شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


داستان جنایی- پلیسی


داستان جنایی- پلیسی
اولین سوالی كه همواره هنگام شخصیت سازی در داستان به ذهن هر فردی خطور می كند این است كه آیا شخصیت خلق شده به انسان واقعی شباهت دارد؟ آیا او می تواند همچون تمامی انسان ها رفتار كند و همچون آن ها صحبت كند؟
در خلق داستان های جنایی دست یازیدن به این مقصود مهم بیش از هر زمان دیگری احساس می شود. میزان باورپذیری خواننده و رویارویی با شخصیت های باورپذیر و ملموس تأثیر بسزایی در جذب بیشتر مخاطبین به این ژانر ادبی دارد.
میان نویسندگان داستان معمولاً رسم بر این است كه در بدو كار كالبدشكافی آشنایان، دوستان و اقوام صورت می پذیرد. این دسته از نویسندگان براین اعتقادند كه چنین شیوه ای بهترین راه برای خلق شخصیت های مرد و زن باورپذیر است.
در واقع این افراد تمامی كوشش خود را می كنند تا نمونه تمام عیار و مشخصی از افرادی كه می شناسند را بازآفرینی كنند و بدون كوچكترین دخل و تصرفی این افراد را بر روی كاغذ برده و در جریان داستان خود قرار دهند.
این در حالی است كه برخی چنین شیوه ای را بسیار پیش پاافتاده می دانند و به دنبال روش های دیگری برای خلق شخصیت می گردند.
از میان این عده نویسنده، تعداد قابل توجهی داستان نویس هستند كه پایبند به تخیل بوده و می خواهند در عالم درون و ذهن خود یك شخصیت داستانی را پدید آورند. این دسته از نویسندگان گمان می كنند كه فرد ساخته شده كاملاً در ذهن آن ها تكمیل شده است، در صورتی كه این فرد مذكور در اثر مشاهده افراد مختلف در گذر زمان در ذهن نویسنده ساخته شده و نویسنده عملاً بدون تأثیرپذیری از سایر افراد پیرامون خود نمی تواند یك شخصیت برجسته و ماندگار داستانی را بیافریند. از سوی دیگر عده ای از نویسندگان نیز در پی مطالعه كتب غیرداستانی، رمان، مجله و یا دیدن فیلم و سریال هستند و براساس مشاهدات و ادراكات خود به چنین كاری روی می آورند. این گروه از نویسندگان نیز ظاهراً نمی توانند منكر تأثیرپذیری خود از محیط پیرامون خود شده و رویارویی خود با اطرافیان را منكر شوند.
توجه به این اصل بسیار ضروری است كه خواننده داستان آنچنان در قید آن نیست كه دریابد نویسنده به چه شیوه و روشی شخصیت سازی كرده است. او حتی زیاد به شناسایی افرادی كه از روی آن ها شخصیت های داستانی پدید آمده اند علاقه مند نیست. مگر آن كه شخصیت مذكور خود معروف بوده و دست یابی به او از طریق آن رمان خاص امكان پذیر باشد. خواننده داستان بیشتر دوست دارد باشخصیت هایی مواجه گردد كه از تجربه كافی برخوردار هستند و رفتاری مشابه یك انسان حقیقی از خود نشان دهند. خواننده داستان همچنین از همان ابتدای شروع داستان بر آن است تا فردی را بیابد و با او رابطه حسی برقرار سازد و درپی آن همذات پنداری كند. او دوست دارد در میان تمامی شخصیت های حاضر در داستان فردی هم یافت شود كه از حافظه خوبی برخوردار بوده و بداند در شرایط مختلف چگونه عمل كند. به تعبیری خواننده داستان همواره درپی ایده آل هاست و غالباً دوست دارد با افرادی مواجه شود كه فاقد نقایص مشابه او باشند.
به رغم ضرورت حضور شخصیت های منفی و مخالف شخصیت اصلی در داستان، خواننده آنچنان تمایلی به رویارویی با شخصیت های نابخرد، كم تجربه، نادان، بی دست و پا و... ندارد و اگر بر حسب تصادف چنین افرادی در طی زمان های طولانی به نقش آفرینی در بستر داستان مشغول باشند احساس خوشایندی به خواننده دست نمی دهد. آنچنان كه در رمان «ابله» داستایوفسكی تحمل شخصیت اصلی داستان كاری صعب می نماید.
با تمامی این اوصاف نویسنده هنگام شخصیت سازی باید احساس آزادگی كند و به زور و تحت فشار نباید شخصیت های داستانی خود را كامل كند.
هنگام پدیدآوردن داستان جنایی، نویسنده برای ایجاد یك اسكلت بندی محكم و استوار می بایست در مرحله نخست به مقوله ماهیت انسان و یا به تعبیری به طبیعت بشر توجه داشته باشد. و در این راستا او باید با تلاش بسیار به مطالعه و تحقیق پیرامون انسان از جنبه های مختلف بپردازد، چرا كه جنایت و میل به انجام آن و راه و روش بازپرسان پلیس برای كشف جنایت و دستگیری قاتل تماماً بستگی به ماهیت انسانی دارد و بدون طرح مسایل درونی انسان و ویژگی های انسانی این كار امكان پذیر نیست. جدای از آن در داستان جنایی هویت انسانی و رفتار و گفتار او درونمایه اصلی داستان را شكل می دهد.
ایجاد كشمكش بیرونی و درونی نیز در این قبیل آثار بستگی تمام به ماهیت انسانی دارد. در این میان هوا و هوس، امیال درونی، قدرت طلبی، بیماری روانی، حسادت، میل به انتقام، خشم، تنفر، حرص و طمع و... می تواند انگیزه مناسبی برای قتل باشد و بدون داشتن آگاهی و شناخت مناسب به مسایل یاد شده به راستی نمی توان یك داستان پایدار جنایی خلق كرد.
در غالب داستان های جنایی امیال و گرایش های فردی در تقابل با امیال و اعتقادات گروهی و جمعی قرار می گیرد و همین ستیز و درگیری میان فرد و جامعه، فرد و گروه و... عامل اصلی بروز یك قتل فجیع می گردد.
نویسنده در داستان جنایی غالباً در پشت سرنماینده گروه قرار می گیرد و كمتر بر آن است تا از یك جانی حمایت كرده و بر آن باشد عمل قتل او را توجیه كند. آنچنان كه در رمان مشهور «جنایت و مكافات» نویسنده پشت سر قاتل قرار می گیرد و بر آن است تا او را با خواننده آشنا و عمل او را توجیه كند. هر چند كه فرار از مجازات را غیرممكن می داند و حتی در چنین شرایطی باز قاتل را مستوجب مجازات می داند.
توجه به این مسأله ضروری است كه انسان همواره با دیدگاه های مختلفی رودررو است و این بینش ها، اعتقادات و باورهای گروهی در كشورهای مختلف و میان ملل گوناگون و اقوام مختلف كاملاً متفاوت است.
به همین دلیل تقابل میان اعتقادات مختلف اقوام گوناگون می تواند دست مایه خوبی برای خلق یك داستان جنایی باشد. در این قبیل آثار كمتر نویسنده ای به تشدد افكار و آرای مردم توجه نشان داده است و همواره بروز جنایات در میان یك قوم خاص بررسی شده است. جالب این است كه به تعداد انسان های روی زمین آرا و آموزه های مختلف وجود دارد كه در اثر گذشت زمان و براساس بروز رویدادهای مختلف در حال تكامل، دگرگونی و تغییر است.
در این ارتباط عوامل دیگری چون سن، میزان تحصیلات، طبقه اجتماعی، محل سكونت، جنسیت، دوره ای كه در آن فرد زندگی می كند و...نیز بسیار تأثیرگذار است. عدم توجه به مسایل از این دست و توجه صرف به برخی حوادث پرتنش بدون زمینه چینی باعث افت داستان جنایی شده و عملاً داستان را به یك اثر بی محتوا تبدیل می سازد. این در حالی است كه بسیاری بر این باورند كه تمامی داستان های جنایی عامه پسند هستند و تنها برای پركردن اوقات فراغت خلق شده اند و نویسنده داستان عملاً زحمت چندانی نكشیده و اثر او فاقد ارزش ادبی است، در صورتی كه چنین نیست و همیشه داستان های جنایی بی محتوا و بی ارزش نیستند. عدم توجه به مسایل مطرح شده گاهی به دلیل ناتوانی نویسنده در شناخت انسان و مسایل روانشناختی و جامعه شناسی است، این افراد به جای تكمیل اطلاعات خود تنها در پی فروش بیشتر آثار خود هستند و از آن كه نظام درونی داستان شان سست و ضعیف است ابایی ندارند.
منبع : روزنامه جوان