶۱ آن، فقط در یك سطر آمده است بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا جلال الدین بلخی رومی. ناگفته نماند كه متأسفانه مولانا در جهان غالباً به نام رومی شناخته شده و حتی در ادبیات علمای خودمان هم عنوان ملای روم برای او به كار می‌رود كه انتساب او را به روم (تركیه فعلی كه حتی تا زمان صفویه هم روم خوانده می‌شد) می‌رساند، در حالی كه نام اصلی او جلال‌الدین محمد بلخی است. در جریان تصویب قطعنامه مورد بحث تلاش شد تا در سند یونسكو نام او به عنوان جلال‌الدین بلخی رومی بیاید كه خوشبختانه چنین شد.
این قطعنامه شامل نام این ۶۳ شخصیت در اجلاس ۱۷۱ و ۱۷۲ شورای اجرایی یونسكو به تصویب رسیده است و سه كشور تركیه، مصر و افغانستان هم كه در این دوره عضوو شورای اجرایی هستند به هنگام طرح در جلسه شورا از آن حمایت كرده‌اند. ایران در این دوره عضو شورای اجرایی نیست. البته قطعنامه، مخالفی نداشته است كه نیاز به حمایت باشد ولی رسم بر این است كه جهت خالی نبودن عریضه، حتی وقتی مخالفی هم وجود ندارد باز چند كشور دست بلند می‌كنند و اعلام حمایت می‌كنند، كه در این مورد خیلی هم كار خوبی كردند، هر چه بیشتر بهتر، و ما هم از آنها بسیار متشكریم.
همچنین بعضی رسانه‌ها خبرهایی منتشر كردند كه گویی یونسكو مصر و تركیه و افغانستان را به عنوان متولیان مولانا به رسمیت شناخته و....كه به كلی و از اساس نادرست است اصلاً كار یونسكو این نیست كه چنین اموری را به رسمیت بشناسد یا نشناسد. معنای تصویب فهرست نام این ۶۳ شخصیت این است كه هر كشوری كه علاقه‌ مند باشد برای این افراد مراسم بزرگداشت بگذارد می تواند با استناد به آن در پوسترها و دعوتنامه ها و یا آثاری كه چاپ می كند نام و آرم یونسكو را هم بگنجاند و از این راه اهمیت بین المللی ایم مواریث را نشان دهد. چون بدون وجود قطعنامه نمی توان از نام یونسكو استفاده كرد. خود سازمان یونسكو رأساً هیچ اقدامی در بزرگداشت ها نمی كند نه متولی این امر می شود و نه متولی تعیین می كند. در این میان، نه حقی از ایران از سوی یونسكو تضیع شده و نه حقی برای دیگران اثبات شده است. اصلاً از نظر یونسكو در این قبیل امور متولی معنا ندارد. اساساً هدف این قطعنامه و این رویه در یونسكو این است كه ملتها را تشویق كند تا برای شناخت مفاخر دیگر فرهنگها و تمدنها تلاش می كنند و یك احساس عام جهانی و بشری مشترك برای شناخت و حرمت این مواریث برانگیزد و از این راه ملتها را به هم نزدیك كند. اینكه شخصیتی به كدام ملت بیش از بقیه تعلق دارد اصولاً كار یونسكو نیست ما افتخار می كنیم كه تمدن كهن ما فرزندی داشته است كه شایسته آن است كه همه جهان او را و میراث بزرگ او به زبان فارسی را از خود بدانند.
بنابراین علاوه بر ایران و تركیه و افغانستان و تاجیكستان و دنیای فارسی زبانان كه به بزرگداشت مولانا علاقه خاص دارند، اگر هر كشور دیگری هم بخواهد می تواند در كشور خود یا در یونسكو یا در هر جای جهان برای مولانا مراسم بزرگداشت بگذارد. سایت اینترنتی یونسكو آماده است تا برنامه هایی را كه ما در نظر داریم اعلام كند. همچنان كه برنامه های دیگران را نیز اعلام می كند. ولی این اعلام ها به آن معنی نیست كه خود یونسكو كاری می كند، بلكه صرفاً اعلام علاقه مندی یك عضو یونسكو به این موضوع است كه به هیچ وجه نافی علاقه مندی دیگران نیست.
هنوز نه ایران، نه تركیه و نه افغانستان هیچ برنامه ای برای بزرگداشت مولانا در یونسكو در سال ۲۰۰۷ ارائه نكرده اند. میدان برای مشاركت كاملاً باز است كه بیایند و برنامه هایی اجرا كنند. مقتضی موجود و مانع مفقود است. آنچه در این میان لازم است همت است كه امیدواریم مسئولان محترم از تعارف كم كنند و بر مبلغ! بیفزایند. اخیراً بنده و سفرای محترم افغانستان و تركیه با هم به مشورت نشستیم تا ببنیم هر كشوری چه اقداماتی را در نظر دارد و چه همكاریهایی را می توان سامان داد. نتیجه همفكری ما سه نفر این شد كه هر كدام به كشور متبوع خود پیشنهاد كنیم كه در سال ۲۰۰۷ حداقل یك كنفرانس علمی و تحقیقی در هر یك از این سه كشور برگزار شود كه در آن حداقل سه نفر از مولانا شناسان دو كشور دیگر و نیز از تاجیكستان و دیگر حوزه های نفوذ زبان فارسی و نیز محققان و اساتید مولوی شناس همه جهان دعوت شوند و طوری برنامه ریزی شود كه حداقل ۲ ماه میان این سه همایش فاصله باشد تا محققان این كشورها بتوانند در همه آنها شركت كنند. و بعد حداقل یك همایش علمی هم در یونسكو با همكاری ایران و افغانستان و تركیه برگزار شود. به علاوه یك برنامه فرهنگی ـ هنری در تالار اصلی یونسكو كه هنرمندان سه كشور در قالب تئاتر و موسیقی به معرفی آثار و اشعار مولانا بپردازند. این یك پیشنهاد مشترك است كه در صورت تصویب مقامات مربوط در سه كشور، می تواند عملی شود. همچنین قرار شد پیشنهادهایی را كه به ذهنمان می رسد با یكدیگر در میان بگذاریم تا موجب غنای بیشتر برنامه در هر سه كشور شود. سفیر تركیه كه مرد بسیار محترمی است، من و سفیر افغانستان را در جریان برنامه های بسیار وسیع و خوبی كه در نظر دارند انجام دهند گذاشت كه نشان دهنده اهتمام جدی و قابل تحسین آنها به بزرگداشت مولانا و میراث اوست. امیدوارم كشور ما نیز هر چه زودتر برنامه های خود را مشخص كند؛ زیرا این قبیل كارها اگر بخواهد درست و آبرومند انجام شود محتاج اراده سیاسی جدی، تخصیص امكانات برنامه ریزی و قدرت اجرایی حرفه ای و كار است. بنده برنامه ها و پیشنهادهایی را در سطح ملی و نیز در مقر یونسكو در پاریس و در سطح بین المللی برای مقامات عالی نهادهای ذیربط مسئول فرستاده ام كه امیدوارم با علاقه ای كه در آنها مشاهده می شود بررسی شود و در تركیب با نظرات دیگر داخل كشور تكمیل گردد و به تحقق بپیوندد. به خلاصه ای از آن پیشنهادها در این مقاله اشاره خواهد شد.
البته برنامه های مشترك سه كشور مانع از آن نخواهد شد كه ایران مستقلاً برنامه دیگری در ایران یا در هر كجای جهان با استناد به قطعنامه یونسكو در بزرگداشت مولانا نداشته باشد. مسلماً از ایران نیز انتظار هست كه علاوه بر همكاری و اقدامات مشترك با دیگران به تنهایی نیز در این راه پیشرو و قافله سالار باشد كه لازمه آن، چنانكه گفته شد، برنامه ریزی اساسی و حمایت های همه جانبه نهادهای مربوط در ایران است.
اما در مورد اینكه مولانا اهل كجاست و به كدام ملت یا تمدن یا سرزمین تعلق دارد واقعیاتی وجود دارد كه با سلیقه و نظر یا تعصب این و آن تغییری نمی كند. واقعیت آن است كه مولانا متولد بلخ است كه در آن زمان جزء خراسان بزرگ بوده كه بخشی از حوزه ایران محسوب می شده و اكنون در در افغانستان است. مولانا در سن كودكی به دلیل آنكه پدرش احساس امنیت نمی كرد بهمراه او به حجاز و شام و دمشق و در نهایت به قونیه رفته و باقی عمر را در آنجا گذرانده و در آنجا آثار بزرگ خود را آفریده و مزار او نیز در همانجا زیارتگاه عاشقان اوست. واقعیت آن است كه آثار او همه به زبان فارسی است و اگرگاهی بیتی هم به زبان دیگری سروده شده باشد در ضمن غزلها یا مثنوی فارسی اوست. هر كس در تركیه و یا در هر جای جهان كه بخواهد روی آثار مولانا كار و تحقیق كند در قدم اول می فهمد و می داند كه باید فارسی بداند و بخواند. همه می دانند كه مولوی فرزند و فرهنگ خراسان بزرگ به عالم اسلام و همه جهان بوده است. واقعیت آن است كه مولانا در قونیه به فارسی می گفت و شاگرد می پروراند و می نوشت و می سرود. خود این واقعیت نزد اهل تحقیق موید آن است كه در آن دوران زبان فارسی در قونیه و آن نواحی چه میزان رایج بوده و نفوذ داشته است در واقع مولانا با رفتن به قونیه فرهنگ معنوی بزرگی را كه بر دوش زبان فارسی حمل می شد بیش از پیش در آن خطه رواج داد و تثبیت كرد. پس هر چه قونیه در بزرگداشت مولوی انجام دهد در واقع بزرگداشت تأثیر قدرت و بار فرهنگی زبان فارسی در آن منطقه است. همه می دانند كه ایران كهن، سرزمین مادری بسیاری از شاخه هایی از تمدن است كه در حوزه های بیرون از ایران كنونی حاضرند و یا در آنها تأثیری مهم داشته است. این واقعیات، طبیعی و زیبنده است كه هم بلخ و هم قونیه، به او احساس تعلق كنند و او را بزرگ بدارند. و چه بهتر كه نه تنها تمدن ایران و خراسان بزرگ و تمدن اسلامی، كه تمدن بشری نیز او را از خود بداند. مولانا قرنهاست از جهان رفته و اگر مانده به خاطر میراث مكتوب اوست كه همه به فارسی است. پس بزرگداشت مولانا یعنی بزرگداشت میراث زبان فارسی، به معنایی بس فراتر از مرزهای سیاسی كنونی ایران. در سایه عظمت میراث زبان فارسی است كه حوزه تمدنی ایران به شكلی ماندگار خودنمایی خواهد كرد. زبان فارسی رخش چالاك و بلند یال و قوی كوپال رستم اندیشه سركش و معناپرداز و حیرت ساز و خیال انگیز و بینش خیز مولانا است. زبان فارسی خود یك مملكت است پر از زیبائیها كه البرز و هندوكش و آرارات و زاگرس و دنا را به هم پیوند داده است. فردوسی و ابن سینا و سنایی و عطار و مولانا و سعدی و حافظ و ناصرخسرو و امیر خسرو و نظامی و عراقی و جامی و بلعمی و بیهقی و جوینی و روزبهان و عین القضات و میبدی و.....همه ساكنان اهل خانه زبان فارسی اند. پس هر آنچه هر كشوری در بزرگداشت مولانا انجام دهد در واقع معرفی غنا و بزرگیحوزه زبان فارسی است و این زبان كه گنجینه عظیم معارف معنوی و انسانی تمدن ما را در خود جای داده است، مهمترین و ماندگارترین سرمایه ساری و جاری فرهنگ ماست. قند پارسی كه طوطیان هند را هم در بنگاله شكر شكن كرده بود.●●●
و اما در عالم معنا، از تعصبات و تنگ نظری ها كه بگذریم،‌واقعیت آن است كه كه مولانا یك صداست كه در هر جای جهان كه بهتر شنیده شود به آنجا بیشتر تعلق دارد. اگر فرضاً كسی در صحراهای آفریقا یا در دشتهای سیبری یا در سرزمینهای دور آمریكای لاتین یا آمریكای شمالی یا در جزیره ای دور در اقیانوسیه حرف او را بهتر و عمیق تر از من ایرانی بفهمد و هضم كند، آنوقت مولوی در باطن بیشتر از من به او تعلق دارد. میراث مولوی آوا و صوت نیست بلكه یك صداست، كه حامل پیامی است، كه بیش از همه به آن گوش و آن دلی تعلق دارد كه او را بهتر بفهمد و بشنود. بلا تشبیه، پیامبر ما (ص)،‌رسول عربی است اما تاریخ تمدن اسلامی نشان می دهد كه صدای او در خارج از عربستان، و از جمله در ایران، بهتر شنیده شده است تا در مولد او، و در عین حال این مطلب چیزی از افتخار عرب در عربی بودن رسول خدا (ص) كم نمی كند. در عالم معنا، اینجایی یا آنجایی بودن ملاكهای دیگری دارد:
گفت بوی بلعجب آمد به من
همچنان كه مصطفی را از یمن
تا پیمبر گفت بر دست صبا
از یمن می آیدم بوی خدا
از اویس و از قرن بوی عجب
مصطفی را مست كرد و پر طرب
ما اگر مولانا را بیش از دیگران به خود تعلق می دانیم، باید تلاش كنیم تا بیش از بقیه، هم صدای مولانا را بشنویم و هم به گوش دیگران برسانیم. در این صورت است كه مولانا نه تنها به لحاظ تاریخی و تمدنی، كه به لحاظ حضور ایجابی فعلی نیز ایران تاریخی را بیشتر تداعی خواهد كرد. مولانا یك جهان است. باید با اقدامات ایجابی خود نشان دهیم كه این سرزمین كهن به راستی جهانی است در یك مرز فرهنگی كهن. بیائیم از خود مولانا بپرسیم كه از كجایی.
گفتم ز كجایی تو، تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز تركستان، نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه
گفتم ز صبوری كن با من كه منت خویشم
گفتا كه بنشناسم من خویش ز بیگانه
اودردانه است و چنان بزرگ است كه خویش از بیگانه نمی شناسد می گویدمان كه:
ما ز بالائیم و بالا می رویم
ما ز دریائیم و دریا می رویم
می گویدمان كه:
وه چه بی رنگ و بی نشان كه منم
كی بینم مرا چنان كه منم؟
بحر من غرقه گشت اندر خویش
بلعجب بحر بی كران كه منم
این جهان آن جهان مرا مطلب
كاین دو گم شد در آن جهان كه منم
پس مولانا از نگاه خودش، ورای اینجا و آنجا، از همه است، به مثابه نمادی از همان خورشیدی است كه خود توصیف كرده و اگر دیوارهای میان خانه ها سرزمینها را از میان برداریم، نشانی از نفس واحد واحده مؤمنان است.
همچو آن یك نور خورشید سما
صد بود نسبت به صحن خانه ها
لیك یك باشد همه انوارشان
چون كه برداری تو دیوار از میان
چون نماند خانه ها را قاعده
مؤمنان باشند نفس واحده
و همین بود كه از شهر پر شكایت گریان .ملول بود و آوارگی كوه و بیابان بی دیوار را آرزو
می كرد و نقش بی قرار خود را در بی كرانیش در این جهان پر نقش و صورت می جست و چرخ زنان می خواند:
كرانی ندارد بیابان ما
قراری ندارد دل و جان ما
جهان در جهان نقش و صورت شدست
كدام است از این نقشها آن ما؟
و نگاه بلندش بی رنگی آینه را تعقیب می كند:
آینه ای رنگ تو عكس كسی است
تو ز همه رنگ جدا بوده ای
هر چند كه به خلاف ابن سینا، كه آثار اصلی او به زبان عربی است، همه آثار مولوی به فارسی است، اما درباره مولوی هم همان را می توان گفت كه سالها پیش مرحوم ذكاءالملك فروغی درباره ابن سینا در مقدمه كتاب ترجمه فارسی فن سماع طبیعی از كتاب شفای شیخ الرئیس گفته است، كه او به همه بشریت تعلق دارد و این چیزی از ما كم نمی كند بلكه بر ما می افزاید. فروغی در مقدمه این كتاب آورده است كه ترجمه آن را در سال ۱۳۱۱ شمسی به دست گرفته و اتفاقاً در سال ۱۳۱۶ به پایان برده كه به سال شمسی سال نهصدم وفات شیخ الرئیس ابوعلی سیناست.
او در این مقدمه فاضلانه به طور مستدل و ممتع، مردود بودن آراء متعصبان و نغمه سازانی را كه می خواهند ابن سینا را غیر ایرانی معرفی كنند نشان می دهد ولی در عین حال و با پختگی تمام در باب اقدامات غیر ایرانیان در بزرگداشت نهصدمین سال وفات ابن سینا چنین آورده كه: به این مناسبت دانشمندان كشورهای اسلامی از شیخ بزرگوار یاد كردند و درباره او به تجلیل و تعظیم پرداختند. ایرانیان به نگارش شرح حال شیخ و ترجمه و طبع آثار او دست بردند و به تهیه مقدمات اصلاح آرامگاه او كه در شهر همدان است مشغول شدند. دانتشگاه استانبول مجالس با شكوه به یاد او منعقد ساخت و دانشمندان تركیه به اتفاق فضلای ملل دیگر در قدردانی او داد سخن دادند و مردم افغانستان به همین مناسبت انجمن نمودند و ابن سینا را چنانكه باید ستودند. و دانشمندان ممالك عربی زبان نیز شیخ را فراموش نكردند و رساله درباره او پرداختند و امیدوارم مردم بخارا هم از ادای این تكلیف غفلت نورزیده باشند و این جمله بجا و سزاوار بود و شك نیست كه ابن سینا برای كلیه ممالك مشرق زمین مایه سرافرازی است.
عربی زبانان حق دارند كه از او سپاسگزار باشند چون مصنفات خود را به اقتضای زمان به زبان عربی نگاشته و نیز مسلمان بوده و عرب در تأسیس اسلام مقامی خاص دارد كه از مفاخر كلیه مسلمین از هر قوم و ملت باشند بهره مند است. بر مردم افغانستان هم رواست كه به وجود شیخ بنازند به ملاحظه اینكه اصلش از شهر بلخ است و بلخ امروز جزء دولت افغانستان. مردم بخارا نیز به همشهری بودن با ابن سینا مفتخرند، از آن رو كه تولدش در آنجا و مادرش از آن شهر بوده و زمان كودكی و آغاز جوانی را در آن محل بسر برده است. مردم تركیه هم كاری بسزا كردند كه بزرگترین فیلسوف شرق را از خود بیگانه ندانستند و به تجلیل او مبادرت كردند . فروغی مقدمه كتاب را با این عبارت به پایان می برد: حرف حسابی این است كه ابوعلی سینا افتخار عموم مسلمانان است و همه باید به او بنازیم و شایبسته نیست مربیان عالم انسانیت را كه برای كلیه نوع بشر كار كرده اند مایه جنگ و نزاع بسازیم.
به گمان بنده این سخن مرحوم فروغی در باب مولانا نیز عیناً مصداق دارد. مولانا نه فقط اینجایی و آنجایی بودن كه حرف و گفت و صوت را هم بر هم زد تا كه بی این هر سه با او دم زدند».
به قافیه نه، كه به دیدار می اندیشید:
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
حرف و گفت و صوت را بر هم زنم
تا كه بی این هر سه با تو دم زنم
این سلطان شگرف چنان ژرف در معنا گریخت و در مستی درآویخت كه صورتهای مأنوس را ذوب كرد و صورت ادب دیگری ویژه خود برآورد:
در چنین مستی مراعات ادب
نیست ممكن ور بود باشد عجب
حفظ صورت با چنین معنای ژرف
نیست ممكن جز ز سلطان شگرف
اما از اینكه بگذریم نكته مهم این است كه مولانا فقط اسباب افتخار ما نیست بلكه اسباب مسئولیت ما نیز هست. آنچه كه ما باید نگران باشیم این است كه به درستی از عهده این مسئولیت بر نیائیم،‌كه متأسفانه، به گمان من ، آن طور كه شایسته مقام مولاناست،‌بر نیامده ایم. در عین اینكه اصلی ترین مراجع مورد مراجعه همه مولانا شناسان را اساتید بزرگ زبان و ادب ایران پدید آورده اند، اما یادمان نرود كه اولین مصحح و مفتح مثنوی به زبان فارسی و با ترجمه كامل انگلیسی و دو جلد شرح بر بعضی لغات و اصطلاحات آن، جمعاً در هشت جلد، توسط مرد بزرگی از انگلستان،‌یعنی رینولد نیكلسون ۳۴ (۱۸۶۸- ۱۹۴۵) در دانشگاه كمبریج انجام شد و متأسفانه نه در ایران. و این دانشمند عارف حدود دو دهه از عمر خود را بر سر آن گذاشت و بینایی خود را در اثر كار زیاد از دست داد. یادمان نرود كه شناخت جهان بیرون از حوزه زبان فارسی عمدتاً مرهون زحمات و خدمات غیر ایرانیان است. اگر در آمریكا تیراژ فقط یك ترجمه ناقص از مولانا، ۵۰۰ هزار است ناشی از این است كه كسانی مثل نیكلسون و یا آنه ماری شیمل و دیگران با زحمات خود این هدیه زبان فارسی به جهان را معرفی كردند. همچنین خدمات شیمل در معرفی فرهنگ عالم اسلام باعث شد كه در مراسم تشیع جنازه او در كلیسایی در بن آلمان، كه بنده هم یونسكو را در آن نمایندگی می كردم، اقلاً نیمی از جمعیت را علمای اسلامی تشكیل می دادند. در این مراسم هم انجیل خواندند و هم قرآن و در كلیسا هم صدای اذان بلند شد و هم نیایش های كلیسایی. ترك ها هم زحمات زیادی در ترجمه و نشر آثار مولانا كشیده اند كه بسیار هم، بخصوص در نشر آنها در حوزه بالكان مؤثر بوده است. انگلیسی زبانها هم همینطور. مردمان ملتهای دیگر مثل آلمان و آمریكا هم زحمت كشیده اند و یادمان نرود كه زحمات همه این بزرگان از سراسر جهان در واقع شرح عظمت تاریخ و فرهنگ ایران اسلامی و حوزه نفوذ فرهنگی زبان فارسی است.
دانشمندان ما در ایران تاكنون در شناخت مولانا كم كار نكرده اند. مهمترین تصحیح دیوان شمس از مرحوم شمس از مرحوم بدیع الزمان فروزانفر است همه مترجمان غزل های مولوی به زبان دیگر آن مرحوم برای هر كس كه بخواهد در شناخت مولانا و فكر و خاندان او كار كند جزء اصلی ترین مراجع است. پس از آن مرحوم نیز بخش مهمی از كار علمی مولوی شناسی در ایران انجام شده كه نمونه تصحیح مقالات شمس به دست آقای دكتر محمدعلی موحد است. سایر محققان ایرانی، از جمله مرحوم همایی و آقای شفیعی كدكنی و......هم آثار مهمی در شناخت مولوی پدید آورده اند. اما با این همه ما كمتر در معرفی مولوی به عموم مردم كار كرده ایم؛ زیرا روی سخن همه این بزرگان غالباً با محققان و دانشمندان متخصص در این ابواب بوده است. بعضی از آثار كسانی چون مرحوم دكتر زرین كوب و یا بسیاری از آثار گفتاری و نوشتاری آقای دكتر سروش نشان می دهد كه تا چه اندازه اندیشه های مولانا، كشش و گنجایش دارد تا به نیاز بخصوص جوانانی كه در رشته های دیگر درس می خوانند و یا كنجكاوی دارند پاسخ دهد.
در جهان امروز پرداختن به مخاطبان وسیع در سطح جوامع بشری اهمیت مضاعف دارد؛ زیرا شناساندن مفاخر و مواریث فرهنگی، نه فقط اولاد و بالذات مهم است كه ثانیاً و بالعرض هم اهمیت دارد. چرا كه در ایجاد مؤلفه های حافظ امنیت ملی ما در افكار عمومی جهانیان نقش دارد.
بسیاری از مفاخر ما به نوعی به سرزمینهای خارج از مرزهای سیاسی ایران امروز بستگی دارند، یا در آنها زاده شده یا مدفون اند. ابن سینا و امام بخاری به بخارا(یا بلخ)، سنایی به غزنه، مولوی به بلخ و قونیه، نظامی به گنجه، ناصرخسرو به قبادیان، امیر خسرو به هند، ابوالوفا بوزجانی به بغداد و فخرالدین عراقی به جای دیگر و قس علیهذا. ایران به عنوان سرزمین مادر، می باید به وظیفه مادری این تمدن بزرگ بیشتر بپردازد و با آغوش باز همه علاقه مندان و همه كشورهایی را كه به هر دلیلی علایق به مفاخر ما دارند در دامان این تمدن مادر جمع كند و با اقدامات ایجابی،‌واقعاً مادری كند و فرزندان این تمدن را هم تشویق كند و قافله سالار باشد، نه اینكه خدای نخواسته از آنها عقب بیفتد. یادآوری سخن دكتر طه حسین مصری را مفید می دانم كه كتاب خود را به كسانی هدیه كرد كه خود كاری نمی كنند و از اینكه دیگران بكنند آزرده می شوند.در همین ده سال اخیر،‌ازبكستان كه از جهت بنیه مالی و فرهنگی قابل مقایسه با ایران نیست چند كار قابل توجه برای بزرگداشت و معرفی ابن سینا انجام داد كه او متولد بخاراست. ما چه كردیم؟ هنوز شفای ابن سینا كه در قاهره چاپ شده مورد استفاده ماست. از شخصیتهای علمی و فرهنگی ارجمند ایران كه عمدتاً‌به تنهایی و با تكیه بر همت و دانش خود به معرفی فردوسی پرداخته و مرجع معتبر فردوسی شناسان عالم اند كه بگذریم، در سطح ملی رسمی،‌حوزه شوروی سابق و دیگران در كار بر روی شاهنامه چه كرد و ما چه كردیم؟ تاجیكها وقتی به زیارت فردوسی می آیند كفشهای خود را بیرون می آورند. كه چه رفتاری می كنیم؟ چند سال پیش در یونسكو بزرگداشت ناصرخسرو را تصویب كردیم تاجیكستان فقیر كارهای خوبی كرد و ما نكردیم. قطعنامه هایی در سال های اخیر در بزرگداشت استادالبشر خواجه نصیر طوسی و امیر كبیر در یونسكو تصویب شد و ایران كاری جدی نكرد و صدای من هم به جایی نرسید. متأسفانه ما از این ناكرده ها بسیار داریم.
همه عارفان و صوفیان عالم اسلام حلقه ذكر خود را به نام بایزید بسطامی و سپس ابوالحسن خرقانی آعاز می كنند. ایران می توانست هر سال اقلاً پنج میلیون توریست فرهنگی برای زیارت این دو بزرگ داشته باشد. به خودمان نگاه نكنیم كه بحمدالله ریشه های فكر دینی در ایران پر قدرت بوده و هست. نگاه كنیم به كشورهای مسلمان استعمار زده و تاریخ معاصر آنها كه به ما نشان می دهد. این فكر عرفانی و تصوف بود كه اعتقادات بسیاری از مردم بلاد اسلامی را در دوران سیاه استعمار یا سلطه كمونیزم حفظ كرد.
از این فرصت استفاده می كنم و از مجموعه دولت و مجلس محترم تقاضا می كنم به عنوان سرزمین مادر تمدن ایرانی در اختصاص امكانات شایسته برای قافله سالاری در بزرگداشت مولانا دریغ نكنند. منظورم فقط امكانات مادی نیست بلكه اهتمام معنوی و پیگیری جدی كار. هر چند كه بیش از آنكه ما مولانا را شناسانده باشیم، او ما را شناسانیده است، و او برتر از متولی داشتن است. اما یادمان نرود كه احترام امامزاده را در درجه اول متولی باید نگاه دارد. اقدامات ما می باید مشوق دیگر ملت ها در بزرگداشت مولانا باشد و نه در جهت طرد آنها. تاریخ به وظیفه خود عمل كرده است و اگر ما نیز به وظیفه تاریخی خود عمل كنیم مطمئن خواهیم بود كه مولانا همواره در جهان به عنوان فرزند نمونه تمدن ما و هدیه ای الهی به معنویت بشر معرفی خواهد شد و این افتخار جهانی باید برای زبان فارسی كه حامل شایسته ای برای اندیشه های اوست ما را همچنان سرافراز خواهد داشت. باشد كه این اهتمام آغاز ظهور اراده ی سیاسی و جدی برای معرفی و بزركداشت همه مفاخر فرهنگی ایران باشد. نمایندگی ایران در یونسكو نیز آمادگی كامل دارد كه در این مجموعه وظیفه خود را انجام دهد.
●●●
در پایان و در حاشیه این بخش از مقاله حاضر و قبل از كشیدن عنان سخن به كوچه ای دیگر از مقصود می خواهم به دو نكته اشاره كنم كه ممكن است در بادی امر مستقیماً مبحث مربوطی به نظر نیاید، اما در واقع بجا می دانم،‌هر چند به اجمال، از آن نگذرم تا تكمله ای باشد بر دو نكته ای كه پیش از این به آنها پرداختم.
اول آنكه بی مناسبت نمی بینم عرض كنم در هر جای دنیا متعصبان بی منطقی پیدا می شوند كه در تحریف واقعیات تاریخی گستاخ و حریصند كه یكی از مظاهر آن تلاش برای تغییر انتساب بزرگان علم و فرهنگ و ادب به سرزمینها یا حوزه های تمدنی است نمونه آن كارهایی است كه مخصوصاً عربها در باب بزرگان ایرانی می كنند. فروغی چنان كه گفتیم، در عین تجلیل از علاقه همه ملتها به احساس تعلق به بعضی چهره های برجساه تاریخ ما، نمونه ای از این نغمه سازیها شگفتی آور را در جریان بزرگداشت نهصدمین سال وفات ابن سینا در ۱۳۱۶ آورده و بی اساس بودن آنها را به خوبی نشان داده است. مثلاً گفتند ابن سینا اگر ایرانی بود شیعه می بود و به یاد نیاوردند كه تا زمان سلطنت صفویه اكثر ایرانیها اهل تسنن بودند و الان هم كه چهارصد سال است تشیع مذهب رسمی ایران شده است باز اهل سنت در آن بسیارند. ایرانی تر از شیخ سعدی كیست؟ و حال آنكه در سنی بودن او شكی نیست. بامزه تر اینكه هر چند ایرانی بودن یا تشیع ملازمه نداشته است اتفاقاً شیخ الرئیس شیعه بوده و در باره پدرش تصریح كرده اند كه اسماعیلی بود و یا گفته اند كه او آثار فارسی ندارد و حال آنكه آثار فارسی او متعدد و شناخته شده است و حتی اشعار فارسی نیز از او نقل شده است و فروغی در این باب مستندات روشن از مآخذ عربی آورده و سپس اضافه می كند كه گمام من این است كسانی كه ابن سینا را ایرانی ندانسته اند از یك امر به اشتباه افتاده اند و آن این است كه ابن سینا در بخارا متولد شد و بخارا در كشوری است كه این زمان تركستان روس می گویند. پس بخارا را جزء ‌تركستان دانسته اند و از اینرو گمان نموده اند ابن سینا ایرانی نبوده است، ولیكن در این عقیده چندین خطا رفته است. اولاً فراموش كرده اند كه ابن سینا اصلاً بخارایی نیست و بلخی است؛ یعنی پدرش بلخی بوده و بلخ بی شبهه از شهرهای خراسان است. ثانیاً بخارا هم در قدیم تركستان نبوده بلكه یكی از مراكز ایرانیت بوده است و آن كشور را در دوره اسلامی ماوراء النهر می گفتند و تركستان در شمال شرقی ماوراء النهر بوده است و از علمای جغرافیایی قدیم هیچكس بخارا را از بلاد ترك نشمرده اند و زبان اهل بخارا را سغدی گفته اند (كتاب الاقالیم اصطخری) كه مسلماً از زبانهای ایرانی است. كتابهای جغرافیایی اروپا هم تا صد سال پیش در باب بخارا،‌فارسی زبانان را اكثریت مردم آنجا قلمداد می كردند و هم اكنون پس از چندین قرن تسلط ترك و مغول،‌بسیاری از اهل بخارا فارسی زبانند و زمانی كه ابن سینا در بخارا متولد شد سامانیان در آنجا سلطنت داشتند و بخارا پایتختشان بود و دولتشان یكی از بهترین دولتهای ایرانی بوده كه پس از انقراض ساسانیان آنها دوباره ایرانیت را زنده كردند.
مادر ابن سینا هم اهل بخارا بوده و ستاره نام داشته است كه لفظی است فارسی. در این صورت چگونه می توان از اهل بخارا عموماً ایرانیت را نفی كرد؟ و من باز از كلام خود ابن سینا استفاده می كنم كه بخارا از بلاد ترك نبوده است. از جمله در كتاب شفا در فصل ششم از مقاله اول از فن پنجم؛ آنجا كه در خصایص شهرها و اقالیم و تأثیر سرما و گرما گفتگو می كند و می فرماید: در حال تركان نظر كنید كه چون از سردسیرند بدنشان از سرما چندان متأثر نمی شود چنانكه حبشیان چون از گرمسیرند از گرما تألم نمی یابند.
البته چون بخارا با بلاد ترك مجاور بوده یقین است كه اهل آنجا بیش از دیگران با تركها آمیزش داشته اند و زودتر از جاهای دیگر به دست تركان افتاده و عجب ندارد كه امروز در آن جا غلبه با ترك باشد ولیكن هزار سال پیش را كه به حالت امروز نباید قیاس كرد و بهترین دلی باین مدعا اینكه رودكی كه یكی از مؤسسین شعر فارسی است و عمعق كه از بزرگان شعرای ایرانی است هر دو بخارایی هستند و شعرای فارسی زبان بخارا بسیارند و بر فرض كه شبهه را قوی بگیریم و بخارا را از بلاد ترك بشماریم باز دلیل نمی شود كه هر كس در بخارا زاده و بزرگ شده ایرانی نباشد. خلاصه اینكه معلوم است كه پدرش از جای دیگر است و پس از كودكی، همه عمر را در بلاد ایران گذرانیده و نزد امرای ایرانی به وزارت رسیده است .
حساب این قبیل رویكردهای غیر علمی و حتی غیر اخلاقی را ـ چه در باب ابن سینا بگویند یا در باب دیگر بزرگان ما ـ می باید از جرگه نگاه اهل علم بیرون گذاشت كه اصحاب تدبر و معرفت نیازی به این تجاهل ها ندارند تا طرفی ببندند و نغمه ای ساز كنند.
دوم آنكه برای بیان دقیق تر مقصودم از فقره ای از سخن گذاشته ام، و نیز به نیت ثنای اهل علم، به عنوان نمونه، اشاره ای بكنم، به زحمات و خدمات گسترده یكی از اراتمندان مولانا، رینولد نیكلسون، كه ذكر وی قبلاً در میان آمد، در راه حفظ و معرفی میراث مكتوب معنوی ایران و زبان فارسی، بالاخص میراث مولانا، به جهان تا خوانندگان نوجوان توجه كنند كه جاذبه میراث معنوی آنان با شوق علمی فرزانگان چها كه نكرده است. نیكلسون پس از استادش ادوارد براون،‌كرسی استادی زبان عربی در دانشگاه كمبریج را در اختیار گرفت. او زبان و ادبیات عرب را نزد روبرتسون اسمیتز و زبان و ادبیات فارسی را نزد ادوارد براون آموخته بود. به راستی درویشانه زندگی كردو عمری را به تحقیق و تتبع در تصوف و عرفان اسلامی به سر آورد. این مرد كه آثار علمی و تحقیقی او را در مطالعه و معرفی مذهب و فرهنگ آنان وقف كرده بود، دیدار و تماس داشت.
او تنها چند سفر به خارج از انگلستان داشت. آن هم نه برای تفریح، بلكه شركت در كنفرانس های علمی كه برای تحقیقاتش مفید بود. از آن جمله است سفر به هلند و آشنایی با دخویه و به استزاسبورگ و آشنایی با نولدكه. نیكلسون از دور شدن از كنار كتابهایش بیزار بود. بر خلاف ادوارد براون كه زندگی پر حادثه و پر ماجرایی داشت، زندگینامه نیكلسون خالی از آن گونه ماجراهاست. آثارش نزد عالمان معارف اسلامی معروف است و پس از مرگش در بسیاری از سرزمینهای اسلامی به یادبودش مراسم بزرگداشت تشكیل گردید.
نیكلسون در سال ۱۸۸۷ به قصد ادامه تحصیلات در ادبیات كلاسیك، وارد كالج ترینیتی كمبریج شد و در این میدان درخشید. به دنبال یك تحول روحی به مطالعات شرقی روی آورد و برای زنده نگاهداشتن خاطره پدر برزگش كه زبان عربی را می دانست، به آموختن زبان عربی و فارسی پرداخت. در سال ۱۸۹۲ در امتحانات مخصوص زبان های هندی اول شد. بعداً چند سالی به مطالعه و تدریس اشعار مولانا جلال الدین رومی مشغول شد. حاصل این دوران در ۱۸۹۸ به صورت اولین كتاب او به نام منتخبی از اشعار دیوان شمش تبریزی انتشار یافت. ویرایش متن فارسی اشعار منتخب، ترجمه، حواشی و مقدمه پر محتوا و فاضلانه این كتاب، موقعیت آن را به عنوان اثری ماندنی و كلاسیك تثبیت كرد. نیكلسون در مقدمه كتاب به روشنی ارتباط میان فلسفه نوافلاطونی و عرفان اسلامی را شرح داده است و در این مهم از پیشینیان سلك خود، در وضوح و دقت، بسیار فراتر رفته است و مدخلی نو و مثمر در تحقیق و تتبع در این میدان گشوده است.
ترجمه اشعار مولوی در این كتاب به نثر روان و روشن آمده است و در توضیح عمق معانی و شرح ادبیات دشوار و ذكر رموز آن، یادداشت های سودمند اضافه شده است. نیكلسون در مواردی، ترجمه خود را به زیور نظم و وزن و آهنگ آراسته و از عهده این كار به خوبی برآمده است و به گواهی ادوارد براون، تنها معدودی از برگردانهای شعر مشرق زمین به زبان انگلیسی را می توان یافت كه در عین دقت در ترجمه، از ظاهر و آهنگی چنین زیبا برخوردار باشند. بعضی از این قطعات ترجمه نیكلسون، مكرراً در منتخبات شعر عرفانی جهان اسلام، نقل شده است.
در ۱۹۰۱ نیكلسون به ضرورت تأمین معاش به كراهت به لندن آمد و آموزگاری زبان فارسی در یونیورسیتی كالج دانشگاه لندن را عهده دار شد. سرو صدای لندن آزار ش می داد، بنابراین در ۱۹۰۲،ریال وقتی كه ادوارد براون كرسی سرتوماس آدامز ذر عربی را اشغال كرد و جای او به عنوان مدرس زبان فارسی خالی شد،‌ نیكلسون به كمبریج برگشت .و آموزگاری زبان و ادب فارسی را به عهده گرفت او بیست و چهار سال در این سمت خدمت كرد. اسناد موجود در دانشگاه كمبریج نشان می دهد كه مواجب سالانه او در این مدت ۲۰ سال از این ۲۴ سال، جمعاً حدود ۵۰ پوند بوده است.
نیكلسون پس از اولین كتابش، مقالات عالمانه ای نوشت كه از آن میان می توان مقاله مفصلش در باب رساله الغفران اثر شاعر و فیلسوف نابینای سوری ابوالعلاء معری را نام برد.
در ۱۹۰۶ نوشتار ارزشمند خود را تحت عنوان پژوهشی تاریخی در باب مبداء‌ و رشد تصوف به چاپ رسانید. اثری كه او را در عمق و دقت كار در این میدان، در مقایسه با پیشینیانش شاخص كرد و در محافل علمای شرق و غرب مورد توجه و استفاده واقع شد. او در همین ایام سخت در كار ویرایش و تصحیح تذكرهٔالاولیا اثر فریدالدین عطار غرق بود. این اثر با سال ۱۹۰۷ پایان یافت و با مقدمه ارزشمند استاد بزرگ میرزا محمدخان قزوینی در دو جلد به چاپ رسید.در همین زمان نیكلسون دومین اثر كلاسیك خود تاریخ ادبیات عرب را نوشت (مشابه اثری كه استادش براون درباره ادبیات فارسی نوشته بود). این كتاب هر چند كامل و خالی از اشكال نیست، ولی در جای خود بسیار ارزشمند است. چاپهای متعدد از آن بیرون آمده و به زبان عربی نیز ترجمه شده است. نیكلسون درباره اشكال ترجمه و ارائه تصویر كاملی از شعر قدیم عرب، سخن جالبی دارد كه شنیدنی است: فرهنگ جدید بشر می تواند فردوسی، عمرخیام، سعدی و حافظ را تحسین كند و ارج بگذارد؛ زیرا وسعت مفاهیم انسانی مندرج در شعر آنها با بسیاری از نقاط حساس روح تماس پیدا می كند و مرتبط می شود.
اما شعر كلاسیك عرب با همه شایانی و برجستگی اش، هرگز در زمانه همه گیر نخواهد شد.
در فاصله سالهای ۱۹۰۷- ۱۹۱۱ چند كتاب درسی عربی مقدماتی و در ۱۹۱۱ ترجمه تحسین انگیز كشف المحجوب را به انجام رسانید و نیز در همین سال ویرایش و ترجمه همراه با شرح ترجمان الاشوق اثر محی الدین عربی را به پایان برد. این دو كتاب و بخصوص دومی، نقطه عطف مهمی در زندگی نیكلسون محسوب می شوند. ترجمان الاشواق به راستی ترجمان شوق انگیزی از شوق های محی الدین است در سفر و اقامتش در مكه.
از این زمان به بعد، روحیه درویشانه در او تقویت می شود و به عنوان عالمی متبحر و دل سپرده به كار علمی، بهره وری از لذات و كامجویی های مادی را جز در آن حد كه برای رفع ملال ضروری است به كنار می نهد.
در ۱۹۱۴ ویرایش و تصحیح كتاب اللمع یكی از كهن ترین و مهمتری منابع تصوف به زبان عربی را در ۴۷۲ صفحه به انجام رسانید و خلاصه بسیار با ارزشی از آن به انگلیسی فراهم آورد و اطلاعات بسیار ذیقیمت و كمیابی را به همراه كتاب در دسترس گذاشت. در همین سال كتاب عرفان در اسلام را نوشت.
نیكلسون تا آخرین روزهای عمر همچنان امیدوار بود كه بتواند تاریخ عمومی تصوف اسلامی را تدوین كند. پس از مرگش، طرح این كتاب در میان كاغذهایش پیدا شد. كتاب كوچك عرفان در اسلام در حقیقت مقدمه و مدخل بسیار ارزشمندی است برآن كار كه آرزویش را در سر می پرورانید.
در ۱۹۰۲ ترجمه اسرار خودی متفكر معاصر اسلامی: محمد اقبال لاهوری را چاپ كرد: این تنها كار نیكلسون در ادبیات معاصر مشرق زمین بود. این كتاب برای اولین بار فلسفه سیاسی و دینی مشهور محمد اقبال را بیان می داشت. نیكلسون اولین عالم غربی بود كه اهمیت اجتماعی احیای فكر دینی توسط اقبال را درك كرد. قبل از شروع به ترجمه اسرار خودی برای درك روشن تر نظریاتی كه در شعر اقبال مندرج بود، با او وارد مكاتبه شد. نامه ای از اقبال كه نیكلسون در مقدمه كتاب اسرار خودی آورده است یكی از مهم ترین نوشته های فیلسوف، شاعر . دولتمرد مسلمان است. نیكلسون در مورد تأثیر فكر دینی اقبال نوشت: باید منتظر ماند و دید كه بیداری فكری ناشی از كار اقبال، در كدام جهت حركت خواهد كرد. آیانسل مخاطب اقبال را، صرف رسیدن به تصوری شكوهمند اما دور از واقعیت از شهر خدا ارضاء خواهد كرد و یا اینكه آنان را در جهت نیل به غایاتی كه (در زندگی علمی و اجتماعی) منظور اقبال بوده است، به حركت در خواهد آورد؟
در ۱۹۲۱ دو كتاب مطالعاتی در شعر اسلامی و مطالعاتی در عرفان اسلامی از او به چاپ رسید و در ۱۹۲۲ كتاب دیگرش ترجمه هایی از شعر و نثر مشرق زمین بیرون آمد و در ۱۹۲۳ كتاب معنای شخصیت در تصوف انتشار یافت. این كتاب كوچك حاوی نكات نو و ارزنده ای است كه از آن جمله است ترجمه ای از روایت یك شاهد عینی از صحنه بر دار كردن حسین بن منصور حلاج به سال ۹۲۲۰.
اما مهمترین اثر نیكلسون كه نام او را همواره بلند و زنده نگاه داشته است تصحیح و چاپ متن كامل فارسی مثنوی معنوی و ترجمه تمام آن به انگلیسی و شرح تعلیقاتی است كه بدان افزوده است. نیكلسون از ۱۹۲۰ تحقیقات و تهیه یادداشت های خود را برای تدوین این كار بزرگ آغاز كرده بود، تنها بدون هیچ كمك مالی، بیست سال از عمر خود را بر این مهم طاقت فرسا مصروف داشت. هزینه سنگین عكس برداری از نسخ قدیم و جمع آوری شروحی را كه بر مثنوی نوشته شده بود، خود می پرداخت. سرانجام این كار كارستان به پایان رسید و متن ویرایش شده فارسی و ترجمه ۲۵۰۰۰ بیت مثنوی به همراه تعلیقات بسیار سودمند مجموعاً در هشت جلد، در فاصله سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۰ انتشار یافت. سه جلد متن منقح فنی فارسی، سه جلد ترجمه كامل آن به انگلیسی و دو جلد توضیحات و شروح و یادداشتهای با ارزش.
در ۱۹۱۳ كتاب داستان های عرفانی را كه حاوی ترجمه ۵۱ داستان و مثنوی بود برای استفاده گروه وسیعتری از مخاطبان منتشر ساخت. بیشترین قسمت این ترجمه به نثر است اما در بعضی موارد، ترجمه، صورت مثنوی نیز دارد.
سرانجام در ۲۷ اوت ۱۹۴۵ عمر پر بركت و آكنده از تلاش و خلوص علمی به پایان رسید. آخرین اثر نیكلسون رومی شاعر و عارف نام داشت كه پس از مرگش با ویراستاری شاگردش ای. جی. اری به سال ۱۹۵۰ انتشار یافت. مرحوم بدیع الزمان فروزانفر در رثای او شعر بلندی سرود كه ترجمه كامل آن به انگلیسی در كتاب مقالات شرق شناسی اثر اربری آمده است.
●●●
«بازگرد اكنون كه ره بی راه شد»به مجرای اصلی سخن باز می گردد و عرض می كنم كه مولانا از آن عطرهایی است كه خود بوئیده و جهانی را معطر كرده، اما انصاف آن است كه بگوئیم عطار (یعنی تاریخ ایران) در قرن گذشته و دهه های اخیر ،‌كاری كه در خور معرفی او در سطح جهانی باشد سامان نداده است و از ظرفیت و دانش اساتید و محققان ارجمند ایرانی استفاده شایان نشده است.
اخبار زیادی از اقدامات دیگران در باب مولانا می رسد كه درستی بعضی از آنها را می دانم؛ هر چند كه تحقیق جامعی در صحت و دقت تمام آنها ندارم. اما اگر حتی بخشی از آنها به حقیقت بپیوندد حجم عظیمی را در بر می گیرد هم شادی آور است و هم مسئولیت زا. نكته مهم این است كه مخاطب عمده این برنامه ها و اقدامات كه در سراسر جهان اجراء شده یا اجراء خواهد شد عامه مردم است. امیدوارم مركزی در ایران این فعالیتها را لااقل رصد كند و اسناد همه را جمع بیاورد. مفید می دانم كه ذیلاً خلاصه ای از این اخبار را عرض كنم:
دو سال پیش یكی كارگردان هندی، كه در نظر داشت با دعوت از ستاره های بزرگ سینمای جهان مانند آل پاچینو و جانی دب، ساخت فیلمی براساس زندگی مولوی را برای نمایش در سالن های سینمای سراسر جهان بسازد و بودجه عظیمی برای این كار در نظر گرفته بود، برای مشاوره در چگونگی امر و سناریوی فیلم نزد این جانب آمد و من هم وقت گذاشتم. اما متأسفانه ایران هیچگاه به فكر نیفتاد كه در سطح مثلاً یك فیلم بزرگ سرمایه گذاری كند تا عامه جهان حال و هوای زندگی و اندیشه مولانا را حس كنند.
می گویند شهرداری قونیه، درصدی از كل بودجه خود را به برنامه های بزرگداشت مولوی در سال ۲۰۰۷ اختصاص داده كه یكی از این برنامه ها، پروژه بین المللی ساخت فیلم سینمایی در هالیوود است و می گویند شهرداری قونیه دست اندركار ترجمه مثنوی معنوی به چند زبان است و جمع كثیری از ناشران تركیه در حال تهیه كتاب هایی درباره مولوی و آثار او برای سال ۲۰۰۷ هستند و می گویند كه كلمن باركس در سال ۲۰۰۷ كتاب یك سال با مولوی را منتشر می كند.
می گویند موزه بریتانیا از ۲۰ تا ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۷ به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا سمیناری را با عنوان واژه های شگفت؛ هنر شعر مولانا جلال الدین رومی برگزار می كند.
می گویند مجموعه شعر رومیات اثر گیو گوولس، شاعر شیكاگویی در ستایش مولانا جلال الدین رومی و به همان سبك اشعارمولوی سروده شده است.
مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، كتاب ساختار مثنوی مولوی را، نوشته دكتر سلمان صفوی، منتشر كرده است. من كتاب را دیده ام.
می گویند فیلم داستانی از برخورد مولانا با شمس تبریزی و اندیشه های عرفانی آنها توسط مارك امین، تهیه كننده ایرانی ـ آمریكایی از ژوئیه در آمریكا روی پرده سینماها رفته است.
می گویند انتشار كتاب افسانه مولوی در هند در سال جاری با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است.
می گویند یك مؤسسه هنری در فیلادلفیا با همكاری شاعران و مترجمان و هنرمندان دوستدار مولانا، برنامه ویژه فیلم و موسیقی برای معرفی عرفان اسلامی در آمریكا ارائه كرده است.
می گویند نمایشگاه مكاشفه ایرانی در موزه میراث آستوریای آمریكا اردیبهشت ماه سال ۸۵ برگزار شده و مسئولان آن موزه برآنند كه برای بزرگداشت مولوی، برنامه های ویژه ای از جمله خوانش اشعار مولوی و آموزش روش های سماع ارائه كنند.
می گویند انجمن مولوی (رومی) ایالت ویرجینیای آمریكا، سمینارها و برنامه های مختلفی را با هدف بزرگداشت مولانا جلال الدین رومی و بزرگداشت مولانا جلال الدین رومی و گفتگوی میان ادیان در سال ۲۰۰۶ برگزار می كند
می گویند كلیسایی در آمریكا در خردادماه ۱۳۸۵ به خوانش اشعاری از حافظ و مولوی توسط كلمن باركس و رابرت بلای، شاعران آمریكایی اختصاص داشته است.
●●●
برای اینكه سطح اهتمام دولت تركیه را به این امر نشان دهم اشاره به رئوس و كلیات بعضی برنامه های بسیار جالب و تحسین انگیزی را كه آنها برای بزرگداشت مولانا در سال ۲۰۰۷ در نظر دارند مفید و آموزنده می دانم. بیش از ۳۰ نهاد ذیربط در این مجموعه همكاری خواهند داشت. به علاوه سازمانهای غیر دولتی و مردمی فراوانی كه برنامه های خود را خواهند داشت. آنها بیشتر مایلند برنامه های بزرگ و آبرومند داشته باشند تا برنامه های متعدد و پراكنده. قرار است بزرگداشت نسل بیست و یكم مولوی كه هم اكنون در تركیه هستند بپردازند و برنامه های ویژه توسط آنها اجرا شود. تهیه و ارائه برنامه های مختلف توسط رسانه های عمومی به ویژه رادیو و تلویزیون را مدنظر دارند. شنیده ام كه مبلغ یك میلیون دلار برای بازسازی خانه مولوی در بلخ (افغانستان)با مواد و مصالح متناسب با معماری محل، اختصاص خواهند داد. ترجمه آثار مولوی با بهترین كیفیت و با نظارت دقیق علمی، به ویژه زبان انگلیسی را در نظر دارند.
نویسنده: احمد جلالی
منبع:www.mydocuments.ir
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید