چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


با هم، ولی دور از هم


با هم، ولی دور از هم
نداشتن شناخت و آگاهی كافی زوجین از یكدیگر یكی از پیش زمینه‌های شكل‌گیری روان‌شناسی نابهنجای در بطن خانواده‌های نوپاست.
ازدواج و در واقع تشكیل كانون مشتركی به نام خانواده توسط یك مرد و یك زن با موقعیت‌ها و اشكال متفاوت، علاوه بر این كه جزو ذات انسانها برای تولید نسل است؛ بلكه یك نوع موهبت الهی كه خداوند به انسانها متمایز از سایر موجودات اعطا كرده است نیز تلقی می‌شود.
این مهم را همه انسانها جدای از هر نوع نگرشها و دیدگاه‌ها و عاری از هرگونه گرایش‌های ایدئولوژیكی، مكتبی و مذهبی پذیرفته و از هزاران سال پیش تاكنون بدان گردن نهاده‌اند. به رغم توسعه و پیشرفت‌های چشمگیر بشر در طول تاریخ بویژه در دو، سه قرن اخیر و فواید فراوانی كه از گذر این توسعه فكری بدان نایل شده است، اما هنوز علم نوین و فناوری برتر نتوانسته است جایگزینی برای این امر پیدا كند و همچنان ازدواج و آمیزش دو قطب انسانی (زن و مرد) اولین و آخرین عامل تولید نسل و تكثیر جمعیت است؛ اما شرایط زندگی مشترك، تشكیل خانواده و الگوهای رایج و مؤثر بر شكل‌گیری این كانون را در دهه‌های اخیر بشدت تحت‌تأثیر درجه‌بندی‌ها و ظرفیت‌های انسانی قرار داده است. پدیده ازدواج در كنار خود حتی در پایبندترین جوامع به اصول و اعتقادات مذهبی، پدیده رسمی دیگری را همچون سایه‌ای ذخیره به دنبال می‌كشد و آن چیزی نیست جز طلاق، اما با توجه به پیچیدگی‌های زندگی‌های امروزی آیا طلاق تنها به همان چیزی كه به صورت رسمی در قوانین جاری هر كشور جاری است، اطلاق می‌شود یا خیر؟
موضوعی كه در این مقاله مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته تقریبا بیانی نوین از ادبیات روان‌شناسی رفتاری بوده كه به براساس پیچیدگی‌های حاكم بر روح بسیاری از خانواده‌های جوان امروزی، با عنوان: طلاق روانی Psychial Divorce = تنظیم شده است.
چرا طلاق روانی؟
تمامی انسان‌ها در دایره محدود زندگی زناشویی خود به نوعی در معرض آسیب‌های روحی و روانی قرار دارند. این اثر تاریخی با اوجگیری تجدد در قرن بیستم مكانیسم پیچیده‌تری به خود گرفته و آسیب‌های ناشی از این فرآیندها نیز بسیار پیچیده‌تر شده است. شاید برای بسیاری از مخاطبان جراید مشاهده آمارهای روبه گسترش طلاق دادگاهی در هر جامعه‌ای بویژه در جامعه ایران در سالهای اخیر-جای تعجب داشته است؛ اما با كمی بررسی دقیق‌تر در نوع زندگی‌های مشترك امروزی شاهد شكل جدیدی از طلاق هستیم، به نام طلاق روانی! طبیعی است كه امروزه دیگر ایمنی به مفهوم گذشته برای هیچ كس در هیچ محدوده‌ای وجود ندارد. منشاء زندگی انسانها تنها به خصوصیات فردی آنها برنمی‌گردد؛ بلكه تحت تأثیر عوامل و ابزار دور و اطراف خود نیز قرار دارد. امروزه در زندگی‌های مشترك نه یك زن تابع مطلق در چارچوب تمایلات مرد خود است و نه یك مرد در مفهوم قبلی خود می‌گنجد. تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگی‌های ابزاری امروزی شرایطی را برای بسیاری از زوجهای جوان فراهم می‌كند كه از یك سو تحت تأثیر اختلافات شدید سلیقه‌ای قرار می‌گیرند و از سوی دیگر بنا به برخی مصلحت‌ها یا امكان جدایی برای آنها فراهم نیست یا نمی‌توانند بسادگی از هم جدا شوند. دچار شدن به این حالت برزخی در زندگی را متخصصان روان‌‌شناسی غرب «طلاق روانی» لقب داده‌اند.
نداشتن شناخت و آگاهی كافی زوجین از یكدیگر یكی از پیش زمینه‌های شكل‌گیری روان‌شناسی نابهنجای در بطن خانواده‌های نوپاست. تشكیل زندگی قبل از شناخت كافی و لازم، آرمان‌های موردنظر در زندگی را به چالش برده و علاوه بر ایجاد فاصله، زمینه را برای بروز اختلالات دیگر در زندگی فراهم می‌كند. تعارض و فشارهای روانی ناشی از این كمبود بر هر دو طرف (چه زن و چه مرد)، بدبینی و عدم سازش غیررسمی را تقویت می‌كند. این چالشها و تنشها در بسیاری از زندگی‌های مورد نظر در این تحقیق، بیشتر زمانی سر از شاخه زندگی درمی‌آورند كه فرد یا افراد دیگری به نام فرزندان به كاروان این زندگی اضافه شده‌اند و بعضا علایق دوجانبه؛ اما متفاوت پدر و مادر به فرزندان مانع جدایی رسمی و قانونی ‌می‌شود؛ اما ادامه زندگی نیز نرمال نیست و متأسفانه بیشترین ضربات روحی از این جریان تند، متوجه همان فرزند یا فرزندان می‌شود؛ چرا كه قطعا متوجه نزاعها، بگومگوها، بی‌احترامی‌ها، قهرها، دعواها و سایر مسائل حاشیه‌ای والدین خود شده و در تحلیل‌های كودكانه خود با نوعی ناكامی مواجه میِ‌شوند.
تعارض‌های ناشی از طلاق روانی
صرف نظر از این كه كنار آمدن با مشكلات موجود به خاطر این ملاحظات تبدیل به عادتی تحمیلی و گاها ناخوشایند برای والدین می‌شود؛ اما از هم پاشیدن انگیزه و جایگزین شدن رخوتها و كدورت‌ها به خودی خود طرفین را با توجه به تشكیلات روحی خود با تعرض‌های متعدد مواجه می‌كند. احساس ناكامی از خطرناك‌ترین عواقب طلاق روانی است كه ممكن است هر یك از طرفین را به سمت خطرات گوناگون و رفتارهای ضداجتماعی سوق دهد. تاكنون در زمینه عواقب و سوء آثار طلاق روانی (زندگی‌هایی كه ظاهراً ادامه دارند؛ اما در باطن بسیار وخیم‌تر از جدایی معمولی است)، مطالعات عمیق و آكادمیك در كشور ما صورت نگرفته است؛ در حالی كه با مشاهده بافت زندگی‌های ایرانی و نوع تحمیلاتی كه معمولا از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است، پی می‌بریم كه در كشور ما این مورد به وفور یافت می‌شود. تشدید فاصله بین والدین، فرزندان را نیز به سمت تربیت‌های مغایر با تربیت‌های مقبول جامعه سوق می‌دهد. اینجاست كه می‌توان به نقش اساسی تعارض در ساختار این پدیده پی برد.
تغییر گرایشها و اجتناب از یكدیگر
در بیشتر تعارضها و تضادهای حاكم بر زندگی‌های بدون تفاهم، به هدفهایی برمی‌خوریم كه در عین حال هم خواستنی هستند و هم نخواستنی! هم مثبت‌اند، هم منفی! اما این اهداف زمانی خوشایند هستند كه فارغ از احساسات و تصمیمات كوركورانه، مطابق میل طرفین و منطبق با شرایط واقعی زندگی باشد؛ لذا اگر هدفی در نظر باشد كه خواستنش قیمت گزافی به نام سرگردانی و آشفتگی را در پی داشته باشد، باید از آن به نفع تداوم زندگی صرف‌نظر كرد.
شكل‌گیری احساسات ناخواسته كه پایه‌های آن بر اهدافی غیر از اهداف اساسی زندگی بنا شده است، باعث فزونی علایم منفی در طرفین می‌شود. همه این عوامل و عوامل متعدد و ریز دیگر كه در ادامه بحث نمی‌گنجد، در نهایت سبب شكل‌گیری حالتی از جدایی در زندگی به نام طلاق روانی می‌شود كه اخیرا مورد توجه شدی روانشناسان و روانكاوان و متخصصان اجتماعی غرب بخصوص در كشور كانادا قرار گرفته است.
راهكارهای مفید
۱-دگرگرایی فكری در برابر گاردگیری احساسی. در مواقع احساس فشار روانی از سوی هر یك از طرفین كه تقریبا ناشی از نداشتن شناخت كافی است، به جای متوسل شدن به انگیزه‌های رقابتی و اثباتی صرفا، خود به فكر هم اندیشی و درك متقابل قدم برداشته و هرگونه زمینه‌های تحریك كننده را از بین ببرند. این به خودی خود بسیاری از مشكلات را تحت شعاع قرار می‌دهد و مانع از بروز مشكلات بعدی می‌شود.
۲-همكاری و درك متقابل در برابر رقابت منفی و طلبكارانه. تقویت امیال و عوامل صمیمانه و در میان گذاردن دورنی‌ترین افكار خود با یكدیگر و برنامه‌ریزی برای برآوردن خواسته‌ها در زمان مناسب با در نظر گرفتن شرایط و پتانسیل‌های موجود.
۳-تعدیل واكنش در مقابل خشونت احساسی و آنی. معمولا در بعضی از زندگی‌ها تعارض‌ها گاهی از شدت زیادی برخوردارند. در این حالت باید با رفتاری مدبرانه تلاش كرد تا جلوی واكنش‌های تند كه گاهی نیز خشن هستند، گرفته شود تا زمینه برای آسیب‌پذیری بیشتر فراهم نشود.
۴-پرهیز از تحریكات اطرافیان به ظاهر متحد و همراه. به هر حال نباید از نظر دور داشت كه وابستگی‌های خانوادگی بویژه در جامعه ایران همواره عوارض و تبعاتی را بر زندگی‌های ایرانی وارد كرده و موجب تفاوت‌ها و تضادهایی در زندگی‌های مشترك می‌شود. گرچه تأثیرپذیر‌ی‌ها گاها ناخواسته تحت شرایط روحی و روانی خاصی صورت می‌پذیرد؛ اما باید مراقب بود تا با آگاهی از آثار سوء این تأثیرات، از تحریكات اطرافیان به نفع زندگی خود پرهیز شود تا آثار ملموس یا ناملموس آن، زندگی را به خاطره‌ای ناخوشایند تبدیل نكند.
۵-رعایت ضوابط اخلاقی تربیتی در برابر ابراز تكانه‌های لرزشی شوك برانگیز. در مقابل تمام تكانه‌های آنی تكه در واقع حكم لرزش برای زندگی دارد، باید شرایط را حتی نوع اختلافات را به سمت نظم و انضباط هدایت كرد. در این صورت می‌توان در چارچوب ضوابطی خاص از اثرات این تكانه‌ها جلوگیری كرده و در اندك زمانی شرایط را به حالت عادی برگرداند. در این صورت میل به لگدمال شدن عواطف و احترامات فروكش می‌كند.
۶-تلاش برای حفظ استقلال زندگی زناشویی و پرهیز از وابستگی‌های مقطعی با اطرافیان نزدیك. این بند از مهمترین بندهای مربوط به شكل‌گیری و یا ممانعت از طلاق روانی در زندگی‌های جاری است. حفظ استقلال در زندگی زمانی واقعیت می‌یابد كه هر دو طرف درگیر، در دایره زندگی حساسیت‌های كاذب و تعصبات افراطی خود را نسبت به نزدیكان خود كنار بگذارند. در غیراین صورت عوامل ناخواسته تنش‌زا وارد پیكره زندگی شده و به اساس آن لطمه می‌زند.
در نتیجه به نظر می‌رسد كه داشتن خط و مشی و یا ترسیم آن در ابتدای زندگی زناشویی برای زوجهایی كه تقریبا شناخت محدودی از یكدیگر داشته‌اند، بهترین راه حل برای كنار آمدن با ناكامی‌ها و فشارهای روانی ناشی از آن باشد؛ بخصوص همسرانی كه همدیگر را دوست دارند، ولی ناخواسته در این دام گرفتار می‌آیند. با این شیوه می‌توان اندیشه دردناك طلاق روانی را به اندیشه آینده‌ای سرشار از عشق به زندگی مشترك تبدیل كرد.

كیومرث یزدان‌پناه درو
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید