یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بازیگری درجه دو که کارگردانی مطرح شد


بازیگری درجه دو که کارگردانی مطرح شد
کمتر کسی فکر می کرد بازیگر نه چندان شناخته شده فیلم های اوایل دهه ۶۰، یک دهه بعد تبدیل به یکی از مطرح ترین کارگردانان سینمای ایران (حتی در سطح بین المللی) شود. اگرچه مجیدی در سال ۵۹ اولین فیلم کوتاهش با نام «انفجار» را به صورت ۱۶ میلیمتری و با امکانات حوزه اندیشه و هنر اسلامی آن زمان کارگردانی کرد، اما او قصد داشت در آن سال ها بیشتر به عنوان بازیگر شناخته شود و ادامه کار دهد تا یک کارگردان.
مجید مجیدی از سال ۶۰ بازیگری را با فیلم «توجیه» به کارگردانی منوچهر حقانی پرست و با فیلمنامه یی از محسن مخملباف آغاز کرد و در طول این دهه در حدود ۱۰ فیلم به ایفای نقش پرداخت.
البته آغاز فعالیت بازیگری مجیدی به سال ۵۸ و حضور در نمایش «نهضت حروفیه» به کارگردانی داوود دانشور بازمی گردد. او در همین سال در نمایش دیگری با عنوان «براند» به کارگردانی قاسم سیف هم روی صحنه رفت. مجیدی قبل از آنکه وارد حوزه هنری شود یک نمایش با عنوان «طیاره» را نیز کارگردانی کرده بود.
مجید مجیدی از نسل کارگردانان انقلاب است؛ جوانانی که از اوایل دهه ۶۰ به خاطر علاقه شان به هنر و به خصوص سینما از طریق چند نهاد دولتی متولی سینما که مهم ترین اش حوزه هنری بود، وارد میدان شدند و با توجه به خالی بودن عرصه به خاطر غربال سینماگران قبل از انقلاب و البته با توجه به استعدادی که داشتند، توانستند با آزمودن خطاهای مختلف سکان سینمای ایران را در دست بگیرند.
برخی از این جوانان مانند مجید مجیدی با بازیگری آغاز کردند، برخی مانند کمال تبریزی با فیلمبرداری، برخی هم مانند محسن مخملباف از همان اول به عنوان کارگردان کارشان را شروع کردند.
مجیدی پس از «توجیه» در سال ۶۰، حدوداً تا سال ۷۰ سالی یک فیلم بازی کرد. او در سال ۶۱ جلوی دوربین محمدرضا هنرمند رفت و در اولین فیلم او با نام «مرگ دیگری» که به صورت ۱۶ میلیمتری بود، به ایفای نقش پرداخت. پس از این فیلم مجیدی به صورت پیاپی در سه فیلم اول محسن مخملباف بازی کرد. «استعاذه»، «دو چشم بی سو» و «بایکوت» حاصل همکاری مجیدی به عنوان بازیگر و مخملباف به عنوان کارگردان است. هم مجیدی و هم مخملباف با فیلم «بایکوت» معروف شدند. این فیلم در مقایسه با دو فیلم قبلی مخملباف، اثری قصه گوتر و کلاسیک تر بود و با اینکه پر از شعارهای انقلابی بود، اما قصه یی پر اوج و فرود داشت و به همین خاطر توانست عنوان پرفروش ترین فیلم سال ۶۵ را به خود اختصاص دهد. «بایکوت» در آن سال ۹ میلیون تومان فروخت تا هم مخملباف کارگردان شناخته شده یی شود و هم بازیگر نقش اول آن یعنی مجید مجیدی.
قهرمان انقلابی فیلم «بایکوت» یک سال بعدترش در فیلم «تیرباران» علی اصغرشادروان به نوعی همان نقش خود را تکرار کرد. مجیدی این بار در نقش شهید اندرزگو ظاهر شد که این فیلم هم در سال ۶۶ با ۷/۴ میلیون تومان فروش توانست عنوان پنجمین فیلم پرفروش سال را به خود اختصاص دهد. با فروکش کردن اوج فیلم های انقلابی از اواسط دهه ۶۰، مجیدی به خاطر فیزیک، جنس و نوع بازی اش، خواسته یا ناخواسته بیشتر در فیلم های مربوط به دفاع مقدس بازی کرد. او دو تجربه دفاع مقدسی تامرز دیدار (حسین قاسمی جامی) و در جست وجوی قهرمان (حمیدرضا آشتیانی پور) را در سال ۶۸ پشت سرگذاشت و سپس در اولین و آخرین فیلم بلند دوست و یار قدیمی حوزه یی خود محمد کاسبی با نام «شنا در زمستان» بازی کرد. «شنا در زمستان» آخرین فیلم مجید مجیدی به عنوان بازیگر بود. مجیدی به مرحله انتخاب رسیده بود. یا باید به عنوان بازیگر آن هم نه در طیف های گوناگونی از فیلم ها بلکه در جریانی خاص ادامه فعالیت می داد یا اینکه راه دیگری را انتخاب می کرد. او در فاصله سال های بازیگری اش چند فیلم کوتاه مانند هودج (۱۳۶۳) و روز امتحان (۱۳۶۷) را کارگردانی کرده بود و بدش نمی آمد تجربه ساخت فیلم بلند را نیز پشت سر بگذارد. در این سال ها با جدایی فیلمساز محبوب و جنجالی حوزه هنری یعنی محسن مخملباف از آن نهاد، مسوولان حوزه به دنبال جایگزینی برای او بودند تا جای خالی مخملباف دچار دگردیسی شده را پرکنند. مجید مجیدی مستعد و البته باهوش می توانست انتخاب خوبی برای مسوولان حوزه هنری برای سرمایه گذاری باشد.
مجیدی در سال ۷۰ اولین فیلم بلندش «بدوک» را با سرمایه گذاری حوزه هنری ساخت که در جشنواره دهم فجر دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه را به دست آورد. در آن سال ها برخی کارگردانان از جمله مجید مجیدی ترجیح دادند برای ورود به سینما فیلم هایی ساده به لحاظ قصه و ساختار آن هم با محوریت کودکان بسازند تا شاید در جشنواره های داخلی و حتی خارجی توفیق کسب کنند و راه را برای ادامه کار فیلمساز هموار سازند.
مجیدی پس از «بدوک» دو فیلم کوتاه «آخرین آبادی» و «خدا می آید» را ساخت که این دومی اثری بسیار تاثیرگذار و خوش ساخت بود اما کشف مجیدی فیلمساز در جشنواره چهاردهم فجر و با فیلم «پدر» صورت گرفت. «پدر» فیلمی ساده و البته خوش ساخت در ادامه همان مسیر «بدوک» و البته حرفه یی تر و پخته تر بود. مجیدی از همان آغاز دنیایی فقیر و فاقد ثروت را برای کاراکترهای فیلم هایش انتخاب کرد. البته نگاه انسانی و عاری از ترحم مجیدی به فقر دنیوی در کنار به تصویر کشیدن درونیات غنی آدم ها، او را از غلتیدن در ورطه یی که بسیاری از فیلمسازان گرفتار آن شده بودند، نجات داد.
مجیدی بلافاصله بعد از «پدر» موفق ترین فیلم کارنامه سینمایی اش «بچه های آسمان» را جلوی دوربین برد. «بچه های آسمان» سیمرغ بهترین فیلمنامه و کارگردانی را از جشنواره فجر برای او به ارمغان آورد و فیلم آنقدر مورد توجه همگان قرار گرفت که آن را به عنوان نماینده ایران در اسکار انتخاب کردند. کار تا جایی پیش رفت که اعضای آکادمی برای اولین و آخرین بار در طول برگزاری مراسم اسکار، یک فیلم از ایران را در میان فیلم های نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان جای دادند. هرچند اسکار گرفتن فیلم مجیدی کمی دور از ذهن و حتی توقعات بود، اما تا همین حد هم مایه مباهات سینمای ایران شد.
مجیدی پس از «بچه های آسمان» فیلم «رنگ خدا» را ساخت که اگرچه قصه و حال و هوایش به نابی آن فیلم نبود اما زبانی سینمایی تر داشت و در آن رنگ و صدا حرف اول را می زد. از «بچه های آسمان» به بعد تمامی فیلم های مجیدی پایه اصلی نامزدهای رشته های مختلف جشنواره فجر بوده اند و هر زمان که مجیدی فیلم داشته، جوایز اصلی به او رسیده است.
مجید مجیدی در سال ۷۹ فیلم پنجم اش «باران» را ساخت که به دلیل پرداخت های اغراق آمیز و احساسات گرایی بیش از حد، نتوانست به اندازه دو فیلم قبلی مورد توجه خاص و حتی عام قرار بگیرد. با این وجود فیلم او باز هم در جشنواره فجر و حتی جشن خانه سینما اصلی ترین جوایز را از آن خود کرد.
مجیدی پس از «باران» قصد کرد تا حال و هوای تازه یی را تجربه کند. او این بار می خواست از دنیای کودکان و نوجوانان بیرون بیاید و قصه تازه اش را در دنیای بزرگسالان آن هم با بازیگران حرفه یی و شناخته شده روایت کند. پس از نمایش «بید مجنون» در جشنواره بیست و سوم، تعداد مخالفان فیلم از تعداد موافقان آن بیشتر بود اما باز هم اصلی ترین جوایز به مجید مجیدی رسید. مخالفان فیلم فضای عرفان زده «بید مجنون» و تاکیدهای اغراق آمیز کارگردان روی برخی اجزا را دلیل ضعف فیلم دانستند و موافقان ورود مجیدی به فضایی جدید را عامل موفقیت فیلم عنوان کردند. «بید مجنون» که پرویز پرستویی را هم به عنوان بازیگر داشت با توجه به تبلیغات فراوان فیلم، فروش خوبی کرد تا ششمین فیلم مجید مجیدی با اقبال عامه روبه رو شود.
مجیدی با «آواز گنجشک ها» دوباره بازگشتی به دنیای مورد علاقه اش که پیشتر در فیلم های قبلی به آن پرداخته بود، داشته است. شاید مهم ترین نکته قوت «آواز گنجشک ها» بلوغ کارگردانش در به تصویر کشیدن صحنه هایی تاثیرگذار برای تماشاگر با بیشترین جزئیات باشد. اما مهم ترین اشکال فیلم مجیدی (که این ایراد به خیلی دیگر از فیلم های کارگردانان حتی مطرح سینمای ایران هم وارد است) بی نیازی و حتی فرار از قصه گویی سرراست برای تماشاگر است. شاید مجیدی آنقدر در به تصویر کشیدن جزئیات فیلمش به تبحر رسیده که خود و فیلمش را بی نیاز از کلیت قصه گویی می داند. «آواز گنجشک ها» پلان ها و سکانس های جانداری دارد اما قصه ندارد و داستانش تکه تکه است.
«آواز گنجشک ها» سادگی و بی پیرایگی «بچه های آسمان» را ندارد. نماهای ساده تبدیل به هلی شات هایی شده که بیشتر به خودنمایی می ماند. دو ماهی کوچک داخل حوض تبدیل به صدها ماهی نیمه جان شده اند که زمین را فرش می کنند. دوچرخه پدر «بچه های آسمان» تبدیل به موتورسیکلت شده و شترمرغ و تخم شترمرغ جای کتانی های پاره را گرفته است.
مجید مجیدی در پایان پنجمین دهه عمرش و در بدو ششمین دهه، فیلمسازی پرافتخار در داخل، خارج و البته بانفوذ و مورد اعتماد حاکمیت است. هنوز هم حضور فیلمی از مجیدی در جشنواره فجر یک اتفاق مهم است و حتی با اینکه فیلم های او همخوانی چندانی با جریان اصلی سینما و ذائقه مخاطب عام ندارد، اما نام مجید مجیدی برای خیلی از مخاطبان عام کافی است تا آنها برای دیدن فیلم او ترغیب شوند. اما فقط خدا کند باز هم سادگی و صداقت «بچه های آسمان» در فیلم های آینده مجیدی تکرار شود.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید