جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نقدی بر "بازخوانی و آسیب شناسی لایه های جنبش دانشجویی"


نقدی بر "بازخوانی و آسیب شناسی لایه های جنبش دانشجویی"
در تاریخ ۸۶/۱۰/۲۳ مقاله‌ای را یافتم که عنوان آن «بازخوانی و آسیب‌شناسی لایه‌های جنبش دانشجویی» بود. اگرچه با بخش‌های مختلفی از آن موافقم اما از دو منظر شکلی و محتوایی نقدهایی بر آن وارد است که ذیلاً بدان اشاره می‌کنم.
مقاله از سطح نیم بند تئوریک شروع و در اواسط راه با ورود به مصادیق، تقریباً خاصیت تئوریک خود را از دست می‌دهد، خصوصاً آنجا که به تک‌تک دانشگاه‌ها پرداخته می‌شود. لذا به جهت سیال بودن آرایش‌‌ها و طیف‌بندی‌ها و تلاشهای طیف‌های متقابل برای تصرف سنگرهای یکدیگر به زودی استناد به محتوای این مقاله، برای توصیف وضع موجود را از حیز انتفاع ساقط می‌کند. لذا بهتر می‌بود که به جای ترسیم و توصیف آرایش عملیاتی به آرایش فکری اکتفا می‌شد و غنای مقاله نیز در گذر زمان کمتر بی‌خاصیت می‌شد. کما اینکه اصل مقاله‌ «توصیف وضع موجود است» و کمتر به آسیب‌شناسی خرده طیف‌ها پرداخته است. در پاراگراف دوم مقاله آمده است «لفظ جنبش به مجموعه‌ای سازمان یافته از انسان ها اطلاق می‌شود که برای دست یافتن به برخی اهداف عالی و غلیانی پیوسته و عموماً عصیان‌ و سرکشی در مقابل موانع دست به کنش می‌زنند.» این تعریف اگر تعریف قراردادی و شخصی نویسنده محترم یا مبتنی بر برداشت‌ ذهنی وی یا ناظر به صحنه‌های عملیاتی که نویسنده محترم متناسب با هستی شناسی خود می‌بیند باشد بحثی نیست. اما اگر قراراست تعریفی آکادمیک و عام شمول عرفی و حقوقی از جنبش ارائه کنیم تعریف فوق ناقص خواهد بود. کِیَت‌نَش از اندیشمندان حوزه جنبشهای اجتماعی و جهانی شدن در تعریف جنبش می‌گوید: «جنبش شبکه‌ای از تعاملات غیررسمی بین افراد، گروه‌ها و یا سازمان‌هاست که بر مبنای یک هویت جمعی مشترک در برخوردی سیاسی یا اجتماعی درگیرند.»(۱)
جنبش دارای چهار ویژگی اساسی است:
۱) دوری از قدرت
۲) غیرابزاری بودن
۳) منعطف بودن
۴) متکی بودن بر رسانه‌ها، پس با تعریف فوق مشخص می‌شود که جنبش الزاماً «مجموعه‌ای سازمان یافته» نیست و ورودی و خروجی آن تقریباً آزاد است. منافع عمومی را تعقیب می‌کند و سطح آن ملی و بعضاً فراملی است. (مانند جنبش زنان، صلح یا محیط زیست) لذا خصایص جنبش بر جنبش دانشجویی ایران قابل انطباق است، اکثر خصایص فوق در جنبش دانشجویی ایران وجود دارد و استفاده ابزاری شاخصه آسیب‌پذیری آن است که آن هم توسط «قدرت» انجام نمی‌گیرد. معمولاً در ایران جنبش‌ها توسط کسانی به کار گرفته می‌شود که مقابل قدرت هستند و همانگونه که نویسنده محترم متذکر شده است ضعف تئوریک و پشتوانه فکری و آرمانی مهمترین چالش در این مسیر است.
«سرکشی و عصیان» معمولاً توسط جریانات چپ (کمونیستی) در تاریخ ثبت شده است و عموماً جنبش‌های اجتماعی متکی بر رسانه‌ها می باشند و کمتر وارد حوزه خشونت و درگیری می‌شوند.
در ادامه مقاله به جای مفهوم مناسب‌تر جنبش ‌دانشجویی از واژه «حرکت دانشجویی» یا «جریان دانشجویی» استفاده شده است. استفاده از واژه حرکت دانشجویی مستلزم «حرکت طولی» طیف‌های دانشجویی است؛ در صورتی که هرگاه به جهت بینشی و ایدئولوژی دو بخش جریان دانشجویی در تقابل با هم قرار گیرند این تعریف حالت «عرضی» به خود می‌گیرد و فاقد معنا به حساب می‌آید. اصولاً یک حرکت نمی‌تواند متضاد به مسیر خود ادامه دهد. «جریان دانشجویی» روی دیگر همان جنبش است. جریان دارای «جنبه ساختاری» نیست بلکه معمولاً جنبه فکری دارد. مثلاً جریان اصلاحات، جریان اصول‌گرائی، جریان روشنفکری. هر کدام از این جریانات علیرغم وجود خرده گفتمان‌ها به یک گفتمان مشترک جهت مرزبندی و هویت‌بخشی خود در نسبت با گفتمان رقیب قائل هستند. اما در خصوص جریان دانشجویی خصوصاً در سالهای اخیر در برخی موارد وجه مشترک فقط «دانشجو بودن» است پس به کارگیری جریان دانشجویی در این مقوله نیز پوشش دهنده همه ابعاد دانشجویی ایران نیست و اختلافات درون جنبش دانشجویی ایران در حال حاضر فراتر ازاختلافات ناشی از تفاوت های خرده گفتمانی است.
در جایی از مقاله آمده است: «جامعه دانشجویی در سراسر دنیا و علی‌الخصوص در کشورهایی مانند ایران مجموعه‌ای آرمان خواه است.» این توصیف را کاملاً قبول داریم. اما در جایی دیگر با تقسیم‌بندی طیف‌های دانشجویی به چپ و راست این توصیف نقض می‌شود. اصولاً جریان دانشجویی در سراسر جهان چپ است و به قدرت سوءظن دارد (مشروع یا غیرمشروع فرق نمی‌کند) و به دنبال تغییر روش‌های موجود می باشد. لذا در ایران و جهان و خصوصاً ایران تقریباً هیچ طیف دانشجویی معتقد به بازار آزاد نیست، اصولاً فرد آرمان خواه نمی‌تواند راست باشد چرا که راست‌گرایی در شکل مذهبی، معادل محافظه‌کاری (کنسرواتیسم) و در شکل عرفی و غربی آن لیبرالیسم است. لذا اطلاق راست به طیفی از جنبش دانشجویی با روح آرمان خواهی و مطالبه‌گری همخوان و همگون نبوده است و نخواهد بود. اصولاً در ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی جریان راست دانشجویی نداشته‌ایم؛ حتی شاخه دانشجویی نهضت آزادی در سال ۱۳۴۴ طاقت از کف داد و به فاز چپ‌گرایی روی آورد. (مجاهدین خلق)
در خصوص عدم توهم در خصوص بزرگنمایی مرجعیت دانشجویان به جهت سیال بودن و مداخله نحله‌های فکری بیرونی موافقم اما دو نکته را نباید فراموش کرد.
۱) مرجعیت ایدئولوژیکی دانشجوئی در گرانیگاه های زمانی خاص و نقطه‌های عطف تاریخی محتمل است نه همیشه؛ مانند پایه‌گذاری های فکری سعید محسن، بدیع زاد‌‌گان و شریف واقفی در مجاهدین خلق اولیه یا پایه‌گذاری فکری – تشکیلاتی دکتر زاکانی در بسیج دانشجویی
۲) مرجعیت دانشجویان معمولاً مرجعیت فکری نیست (استثناء فردی وجود دارد) بلکه مرجعیت ایشان در «پیشتازی»، «اعلام مواضع» و «جریان سازی» است که همین خصیصه ها باعث عدم اطلاق محافظه‌کاری بر آن می‌شود.
در قسمت دیگری از مقاله آمده است «طیف چپ با مؤلفه‌هایی چون عدالت‌طلبی، برابری و آزادی‌خواهی به مصاف طیف راست می‌رود که آزادی فردی، دموکراسی و اقتصاد آزاد برایش اصالت و حجیت دارد.»
واژه‌های اطلاق شده بر طیف چپ جنبه کیفی و انتزاعی دارد و لذا در مقابل واژه‌های اطلاق شده به طیف راست که جنبه روشی و ساختاری دارد قرار نمی‌گیرد، آیا آزادی‌خواهی (نسبت داده شده به چپ) به مصاف آزادی فردی (نسبت داده شده به راست) می‌رود؟ هر دو یک مقوله اما دستخوش بازی با کلمات است. دانشجو معمولاً آزادی فردی را خصوصاً در حوزه فرهنگی (لیبرالیسم فرهنگی) و در اقتصاد (لسه‌فر) بر نمی‌تابد. لذا اگر بپذیریم که دانشجو اصولاً آرمان خواه است، قضاوت ثانوی منتفی خواهد بود. اما در طیف‌های مختلف دفتر تحکیم (چه شیراز و چه علامه و چه طیف‌های خردتر) هیچ آرمان تعریف شده‌ای نمی‌‌بینیم که با فضای بومی و ملی سازگار باشد. اوج غلیان این جریان «نفی» حاکمیت قانونی به جای «نقد» آن بوده است که بخشی از مشکلات به این نگرش بر می‌گردد اما معمولاً دانشجویان مذهبی که احساس تعلق به اصل انقلاب اسلامی و راه امام(ره) دارند آرمانهایی مانند
۱) تحقق دانشگاه اسلامی
۲) تجدید حیات تمدن اسلامی
۳) تشکیل حکومت جهانی اسلام
۴) استقرار عدالت علوی را در افق خود همیشه مد نظر داشته و دارند.
اصولاً طیف بندی‌های درون دفتر تحکیم (طیف بندی‌ها درون هر دو طیف علامه و شیراز) و تغییر مرتب واژگان و اسامی آن، ناشی از بازتولید یا تولید گفتمان فکری جدید نیست، ناتوانی در گفتمان سازی از یک سو و «اغناء ناشدگی» به جهت روح آرمان خواهی و فشار بیرونی موجب این غلیان می‌شود. نه تنها پشت اسامی جدید هیچ ساختار جدیدی نیست بلکه ورود به عرصه‌‌هایی مثل ملی‌گرایی و کمونیسم عین تحجر و واپس‌گرایی می باشد. البته لازم به ذکر به نظر می رسد که بخش جدید دیگری هم در دانشگاه‌ها وجود دارد که جریان کمونیزمی می باشد که از قلم نویسنده محترم افتاده است. نیز لازم است توضیح داده شود در زمانی که کمونیسم، بر نیمی از جهان حکومت می‌کرد (قبل از فروپاشی شوروی) کمونیسم در ایران به گفتمان تبدیل نشد؛ لذا اکنون بازتولید آن نشان از بن‌بست در گفتمان‌سازی است. زیرا در حال حاضر دولت خود مدعی عدالت‌خواهی می باشد لذا تیزترین تیغ جنبش دانشجویی را در دست خود گرفته است. پس می‌توان گفت کمونیست ‌های فعلی بیشتر کمونیست ‌های تاکتیکی هستند تا اعتقادی که در مقابل عدالت‌خواهی دولت تراشیده شدند.
انشقاق و انشعاب برای گروه‌های دانشجوئی نمی‌تواند چندان قابل پذیرش باشد البته این سنتی تاریخی است که گروهی که به مشخصی از رشد و بالندگی می‌رسد تجزیه می‌شود اما معمولاً جریاناتی دستخوش چنین تجربه ای می‌شوند که در نسبت با «قدرت» و نحوه کسب آن (احزاب) دچار اختلاف گردد. لذا جریانی که منافع ملی و عمومی را دنبال می‌کند معمولاً نباید دچار این وضعیت شود مگر اینکه در اشتراک اولیه، بر مبانی تأکید نشده باشد.
● جمع‌بندی:
جنبش دانشجویی دومین جنبش اجتماعی بعد از جنبش کارگری است که در غرب پدیدار گشت ظهور حرکت‌های دانشجو در فرانسه و آلمان در دهه ۱۹۶۰ امری بی‌سابقه بود که تصادفاً منجر به تغییرات سیاسی در این کشورها خصوصاً فرانسه شد. ظهور جنبش دانشجویی فرانسه مقارن با ظهور مکتب انتقادی فرانکفورت و تئوریهای هربرت مارکوزه، هابرماس (حوزه عمومی و عقل‌ ارتباطی) و گرامشی (جامعه مدنی) بود، لذا مخالفت با وضع موجود که پیش از آن در فرانسه (در مجلس) با «چپ‌گرایی» عجین شده بود باعث گردید تا جنبش دانشجویی معمولاً چپ قلمداد شود و مفهوم علمی چپ، معادل مخالفت با وضع موجود تلقی گردد. اگر لیبرالیسم را در غرب معادل «راست» بگیریم «چپ‌گرائی» به عنوان یک افتخار در پرونده حرکت‌های دانشجویی ثبت گردیده است. در کشور ما این پیشینه به اعزام دانشجویان ایرانی به غرب و بازگشت آنها با عنوان «روشنفکر» باز می‌گردد که روشنفکری با چپ‌گرائی درآمیخت و با ظهور تشکیلاتی مانند جبهه ملی و افرادی مانند مرحوم دکتر شریعتی، سوسیالیسم، مارکسیسم، مذهب و ملی‌گرایی به صورت معجونی بر محیط‌های دانشجویی ایران حاکم شد. با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب فرهنگی، فرهنگ هژمون جنبش دانشجویی در دانشگاه‌ها فرهنگی اسلامی ـ انقلابی و توأم با رادیکالیسم بود. با آمدن دولت و مجلس اصلاحات در سال ۱۳۷۶ چپ‌گرایی و مذهب رشته‌هایش از هم گسیخته شد و با نفوذ اپوزیسیون نظام مستقر، در بخشی از آن، برخی تشکل‌های دانشجویی دچار استحاله گشته و موضعی دیگر در پیش گرفتند.
همه این تحولات و چرخش‌های تند و سریع این نکته را گوشزد می‌کند که جریان دانشجویی ما به دلیل نداشتن «خاستگاه بومی» چون بید لرزان به هر سو می‌رود. برای برون رفت از وضع موجود باید «بومی‌سازی» جنبش دانشجوی در دستور کار تشکلهای دانشجویی قرار گیرد. مثلاً آیا مخالفت با قدرت و دولت (با هر هدف و شعاری) یک «پزیشن» و ژست سیاسی است و در هر صورت و در هر مقطعی باید با شدت پیگیری شود؟ باید «انصاف و پاسخگویی ها» در عین «پرسش‌گری» در جنبش دانشجویی نهادینه گردد. آیا باید پاسخگویی را فقط ویژه صاحبان قدرت و ثروت دانست؟ از صاحبان تریبون های اثرگذار که مطالبات حقیقی مردم و منافع ملی را دنبال نمی‌کنند نباید پاسخ خواست؟ لذا درمان درد جنبش دانشجویی ما، بازخوانی در روش‌ها، پرستیژ و متدهای غیربومی است. باید نفی حاکمیت قانونی به نقد تبدیل شود و از مدل های حکومتی پوسیده شده و نخ‌نما در گفتمان ها و تعاملات خودداری گردد. جنبش‌ها هیچ موقع در جهان دنبال تغییر ساختار نیستند، آنان به دنبال تغییر روش‌ها هستند حقیقتاً الگوی ما کجاست؟
عبدا... گنجی / عضو شورای مرکزی بسیج دانشجویی
پی‌نوشت:
۱ـ جامعه‌شناسی سیاسی معاصر، کِت‌نَش، ترجمه محمدتقی دلفروز، نشر کویر، ۱۳۸۲
منبع : کانون اندیشه جوان