چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ناگفته های رفیق حریری


ناگفته های رفیق حریری
فردای روزی که امیل لحود به ریاست جمهوری رسید (اکتبر۱۹۹۸) به خانه مجلل حریری رفتم. او مشغول تماشای تلویزیون و پیگیری اخبار مربوط به ریاست جمهوری جدید لبنان بود. حریری می دانست که تصمیم گیرنده اصلی این انتخابات سوریه است اما به نحوی می خواست که سوریه طرف های لبنانی را نیز در این انتخاب به حساب بیاورد. حریری یک سیاستمدار کارکشته بود و هیچ وقت عقل را فدای احساساتش نمی کرد و در مصاحبه ها به راحتی به دام نمی افتاد. در حین مصاحبه به یاد دارم که از او پرسیدم: «بازیگر اصلی تا چه زمانی به شما نیاز دارد؟» در جواب انگشت اشاره را جلوی دهان برد و تبسم کرد. وقتی پرسیدم: «آیا ممکن است آنها دو سال بیشتر به شما نیاز نداشته باشند؟» لب به سخن گشود و گفت: «مصلحت من در کناره گیری از سیاست و مصلحت کشورم در حضور من در عرصه سیاسی است و اکنون من از مصلحت خود صرف نظر کرده ام.» پس از اعتراضات بی وقفه نمایندگان مجلس و اقدام آنان در انتخاب نام نخست وزیر دولت تحت فشار به دولت وی افراد بی شماری از جمله عبدالحلیم خدام به او پیشنهاد کردند که استعفا کند و او هم چنین کرد. خدام همان زمان خطاب به حریری گفته بود: لحود مثل یک «بیوک» تازه از کارخانه درآمده است اما تو مثل «اوپل» ی هستی که هزاران کیلومتر در جاده سیاست راه پیموده است. چرا قطعات یدکی این ماشین را عوض نمی کنی تا سریع تر حرکت کند؟ حریری چند سال بعد به توصیه خدام عمل کرد و دوباره بر مسند قدرت نشست. در تابستان ۱۹۹۹ برای دیدار با حریری به ساردینیا رفتم و گفت وگوی ذیل حاصل آن دیدار است:
•زمانی که دارایی شما به صد میلیون دلار رسید، چند ساله بودید؟ آیا واقعا همان طوری که مجله «فوربس» نوشته است دارایی شما اکنون در حدود ۴ میلیارد دلار است؟
چه سئوالی! خب، من آن وقت جوانی سی و سه ساله بودم. در سال ۱۹۸۲ یا ۱۹۸۳ هم دیگر یک میلیاردر محسوب می شدم. در مورد رقم مجله فوربس هم اگر راستش را بخواهید اطلاع دقیقی از میزان واقعی دارایی هایم ندارم چون می دانید، سرمایه در گردش است و با محاسبه سهام در گردش و درآمد شرکت ها و... نمی توان آمار دقیقی ارائه داد. اکنون ۲۵هزار کارمند در شرکت های من مشغول به کارند. به هر صورت خدا را شکر.
•این واقعیت دارد که شما شخصا بر همه امور و دارایی هایتان نظارت دارید؟
بله، من بر همه کارهایم نظارت دارم و لحظه به لحظه به اینجا و آنجا سرک می کشم. البته کارهای تجاری من در عربستان را پسرم، «سعد» دنبال می کند. لازم می دانم، تاکید کنم به هیچ وجه علاقه ای به حاشیه سازی یا ورود به باشگاه ۵۰۰ ثروتمند جهان ندارم و به این حرف ها اهمیت نمی دهم. من به اندازه کافی دارم و از این بیشتر هم نمی خواهم به همین دلیل هم هست که در طول فعالیت سیاسی ام کسی نتوانست مرا متهم به اختلاس کند.
•شما با ملک فهد رابطه بسیار نزدیکی دارید؟ از ملک فهد بگویید.
بله، اما حافظ اسد را فراموش نکنید. در مورد ملک فهد باید بگویم که او را سیاستمداری باهوش و زیرک می دانم مثلا به یاد دارم که در خلال جنگ ایران و عراق سه هواپیمای جنگنده ایرانی وارد آسمان عربستان شدند که درگیری با هواپیماهای سعودی باعث سقوط دو فروند از آنها و آسیب جدی سومی شد. من مشغول صحبت با فهد بودم که به او خبر درگیری هوایی با هواپیماهای ایرانی را دادند. فهد چند دقیقه ای مکث کرد و سپس دستور داد که فقط تهاجم و سقوط یک فروند را اعلام کنند. علت را از او پرسیدم او گفت: «اگر حمله سه هواپیما علنی شود اینطور به نظر می رسد که انگار ایران به ما حمله کرده است. ما نمی خواهیم با ایرانی ها مشکل پیدا کنیم آنها هم همینطور. بنابراین فکر می کنم که ایرانی ها نیز این قضیه را مخفی خواهند کرد... نه ما و نه ایرانی ها راضی به نابودی طرف مقابل نیستیم زیرا هر دو به خوبی می دانیم که طرف مقابل ملتی ریشه دار و تاریخی است و در هنگام بروز مشکلات باید خویشتنداری نشان داد.» با وجود چنین دیدگاهی که من در فهد سراغ داشتم اما باز به خوبی می دانستم که سوریه در ایجاد روابط دوستانه میان ایران و عربستان نقش ویژه ای ایفا می کند. نمود عینی این مسئله پس از ماجرای حجاج ایرانی در مکه بود. به خوبی به یاد دارم که پس از آن واقعه ملک فهد بارها به سوریه سفر کرد. خاطره دیگر من از فهد برمی گردد به زمان اشغال کویت توسط صدام. من در آن زمان سفری به عربستان داشتم در ملاقات با فهد متوجه شدم که صدام پیامی برای او ارسال کرده است. صدام در آن پیام گفته بود که اگر فهد دعوت او را برای برگزاری جلسه ای در مرز دو کشور بپذیرد، حاضر به عقب نشینی از کویت است. فهد در پاسخ نوشته بود که: «چرا در نقطه مرزی؟ من حاضرم برای این جلسه به بغداد بیایم اما به شرطی که شما تعهد کتبی مبنی بر خروج از کویت را مشروط به حضور من در جلسه کنید و آن را قبل از جلسه برای من ارسال کنید تا پس از جلسه در اختیار رسانه های گروهی قرار گیرد.» دلیل اصلی تاخیر عربستان در اعلان جنگ با عراق همین مسئله بود چون فهد معتقد بود که صدام پس از واکنش جدی بین المللی دنبال راه گریزی خواهد گشت و عربستان باید این در را برای این کشور عربی باز بگذارد اما متاسفانه صدام این فرصت را هدر داد.
•اولین بار کی حافظ اسد را ملاقات کردید؟
اوایل سال ۱۹۸۳ بود. امیربندربن سلطان هم با من بود. ما برای گفت وگو بر سر آتش بس لبنان با اسد دیدار کردیم. فکر نکنم هیچ غیر سوری به اندازه من با اسد دیدار کرده باشد. طی ۱۷ سال من بیش از ۵۰ بار با وی دیدار کردم.
•این درست است که اولین بار «الیاس هراوی» شما را برای نخست وزیری به دمشق پیشنهاد کرد؟
بله درست است. حدود سال۱۹۹۲بود.
•قبل از آنکه به نخست وزیری برسید با اسد دیداری داشتید. در آن دیدار چه گذشت؟
ما بر سر هم پیمانی لبنان و سوریه به تفاهمی رسیدیم که هر کدام از منظری بدان می نگریستیم. حافظ اسد خواستار رابطه گرم دو کشور بود و در طول دوران نخست وزیری من، این مهم را با جدیت دنبال می کرد. فکر می کنم که رابطه دو کشور وارد مرحله جدیدی شد که در این میان الیاس هراوی و نبیه بری، نقش عمده ای داشتند. رئیس جمهور اسد جذابیت ویژه ای داشت و در عین آنکه از نخست وزیری من حمایت می کرد، در تعیین وزیران دخالت نمی کرد.
•آیا عربستان در اینکه شما نخست وزیر شوید به شکل مستقیم دخالت داشت؟
به هیچ وجه.
•این درست است که می گویند ملک فهد در درستی این انتخاب تردید داشته است؟
من در این مورد از ملک فهد پرسیدم. او به من گفت: «خداوند پشت و پناهت باشد. ما نیز حامی حفظ منافع لبنان خواهیم بود.»ملک فهد فقط به خاطر تهدیدهای امنیتی که به زعم او متوجه من بود، به شدت نگران بود.
•آیا تاکنون هدف سوءقصد قرار گرفته اید؟
خیر
•آیا گزارشی دال بر امکان سوء قصد به شما ارائه شده است؟ مسئولیت محافظت از شما بر عهده کیست؟
گزارش های تایید نشده ای وجود دارد که چندان قابل اهمیت نیستند. در حال حاضر نیروهای امنیت داخلی از من محافظت می کنند.
•شما از برخی گزارش های تایید نشده سخن گفتید مثلا ممکن است گروه های مافیایی داخل لبنان قصد جان شما را بکنند؟
ببینید از این صحبت ها زیاد می شود. رفتار من چندان تحت تاثیر این گزارش ها نیست. من به نوبه خودم مراقبم همینطور محافظانم. اما یادتان باشد که من انسان مومنی هستم و اینقدرها «جان عزیز» نیستم که فکرم را با هراس ترور، آشفته کنم.•از پدر و مادرتان بگویید؟ نظر پدر و مادرتان در مورد ورود شما به دنیای سیاست چه بود؟
من در صیدا و از خانواده ای حجازی الاصل به دنیا آمدم. مادرم پنج فرزند داشت که دوتای از آنها در کودکی از دنیا رفتند. پدر و مادرم بسیار متدین و خداترس بودند و از نظر اقتصادی اوضاع خوبی نداشتیم اما در عوض محبت و ایمان در خانواده ما موج می زد با این حال وضعیت بد مالی باعث شد همان زمان با خود سوگند بخورم که اگر خدا کمک کند زندگی ام را سر و سامان دهم. پدر و مادرم سیاسی نبودند با این حال مخالف این نوع از زندگی بودند. یادم می آید که پدرم همیشه می گفت: «سیاست، پدر و مادر نمی شناسد و آبرو از دارایی و قدرت مهمتر است.» او همیشه به من می گفت: «خدا به تو وسعت روزی بدهد و بختت همیشه یار باشد. همیشه دست مردم را بگیر و اگر خواستی به کشورت خدمت کنی از راهی جز راه سیاست این کار را انجام بده.» مادرم نیز مخالف ورود من به دنیای سیاست بود و در کل هیچ کدام از اعضای خانواده ام - به ویژه همسرم- علاقه ای به زندگی سیاسی ندارند تا جایی که اگر همسرم بفهمد من قصد دارم دنیای سیاست را ترک کنم، جشن باشکوهی را به این مناسبت برگزار می کند. البته تلاش های من باعث شده که خواهرم «بهیه» نیز وارد عرصه سیاست شود. او اکنون نماینده پارلمان است.
•کمی هم از جوانی خود بگویید؟
وقتی نوجوان بودم روزی دو دلار و نیم می گرفتم و در مزارع سیب جعبه ها را جابه جا می کردم تا اینگونه مخارج تحصیل خود را فراهم کنم. کمی که بزرگتر شدم به تدریج به مطالعه و سیاست روی آوردم. تمام فکر و ذکرم ملی گرایی عربی بود و این عامل باعث شد که زمانی را نیز در مجله «الحریه» سپری کنم. در آن زمان افرادی چون محسن ابراهیم، محمد کشلی و غسان کنفانی در آنجا قلم می زدند. من از آن نسلی بودم که هرگونه طایفه گرایی را به نفع ملی گرایی عربی کنار گذاشته بودند بنابراین فلسطین جزء دغدغه های اصلی ام بود و از علاقه مندان به ناصر بودم. پس از شکست ۱۹۶۷پرسش های فراوانی در مورد درستی یا نادرستی عقایدم ذهن مرا نیز همچون سایر همسالانم به چالش گرفته بود تا اینکه پایم به عربستان باز شد این مسئله دیدگاه و جهان بینی مرا دگرگون ساخت. تا آن موقع اطلاع ما از کشورهای نفتی در چارچوب همان تقسیم بندی راست و چپی بود که از زبان ناصر می شنیدیم اما در آنجا من به تجارت و مراودات بین المللی برخوردم که به تدریج عربستان را از سال۱۹۶۵ به این طرف به سمت یک قدرت موثر منطقه ای سوق می داد. فرصت های شغلی فراوان، بهداشت، آموزش نیروی انسانی و تاسیس مراکز صنعتی متعدد در حال دگرگون ساختن چهره این کشور عربی بود و این مسئله مرا به شدت به خود مشغول کرده بود. من در آن موقع در موسسه مالی «الصیاد» کار می کردم ضمن آنکه ویراستاری روزنامه «الانوار» را نیز بر عهده داشتم. در عین حال در رشته حسابداری و بازرگانی دانشگاه العربیه مشغول به تحصیل بودم. رفتن من به عربستان هم کاملا تصادفی بود. در یک روزنامه محلی آگهی اعلام نیاز یک مدرسه را در جده خواندم در آن موقع تازه ازدواج کرده بودم و دنبال کار می گشتم. با تحلیلی که داشتم و بعدها درستی آن برایم آشکار شد می دانستم که در عربستان فرصت های خوبی برای رشد و ترقی مهیا می شود. این بود که در سال ۱۹۶۵ تنها لبنانی بودم که برای کار به این کشور سفر کردم. کمی بعد به عنوان معلم در آن مدرسه مشغول به تدریس شدم آن موقع ۲۱ سال داشتم. ماهیانه۶۰۰ ریال می گرفتم که ۱۲ ریال آن را مالیات می دادم و ۵۸۸ ریال برایم باقی می ماند. به تدریج به تدریس خصوصی روی آوردم و درآمدم را به ماهی ۱۲۰۰ ریال رساندم. ۸ماه بعد در یک موسسه مالی مشغول به کار شدم و تا پنج سال به این کار ادامه دادم. در این دوران وضعیت مالی ام در کش و قوس بود تا اینکه جنگ۱۹۷۳ پیش آمد و وضعیت بد اقتصادی مرا نیز به خود مبتلا کرد. من در آن زمان به پیمانکاری به شیوه کلی روی آورده بودم و کارهایی همچون احداث جاده، پل و... را برعهده می گرفتم اما افزایش قیمت مواد اولیه کار را برایم مشکل کرده بود تا اینکه تصمیم گرفتم از دوستانم جدا شوم و با تاسیس یک شرکت پروژه های کوچکتری را به شکل مقاطعه کاری جزیی بر عهده بگیرم که این تصمیم اکنون به وضعیت خوب کنونی منتهی شده است.
•وضعیت خوب مالی شما معمولا زمینه را برای «بادمجان دور قاب چین ها» فراهم می کند با این معضل چه می کنید؟
من در خانواده ای متدین رشد و نمو کرده ام ضمن آنکه نحوه تربیت و شکل گرفتن من در عربستان به گونه ای بوده است که همچون سایر عربستانی ها خجالتی و رفتاری توام با تواضع دارم. افرادی که از من ستایش می کنند معمولا یا از سر صدق و حسن نیت این کار را می کنند و یا اینکه واقعا دلی صابون زده اند که از قضا بی خبرند رادارهای من خیلی زود این افراد را شناسایی می کند.
•چه سالی با الیاس هراوی آشنا شدید؟
در سال ۱۹۸۲ در خانه او بود که با جانی عبده نیز آشنا شدم.
•شما در به قدرت رسیدن هراوی نقش عمده ای داشتید اما مخالف قدرت گرفتن «رنه معوض» بودید.
بخش اول سخنتان را تایید و بخش دوم آن را تکذیب می کنم برای اینکه حتی پیش از «طایف» نیز میان سوریه و عربستان بر سر «معوض» اتفاق نظر وجود داشت.
•ظاهرا نامزد اول شما الیاس هراوی بوده است؟
بله چون او را می شناختم و می دانستم که در آن مرحله به چنین کسی نیازمندیم. گذشت زمان بر عقیده من مهر تایید زد.
•چرا پس از به قدرت رسیدن هراوی با او اختلاف پیدا کردید؟
ما بر سر مسائل فراوانی اتفاق و اختلاف نظر داشتیم. مشکل من با او در این است که نمی توانم از او متنفر باشم و این برمی گردد به نقطه ضعف من و آن این است که به شدت عاشق آدم های شوخ طبعم و از قضا الیاس هراوی یکی از آن آدم ها است، مردی سیاسی که همیشه جوک های دست اول در انبان دارد. من اصولا آدم کینه ای نیستم. مثلا «نبیه بری» را با وجود اختلافات بسیاری که باهم داریم، دوست دارم. البته از برخی کارهایش به ویژه وقتی که «قمپز سیاسی» در می کند عصبانی می شوم اما بازهم دوستش دارم. من آدم عاطفی هستم و از این نظر رابطه بسیار نزدیکی با پسرم «سعد» دارم.
•یکی از آن جوک هایی که هراوی برایتان تعریف کرده را به ما هم بگویید؟
اعوذبالله! او در این زمینه یک نابغه است. بگذریم، اگر بگویم دیگر قادر به ادامه مصاحبه نیستم.
•تا اختلافی پیش می آید شما راه سوریه را در پیش می گیرید. مگر همین جا نمی توان اختلافات را حل وفصل کرد؟
ما همیشه به سوریه نمی رویم و خیلی از مشکلات را با گفت وگو حل می کنیم. من از آن دسته آدم ها نیستم که مخالف خود را مرتد می دانند.
•آیا این درست است که پیش از تشکیل اولین دولت خود، به دنبال تشکیل دولتی مانند دولت امیل لحود بودید؟
بله، دولت من ۳۰ وزیر داشت و تجربه هم بر چنین روشی صحه گذاشت. داستان تشکیل دولت در این سرزمین داستان پیچیده ای است و شما ناچارید که ضمن استفاده از سیاستمداران، تکنوکرات ها را نیز بازی دهید. به عبارت دیگر همه را به نوعی سهیم کنید.
•در اولین دولت شما چه مسائلی مطرح شد؟
من به دنبال دولت آشتی ملی بودم ولی بسیاری به من انتقاد می کردند. اما حرف من این است، در ایرلند چه اتفاقی افتاد؟ مخالفان مسلح را در حکومت مشارکت دادند و بعد منطق ناگزیر دولت و تمکین از قانون را به آنها اعمال کردند. پایان دادن به جنگ داخلی لبنان یا مبارزه چریکی؟ مسئله این بود. از یک طرف میشل عون بود که دست به اسلحه برد و نتیجه اش را هم دید: ویرانی منطقه شرقی و فروپاشی ارتش و طرف دیگر هراوی بود که پیشنهاد خلع سلاح مخالفان و مشارکت در حکومت را پیشنهاد داد. این اتفاقات در ۱۹۹۰ روی داد و من بی آنکه بخواهم افتخارات را به خود نسبت دهم می گویم که منطق هراوی را دنبال می کردم.•چرا شما از تمدید ریاست جمهوری هراوی حمایت کردید؟
شرایط منطقه ای این طور ایجاب می کرد و ما نیز پس از مشورت فراوان با گروه های داخل و خارج از کشور تصمیم گرفتیم که از تمدید دوره ریاست وی جانبداری کنیم البته بسیاری مخالف این کار بودند و تا آخر دوره وی دست از مخالفت برنداشتند. ما آنچه در توان داشتیم در حمایت از هراوی به کار گرفتیم اما شاید برای خود وی بهتر بود که پس از پایان دوره شش ساله از صحنه کنار می رفت. به هر صورت نمی توان زمان را به عقب برد.
•از ژاک شیراک بگویید؟
از بیست سال پیش تاکنون با یکدیگر رابطه نزدیک داریم. زمانی که شیراک شهردار پاریس بود من آنجا بودم. رابطه نزدیک ما نتیجه اعتماد فراوان است و اکنون به رابطه ای خانوادگی ارتقا پیدا کرده است.
•شما علاقه بسیاری به خریداری خانه های مجلل دارید این خانه ها کجاهستند؟ شاید برخی خوانندگان علاقه داشته باشند بیشتر از دارایی های شما بدانند؟
بله. من در ماریبو، ویپالما، کن، مونت کارلو، سن ماکزیم، پاریس، حومه پاریس، نیویورک، واشینگتن، سوئیس، ریاض، جده، عمان، دمشق، بیروت، صیدا و صور منزل مسکونی دارم اما به خانه ای که در ریاض دارم علاقه بیشتری دارم چون فرزندانم در آنجا به دنیا آمده اند. کل هزینه من در سال ۱۵۰میلیون دلار است و بیشتر بودجه ای که هزینه می کنم صرف امور عام المنفعه می شود. در این میان سهم هزینه سالیانه شخصی ام حدود ۳۰میلیون دلار است. دو قایق تفریحی و چهار هواپیما دارم که دو فروند بوئینگ ۷۲۷و یکی دیگر جی ۳ است چهارمی هم هنوز به دستم نرسیده است.
•از رابطه تان با سمیر جعجع و ولید جنبلاط بگویید؟
با سمیر در خلال جنگ داخلی آشنا شدم. با ولید جنبلاط نیز در اواخر سال ۱۹۸۲. بیشتر این روابط پس از تجاوز اسرائیل بود و پس از سال ۱۹۸۲ رنگ و بوی سیاسی گرفت. رابطه من با ولید بسیار صمیمانه بوده است و بر خلاف آنچه که می گویند زیاد به فکر انتقام از او نیستم. اکنون نیز چندان با هم مخالف نیستیم. عمده مخالفت ها مربوط به زمان انتخابات ریاست جمهوری بود. قبل از انتخابات یک شب پیش من آمد و به شدت از در مخالفت با قدرت گرفتن امیل لحود درآمد و شام نخورده گذاشت و رفت.
•آیا مخالفت سوریه با لحود باعث حمایت شما از وی شد؟
دخالت سوریه این مسئله را تشدید کرد. ما برنامه هوشمندانه ای را برای به قدرت رسیدن وی طراحی کرده بودیم چون یقین داشتیم شکست لحود به ضرر کشور است.
•دو صحنه از شما در یادها مانده است؛ صحنه تشکیل دولت اول و صحنه عذرخواهی و ترک کاخ ریاست جمهوری در پایان دوره دوم ریاست جمهوری. از روزهای نخست زمامداری چه خاطره ای دارید؟
در روزهای اول از سر بی تجربگی در به کار بردن کلمات وسواس زیادی به خرج می دادم و همه سخنانم را پیشتر می نوشتم. در یکی از سخنرانی هایم گفتم باید کار و تلاش کنیم تا بهار بیاید. آن وقت سیاستمداران همان را علم کردند و اسمش را گذاشتند «وعده به بهار» ! من در مقام توضیح می گفتم که «برای موفقیت دست کم ۱۰سال وقت نیاز داریم» و سیاستمداران به دهن من می دوختند که گفته ام: «بهار که بیاید همه چیز روبه راه شده است» !به هر صورت زمان می برد تا آدم سیاستمدار شود.
•واکنش همسرتان نسبت به نخست وزیر شدن شما چه بود؟
ناراحت بود.
•دلایل امنیتی؟
خیلی چیزها. زندگی ما دستخوش تغییر شده بود. همسرم با من در بیروت بود اما دائما نگران بچه ها بود چون آنها در پاریس بودند. وقتی هم که پیش آنها بود دائما دل نگران من بود.
•از چه زمانی با عبدالحلیم خدام آشنا شدید؟
۱۹۸۲و هنوز هم رابطه خوبی با هم داریم. او به همراه حکمت الشهابی و غازی کنعان مسئول امور لبنان هستند ضمن اینکه خدام معاون رئیس جمهوری سوریه نیز هست.
•اما بسیاری به خدام مشکوک هستند و روش او را نمی پسندند؟
خدام نیز مانند ابوجمال در شرایط سختی قبول مسئولیت کرده است شرایطی که هم برای سوریه و هم لبنان دشوار است.
•برای صلح منطقه نگران نیستید؟
نگرانی ندارم. ما باید واقع گرا باشیم. به نظر من صلح فراگیر برای منطقه ضروری است اما تمام مشکلات منطقه را حل نمی کند چون خود صلح نیز مقدمه ای برای چالش های جدید است. من این برداشت عمومی از صلح را که کلید تمام مشکلات شمرده می شود قبول ندارم چون تجربه لبنان را دارم. اکنون در لبنان صلح برقرار شده است اما مشکل آوارگان، حزب الله، مشکلات اقتصادی و چالش های ملی و فرهنگی هنوز با قوت تمام وجود دارد. خلاصه اینکه همه چیز در صلح خلاصه نمی شود هر چند وضعیت آرام از جنگ و آشوب بهتر است.
•اهل مطالعه هستید؟
پیشتر مطالعه بیشتری داشتم و عمده مطالعاتم در زمینه تاریخ و ادیان بود. عهد قدیم را بارها خوانده ام و از تاریخ عربی و اسلامی آگاهی کامل دارم. تمام کتاب های نجیب محفوظ، توفیق الحکیم، مصطفی منفلوطی و نیز رمان های کلاسیکی مانند وداع با اسلحه، پیرمرد و دریا، جنگ و صلح و... را خوانده ام و به ماکسیم گورکی و آلبرتو موراویا علاقه خاصی دارم.
•هنوز هم به قدرت و مناصب سیاسی فکر می کنید؟
(می خندد) دیگر نه.

ترجمه: سعید آقاعلیخانی
منبع : روزنامه شرق