شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دینداری در غیاب متافیزیک


دینداری در غیاب متافیزیک
آموزگاران دیگر یا خدا و یا تجسمات او در صور گوناگون بودند و یا الهام یافته از او. بودا برآن بود كه از خدا یا هیچ قدرت خارجی دیگری الهام نیافته است. او وقوف، یافته ها و موفقیت هایش را یك سره ناشی از جهد و فراست بشری می دانست. یك انسان و فقط یك انسان می تواند بودا شود. هر انسانی در درون خود از امكان بالقوه بوداشدن برخوردار است - اگر چنین بخواهد و (در راه) آن بكوشدو ما می توانیم بودا را یك انسان در حد كمال بنامیم. او چنان در انسانیت خود كامل بود كه بعدها در دین عامیانه تقریباً «انسان برتر» دانسته شده است.
برطبق آیین بودا مقام انسان، متعالی است. انسان سرور خویش است و هیچ هستی یا قدرت برتری نیست كه تقدیر او را رقم زند. بودا گفت: انسان پناه خودش است. چه كس دیگری پناه او تواند بود؟ بودا شاگردانش را «از پناه بودن برای خودشان» بر حذر داشت، و زنهار داد كه هرگز در كس دیگری پناه مجویند و از كس دیگری یاری طلب نكنند. او هر شخصی را تعلیم می داد و تشویق و ترغیب می كردكه خود را شكوفا كند و رهایی خود را محقق سازد، چرا كه انسان از طریق فراست و مجاهدت شخصی بر رهایی خویش از هر انقیادی قادر است. بودا می گوید: «بر شماست كه كار خود كنید، چرا كه تتاگته ها(۱) تنها راه را تعلیم می دهند.» به هر روی، اگر بودا یك منجی نام گرفته است، این تنها به این معناست كه او راه رهایی، نیروانه، را یافته و نشان داده است. اما ما باید خودمان راه را در پیش گیریم.
بودا بنابراصل مسؤولیت فردی، آزادی را برای شاگردانش روامی داند. بودا در مهاپرینیبانه (۲) سوته بیان می دارد كه نه هیچگاه در اندیشه نظارت بر سنگه (۳) (انجمن راهبان) بوده و نه می خواهد كه سنگه به او وابسته باشد. او گفته است كه در تعلیمش هیچ آموزه رمزی ای وجود نداشته است، «در مشت بسته استاد» (آكریه - موتی) هیچ چیز پنهان نیست و هر گز چیزی «در آستین او» نبوده است. این آزادی اندیشه كه بودا بر آن صحه گذاشت، در دیگر گوشه های تاریخ ادیان بی سابقه است. بنا به گفته بودا، این آزادی ضروری است، زیرا وارستن انسان بسته است به شناخت خود او از حقیقت و نه به لطف نیكخواهانه خدایا هر قدرت خارجی به پاس رفتار مطیعانه و خیر وی.
برطبق تعالیم بودا، شك (ویسیكیچا) (۴) یكی از پنج مانع (نیوارنه) (۵) فهم واضح حقیقت و پیشرفت معنوی (یا درواقع امر هرگونه رشدی) است. با وجود این شك گناه نیست. زیرا در آیین بودا، اصول اعتقادی (۶) وجود ندارد. درواقع گناه در آیین بودا آنگونه كه در برخی ادیان فهمیده می شود وجود ندارد. ریشه همه گناهان جهل (اویجا) (۷) و نظرهای نادرست (میچادیتی) (۸) است. این واقعیت انكارناپذیری است كه مادامی كه شك، تحیر و تزلزل وجود داشته باشد، هیچ پیشرفتی میسور نیست. این نیز به همان اندازه انكارناپذیر است كه مادامی كه شك وجود داشته باشد، آدمی به طور واضح نمی فهمد یا نمی بیند.
معنا ندارد بگوییم كه كسی نباید شك كند یا اینكه باید معتقد باشد. درست همانطور كه «من اعتقاد دارم» بدین معنا نیست كه شما می فهمید و می بینید. هنگامی كه یك دانش آموز سرگرم یك مسأله ریاضی است، به مرحله ای می رسد كه نمی داند چگونه ادامه دهد و در شك و تحیر می ماند. مادامی كه او دچار این شك است نمی تواند پیش برود. اگر می خواهد كه ادامه دهد، باید كه این شك را مرتفع كند. راههایی برای مرتفع كردن این شك وجود دارد. درست همانطور كه من «اعتقاد دارم» یا «من شك دارم» به طور قطع این مسأله را حل نخواهد كرد.به اجبار معتقد شدن و پذیرش چیزی بدون فهم، سیاست پیشگی است و معنوی یا عقلانی نیست.بودا همواره مشتاق تاراندن شك بود، حتی درست در اندك لحظاتی پیش از مرگش به دفعاتی چند از شاگردانش خواست كه اگر هر گونه شكی درباره تعلیمش دارند بپرسند و بعداً از اینكه نتوانستند این شكوك را مرتفع كنند احساس ندامت نكنند.نه تنها آزادی اندیشه، بلكه تسامحی كه بودا منظور می دارد نیز برای پژوهنده تاریخ ادیان شگفت آور است. یكبار در نالندا (۹) خانه خدایی مشهور و متمكن به نام اوپالی(۱۰) پیش نشین (۱۱) معروف نیگانته ناته پوته (۱۲) (جینه مهاویره) (۱۳) عمداً توسط خود مهاویره برای ملاقات با بودا و برای شكست دادن وی درمباحثه بر سر برخی نكات نظریه كرمه (۱۴) فرستاده شده بود، زیرا نظرات بودا درباره این موضوع با نظرات مهاویره در اختلاف بود. اوپالی در پایان بحث كاملاً برخلاف انتظار مجاب شد كه نظرات بودا صواب و نظرات استادش برخطا بوده است. از این رو او از بودا استدعا كرد كه او را به عنوان یكی از پیشینیان (اوپاسكه) (۱۵) بپذیرد. اما بودا از وی خواست تا در مورد آن تجدیدنظر كند و شتاب نكند، چرا كه «به دقت تجدیدنظر كردن برای افراد معروف به مانند تو خوب است» هنگامی كه اوپالی اشتیاقش را دوباره بیان كرد، بودا از او خواست كه همچون گذشته به آموزگاران دینی قدیمش حرمت نهد و از آنها حمایت كند.در سومین قرن پیش از میلاد، آشوكه امپراتور بزرگ بودایی هند، با تأسی به این نمونه اصیل تسامح و تفاهم به همه ادیان دیگر در امپراتوری وسیع خود احترام قائل شد و از آنها حمایت كرد. در یكی از فرامینش كه بر تخته سنگ حك شده - امروزه حتی اصل آن را می توان خواند - امپراتور بیان می دارد:
«آدمی نباید تنها به دین خودش ببالد و ادیان دیگر را تخطئه كند، بلكه باید به هر دلیلی ادیان دیگران را حرمت نهد. آدمی با چنین كرداری، می تواند به رشد دین خودش یاری رساند و به دین دیگران نیز خدمت كند. با كرداری غیر از این ریشه دین خویش را می زند و به ادیان دیگر نیز آسیب می رساند. هر كسی كه به دین خویش ببالد و ادیان دیگر را تقبیح كند، در حقیقت با دلبستگی به دین خودش، با این پندار كه «من دین خودم را تجلیل خواهم كرد.» چنین می كند اما برخلاف این، با چنین كرداری به دین خویش آسیب بیشتری می رساند. بنابراین سازگاری مطلوب است. همگی بشنویم و بخواهیم آموزه هایی را كه دیگران اظهار كرده اند بشنویم.»(۱۶)در اینجا باید این نكته را اضافه كنیم كه امروزه این روح تفاهم همدلانه را نه تنها باید در مورد آموزه دینی، بلكه در موارد دیگر نیز باید به كار گرفت.
این روح تسامح و تفاهم، از آغاز یكی از آرمانهای مألوف فرهنگ و تمدن بودایی بوده است. بدین طریق یك نمونه فرید از شكنجه یا ریختن قطره ای خون در تغییر كیش مردمان به آیین بودا، یا درترویج آن در خلال تاریخ بلند دوهزارساله اش به چشم نمی خورد. آیین بودا امروزه با داشتن بیش از پانصد میلیون نفر پیرو به طور صلح آمیزی در قاره آسیا گسترش یافته است. خشونت به هر شكل آن و به هر بهانه ای، یكسره برخلاف تعلیم بودا است.سؤالی كه اغلب مطرح شده است این است كه آیا آیین بودا دین است یا فلسفه؟ مهم نیست كه چه نامی بر آن می نهید. آیین بودا، بركنار از هر نامی كه به آن بدهید، همانی است كه هست. عنوان اهمیتی ندارد. حتی عنوان آیین بودا كه ما به تعلیم بودا می نهیم از اهمیت اندكی برخوردار است. نامی كه شخص می نهد بی اهمیت است.
در نام چه هست؟ آنچه كه گل سرخش می نامیم
با هر نام دیگری عطرش را استشمام می كنیم.
به همین قیاس، حقیقت نیازی به هیچ عنوانی ندارد؛ حقیقت نه بودایی است، نه مسیحی، نه هندو و نه اسلامی. حقیقت ملك طلق (۱۷) هیچكس نیست. عنوان های فرقه ای (۱۸) مانعی در سر راه فهم مستقل از حقیقت اند و پیش داوری های زیان آوری در ذهن انسانها ایجاد می كنند.برای جوینده حقیقت اینكه یك عقیده از كجا نشأت می گیرد بی اهمیت است. خاستگاه و بسط و گسترش یك عقیده موضوعی آكادمیك است. درواقع برای فهم حقیقت حتی لازم نیست بدانیم كه تعلیم از بودا است یا از كسی دیگر. چیزی كه ضروری است، دیدن این امر و فهم آن است.تقریباً همه ادیان بر ایمان بنا شده اند - البته نه بر ایمان كوركورانه - اما در آیین بودا تأكید بر «دیدن» دانستن و فهمیدن است، نه بر ایمان یا باور. در متون بودایی، واژه سدا (۱۹) (سن: شردا) (۲۰) آمده كه معمولاً به «ایمان» یا «باور» ترجمه شده است. اما سدا، ایمان به معنای دقیق كلمه نیست، بلكه «اطمینانی» حاصل از اعتقاد است. باید پذیرفت كه واژه سدا، در آیین بودای عامیانه (۲۱) و نیز در كاربرد متعارف در متون (بودایی) دارای عنصری از «ایمان» است به این معنا كه بر دلبستگی به بودا، دمه (تعلیم) و سنگه (انجمن) اشاره دارد.بنا به گفته اسنگه (۲۲) فیلسوف بزرگ بودایی قرن چهارم پس از میلاد، شردا دارای سه جنبه است:
۱)اعتقاد كامل و راسخ به وجود یك چیز
۲) شادمانی ناب از خصایص نیك
۳) اشتیاق یا آرزو برای نیل به یك غایت مورد نظر.
با وجود این، آن را هر چه به شمار آورید، ایمان یا باور آنگونه كه توسط بیشتر ادیان فهمیده شده ارتباط اندكی با آیین بودا دارد.(۲۳)
مسأله باور هنگامی به میان می آید كه دیدن - دیدن به تمام معنای كلمه - در كار نباشد. لحظه ای كه شما می بینید، مسأله باور از میان می رود. اگر من به شما بگویم كه در مشت خود یك گوهر قیمتی دارم، مسأله باور به میان می آید، چرا كه به چشم خود آن را نمی بینید. اما اگر من مشت خود را باز كنم و جواهر قیمتی را به شما نشان دهم، پس شما به چشم خود آن را می بینید و مسأله باور به میان نمی آید. بدین ترتیب، این عبارت در متون كهن بودایی قرائت می شود: «دریافتن، بسان كسی كه جواهری را در كف دست می بیند.»

پی نوشت ها:
* مشخصات كتابشناختی اصل این اثر چنین است:
Rahula, Walpola Sri. The Buddhist attitude of mind in WHAT THE BUDDHA TAUGHT (first published by one world publicatins ۱۹۹۷, Reprinted ۱۹۹۸,۲۰۰۰, ۲۰۰۱. pp.۱-۱۵
(۱) تتاگته به معنای دقیق كلمه «كسی است كه به حقیقت رسیده است»، یعنی: «كسی كه حقیقت را یافته است». بودا این اصطلاح را در اشاره به خودش یا به طور كلی در اشاره به بوداها به كار برده است.
Maha parinibbana (۲)
(۳) سنگه (sangha) در لغت به معنای «جماعت» است. اما در آیین بودا این اصطلاح به «جماعت راهبان بودایی» كه عبارت است از انجمن راهبان است اشاره دارد. بودا، دمه (تعلیم) و سنگه (انجمن) به تیسرنه «سه پناه» یا تیرتنه (سن: تریرتنه) «سه گوهر» معروف اند.
Vicikiccha (۴)
nivarna (۵)
پنج مانع اینها هستند:
۱) میل شهوانی ۲) بدخواهی ۳) كاهلی و رخوت ۴) بی قراری و تشویش ۵) شك
articles of fait(۶)
avijja(۷)
Miccha ditthi(۸)
Nalanda(۹)
Upali (۱۰)
Laydisciple(۱۱)
Nigantha Nataputta(۱۲)
jaina Mahavira(۱۳)
مهاویره، مؤسس آیین جینه، معاصر بودا بود و احتمالاً اندكی از بودا بزرگتر بوده است.
ناته پوته ملقب به مهاویره، یعنی قهرمان بزرگ، بنیانگذار آیین جینه است و به اعتقاد جینها بیست و سه پیشوا طی هزاران سال قبل از وی برخاسته اند و او بیست و چهارمین پیشوا است.مهاویره در قرن ششم قبل از میلاد در یك خانواده اشرافی هندوستان متولدشد. وی در سی سالگی دامن از دنیا برچید و پس از ریاضات طولانی به حقیقت دست یافت. او پس ازنشر آیین خود به سال ۵۲۶ قبل ازمیلاد، دیده ازجهان فروبست و به نیروانه رسید. لقب جینه «پیروز و فاتح» یا «پهلوان بزرگ» ازآن جهت به مهاویره داده شده است كه او از پیروزی و فتح كامل برخوردار گردیده بود و بر آمال و شهوات نفسانی كه موجب دلبستگی آدمی به این جهان ماده است، غالب آمده بود. م.
Karma(۱۴)
Upasaka(۱۵)
او پاسگه، یعنی پیرو آیین بودا، كه به سه پناه ایمان دارد و از راههای نادرست زیست، یعنی اسلحه فروشی، فروختن موجودات زنده، گوشت فروشی، می فروشی و زهرفروشی و مانند اینها پرهیز می كند. م.
۱۶. سنگ نبشته شماره دوازده.
monolopy(۱۷)
Sectarian(۱۸)
saddha (۱۹)
sraddha (۲۰)
popular Buddhism(۲۱)
Asanga (۲۲)
۲۳. ادیت لودویك در «نقش معجزه درمنابع پالی اولیه به سراغ این موضوع می رود. متأسفانه این پایان نامه دكتری انتشار نیافته است.
در باب همین موضوع بنگرید به مقاله ای از همان مؤلف در:
the university of Ceylon Review, vol.I, NO.I
.۷۴ff.P ۱۹۴۳), , (April
بودا می گوید: «ای بیكوها (رهروان)، من می گویم كه از میان بردن آلایش ها و ناپاكی ها مناسب كسی است كه می داند و می بیند نه كسی كه نمی داند و نمی بیند.» (۲۴)
همواره مسأله ، دانستن و دیدن است و نه باور داشتن. تعلیم بودا به ایی - پسیكه(۲۵) توصیف شده است، دعوت شما است به «بیایید و ببینید» و نه بیاییدو باور آرید. در سراسر متون بودایی عباراتی هست كه در اشاره به اشخاصی به كار رفته است كه حقیقت را دریافته اند: «چشم بی غبار و بی نقص حقیقت (دمه ككو) بیدار شده.» او حقیقت را دیده است، به حقیقت رسیده است، حقیقت را شناخته است، به درون حقیقت خلیده است، از شك گذر كرده و بی تزلزل است». «از این رهگذر، با فرزانگی راستین، حقیقت را چنان كه هست (یتابوتم) می بینید.» (۲۶) بودا در اشاره به روشن شدگی خودش گفت: چشم گشوده شد، معرفت به بار آمد، فرزانگی نمایان شد، دانش حاصل آمد، نور درخشیدن گرفت.» (۲۷) همواره دیدن از طریق معرفت یا فرزانگی (نیانه - دسنه) است و نه باور آوردن از طریق ایمان.
در زمانی كه راست كیشی برهمنی بدون هیچ مدارایی بر باور آوردن و پذیرش سنت و مرجعیت خویش به مثابه تنها حقیقت مسلم پای می فشرد، ارزش این معنا هرچه بیشتر روشن می شود. بودا به دسته براهمنان، پندی به غایت مهم می دهد: «شایسته مردی فرزانه نیست كه بر حقیقتی كه به این نتیجه منتهی می شود، اصرار ورزد (به معنای حقیقی كلمه از آن دفاع كند): تنها همین حقیقت است و هر چیز دیگری باطل است.» بودا برای توضیح تصور پافشاری بر حقیقت یا دفاع از آن گفت: «آدمی ایمان دارد. اگر بگوید «این ایمان من است»، تا اینجا او بر حقیقت پای می فشرد. اما از این طریق او نمی تواند به این نتیجه برسد: «تنها همین حقیقت است و هر چیز دیگری باطل است.» به دیگر سخن، انسان می تواند به آنچه دوست دارد باور بیاورد و می تواند بگوید: «من به این باور دارم». تا اینجا او حقیقت را پاس داشته است. اما به دلیل باور یا ایمانش نباید بگوید كه آنچه بدان باور دارد تنها حقیقت است و هر چیز دیگری باطل است. بودا می گوید: «دلبسته یك چیز (یك دیدگاه) بودن و چیزهای (دیدگاههای) دیگر را سبك شمردن همان است كه فرزانگان آن را بند و مانع می نامند.» یك بار كه بودا آموزه علت و معلول را برای شاگردانش توضیح می داد، ایشان گفتند كه این آموزه را به وضوح دیده و دریافته اند. سپس بودا گفت: «ای بیكوها، حتی این دیدگاه كه اینقدر واضح و روشن است، اگر به آن بیاویزید، اگر شیفته آن شوید، اگر آن را پاس بدارید، اگر پای بند آن شوید، اگر به آن دل نهید، بدین ترتیب درنیافته اید كه تعلیم بسان بلمی است برای گذشتن و نه برای آویختن.» بودا در جایی دیگر، این تشبیه معروف را توضیح می دهد كه در آن تعلیم او با بلمی برای گذشتن و نه برای آویختن و به دوش كشیدن مقایسه شده است: «ای بیكوها، شخصی در سفر است. به رودخانه ای بزرگ می رسد. این كرانه پرمخاطره است، اما سوی دیگر كرانه امن و بی خطر است. نه زورقی هست برای رفتن به كرانه دیگر، كه امن و بی خطر است و نه پلی هست برای گذشتن. او با خود می گوید: «این دریای آب گسترده است و كرانه این سوی آكنده از خطر، اما كرانه دیگر امن و بی خطر است. نه زورقی هست برای رفتن به سوی دیگر، نه پلی هست برای گذشتن. بنابراین خوب است اگر علف، چوب و شاخه گردآورم و بلمی بسازم و با كمك آن و دست و پا زنان بكوشم به سلامت به آن سوی دیگر بروم.» ای بیكوها، سپس آن مرد علف، چوب و شاخه گرد می آورد و بلمی می سازد و با كمك آن و دست و پازنان، به سلامت به آن سوی دیگر می رود. با گذشتن و رسیدن به آن سوی دیگر، او می اندیشد كه: «این بلم كمك بزرگی برای من بود. با كمك آن و دست و پا زنان به سلامت به این سو رسیده ام. خوب است هر جا كه می روم آن را به دست گیرم یا به دوش كشم.» ای بیكوها، چه فكر می كنید، اگر او به این روش عمل كند، عملی مناسب با آن بلم انجام داده است؟ «خیر». پس او باید به كدام روش عمل كند كه مناسب بلم باشد؟آن مرد با عبور و رسیدن به سوی دیگر باید بیندیشد كه «این بلم كمك بزرگی به من بود و من با كمك آن و دست و پازنان به سلامت به این سو رسیده ام. خوب است كه من این بلم را به ساحل كشم ، یا آن را به چیز ببندم و روی آب رها كنم، سپس راه خود را به هر آن كجا كه باشد پیش گیرم. آن مرد با عملی این چنین با آن بلم، عملی صحیح انجام داده است. «ای بیكوها، به همین طریق، من به شما آموزه ای شبیه یك بلم تعلیم داده ام - برای گذشتن و نه برای به دوش كشیدن (به معنای واقعی نه برای آویختن). ای بیكوها، كسی كه دریافت تعلیم همانند یك بلم است، حتی باید از امور خیر (دمه) دست كشد و به طریق اولی از امور شر (ادمه) (۲۸) نیز دست كشد.»(۲۹) از این تمثیل كاملاً روشن می شود كه تعلیم بودا برای رساندن انسان به امنیت، صلح، شادمانی، آرامش تحقق نیروانه منظور شده است. تمامت آموزه ای كه بودا تعلیم داد به این غایت ختم می شود. او صرفاً چیزهایی برای ارضای كنجكاوی عقل نمی گوید. او یك آموزگار مصلحت اندیش بود و فقط آن چیزهایی را تعلیم داد كه صلح و شادمانی را برای انسان به بار می آورد. بودا به بحث درباره مسائل مابعدالطبیعی غیرضروری، كه كاملاً نظری هستند و مشكلات غیرواقعی را ایجاد می كنند، علاقه ای نداشت. بودا مسائل مابعدالطبیعی غیرضروری را «برهوت نظرها» می دانست. به نظر می رسد كه در میان شاگردانش كسانی بوده اند كه ارزش این طرز تلقی او را درك نمی كردند. زیرا یكی از آنان ده سؤال سنتی معروف درباره مشكلات مابعدالطبیعی را بر بودا عرضه كردو پاسخ های آنها را از او خواست. یك روز وی از مراقبه عصر برخاست و نزد بودا رفت، به او عرض ادب كرد و پهلو به پهلوی او نشست: «هنگامی كه تنهایی به مراقبه نشسته بودم، این اندیشه از خاطرم گذشت: این مشكلات مبهم وجود دارد و آن خجسته آنها را به كناری نهاده و فروگذاشته است. یعنی ۱) آیا عالم سرمدی است یا ۲) فانی ۳) آیا عالم كرانمند است یا ۴)ناكرانمند ۵) آیا نفس همان تن است یا ۶) نفس یك چیز است و تن چیزی دیگر ۷) آیا تتاگته پس از مرگ هستی دارد یا ۸) پس از مرگ هستی ندارد ۹) آیا او پس از مرگ (در یك زمان) هم هستی دارد و هم هستی ندارد یا ۱۰) او (در یك زمان) هم هستی ندارد و هم ناهستی.
این مشكلات را آن خجسته برای من توضیح نداده است. این (طرز تلقی) مرا خشنود نمی كند و من ارزش آن را درنمی یابم. نزد آن خجسته خواهم رفت و درباره این موضوع از او خواهم پرسید. اگر آن خجسته آنها را برای من توضیح دهد، پس من زندگی قدسی را تحت ارشاد او پی خواهم گرفت. اگر او آنها را برایم توضیح ندهد، انجمن را رها خواهم كرد و سرخویش خواهم گرفت. اگر آن خجسته می داند كه عالم سرمدی است، پس بگذار آن را اینگونه برایم توضیح دهد. اگر آن خجسته می داند كه عالم سرمدی نیست، پس بگذار اینگونه بگوید. اگر آن خجسته نمی داند كه آیا جهان سرمدی یا فانی است و غیره، پس برای شخصی كه نمی داند، صادقانه است كه بگوید: «من نمی دانم، من نمی بینم.»
پاسخ بودا به این سالك برای میلیونها نفر در جهان امروز كه وقت گرانبهایشان را بر سر مسائل مابعدالطبیعی ضایع می كنند و آرامش ذهنشان را بی جهت بر هم می زنند، سودمند تواند بود: «ای مالونكیه پوته آیا من هیچگاه به تو گفته ام كه مالونكیه پوته بیا و زندگی قدسی را تحت ارشاد من پیش گیر و من می خواهم این مسائل را برای تو توضیح دهم؟»
- «خیر».
- پس، مالونكیه پوته حتی تو آیا به من گفته ای كه «من می خواهم زندگی قدسی را تحت ارشاد آن خجسته سر كنم و آن خجسته این مسائل را برای من توضیح خواهد داد؟»
- «خیر».
- حتی اكنون مالونكیه پوته، من به تو نمی گویم «بیا و زندگی قدسی راتحت ارشاد من سر كن و من می خواهم این مسائل را برای تو توضیح دهم.»
و نه تو به من گفته ای كه: «من می خواهم زندگی قدسی را تحت ارشاد آن خجسته سر كنم و او می خواهد این مسائل را برایم توضیح دهد.» در این صورت، تو شخص نادانی هستی، چه كسی دست رد بر سینه دیگری می زند.
ای مالونكیه پوته اگر كسی بگوید: «من نمی خواهم زندگی قدسی را تحت ارشاد آن خجسته سر كنم تا اینكه او این مسائل را توضیح دهد، ممكن است با این مسائل كه تتاگته به آنها پاسخ نداده بمیرد. مالونكیه پوته كسی را فرض كن كه با تیری زهرآلود مجروح شده و دوستان و خویشانش اورا نزد جراح می برند. پس كسی را فرض كن كه می گوید: «من نخواهم گذاشت این تیر بیرون آورده شود تا اینكه بدانم چه كسی آن را به من انداخته؛ آیا او یك كشتریه (۳۰) (از طبقه جنگجویان) بوده یا یك براهمن(۳۱) (از طبقه روحانیون)، یا یك ویشیه (۳۲) (از طبقه بازرگانان و كشتكاران) بوده یا یك شودره(۳۳) (از طبقه پست جامعه)، نام یا خانواده اش چه تواند بود. آیا قامتش بلند، كوتاه یا میانه است؛ آیا رنگ چهره اش سیاه، گندمگون یا سرخ است؛ از دهكده، شهر كوچك یا شهر بزرگ می آید. من نخواهم گذاشت این تیر درآورده شود تا اینكه جنس كمانی كه با آن تیر خورده ام را بدانم، نوع زهی كه به كار گرفته شده؛ جنس تیر؛ نوع پری كه بر روی تیر به كار رفته و نوع ماده ای كه در نوك تیر به كار رفته است چیست.» مالونكیه پوته آن مرد بدون داشتن هیچ یك از این چیزها خواهد مرد. با این همه، مالونكیه پوته اگر كسی بگوید : من نمی خواهم زندگی قدسی را تحت ارشادآن خجسته دنبال كنم تا اینكه او این مسائل از قبیل: آیا عالم سرمدی است یانه و غیره را پاسخ گوید»، او با این مسائل كه تتاگته به آنها پاسخ نداده خواهد مرد. سپس بودا برای مالونكیه پوته توضیح می دهد كه زندگی قدسی بسته به این نظرات نیست. هر عقیده ای كه شخص درباره این مشكلات داشته باشد، تولد، پیرسالی، زوال، مرگ، اندوه، زاری، درد، غم، محنت و «توقف چیزی كه من در همین زندگی تصریح كرده ام (یعنی نیروانه)» هست. بنابراین، مالونكیه پوته ، به یاد داشته باش كه آنچه را توضیح داده ام، توضیح شده بدان و آنچه را كه توضیح نداده ام، توضیح داده ناشده بدان. آن چیزهایی كه توضیح نداده ام، كدامند؟ خواه عالم سرمدی باشد یا نباشد و غیره (آن ده عقیده)، من آن را توضیح نداده ام. مالونكیه پوته، چرا من آنها را توضیح نداده ام؟ زیرا آن برای تو سودمند نیست و اساساً ارتباطی با زندگی قدسی معنوی(۳۴) ندارد. زیرا به بیزاری، وارستگی، توقف، آرامش، بینش عمیق، تحقق كامل و نیروانه منجر نمی شود. از این روست كه من درباره آنها با تو سخن نگفته ام. «پس مالونكیه پوته، من چه چیزی را توضیح داده ام؟ من دوكه (رنج)، پیدایی دوكه،(۳۵) توقف دوكه و راهی كه به توقف دوكه می برد را توضیح داده ام. مالونكیه پوته، چرا آنها را توضیح داده ام، زیرا آن سودمند است و اساساً به زندگی قدسی كامل و نیروانه می انجامد و از این رو آنها را توضیح داده ام.»(۳۶)
پی نوشت
۱۱۷.SII(PTS), p(۲۴)
ehi - passika(۲۵)
(PTS), p.۴۲۳, III SV,.E.j (۲۶)
SV(PTS),p۴۲۲ (۲۷)
adhamma (۲۸)
۱۳۵ـ MI(PTS),pp .۱۳۴ (۲۹)
دراینجا، دمه بنا بر تفسیر، هم به معنای دستاوردهای معنوی متعالی و هم به معنای نظرات و تصورات پاك است. حتی دلبستگی به اینها، هرچقدر هم كه متعالی و پاك باشند، باید فروگذاشته شوند. (MAII(PTS), p.۱۰۹)
Ksatriya(۳۰)
Brahman(۳۱)
Vaisya(۳۲)
sudra(۳۳)
the spiritual holy life(۳۴)
dukkha(۳۵)
۳۶. به نظر می رسد كه این پند بودا، برمالونكیه پوته تأثیری مطلوب داشته است. زیرا او در جایی دیگر حكایت كرده كه باردیگر برای تعلیم نزد بودا رفته است و درپی آن یك ارهت شد.
.pp ,( ۱۹۲۹ Colombo, )A
منبع : روزنامه ایران