شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

روشنفکران و شورش زعفرانی


روشنفکران و شورش زعفرانی
دموکراسی خواهی را الفبای اجتماعی تحولات سومین هزاره پیش بینی کرده اند که با مختصات مختلف روی نشان می دهد.
آشفتگی های روزهای اخیر میانمار بسیار عجولانه در محفل ناظران انقلاب زعفرانی نام گرفت و به دایره انقلاب های رنگی گرجستان و اوکراین و قزاقستان افزوده شد. اضافه بر تفاوت های ماهوی در انقلاب های سیاسی و دگردیسی های اجتماعی که بر نمونه های اخیر حاکم است، نقش آفرینی طبقات و گروه های اجتماعی که در هریک از جوامع برخاسته از اقتضائات تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی است، نشانی با خود دارد که سرچشمه آشوب های برمه را افشا می کند.
روی هم رفته پدیده های جهان سیاست به دلیل شکاف های زمانی و گسل های مکانی چنان محصور می شوند که نمی توان آنها را بی هیچ قید و شرطی در یک سبد گنجاند. از طرفی همین پدیده ها تا بی نهایت منحصر به خود و کاملاً بی تشابه هم نیستند که تعمیم پارامترهای موثر و استخراج الگوی منسجمی مقدور نباشد.
در درجه اول شرایط اجتماعی خیزش های سیاسی که تغییراتی در ساخت قدرت ایجاد می کند، مولود وضعیت افراد در بستر های تکنولوژی اجتماعی یا همان نوآوری در عرصه عمومی است. یکی از دلایل شورش های اجتماعی که گاه به انقلاب خاتمه می یابد انسداد پویایی و دینامیسم گروه ها، اقشار اقتصادی مانند صاحبان صنایع و دیگر طبقات اجتماعی از روحانیون مذهبی گرفته تا مبتکران دولتی است و با این حال حاصل نوآوری اجتماعی و خشونت عقیدتی ناراضیان است. این محکم ترین دلیلی است که می توان گفت چرا جوامع دموکراتیک که تحکم عقیدتی را وداع گفته اند به سختی از قابلیت تحول بنیادین در ساختار قدرت استقبال می کنند و نیز اینکه نباید هر تحرک اجتماعی را حتی به قیمت تعویض سازمان قدرت و هیات حاکمه انقلاب شمرد.
تحولات رنگی در آسیای مرکزی و البته شگرد راهبان رانگون در برهم زدن نظم اجتماعی بر خلاف معمول انقلاب های هزاره دوم بی هیچ قهرمانی متولد شد و از عنصر روشنفکری سودی نداشت. پویا نبود و در رحم مادر سقط شد. گرچه هنوز شبه انقلاب بود و از داعیه وجود و رهبری خرده پا بهره می گرفت. باید دید که چرا تحولات این چنین شتابناک برمه گرفتار در عقلانیت مدرن از مبادی انقلاب های اکتبر و کبیر و استقلال امریکا فاصله می گیرد و تهی از روشنایی روشنفکران پیش می تازد. برمه در سال ۱۹۴۷ از تله استعمار گریخت و در قدم اول با آوردگاه نظامیان مواجه شد. از سویی نیز همچون همسایگان جنوبی غوطه ور در فقر و کمبود رشد اقتصادی باقی ماند. در محاصره قدرت های آسیایی و در گودال استعمار نه مجال پروردن روشنفکری نصیبش شد و نه از سیاست زدگی بوداییان فضای تنفس به عاریت گرفت چونان که در نظر تداعی می کند که جز از دریچه دین به روشنفکری راهی نیست.
از ارسطو تا آگوستین قدیس و از ابن خلدون تا فارابی در جغرافیای یونانی- مسیحی و اسلامی- ایرانی بودند که به سیاست فرصت تامل یافتند و مبانی اندیشه سیاسی را در سرزمین های پرتنش میان امپراتوری های رم و سنت یونانی و امپراتوری اسلامی و سنت ایرانی پی ریختند. اومانیسم در عالم مسیحیت در تقابل با این جهانی شدن مسیح در قرون وسطی و متاثر از بریدن تثلیث از دنیای خاکی عصر روشنگری بود که به آزاد اندیشی و آفریدن بدیلی بر کلیسا سوق یافت. خدا را از نیچه گرفت و بعدها در ادبیات خود سارتر و کامو را بر اریکه خدایی جانشین ساخت.
باز برخلاف مسیحیت و اسلام و یهود که به ارض موعودش فتوایی می توان یافت در بودا آرامش و تقیه این جهانی حکمفرما شد و به قولی دفترچه دنیایی را در عالم باقی ورق زد. نه در جغرافیایی جای داشت که تطور را به سرعت مسیحیت و اسلام و منازعه ادیان پذیرا شود و نه میلی به قرار گرفتن در مصدر تمدن ها داشت که به گفته «تویین بی» نیازی به طی مراحل سه گانه تا سقوط و برآمدن تمدنی دیگر ببیند. از این رو هرگز اندیشه سیاسی به وادی فقر اقتصادی و گوشه نشینی جغرافیایی و سرشت طمانینه وار بودایی راهی نیافت. شبه روشنفکرانی که هم در اکناف آسیای بودا پدیدار و کوته زمانی عهده دار طلایه داری مجالس و شب نشینی های انقلابی شدند از اصالت فلسفی برخوردار نبودند که قادر به بازبینی انسان شناسانه باشند چه صرفاً یا در شکوه گذشته اسارت را تجربه کردند یا در اوهام غرب گرایی و اندیشه لامکانی وسوسه سفر داشتند.
البته در مجموع جدای از آیین بودا که اجحافی تاریخی بر آن شده طبقه روشنفکران آن طور که در غرب حیات گرفت در شرق فلسفی(نه جغرافیایی) شعاری پوچ و ادعایی بیهوده بیش نیست. ساختار پوسیده قدرت یا با متابعت شبه روشنفکران روبه رو شده یا چنان سر به شورش و گاه انفعال گذاشته اند که جز برهم خوردن ظرفیت های مدنی و ویرانی سنت ها و سرگیجه و بلا تکلیفی چیزی برجای نماند.
آنجا هم که معدود روشنفکرانی شکوفه زدند با لطیف ترین باد های پاییزی پژمردند. چه گوارا، گاندی و ماندلا به مقام آنگ سان سوچی تقلیل یافتند که در انتخابات ۱۹۹۰ در غیاب دموکرات ها از برای دموکراسی شگفتی آفرید و زیر طعنه و سیاست تنبیه خونتا (شورای نظامیان میانمار) در منزل خویش گرفتار آمد. فارغ از شهامت چریک امریکای لاتین و فرزانگی گاندی و تدبیر ماندلا و نه در قواره لنین. راهبان با تخطی از اعتقادات خویش با سیاست در اندازه شورش های خیابانی آمیختند و عهد خود را با نظامیان و مرام کمونیسم نه برای فردیت و آزادی که برای گرانی سوخت شکستند که مگر سوچی به قدرت عروج کند. این چنین آشوب روحانیت تا سیاست را دربرگرفت.
جریان روشنفکری اگر توان درونی تکنولوژی اجتماعی شمرده شود و طبقه روشنفکران زادگاه تداوم نوآوری، باید اعتراف کرد که شورشیان زعفرانی برمه هم مانند سایر تحولات رنگی از آن نصیبی نداشته اند چرا که هنوز هم انقلاب محتاج به فرهنگ انقلابی در ژرف ترین لایه های اجتماعی است.
دیاکو حسینی
منبع : روزنامه اعتماد