پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فوتبالی که من دوست دارم


فوتبالی که من دوست دارم
● گفت‌وگوئی درباره جام جهانی
اگرچه ممکن است ترویج بداخلاقی باشد، اما اگر من هم جای زیدان بودم با سر به سینه ماتراتزی می‌کوبیدم! برای اینکه اصلاً با ”ماکیاول“ و نظریه او که می‌گوید ”هدف وسیله را توجیه می‌کند“. نه من و نه فوتبال، هیچ‌کدام نسبتی نداریم.
دوست جوانی پرسید: جام جهانی چطور بود. خوشت آمد؟ بدون درنگ گفتم: نه! نه از جام جهانی ۲۰۰۶ و نه از جام ۲۰۰۲. از هیچ‌کدام خوشم نیامد...!
دوست جوانم که از علاقه دیرپای من نسبت به فوتبال آگاه بود، با تعجب گفت: چرا؟ شما که این همه به فوتبال عشق می‌ورزی، این همه سال است که با فوتبال زندگی می‌کنی...
به او گفتم: تو حق داری، اما زمانی بود که من برای نخستین بار در زندگی‌ام فینال جام جهانی ۱۹۷۰ را از تلویزیون کشورم به‌طور مستقیم دیدم، تصور اینکه چه احساس و لذتی در من می‌جوشید، وصف‌ناشدنی است. هنوز با گذشت ۳۶ سال، گل اول بازی که توسط ”بونینسیا“ وارد دروازه ایتالیا شد، گل تساوی و سپس نیمه دوم افسون‌کننده‌ای که به باورم اوج فوتبال برزیل بود، پله و کارلوس آلبرتو که جام را بالای سر برد و جام ژول ریمه‌ای که برای همیشه به برزیل تعلق گرفت، همه و همه را انگار دیروز رخ داده باشد به یاد دارم. به دوست جوانم گفتم: آن روزها روزگار جام جهانی ۱۹۷۰، جام جهانی ۱۹۷۴ و آن فینال به یادماندنی بکن باوئر، کرایف، گردمولر، جانی رپ، ستاره‌های بزرگ به روشنی در ذهنم نقش بسته است.
آن روزها، از ته دل لذت می‌بردم، جام جهانی بود، جام جهانی که در آن فوتبال و هنر ستارگانش حرف اول را می‌زد. آن روزها جام جهانی ”مالش بالانشین‌های فیفا نبود. اگر بود هم فوتبال نبود. آن روزها جام جهانی در سیطره پول در تارهای عنکبوتی اسپانسرهای چندملیتی گرفتار نیامده بود. در آن روزها نتایج بازی‌ها، بیشتر در زمین تعیین می‌شد. در آن روزها داوران با گوشی‌های فرمانبر وارد زمین نمی‌شدند.
به دوستم گفتم: جام جهانی ۱۹۷۸ را به خاطر حضور تیم ملی کشورم آن هم در شرایطی که در غرب بودم، دوست داشتم و دوست دارم. جام جهانی ۱۹۷۸ را با وجود اینکه زیر چکمه نظامی‌های حاکم بر آرژانتین برگزار شد، اما به خاطر هلندی که استحقاق قهرمانی داشت و دوم شد، به خاطر ”کمپس“ که پس از آقای گلی محو شد، به خاطر فوتبالی که قدرتمندان و چکمه‌پوشان برای به رخ کشیدن زور خود به آن نیاز داشتند و دارند، دوست داشتم و در خاطرم مانده است.
به دوستم گفتم: با وجود اینکه از دهه ۱۹۸۰ میلادی حضور و سیطره پول، بلعیدن فوتبال را آغاز کرده بود، من عاشق فوتبال به خاطر تعلق خاطر به فرهنگ فرانسه و سال‌ها حضور در این کشور جام جهانی ۱۹۸۲ و ۱۹۸۶ را به خاطر تیم ملی فرانسه به خاطر بازی‌های به یادماندنی‌اش مقابل آلمان و برزیل، به خاطر پلاتینی، به خاطر مارادونا، به خاطر سوکرانس، به خاطر آلن ژیس و خط میانی شگفت‌انگیز فرانسه، به خاطر روحی که هنوز در لابه‌لای فوتبال موج می‌زد، دوست داشتم و هنوز دوست دارم. جام جهانی ۱۹۸۶ را مانند جام جهانی ۱۹۷۸، در فرانسه تماشا می‌کردم و دوست داشتم ای کاش تیم ملی کشورم را هم می‌دیدم که با پره کردن پیراهن ترس از نام هلند و کرایف و آری هان، با قدرت و اراده گام به میدان می‌نهادند، آری، آن سال‌ها خیلی دلم می‌خواست کشور من هم با فوتبال سری توی سرها دربیاورد...
دوست جوانم با حوصله، اما با تعجب به من گوش می‌داد و حتی یک بار هم میان حرف‌های من نپرید.
در ادامه به دوستم گفتم: با تمام علاقه‌ام به فوتبال، از آغاز دهه ۱۹۹۰ رفته رفته حس و حال عجیب و باورنکردنی گذشته را نسبت به جام جهانی ازدست می‌دادم.
در این رهگذر، از جام جهانی ۱۹۹۰ و ۱۹۹۴ چندان خاطره‌ای در ذهن ندارم؛ چرا پنالتی هدر رفته باجو و اشک‌های ”بودای کوچک“ را هنوز به یاد دارم، اما احساس می‌کردم، در جام جهانی فوتبال در حال عقب‌نشینی است و پول و زد و بند و دادوستد و باد در آستین ستاره‌ها کردن، به خط اول نزدیک می‌شود. اینجا بود که دوستم، به میان کلام من آمد:
جام ۱۹۹۸ چطور؟ هم ایران بود و هم فرانسه...
به او گفتم: راست می‌گوئی، ۲ تیم موردعلاقه من حضور داشتند، هم عشق کردم، هم حرص خوردم، هم غصه‌دار شدم و هم شادمان به خاطر فینالی که نام زیدان را جاودانه کرد، اما با همه این حرف‌ها، جام ۱۹۹۸ را از اینکه پای اسپانسر به‌عنوان یک ”پای“ تصمیم‌گیری به‌گونه‌ای روشن باز شد و اینکه فیفا و دست‌اندرکارانش فوتبال را به‌طور علنی زیر پای سرمایه انداختند، دوست ندارم. آخر برای من تماشاگر عاشق فوتبال، روح و ذات این ورزش درست مانند زندگی سرشار از زیبائی است و حالا اگر فوتبال درست مانند زندگی، بی‌پول، از رونق می‌افتد، این مسئله دیگری است!
انگار زیادی حرف زده بودم و گوئی موافق نبود، به هر حال بدون کمترین سخنی فقط گفت: خداحافظ!
● فوتبال با ”ماکیاولی“ بیگانه است
پس از جدا شدن دوستم، دوباره به یاد جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان افتادم. به یادم آمد چگونه بکن‌باوئر با پرداخت رشوه، بازی‌ها را از آفریقای‌جنوبی به آلمان کشاند. یادم آمد که چقدر حرف و حدیث راجع‌به قرعه‌کشی این جام و اینکه کارها به‌گونه‌ای پیش برود تا آلمان و برزیل به فینال برسند تا همگان راضی و خوشحال باشند در میان بود و هنوز در میان است.
یاد تیم ملی کشورمان افتادم و یاد تیم ملی فرانسه و زیدان، راستی چه خوب بود از دوست جوانم می‌پرسیدم: اگر جای زیدان بودی چه می‌کردی؟ و اگر او از من می‌پرسید: من گفتم همان که او انجام داد! چه‌بسا از این اظهارنظر آموزش و تعبیر غیراخلاقی شود، اما مگر تمام کارها و حرف‌هائی که در دنیا انجام می‌شود و بر زبان می‌آید اخلاقی است؟ اصلاً ”اخلاق“ و ”غیراخلاق“ یعنی چه؟ یعنی اگر برای قهرمان شدن هر که هر کاری کرد مجاز است؟ اگر داور به عمد یا غیرعمد حق مسلم (مگر حق نامسلم هم وجود دارد؟) تیم یا بازیکن را زیر پا گذاشت، یا اگر بازیکنی با سوءاستفاده از خصوصیات اخلاقی و رفتاری بازیکن دیگری، به‌جای اینکه با فوتبال پیروز شود، با دشنام و بد و بیراه بر او غلبه کنند، حد فاصله اخلاق یا بی‌اخلاقی چگونه تعیین خواهد شد؟
آری در جام جهانی دیگر مانند گذشته، فوتبال با ذات و روح توانا و زیبای خود به آدم نمی‌چسبد. واقعیت این است که اگرچه در فوتبال نتیجه ریاضی پایان کار را خوش یا ناخوش رقم می‌زند، اما اینکه با دست بازیدن بنا بر تعریف ”ماکیاول“ برای پیروزی استفاده از هر وسیله‌ای از پول و رابطه و زد و بند و فحاشی و کتک مجاز است، اما این موضوع دیگر با فوتبال یا فوتبالی که من می‌شناسم و دوست داشتم و اینک با خاطرات دوست‌داشتنی مربوط به آن زندگی می‌کنم اصلاً نسبت و رابطه‌ای ندارد.
منبع : روزنامه ابرار ورزشی