چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


سفارش پذیرفته نمی شود!


سفارش پذیرفته نمی شود!
جمعیت «لا اله الاالله» گویان جنازه را به روی دست می كشند. بغض گلوی همه را می فشارد. پیر و جوان لباس سیاه به تن كرده و عزیزی را كه تا دیروز در كنارشان بود را بالای سرشان می برند تا حمام آخرش دهند. حمام آخر یا حمام آخرتی كه بدون آن میت پاك نمی شود.
جمعیت از پشت شیشه به جنازه كه روی سنگ غسالخانه آرمیده نگاه می كند. عده ای گریه می كنند و گروهی با شیون و آه و ناله با عزیزانشان وداع؛ و جمعی نیز در سكوت فقط نظاره گرند و در درونشان غوغایی برپاست.
در هنگام شست و شوی میت همگان به مرگ و آخرت و فانی بودن این دنیا فكر می كنند و هیهات كه این تفكر فقط چند لحظه آن هم تا زمان كفن و دفن ادامه پیدا می كند و بعد از آن، روز از نو، روزی از نو.
اما گروهی هستند كه هرگز از دیدن میت فارغ نمی شوند. آنان كه زحمت شستن و غسل دادن جنازه ها را بر عهده دارند. آنان كه بدون شك در هر لحظه به آخرت می اندیشند.
به سراغ آقای قاسم ابوالحسنی یكی از غسال های بهشت زهرا رفتیم. آقا قاسم ۳۷ سال سن دارد و حدود ۷ سال است كه به این شغل مشغول است. او ۲۴ ساعت در محل كار و ۲۴ ساعت در منزل است و در مدت حضورش در محل كار از ۸ صبح تا ۳ بعدازظهر در غسالخانه و از ۳ بعدازظهر تا ۸ صبح فردا در سردخانه بهشت زهرا فعالیت می كند.
● آقای ابوالحسنی! از حضور خود در غسالخانه بگویید؛ چطور شد كه اینجا را انتخاب كردید؟
▪ قبل از این كه در غسالخانه مشغول به كار بشوم، زیاد به بهشت زهرا می آمدم چون در سال ۶۳ برادرم شهید شد. ابتدا بر سر مزار او می رفتم و بعد از فاتحه دادن به غسالخانه می آمدم و نگاهی به میت ها و نحوه شست و شویی آنها می كردم چون یك تسكین روح است. كم كم به این سمت كشیده شدم و پس از درست شدن كارم، شروع به فعالیت كردم.
●زمانی كه خواستید كارتان را شروع كنید متاهل بودید؟
▪ بله، خانمم هیچ مشكلی با كار من ندارد.
● بچه هم دارید؟
▪ بله، یك پسر و یك دختر.
● چند ساعت در داخل غسالخانه حضور دارید؟
▪ از ۸ صبح تا ۳ یا ۴ بعدازظهر
●روزی چند میت را می شویید؟
▪روزی ،۲۲ ۲۳ یا ۲۴ نفر را.
● بلند كردن میت ها به بدنتان آسیب نمی رساند؟
▪چرا؟ فشار زیادی به بدن وارد می شود اما ،۳ ۴ نفری كه دور سنگ هستیم به یكدیگر كمك می كنیم تا كمتر به كسی فشار وارد شود.
● ارتباطتان با فامیل چطور است؟ آنها چطور به شغل شما نگاه می كنند؟
▪كمی ناراحت بودند اما من كاری به آنها ندارم. تقریبا اصلا رفت و آمد نمی كنیم. نه می آیند و نه ما به خانه شان می رویم. ولی من سعی می كنم كارم را خوب انجام دهم.
● با فامیل درجه یك هم رفت و آمد ندارید؟ مثل خواهر، برادر و ...
▪چرا، آنها می آیند با هم خوب هستیم اما فامیل های دیگر نه، فكر می كنم آنها ناراحت هستند كه چرا شغل من این است.
●آقای ابوالحسنی! از افراد بنام و مشهور چه كسانی را شسته اید؟
▪آقای موذن زاده، حاج آقا خلخالی و...
●افراد بخصوص را سفارشی تر می شویید؟
▪نه بابا، این چه حرفی است. جنازه كه فرق نمی كند، اینجا همه در نظر ما یكی هستند، همه جنازه هستند، چه شاه، چه پولدار، چه فقیر یا ...
●با بچه هایتان مشكل ندارید، آنها در مورد شغل تان چه نظری دارند؟
▪ پسرم كه ۱۶ ساله است و دخترم ۱۳ ساله. آنها چیزی نمی گویند. اتفاقا من شب كار هستم یعنی ۲۴ ساعت اینجا و ۲۴ ساعت خانه.
●یعنی شبها هم جنازه شسته می شود؟
▪ نه، بعد از ساعت كاری در غسالخانه به سردخانه می رویم و جنازه تحویل می گیریم، اگر شب جنازه ای بیاورند نمی توانیم آنها را به حال خودشان رها كنیم.
● تا چه ساعتی غسالخانه كار می كند؟
▪ از صبح تا ۳ بعدازظهر. بعد از آن دیگر جنازه شسته نمی شود. اگر جنازه ای بیاید تحویل می گیریم، در سردخانه قرار می دهیم تا صبح فردا.
● شبها، در كنار جنازه ها نمی ترسید؟
▪ نه، اصلا ترس ندارد.
●روزهای اول هم همین حس را داشتید؟
▪ نه، روزهای اول می ترسیدم. حتی اوایل كه خدمت حاج آقا رسیدیم و اجازه داد تا من كارم را در غسالخانه شروع كنم، دو سه روز اول سر كار نمی رفتم.
از پشت شیشه جنازه ها را نگاه می كردم و از خودم می پرسیدم یعنی اینجا محیط كار من است؟ می ترسیدم ولی كم كم با كارها اخت شدم و عادت كردم.
● اولین روزی كه وارد غسالخانه شدید و رسما كارتان را شروع كردید چه حسی داشتید؟
▪ اولین روز كه لباس پوشیدم و وارد غسالخانه شدم حدود ۷ جنازه آوردند كه به شدت سوخته بودند. در یك قهوه خانه در میدان امام حسین (ع) آتش سوزی شده بود و... معلوم بود ورزشكار بودند چون بدن های ورزیده ای داشتند. وقتی شروع به تیمم دادن شان كردم، حالم خراب شد، خیلی اذیت شدم روزهای اول سخت بود اما به كرم مرتضی علی، كم كم خوب شد.
●خورد و خوراكتان هم به هم خورده بود؟
▪ زیاد نه، اما مثل خانه نمی توانستم در اینجا چیزی بخورم.
●شده خانم تان نسبت به دست های شما حساس شود؟ یا از شما بخواهد بعد از بازگشت به خانه حتما حمام كنید یا دست هایتان را دوباره بشویید؟
▪نه! اصلا چنین اتفاقی نیفتاده.
▪ آخرین باری كه تفریح رفته اید، كی و كجا بوده؟
▪ از طرف اداره، تابستان رفتیم شمال.
● خودتان چطور، با خانواده جایی می روید؟
▪ معمولا زیارت می رویم، شاه عبدالعظیم. بچه ها را هم به پارك می برم.
● از مردن می ترسید؟
▪ نه! مرگ قسمت همه است واقعا ترس ندارد من هم نمی ترسم.
● بدترین خواب های شما چه خوابی است؟ خواب مرگ، مردن، جنازه؟
▪ نه بابا، ما دیگر «سفت» شده ایم از این خواب ها نمی ترسیم. بدترین خوابی كه دیدم چند وقت پیش بود كه دیدم برادرم تصادف كرده و به شدت خونریزی می كرد، خیلی ترسیدم از خواب وقتی پریدم خیس عرق بودم آن شب خیلی ترسیده بودم.
● شده به جنازه ای حس خاصی داشته باشید؟ یا از چهره اش فكر كنید كه آدم خوب و پاكی بوده؟
▪واقعا خوب و بد در چهره نشان می دهد. بعضی از جنازه ها چهره های نورانی دارند، نمازخوان ها و افراد با ایمان این طور هستند.
● چه عقیده ای در مورد افرادی كه در روزهای خاص مثل عاشورا یا عید فطر و... می میرند دارید؟
▪ فكر كنم این یك قسمت است. آنها خیلی شانس آورده اند كه در چنین روزهای باارزشی مرده اند. شب های احیا، قدر و... دو سال پیش پدر من در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان، شب ضربت خوردن آقا امیرالمومنین فوت كرد. من خودم شستم. بچه ها نمی گذاشتند، خیلی برایم سخت بود اما خودم شستم.
●به غیر از پدرتان، برای جنازه دیگری هم گریه كرده اید؟
▪ وقتی جنازه ای می آورند كه جوان است ناخودآگاه دلمان برایش می سوزد، با خانواده اش همدرد می شویم و...
● تا حالا شده جنازه ای را بشویید و دلتان پر از درد و اندوه بشود؟
▪ جنازه ای آورده بودند، وقتی ما مشغول شستن بودیم از پشت شیشه فریاد می زدند می گفتند، تازه داماد است، دو روز قبل عروسی كرده بوده و شب، عروس و داماد بر اثر گازگرفتگی هر دو فوت كرده بودند. زمستان بود، خوب یادم است داماد هنوز حلقه عروسی اش دستش بود.
● تا حالا شده با همكاران قرار بگذارید - خدای ناكرده بعد از ۲۰۰ سال - اگر یكی از شما فوت كرد، نفر دیگری او را بشوید؟
▪ زیاد شده. مثلا می گوییم فلانی اگر من مُردم حتما تو منو بشوی، تو بهتر می شویی، سفارشی تر بشوی. از این شوخی ها می كنیم...
●از بیرون هم كسی شده كه بگوید بعد از مردنش او را سفارشی بشویید؟
▪ سفارشی شستن كه اصلا معنی ندارد، ولی می گویند شما ما را بشویید، خوب بشویید و... اما برای ما فرقی نمی كند و اینها همه شوخی هستند.
●قبل از این كه در اینجا مشغول به كار بشوید، چه كاره بودید؟
▪نقاش ماشین بودم.
● قصد دارید تا چه وقت در این شغل باقی بمانید؟
▪ تا هر وقت خدا قوت بدهد كار می كنم.
● آقای ابوالحسنی! فكر می كنید چقدر گناهكارید؟ چقدر گناه می كنید؟
▪نمی تونم بگویم گناه نمی كنم اما این كار مثل پرده ای است كه جلو می افتد و یك حس می گوید این كار را نكن، گناه نكن. ما همیشه می بینیم كه اول و آخر باید اینجا بخوابیم، این شتری است كه ...، خیلی سعی می كنم كمتر گناه كنم.
▪اگر یك خواسته از خدا داشته باشید، چیست؟
▪ انشاء الله همه خوشبخت شوند، هیچ كس غم نبیند.
● شده، همراهان میت چیزی بگویند كه ناراحت تان كرده باشد؟
▪بارها اتفاق افتاده حرف های تندی به ما زده اند، اما ما می دانیم آنها داغدارند، ناراحتند، تحت شرایط خوبی نیستند، حرفی نمی زنیم، همیشه حق با مردم است.
●به فكر تغییر كارتان افتاده اید؟
▪ نه! اما چند وقت پیش دخترم می گفت، «بابا شغلت را عوض كن». گفتم: دخترم كارم كه بد نیست، ثواب دارد، او هم دیگر حرفی نزد.
● تا حالا شده به كسی بگویید «الهی! مرده شوی ببردت...»؟
▪ نه! خود من نگفته ام اما چند وقت پیش خانمم به دخترم گفت: «ای مرده شوی ببردت»، من خیلی ناراحت شدم، گفتم مراعات كن، مثل اینكه ما اینجا نشسته ایم ها... ولی خود ما معمولا می گوییم «الهی روی سنگ مرده شوی خانه ببینمت...» فكر كنم سنگهای ما را می گویند...!
● روی این سنگ ها خوابیده اید؟
▪روزهایی كه خلوت است، دراز می كشیم، خنك است، خوبه.
●به نظر شما آخرت چه شكلی است؟
▪ آن دنیا به نفس آدم برمی گردد، به خوبی ها، به عملكرد، به خود آدمها برمی گردد اگر در این دنیا خوبی كنید، آن طرف هم خوب است.
● كارتان روی روحیه تان اثر گذاشته؟
▪ بله، خواه ناخواه كه اثر می گذارد. از صبح تا شب با گریه و شیون سروكار داریم.
● با دوستانتان چطور هستید؟
▪ الحمدلله رفیق باز نیستم. ۲۴ ساعت اینجا هستم. صبح كه به خانه برمی گردم رفیق هایم، زن و بچه هایم هستند. در كنار آنها هستم و با كس دیگری كاری ندارم.
● فكر می كنید، آدم خوبی هستید؟
▪ نمی دانم، شاید...
● اگر بگویند نصف شب تنها یك جنازه را بشویید، چه كار می كنید؟
▪ نمی ترسم. می شویم. خوانسار شهر مادرم است. دایی مادرم را شب آنجا شستم. رسم و رسومات آنها این طور است كه میت را تا حدود ساعت ۲ شب نگه می دارند، بالای سرش قرآن می خوانند، بعد می شویند. من این كار را كردم. دقیقا ساعت ۲ شب بود كه كافور و سدر آوردند و...
● تا حالا فكر كرده اید خودتان را چطور بشویند؟
▪ هیچ فرقی نمی كند، هر كس این كار را بكند، مرگ حق است.
منبع : روزنامه جوان