چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

موش ها، روبات های غیر مصنوعی


موش ها، روبات های غیر مصنوعی
علایمی که به مغز موش فرستاده می‌شود باعث پیدایش احساس تماس در سبیل‌های راست یاچپ موش می شود و موش نیز با حرکت به سمت راست یا چپ به این علایم پاسخ می دهد. در آخرنیز دانشمندان علایمی را به مغز موش می فرستند که باعث به وجود آمدن احساس شادمانی در موش می شود.
البته این انقلاب بیشتر باعث شادمانی خود دانشمندان میشود،‌د رحقیقت اصل مسئله دادن پیغامی به موش ها نیست، بلکه آنچه مهم است پیغامی است که این تجربه برای خود ما دارد. و آن پیغام این است که ما می توانیم حیوانات را وادار به انجام کارهای مناسب کنیم!
جان کپین متخصص نوروفیزیولوژی رییس گروه آزمایش‌گران در مصاحبه با ABC News و إNewYork Times گفته است که از این تکنیک می توان برای تربیت موشهای نجات دهنده استفاده کرد، این موش‌ها هنگامی که افراد در مناطق خطرناک گرفتار شده اند ،‌به کار گرفته خواهند شد.
همکار دیگر جان کپین یعنی سنجیو تایلر می افزاید: ایده بزرگ پشت این آزمایش گسترش تحقیحات به حوزه نوروروباتیک است. در حقیقت حیوانات می‌توانند تحریکات یاد شده را حس کنند. این مسئله ما را به ارزیابی امکان استفاده از اعضای مصنوعی دارای قابلیت درک احساس قادر می‌سازد. در نتیجه افراد فلج می‌توانند و در نتیجه عضو مصنوعی را با استفاده از یک ماشین مغزی حدواسط بهتر کنترل کنند.
رسانه‌ها مزیت‌های دیگر این آزمایش را به صورت ریاضی با هم جمع می‌کنند . یعنی یک مزیت به اضافه یک مزیت مساوی است با دو مزیت. به عنوان مثال Wall Street Journal می نویسد: امکان کنترل از راه دور روبات‌های زنده باعث ایجاد روش‌های درمانی بهتر برای افراد فلج می‌شود. همچنین این روبات‌ها می توانند به انجام ماموریت‌های نجات بپردازند.
واشینگتن پست نیز می نویسد: بااستفاده از این تکنیک می توان به قربانیان حوادث یا افرادی که دچار آسیب‌های مغزی شده اند، کمک کرد. اما نگاه روزنامه نگاران با نگاه دانشمندان متفاوت است. روزنامه نگاران باید توجه کنند که زندگی همیشه یک مسئله ریاضی نیست، بلکه همچون یک داستان است. دلایل استفاده از موش‌ها به عنوان ماموران نجات به دلایل استفاده از آن‌ها برای بیماران افزوده نمی‌شود، بلکه جانشین آن می‌گردد. هنگامی که دلایل استفاده تغییر می‌کند، روزنامه نگاران باید دقت کنند.
کپین در سایت اینترنتی خود توضیح می دهد که چگونه سال‌ها برای کمک به افراد فلج تلاش کرده است. اما کارهایی چون گذاشتن دوربین پشت موشها که او در آزمایشگاه انجام داده کمکی به رسیدن او به هدفش نکرده است و حتی باعث دور شدن او از هدف اصلی‌اش شده است.
● اما هدف فعلی چیست؟
کپین می گوید که او در حال حاضر روی ایجاد موش‌هایی برای انجام ماموریت‌های نجات تحقیق می‌کند. اما اگر امروز هدف کپین تغییر کرده ، امکان دارد که دوباره نیز تغییر کند.
هدف بعدی از الان مشخص است: جنگ در سال ۱۹۹۹ آژانس مرکز تحقیقات دفاعی روی مطالعات کپین درباره حیواناتی که می توانستند در عملیات نظامی کمک کنند سرمایه‌گذاری کرد. این بار دانشمندان از موش هایی صحبت می‌کردند که میتوانستند به عنوان پیشاهنگ جاسوس یا پیغام رسان استفاده شوند. حتی از موش‌ها می توان به عنوان مین یاب استفاده کرد چون آن‌ها میتوانند بوی مواد منفجره را حس کنند و وزن آن‌ها نیز باعث انفجار مین نمی‌شود.
تصور کنید یک جنگجو را که به جای آن که خود وارد عمل شود از نیروی تفکرش در فاصله دور استفاده کند. به این ترتیب حتی می‌توان با استفاده از موش ها یا حتی سک ها عملیات انتحاری را بدون نیاز به انسان و داوطلبان انجام داد.
کیپین در گفت و گو با لوس‌آنجلس تایمز می گوید: ما تنها می خواستیم بدانیم حیوانات چگونه میتوانند به تحرکات پاسخ گویند،‌دانشمندان تنها اطلاعات را به مغز آن‌هامی فرستند در حقیقت این اطلاعات به عنوان مثال تحریک بخش مغزی مربوط به حس لامسه سبیل راست یا چپ موش است.
بنابراین میتوان به راحتی به موش ترس یا رویدادی را در مقابلش القا کرد. در حقیقت این مسئله دادن اطلاعات به مغز موش نیست بلکه نوعی فریب دادن موش است.
کپین در گفت و گو با Post نیز تایید می کند که موش‌ها از این اعمال ناراحت نمی‌شوند ‌آنها حتی احساس درد و ناراحتی نمی کنند و در مقابل هر عمل درستی پاداش می‌گیرند.
اما تالوار در مصاحبه با لوس ‌آنجلس تایمز می گوید: موش‌ها تقریباً می توانند آنچه شما از آنها می خواهید را درک کنند – حرف از پاداش و فهمیدن نیست – تا به حال حیوانات با افسار و شلاق کنترل می‌شدند و حالا با ساختن احساسات و شادمانی هایی که در اصل وجود ندارند. مسئله این نوع موش‌ها نارضایتی و آزار آن‌ها نیست ،‌بلکه آن‌ةا تنها مجبور می‌شوند کارهایی را انجام دهند که یک موش در حالت عادی انجام می دهد. کیپن و همکارانش در طی آزمایش های خود موش ها را وارد محیط‌هایی کرده اند که در حالت عادی از آن‌ها گریزان هستند.
به عنوان مثال موش ها را وادار به رفتن به محیط‌های باز و پر نور کرده اند. موش ها در حالت عادی بالا رفتن از نردبان عمودی ، عبور از سطوح شیب‌دار ،‌عبور از لبه های باریک و ... امتناع می کنند اما تنها تحریکات دسته اعصاب میانی بخش جلوی مغز کافی است که موش به راحتی از سطح شیب دار عبور کند. در حقیقت کسی موش را با شلاق به جلو نمی برد و موش تنها برای جلو رفتن تحریک می شود.
کیپن در گفت و گو با روزنامه Post می افزاید: در ابتدا گفته می شد که این نوع آزمایش ها تنها ویژه حیواناتی چون موش است وکسی به حیوانات بزرگ‌تر کاری ندارد اما اوضاع در حال تغییر است. تاریخ نشان داده است که انسان‌ها همیشه تمایل داشته اند که حیوانات بزرگ تر را در کنترل خود بگیرند، از این میان می توان به سگ‌های حمله کننده میمون‌های آزمایشگاهی و دلفین‌هایی که برای اهداف نظامی و شکار انسان‌ها تربیت شده اند ،‌اشاره کرد.
روباتی کردن موش ها به این دلیل بوده است که آنها بهتر از روبات ها ی مصنوعی هستند. مهارت‌های جهت یابی یک موش در طی دویست میلیون سال تکامل یافته است. به این ترتیب می توان از توانایی های حیوانات به خوبی استفاده کرد. والبته یک سگ متکامل‌تر از یک موش است و مهارتهای جهت یابی بهتری دارد و یک میمون نیز از هر دو متکامل‌تر است و مهارت‌هایی در حد یک انسان دارد.
در اینجاست که پایان داستان جرج اورول در سال ۱۹۸۴ که درباره کنترل فکر نوشته شده به خاطر می‌آید. در این داستان شخصیت اصلی تمایل خود برای زندانی شدن را در یک قفس پر از موش از دست می دهد.
از این پس دیگر لازم نیست که کسی در قفس نگهداری شود حتی موش ها نیز ازقفس رها می شوند آنهاشادمانه ‌آن کاری را انجام می دهند که ما می خواهیم ،‌آن ها برادر بزرگ‌تر –Big Brother_ را دوست خواهند داشت.
هر چند مشخص نیست دامنه این تحقیقات سرانجام به سراغ انسان ها نیز خواهد آمد و آیا دانشمندان با فناوری های نوین قادر خواهند بود انسان‌ها را نیز باتحریک قادر به انجام کارهای مختلف کنند یا نه.
منبع : مرکز توسعه و تبادل دانش فناوری اطلاعات