شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از او غافل بودیم


از او غافل بودیم
خسرو شکیبایی رفت و چه فایده دارد که بگوییم حیف شد و چه و چه و چه. من به عنوان هادی مرزبان کسی که حداقل چند سالی با خسرو شکیبایی تئاتر کار کردیم و در واقع در کنار هم زندگی کردیم شاید سال به سال هم یکدیگر را نمی‌دیدیم آنقدر اسیر مسائل مختلف بودیم که از نزدیک‌ترین عزیزانمان هم غافل ماندیم و این برای من دوست شرم‌آور بود که از سیمای جمهوری اسلامی بشنوم که خسرو شکیبایی مدت‌ها از سرطان کبد رنج می‌برده و حالا بعد از مرگش و بعد از پروازش، ناگهان SMSها و تلفن‌های متعدد از چهارگوشه ایران برای خود من به کار افتاد؛ از بوشهر از زاهدان، شیراز، گلستان، بندرعباس حتی چابهار و این نشانه این بود که خسرو آدم نازنین و هنرمند قدرتمندی بود. فراموش نمی‌کنم شبی را که در شاهزاده و گدا (۱۳۶۵)، خسرو شکیبایی چشمش به وسیله یکی از ماسک‌های صحنه نمایش مجروح شد و آن شب تا پایان کار نگذاشت کسی متوجه شود، بعد از اتمام نمایش بود که ما متوجه شدیم از گوشه چشم او خون می‌آید. آن شب تا آخر شب بیمارستان بودیم و بعد از معالجه دکتر تا سه روز به او استراحت مطلق داد و چشم او را کاملا پانسمان کرد. فردای آن روز هرچه سعی کردم او را راضی کنم که نمایش را متوقف کنم اجازه نداد نمایش را متوقف کنیم چون معتقد بود تماشاگر گناهی ندارد. تا جایی که روی پانسمان چشمش برای او چشم نقاشی کردند و روی صحنه ظاهر شد. اینهاست که هنرمند را بزرگ می‌کند. شکیبایی یک بازیگر ژنی بود. روحش شاد.

هادی مرزبان
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید