پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


میراث قالی مجنونی


-حسن حكمت نژاد. متولد ۱۳۰۹. اصفهان
-فرزند و شاگرد استاد محمدكاظم قالی باف، سردمدار «قالی مجنونی »
-طراح بیش از ۵۰ نقشه قالی
-مؤسس و بنیانگذار «فرش پوده»
-مؤسس و بنیانگذار «فرش قشم»
-شركت در بیش ازده ها نمایشگاه فرش جهانی و اخذ جوایز اول از این نمایشگاه ها از جمله نمایشگاه بزرگ آسیا. برخی از آثار او در زمینه طراحی نقش قالی عبارتند از: زردیس، گلدانی (ظل السلطانی)، شال كشمیر، آندو، پرنده بهشتی، شب نما، سپیده، یاد شیخ صفی، دلدار، هدهد، نقش در نقش هماهنگ، ستاره دنباله دار (خورشید، وقار، آرام و فتنه) نقش آفرینی حیرت انگیز و خلق آثاری بدیع در عرصه هنر «فرش» چنان است كه حتی در عرصه ادب و عرفان برای خود جایگاه ویژه ای باز كرده است و مدتهاست كه طراحان با طرح آثار شگفت انگیز خود توانسته اند جایگاه ویژه ای برای هنر فرش بافی پدید آورند.و در این میان «حسن حكمت نژاد» از زمره افرادی است كه با بیش از شصت سال تلاش و كوشش و به دوش كشیدن سختی ها و تنگ نظری ها كه رسم روزگار ماست، با خلق آثار ماندگار خود، هنر قالی بافان را به تجلیگاه زیبایی ها درآورده است.
حسن حكمت نژاد اهل اصفهان است و متولد فروردین سال ۱۳۰۹.
درباره كودكی اش می گوید: «من در محله شهشهان اصفهان در كانون خانواده ای مذهبی و اهل هنر به دنیا آمدم. پدرم محمدكاظم مجنونی، به من و سه برادرم قالیبافی آموزش می داد. به تقریب در سن هفت سالگی، هر یك از ما، مكلف به یادگیری قالیبافی می شد. به موازات فعالیتهای ما، مادرم حاجیه زهرا كه در نوع خودش استاد طراز اول قالیبافی در بین زنها بود نیز مرتب پای دار می نشست و قالی می بافت.»و حسن حكمت نژاد در یك چنین محیطی، در حدفاصل خلاقیت و سخت گیری پدر و پشتكار و عطوفت مادر پرورش یافت. پدربزرگش «احمد بیك مجنونی» ، مدت مدیدی مباشر «ظل السلطان» بود و ناگهان از كارهای دیوانی انصراف می دهد تا در خلوت خانه به بافتن قالی مشغول گردد. به این ترتیب پدر حكمت نژاد در سایه سار پدرش هنر قالیبافی را می آموزد و بعد از مرگ پدر، برای آن كه این هنر موروثی مدفون نگردد و فراموش نشود، فرزندانش را مكلف به قالیبافی می كند.با این همه، پدر حكمت نژاد سخت او را به تحصیل فرا می خواند. خودش در این باره می گوید: «اولین مدرسه ای كه به آن پا گذاشتم، مدرسه فردوسی واقع در خیابان هاتف، كنار مرقد علامه مجلسی بوده است. دوره دبیرستان را نیز در دبیرستان سعدی گذراندم. به موازات تحصیل، هر روز به یادگیری قالیبافی نیز می پرداختم.»با به قتل رسیدن پدر، اما حكمت نژاد و برادرش مجبور به ترك تحصیل به مدت دو سال می شوند تا سرپرستی كارگاه پدر را بر عهده بگیرند.بنابراین حسن حكمت نژاد در سن ۱۲ سالگی روزی ۳ الی ۴ ساعت قالی می بافته و درس هم می خوانده. البته تعداد ساعات قالیبافی اش در تابستان به روزی هشت ساعت هم می رسیده است. «پدرم با وسواس زائدالوصفی نظاره گر حركت دستها و نخها و گره و دار بود. تقریباً در طول سه ماه، پدر یك «رشته» را به ما می آموخت. فی المثل برای تعلیم گیاه شناسی، ما را به بیابان می برد و از نزدیك دست و چشم و روح مان را با گیاهان آشنا می ساخت و دانه های رنگی را به ما نشان می داد. سه ماه دوم، ما را به پای پاتیل رنگرزی می كشاند و تمام مراحل رنگرزی را به ما می آموخت.»
او می گوید: «بعد از رنگرزی، شیوه ریسندگی و پشم ریسی و تابندگی و تهیه كرم ابریشم و طریقه به دست آوردن ابریشم را تعلیم می داد و تا مطمئن نمی شد كه به كمال، این مرحله را فرا گرفته ایم به رشته دیگری نمی پرداخت. پدرم استاد اول و آخرم بود.»حسن حكمت نژاد تحصیل را تا دیپلم آن روزگار به پایان می برد و در دوران سربازی در رشته بهداری لشگر خدمت می كند و جزو كاركنان داروخانه بهداری می گردد.و این امر باعث می شود تا بعدها داروخانه ای در همان خیابان هاتف تأسیس كند و برای مدت ۱۵ سال «هم به قالیبافی می پرداختم و هم داروخانه را سرپرستی می كردم. پدر، وصیت كرده بود در كنار هر شغلی حتماً به قالیبافی نیز بپردازم. از این رو بعد از مرگش، بر خود فرض دانستم تا به این وصیت گردن نهم.»برای خاندان مجنونی (خاندان پدر حكمت نژاد) قالیبافی یعنی آمیزه ای از عبادت و هنر. خودش می گوید: «پدرم همیشه به كارگرانش سفارش می كرد كه هیچ وقت بی وضو پای دار ننشینند و حتماً قالی را با «بسم الله» شروع كنند، چرا كه قالیبافی، علاوه بر دیگر جنبه ها، یك عبادت است. من در دوازده سالگی پدرم را از دست دادم و هنگام فوتش او حدود ۴۰۰ كارگر داشت كه بعد از او سرپرستی آنها بر گردن من افتاد. گاهی اوقات، پنجشنبه ها همراه پدر به بازار می رفتیم و در حین عبور از جلوی حجره ها ما را به حجره دارها معرفی می كرد و می گفت «بنده زاده! »هر وقت جنسی احتیاج داشت، بدهید، هزینه اش با من.»تنها استاد حكمت نژاد پدرش بود و با آنكه او را در دوازده سالگی از دست داده است اما هنوز آموخته های او آویزه گوشش است. درباره پدرش می گوید: «پدر، در اشارت هایی كه به طرح های اسلیمی و ختایی داشت (یعنی نقوش حاكم بر كاشیكاری های عصر صفویه و نقاشی های دیواری كاخ های چهل ستون، عالی قاپو و هشت بهشت) معتقد بود كه این كلاس های گشوده درس اساتید و تبار گذشته ماست. در نتیجه، اولین «آرمانش» این بود كه می باید از این میراث پاسداری كرد.»به همین دلیل «محمد كاظم مجنونی» برای فرزندانش دو وصیت به جای می گذارد.« اولین وصیت پدر به ما این بود كه از محدوده نقوش سنتی پافراتر نگذاریم و وصیت دومش آن بود كه غیر از رنگ های طبیعی از چیز دیگری استفاده ننماییم. این جریان، آرام آرام او را در بین سوداگران فرش، در هیأت رقیبی سخت گیر و غیر قابل انعطاف، مطرح می سازد و این مقدمه توطئه ای است كه در سال ۱۳۲۱ منجر به قتل وی می شود.»با رواج «قالی مجنونی» نام محصولات پدر حكمت نژاد، میدان برای سوداگران فرش تنگ می شود و خلاقیت های محمد كاظم كار دستش می دهد و رقبا كه تاب تحمل چنین رقیب سرسختی را ندارند نمی توانند ببینند كه طرح های مجنونی مقبول دولتیان و پایتخت نشینان واقع شده است و« در حقیقت رنسانسی در عرصه قالبی اصفهان اتفاق افتاده بود »او را در نیمه شبی در خانه اش به قتل می رسانند.حكمت نژاد می گوید: «بعدها، فهمیدیم كه سارقی و در حقیقت قاتل گماشته شده ای وارد خانه شد و با قمه زخمی كاری بر پدرزد و در حین فرار برادرم سد راه او شد. برادر را نیز مجروح ساخته به كوچه زد و در تاریكی شب از مقتل دور شد... قاتل در اعترافاتش گفته بود كه من محمد كاظم مجنونی را نمی شناختم... جمعی او را اجیر كردند و در مقابل وسوسه ۱۰۰ تومان، او را مأمور می سازند تا وارد خانه شده و پدر را از پا درآورد. اگر این واقعه اتفاق نمی افتاد ، چه بسا در قالی مجنونی اتفاقاتی صورت می گرفت كه شگفتی همگان را برمی انگیخت.»بعد از مرگ پدر كارگاه قالی او نیز برچیده می شود و خاندان مجنونی به ناچار از محله شهشهان به محله شكرشكن نقل مكان می كنند و ۳۴۰ نفر از كارگران پدر دارقالی های كارگاه را در خانه های خود علم می كنند و از همین جا مبارزه حكمت نژاد برای ادامه راه پدر و توسعه مشی و روش او آغاز می شود.
او درباره میراث هنری پدرش می گوید: «ما در قالی مجنونی نقشه هایی داریم كه منحصر به فرد است. نقشه هایی مثل: ماهی زنبوری، گلدانی (معروف به ظل السلطانی) شاخ گوزنی، بوته ای، زری، ختایی و اسلیمی. این درست است كه طرح گل های شاه عباسی و گل های بوته ای را رعایت كرده ایم، اما مجنونی ها با تصرفاتی در رسم این نقشه ها تنوع نوینی به طراحی قالی بخشیده اند.»
حكمت نژاد پس از پدرش با اساتید دیگر آشنا می شود. « اولین نفر از این جماعت بزرگوار، حاج میرزا آقاامامی است. هر چند او به طور جدی طراح نقشه قالی نبوده، ولی با نقشه های معدود و انگشت شمارش نامش همیشه محفوظ است. بعد از او باید از حاج مصور الملكی یاد كنم. چرا كه از چند نقشه اش در قالی مجنونی استفاده كرده ایم... مرحوم عیسی بهادری از بنیانگذاران «مكتب اصفهان» و «هنرستان اصفهان» بوده است.»البته حكمت نژاد ارادت ویژه ای به استاد كرباسیون دارد. «من تا زنده هستم این حاجی عباس كرباسیون را (چه در قالی مجنونی و چه در قالی و كاشی اصفهان) برگردن خود و بر هنر اصفهان می بینم. در بین این بزرگواران، مرحوم سید جعفر رشتیان صاحب قلمی« جادویی» بود. زیباترین جلوه های هنر سید، نقاشی های دیواری مهمانسرای شاه عباسی اصفهان است كه به محض ورود به آن مكان شدیداً خودنمایی می كند.یكی اتفاقات مهم زندگی حسن حكمت نژاد ورود او به روستای فراموش شده و پرت افتاده «پوده» است. او در آنجا در هیأت یك منجی، توانسته اهالی پوده را از وسط تراخم، كچلی، گال و هزاران بیماری دیگر بیرون بكشد و از این نفوس در شمار نیامده، قالی بافانی چیره دست بسازد. خودش در این باره می گوید:« سال ها پیش در خیابان تاج اصفهان، صاحب كارگاهی بودم. یك روز وقتی داشتم وارد كارگاه می شدم پیرمردی، حدوداً شصت ساله جلوی در كارگاه به من سلام كرد و بی صدا رفت و بعد از چند روز او را دوباره دیدم و به من گفت: از شما می خواهم یك روز به ده ما بیایید و برای صرف ناهار مهمان ما باشید. »و این دعوت باعث شد تا او به ده پوده برود. مكانی كه از كمترین امكانات اولیه رفاهی، بهداشتی و آموزشی بی بهره بود. وقتی وارد آنجا شدم در حدود چهار هزار زن و دختر، ملتمسانه و با گریه از من خواستند تا قالی بافی را به آنها آموزش دهم. من ازآنها پرسیدم كه «مردهای ده كجا هستند؟» گفتند: «مردها همه در آبادان و اهواز و شهرهای حاشیه خلیج مشغول عملگی هستند. چون ده ما آب ندارد آنها مجبورند به جای كشاورزی، فله گی كنند.»حكمت نژاد در اولین قدم خانه های ده را در هم می كوبد و سالن بزرگی برای قالی بافی در آنجا احداث می كند و در آغاز كار ۲۰ نفر را برای قالی بافی در این كارگاه آموزش می دهد وی می گوید: «پس از ۱۵ سال وقتی از جاده آسفالته پوده، به طرف اصفهان حركت می كردم، شاهد بودم كه بازارهای فرش اصفهان عمیقاً مشتاق خرید «فرش پوده» هستند و حالا ۶ هزار نفر تحت سرپرستی آقای حقیقی، در پوده آباد شده مشغول قالی بافی هستند و حكمت نژاد این رویه را برای مردم محروم قشم هم در پیش گرفته است و اكثر مردان و زنان جزیره را به كار قالی بافی گماشته كه محصول آنها با نام «فرش قشم» روانه بازارهای ایران و كشورهای دیگر می گردد.»
وقتی از حكمت نژاد خواسته می شود تا روایت شخصی خودش را از حكایت قالی بافی بازگو كند می گوید:« در بین هنرهای پرقدمت از جمله سفالگری و حجاری، قالی ایران كهن ترین شناسنامه هنری این مرز و بوم است. هر چند تا قبل از كشف «پازیریك» مدارك و اسناد قابل اطمینانی از تاریخچه قالی ایران در دست نداریم، اما می توان مدعی شد كه قالی ایران برای سایر بافته ها، هنر مادر بوده است. متأسفانه به خاطر آسیب پذیری تار و پود در طول دوره های مختلف تاریخی، «پازیریك» این یادگار قالی ایران، را از دست داده ایم. علی ایحال پازیریك سند گویای ارزش والای قالی ایرانی است. این فرش از پشم خالص و مساحتش در حدود چهار متر مربع بوده است (یعنی دو متر در دو متر). رنگ غالب آن زرد و قهوه ای و سبز تیره است و رنگ سرخ لاكی نیز در بافت آن به كار رفته و شامل مربع های منظم هندسی است كه درون هر مربع، گلی را آذین كرده بودند.»
او معتقد است كه تا قبل از كشف پازیریك به سند دیگری تكیه می كردیم كه اوج هنر ایران را در بیش از ۱۴۰۰ سال پیش نشان می داده و آن هم «فرش بهارستان» بوده است. این فرش، كاخ مدائن را مفروش می ساخته و تنها فرشی است كه غیر از نخ و ابریشم با سنگ و جواهرات ذی قیمت آذین شده بود و در حمله اعراب فرش بهارستان صد پاره گردید، به طوری كه دیگر حتی ردپایی از آن به دست نیامد و حتی تكه پاره هایی ازآن، كه در موزه های خارجی موجود است بعید است كه همان بهارستان واقعی باشد.
حكمت نژاد می گوید: «اصفهان مدرسه ای در گشوده به روی همه هنرمندان است و من می گویم طرح های بی نظیر او پنجره ای است كه رو به باغ سنت هزاران ساله اجداد ما گشوده می شود. چرا كه تركیب رنگ ها در دستان پرتوان او بازیچه ای بیش نیست. رنگ ها را در می آمیزد و تنوع می بخشد. از تقلید می پرهیزد و شاخصه های هنر قالیبافی را نادیده نمی گیرد و از چارچوب هنر سنتی قالی بافی خارج نمی شود و در عین حال به طرح های خود اصالت می بخشد.
او برای خلق یك قالی بی نظیر معتقد است: «قالی هفده رشته دارد كه یكی از آنها بافندگی است و هر كدام از این رشته ها، نیازمند شكیبایی، خلوص و الهام است.»
هر سه ودیعه ای است كه او از پدر به یادگار دارد. راستی فرزندانش چطور؟
علی اصغر طاهر پور
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران