دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


«لویی آلتوسر و دور بازوی چهل سانتی»


«لویی آلتوسر و دور بازوی چهل سانتی»
یادداشت امیر احمدی آریان درباره سریال "مرد هزارچهره" آخرین واکنش روشنفکران به تازه ترین کار مهران مدیری است. آریان که از نویسندگان و مترجمان کشورمان است در این یادداشت مفصل مدیری را "پوپولیستی تمام عیار" خوانده که "رسالت نهایی اش در حرفه و زندگی، قلب واقعیت و دگرگون جلوه دادن شرایط واقعی به نفع طبقه حاکم است."واقعیت آنست که آن دو قسمت مربوط به روشنفکران و اهالی فرهنگ و هنر "مرد هزارچهره" ظاهرا دست از سر بزرگان ادب ایران زمین برنمی دارد و گویی نهضتی اعتراض آمیز به راه افتاده وهر کسی که دستی در گوشه ای از پهنه فراخ فرهنگ این مرز پرگهر دارد خویشتن را موظف به همراهی با این قافله می داند.
اما نمی دانم چرا این نوشته آقای آریان از جنس درد و رنگ صداقت به نظر می رسد، انگار که پشت این کلمات سرشار از عصبانیت و سوء تفاهم آدم دردآشنایی نشسته و دارد فریاد می کشد.با حرفهای آریان از دوجنبه می توان برخورد کرد: اول نقد محتوایی و موضوعی و بعد بررسی مصداقی، یعنی برفرض اینکه تئوری های ایشان را قبول کنیم( که نمی کنیم) باید ببینیم آیا مهران مدیری می تواند مصداق آنها باشد یا خیر.
البته اگر بخواهیم چنین کاری را انجام دهیم نتیجه یادداشتی دوبرابر مطلب اصلی می شود پس فقط چند نکته را گذرا ذکر می کنیم و می گذریم.آریان می گوید که تمام برنامه های صدا و سیما به جز "نود" در راستای سیاست های کلی این سازمان حرکت می کنند که همانا تولید ایدئولوژی است، و این ایدئولوژی هم بنا به تعریف "لویی آلتوسر" ایجاد یک رابطه خیالی بین مردم و زندگی واقعیشان است. اول اینکه از آدم فرهیخته ای مثل جناب آریان بعید است که نداند ایدئولوژی سازی و تخدیر مردمان کارکرد بالذات رسانه به معنای عام آن است و نه اختصاص به تلویزیون ما دارد و نه ربطی به وضعیت فرهنگی کشورمان. تبلیغ یک دنیای خیالی که با زندگی واقعی مردم فرسنگها فاصله دارد وظیفه اصلی تمام رسانه ها و بخصوص تلویزیون است که جنبه ای عمومی تر دارد. آیا جناب آریان معتقدند که مثلا در آمریکا شبکه های متعدد تلویزیونی به کاری جز تحمیق و تخدیر مردم مشغولند؟ برای آنکه معلوم شود نویسنده چقدر به ادعایش معتقد است کافی است نگاهی بیندازید به تنها برنامه ای که از نظر وی در راستای سیاستهای کلی سازمان صدا و سیما نیست.
اینکه کسی فوتبال و آن هم نمایش حاشیه هایش در برنامه "نود" ( فوتبال در شکل مدرن آن در همه جای دنیا از سوی روشنفکرانی چون آقای آریان مظهر فریب افکار عمومی و منحرف کردن اذهان مردم از مسایل واقعی دور و برشان محسوب می شود) موضوعی آگاهی بخش و خلاف جریان معرفی کند آدم را در مورد یکپارچگی ذهنی و اعتقادی گوینده دچار تردید جدی می کند.آریان معتقد است واقعیت زندگی در کشور ما به کلی سیاه و تیره است و عنقریب است که فرهنگ و هنر و ادب ایران زمین نابود شود و مهران مدیری و همکارانش در چنین اوضاع دهشتناکی به تنهایی دارند نقابی از بلاهت و سرخوشی و فریب بر چهره همه این مصیبتها می زنند.سیاه نمایی و اعتراض به زمین و زمان از جمله ویژگیهای روشنفکران ایرانی است( و جالب اینجاست که خود آریان هم به این قضیه معترف است) و به واقع حیات روشنفکری در ایران به اعتراض و گلایه از در باز گنجه و درازی دماغ این و آن بسته است. در چنین اوضاع و احوالی اگر گروهی با واقع بینی شرایط هرچند سخت و ضیق کار فرهنگی در این مملکت را بپذیرند و سعی کنند تا یک پروژه را به انجام برسانند، طبیعی است که گروه معترضین همیشگی نانشان را در شرف آجر شدن ببینند و به تکاپو بیفتند.
چنین است که علت برآشفتگی جماعت همواره طلبکار روشنفکر از آدمی مثل مدیری کاملا روشن است ولی اینکه کسی از حیطه مرسوم نق زدن عبور کرده و وارد حوزه فحاشی شده است جای شگفتی دارد. استاد آریان صریحا مدیری را با مردان میانسالی که می خواهند در دوران افول زندگی از ته مانده نیروی جوانی و قوای جنسی خود بهره لازم را ببرند مقایسه می کند و با بافتن آسمان تئوریهای مارکسیستی ضد سرمایه داری به ریسمان کارنامه تلویزیونی مهران مدیری حسابی به صحرای کربلا می زند.خوب است که آقای آریان نگاهی به تمام مجموعه های مدیری بیندازند و ببینند که از همان "ساعت خوش" موتیف این برنامه ها نقد تظاهر، ریاکاری، چندچهرگی و فریبکاری ایرانیان بوده است.
در یادداشتی که ماه قبل راجع به "مرد هزارچهره" نوشتم به نمونه ای از این قضیه در "ساعت خوش" اشاره کردم و حالا بهتر است اشاره ای کوتاه به مجموعه "شبهای برره" بیندازیم که آن چند دقیقه مربوط به تحصن نمایندگان و انرژی هسته ای اش انگار طوری آقایان روشنفکر را عصبانی کرده که یک مجموعه نودشبی با آن همه ارجاع های مستقیم و غیر مستقیم به سیاهی ها و کاستی های حقیقی جامعه پرمدعای ایرانی( برخلاف آنچه سیاسیون دلسوز فرهنگ شده این چند ساله اخیر سعی دارند به عنوان سیاهی به مردم قالب کنند) را اصلا نبینند.
اینکه مردمانی با بدترین و غیرعادی ترین شیوه زندگی و ناپسندترین خصال اخلاقی در گوشه ای جمع شده اند و تمام مردم دنیا را مسخره می کنند و خودشان را پایه گذارهمه خوبی ها و نیکوییهای عالم می دانند(حتی از یک چاله مسخره جلوی خانه هم نمی گذرند و آن را نشانه ای از به زانو درآمدن جهانیان در برابر عظمتشان تلقی می کنند!) چقدر با خصوصیات کهن ما ایرانیان شباهت دارد؟ شما و دوستانتان که به ادعای یادداشت اخیرتان همواره از اینکه ما خودمان را مقتدای تمام دنیا می دانیم و مردم جهان را در همه چیز دنباله روی خودمان می دانیم( با شعارهای شوونیستی و مسخره ای چون "هنر نزد ایرانیان است و بس" که از بس در گوشمان خوانده بودند کم کم داشت باورمان می شد) ناراضی بوده اید در تمام این سالها کدامین یادداشت و مقاله و نقد و نظر را تولید کرده اید؟ تازه شما به گواهی نقد قدرتمندتان بر کتاب بیهوده بزرگ شده "حافظ به روایت کیارستمی" کلی از بقیه همکاران و همفکرانتان پیشروتر بوده اید. این یک قاعده کلی است که وقتی هنرمندی( و اصلا هر آدمی) در طی سالیان درازی در یک موج فکری حرکت می کند باید روی او و افکارش تامل کرد و به آنها با دیده احترام نگریست و مهران مدیری به شهادت تمام برنامه هایی که در این ۱۵ سال ساخته است از چنین روشی برخوردار بوده است. حالا اینکه دوستان شما روزگاری او را قطب یگانه عالم طنز و جورج برنارد شاو ایران می دانستند و حالا آدم حکومت و مجری سیاستهای محافظه کاران معرفی اش می کنند بحث دیگری است.آقای آریان عزیز! شما را به خاطر ترجمه خوبتان از "کتاب اوهام" پل آستر عزیز و همچنین شیوه بدیعتان در کتاب "تکه های جنایت" همواره تحسین کرده و دوست داشته ام. همان طور که در ابتدای این یادداشت گفتم در همین مطلبتان هم علیرغم تمامی توهمات و کج انگاری هایی که در سطر سطرش نهفته است، نوعی درد آشنایی صادقانه را می بینم.
باور کنید ما هم از اینکه دور بازو از مردانگی ارجمندتر تلقی شود و مدل ماشین از نوع افکار مهمتر باشد دلمان خون است، ما هم دوست داشتیم به هرکسی به اندازه قابلیت و انسانیتش از لذتها و موهبتهای زندگی سهم می رسید، ما هم از اینکه همه چیز این گونه از محتوا تهی شده و به سطحی ترین لایه های ظاهر منحصر گردیده است ناراحتیم، اما این مسائل نه مخصوص کشور ماست و نه اینکه مربوط به یک دوره خاص زمانی است.
اگر مهران مدیری در تبلیغات املاک رابینسون ظاهر نمی شود برخلاف نگاه بدبینانه شما به خاطر اصالتی است که در عقیده و کارش دارد و مسلم است که چنین آدمی در کارش محبوب و موفق باشد. اتفاقا مدیری در تمام این سالها حتی یک بار نیز از محبوبیتش برای جلب نظر گروه یا دسته خاصی استفاده نکرد و برخلاف خیلی از آدمهای مشهور هرگز روی جلد نشریات زرد نرفت، چرا که او برای کاری که می کند ارزش قائل است و اتفاقا جایگاه خودش را خوب می شناسد و مثل خیلی های دیگر از همکارانش بی ظرفیتی و جوزدگی از خودش نشان نمی دهد.
آقای آریان عزیز! بار دیگر به مجموعه "مرد هزارچهره" و اتهاماتی که به مدیری وارد کرده اید نگاه کنید. درد جامعه ایرانی دقیقا همان است که مدیری می گوید: "هزار چهرگی". باور کنید اگر این بی اصالتی ها و ریاکاری ها از جامعه ما رخت بربندند دیگر هر آدم فریبکاری به مدد نقاب زیبایی که بر چهره زده محبوب و مشهور نمی شود. مشکل نقاب های متعددی است که آدمهای دور و برمان بر چهره دارند و نه نوع آنها. مگر فرقی می کند کسی خودش را پشت "دور بازوی چهل سانتی" اش مخفی کند یا پشت فلان شعار سیاسی یا فرهنگی؟ چطور شما اولی را مستحق ملامت و مذمت می دانید و دومی را نه؟ جواب این سوالات را می دانید آقای آریان؟
امیرحسین جلالی
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما