سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


آدم کشتی نوح و چند چیز دیگر


آدم کشتی نوح و چند چیز دیگر
▪ برخی از مضامین این فیلم وامدار کتاب مقدس هستند. وال -ای به نوعی شبیه حضرت آدم در نقش تنها فرد روی زمین است که از تنهایی رنج می برد و سودای یک همدم در سر دارد...
ـ بله و دقیقاً به همین دلیل است که نام ایو (حوا) را نام مناسبی برای روبات مونث فیلم تشخیص دادم. وال- ای به عنوان شخصیت اصلی فیلم اصلاً موجود توسری خور و ذلیلی نیست نیت خیری دارد اما کمی بی عرضه و دست و پا چلفتی است. نمی توانم انکار کنم که مضمون اولین مرد و اولین زن در این فیلم وجود دارند اما به دنبال این نبودم به جای یک روبات حتماً تمثیلی از انسان را در بستر داستانی گسترده تری درگیر ماجراهایی جدید بکنم. صرفاً دوستدار شاعرانگی میان این دو ماشین بودم که برعکس انسان های این دوره و زمانه هنوز برای زندگی و عشق ارزش قائلند.
▪ در فیلم اشاره های غیرمستقیمی هم به داستان کشتی نوح وجود دارد چرا که انسان های ساکن سفینه فضایی مانند ساکنان کشتی نوح منتظر شانسی هستند تا بتوانند دوباره در زمین ساکن شوند اما باید صبر کنند تا ایو با گیاه زندگی بازگردد و نشان شان دهد که هیچ خطری تهدیدشان نمی کند.
ـ داستان کشتی نوح در این فیلم را الگوی خودم قرار نداده بودم اما از شباهت موجود میان ایو و کبوتر کشتی نوح خوشم می آید. ایو هم مانند آن کبوتر به زمین می آید تا مدرکی پیدا کند که نشان می دهد وقت بازگشت رسیده است. با این تمثیل بازی کردم اما به میل خودم تغییرش دادم.
▪ از قبل برای این چیزها برنامه ریزی نشده بود؟
ـ نه، این چیزها همیشه عقب تر از داستان اصلی هستند. مانند این می ماند که وسط کار ناگهان متوجه شوید داستان تان چقدر شبیه فلان داستان شده است. درگیر این داستان های جانبی می شوید چون آنها خاصیت بنیادین دارند مثلاً در ذهن من در هسته داستانگویی ام ریشه دوانده اند. در واقع بیشتر داستان های عهد عتیق به جزیی از DNA ما تبدیل شده اند.
▪ نوشته های دیگری از شما خوانده ام که در آنها کمی به ایمان مسیحی خود اشاره کرده اید. در این باره توضیح بدهید ایمان چگونه بر خلاقیت و آثار شما تاثیر می گذارد؟
ـ چنین ایمانی صرفاً شما را به عنوان داستانگو دعوت می کند تا به نظام ارزشی خود وفادار باشید. ایمان در این جور مواقع شما را وادار می کند تا برای ارزش های شخصیت تان و در واقع برای ارزش های خودتان احترام قائل باشید. در «وال - ای» هم همین اتفاق افتاده است. مهم ترین فرمان این فیلم عشق ورزیدن به یکدیگر است که البته برای آدمی مثل من تنها دلیل زنده ماندن است. با این حساب پس تنهایی روبات در کره زمین بهترین وسیله برای اشاره به مهم ترین فرمان الهی یعنی عشق ورزیدن به یکدیگر بوده است.
▪ این اصل در «نیمو» هم مصداق دارد؟
ـ حقیقت این است که تمایل چندانی به اشاره های مستقیم ندارم اما نمی توانم انکار کنم که «نیمو» هم با این مفاهیم سر و کار نداشته است. آن فیلم برای خودم بیشتر درباره ایمان و دست و پنجه نرم کردن با ترس های خودتان بود.
▪ «وال- ای» یک داستان عاشقانه بی عیب و نقص است اما مانند بیشتر آثار پیکسار به تفاسیر اجتماعی عمیق تری هم اشاره دارد. به نظر می آید فیلم جدید درباره امریکایی های مصرف گرای چاق و تنبل است که اصلاً نگران محیط زیست نیستند و...
ـ این برداشت شما است که البته چندان با شیوه کاری من سازگاری ندارد. قطعاً من هم از رابطه میان فیلم و این چیزها خبر دارم اما صادقانه می گویم تمامی این عناصر خاستگاه هایی کاملاً متفاوت داشته اند. تمامی انتخاب هایم در این فیلم در راستای نیازهایم برای وسعت بخشیدن به ایده مرکزی داستان بوده است؛ همان ایده عشق میان دو روبات. مضمونی که می خواستم به آن گریز بزنم این نکته بود که عشق غیرعقلانی می تواند برنامه ریزی های زندگی را به هم بریزد. البته بی توجهی به برنامه ریزی های زندگی یکی از تبعات گریزناپذیر عمل عاشقانه است که ما را از روزمرگی ها و عادات مان دور می کند. می توانید مصرف گرایی را که تنها یکی از مضامین فیلم است نکوهش کنید اما میلیون ها چیز دیگر هم وجود دارد که مانع ارتباط ما با بغل دستی مان می شود و ارتباط های عمیق و ریشه دار را محدود می کند که همان طور که گفتم تنها هدف زندگی است،پس به سراغ این رفتم که وال - ای با اینکه مشغول سوا کردن آشغال ها است اما از تمام نشانه های بشرگونه برخوردار است و می تواند جذب همان چیزهایی شود که انسان ها را به خود جذب می کند. عاشق این ایده بودم که وال- ای برای یک بار هم که شده چیزی حقیقی را پیدا می کند و به همین دلیل مجذوب ایده «زندگی» می شود. حالا هدف از زندگی چیست؟ یک امر حقیقی. در واقع وال - ای یک اثر دست ساز بشر است که چیزی حقیقی در خود جای داده است و درست در وضعیتی که محصور آن همه اشیای دست ساز بشر است به وجود آن چیز حقیقی پی می برد. این دقیقاً همان ایده شاعرانه یی است که در اول گفت وگو به آن اشاره کردم.
▪ قبول، اما چرا تمامی انسان های ساکن سفینه فضایی چاق هستند و با صندلی های راحتی شناورشان این ور و آن ور می روند؟
ـ از اول قصد نداشتم انسان های فیلم را به صورت مصرف گراهای چاق و تنبل به تصویر بکشم. بیشتر به دنبال این بودم آنها را طوری نشان بدهم که در عین کنار هم بودن حلقه ارتباطی میان خود را از دست داده اند. اگر می بینید آنها در فیلم به شکل کودکان گنده هستند به این دلیل است که یکی از کارمندان ناسا گفته بود انسان هنوز نتوانسته است نیروی جاذبه را برای مدت زمان طولانی اقامت در فضا شبیه سازی کند و اگر این اتفاق بیفتد و انسان ها مجبور شوند بدون نیروی جاذبه در فضا شناور باشند بدن شان تحلیل می رود و استحکام ماهیچه یی خود را از دست می دهند و در نهایت به توده یی چسبناک ژلاتینی تبدیل می شوند.
مسلماً نمی توانستم انسان ها را آن شکلی نشان بدهم چون خیلی عجیب و غریب می شدند. به همین دلیل در نهایت تصمیم گرفتم آنها را به شکل بچه های گنده دربیاورم. از طرف دیگر عامدانه به دنبال تفسیر فرعی مصرف گرایی و جامعه معاصر نبودم. صرفاً می خواستم نمایش بدهم اگر شما در تعطیلاتی همیشگی روزگار بگذرانید و هدفی حقیقی برای زندگی تان نداشته باشید چه بلایی سرتان می آید. به علاوه انسان های این فیلم را قربانیان سیستمی می دانم که گرفتارش شده اند و چندان تقصیری برای خودشان قائل نیستم. آنها شبیه بچه های گنده یی هستند که نیاز دارند بالاخره روی دو پای خودشان بایستند.
▪ این روزها برخی فیلمسازان دیندار نسبت به «فیلم های پیام محور» علاقه خاصی نشان می دهند و دوست دارند در فیلم هایشان انجیل را با صدای بلند و واضح فریاد بزنند،اما در نهایت تلاش شان چون بیش از حد تحت تاثیر دستورالعمل های شان است به فیلمی پست و بی کیفیت منتهی می شود...
ـ در این مورد با شما موافقم.
▪ اما آدم هایی مانند شما و دیگر اهالی پیکسار مضامین کتاب مقدس را بدون اینکه پست و سطحی شوند به فیلم های خود اضافه می کنید و نمی گذارید تماشاگر احساس کند مشغول تماشای یک موعظه است.
ـ با آنچه گفتید موافقم چون اگر در ایمان خود کاملاً ثابت قدم هستید دلیل نمی شود حتماً بتوانید از پس تماشاگران فیلم بربیایید. ممکن است عقل شما با کاری که انجام می دهید سازگار باشد و خیال کنید استعداد لازم را هم دارید اما شاید کارتان را بلد نباشید و در نهایت اثری که قرار است دینی باشد به یک سرگرمی «سکولار» تبدیل شود.
▪ از وقتی «مصائب مسیح» توانست جان تازه یی به گیشه ها بدمد هالیوود از فرصت استفاده کرد و تماشاگران مسیحی را هدف قرار داد که به نظر من آثار بد یا خوبی هم در این فرآیند تولید شد. این طرز فکر هالیوود برای تسخیر تماشاگران مسیحی را چگونه تحلیل می کنید؟
ـ خب این رویکرد همیشه وجود داشته است و اصلاً چیز جدیدی نیست و حداقل می دانم که در مورد خودم مصداق ندارد چون مثلاً برای همین فیلم زحمت زیادی کشیدم تا طیف وسیعی از تماشاگران را به سینما بکشانم. کلاً در فیلم های پیکسار هرگز این رویکرد وجود نداشته و به نقطه مقابلش توجه شده است. به نظر ما در پیکسار اگر کسی چنین کاری بکند یک هنرمند راستین نیست. ما بدون هیچ ترسی کار خودمان را انجام می دهیم که البته سخت ترین شیوه ممکن برای فیلمسازی است. ما به سراغ فیلم هایی می رویم که دوست شان داریم و از آن نوع فیلم هایی می سازیم که دوست داریم همراه با خانواده مان به تماشای شان برویم.
مارک مورینگ / ترجمه؛یحیی نطنزی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید