یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حدّ جمع عقل و وحی


حدّ جمع عقل و وحی
بحث در باب عقل و وحی و اهمیت آن تا آنجا است كه امام علی(ع)،عقل را پایه دین قرار داده است. «هر كس عقل ندارد ، دین ندارد» بی گمان، چالش عقل و دین و تلاش تاریخ خرد ورزان و دینداران در پدید آوری هماهنگی و سازگاری میان این دو مقوله ،از مباحث دامنه داری است كه نیاز به بحث و بررسی دارد.
لذا در فرهنگ اسلامی ،عقل گرایی و خردورزی، هرگز با ایمان گرایی ناسازگار نیست. بلكه سازگاری و هم خوانی دارند و كامل و جامع بودن دین ، انسان را از اندیشه بی نیاز نمی‌كند، همانطور هدایت‌«عقل تجربی» نمی تواندجانشین هدایت «وحی» شود. بنابراین به باور متفكر شهید، مطهری، بین عقل و دین همیاری و دادوستد ژرف برقرار است و نیاز دارد كه این دومقولهٔ مهم از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد و دیدگاههای مختلف در این زمینه مطرح گردد تا این دو اصل مهم روشن گردد بنابراین در این نوشتار، ابتدا سیر كوتاهی خواهیم داشت به بررسی عقل و وحی از لحاظ لغوی و بررسی آن بر مبنای سخنان امام علی و قرآن كریم و سپس به دیدگاه و همچنین سئوالات مطرح شده در این مورد می پردازیم و مسأله عقل و وحی را با مراجعه به منابع درجه اول فارسی و عربی مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم.
مسأله عقل از كهن ترین مسائل تاریخ تفكر انسانی است. در تاریخ اندیشهٔ دینی نیز این مسأله از بحث انگیزترین مسائل بوده است. از زاویه نظر معرفت شناختی پرسش های فراوانی در این مقام به انتظار پاسخ مطرح می شوند : مراد از عقل چیست ؟ قلمرو ادراك آن تا كجاست؟ به چه میزان می توان بر احكام عقل تكیه كرد؟چگونه می توان از اشتباهات و خطاهای عقلی مصون ماند ؟ در این مقاله بر آنیم كه به بررسی آن بپردازیم .
●● عقل
● عقل در لغت
عقل،واژه ای عربی است كه از حیث مفهوم با «عقال» تناسب دارد(۲)(۱)، و عقال یعنی زانو بند شتر. (۳) عقال، بندی است كه به وسیله آن زانوی شتر سركش بسته می شود و طغیانگری‌اش مهار می گردد. عقل را به این جهت «عقل»‌نام نهاده اند كه جلو غرایض و امیال سركش را می گیرد و زانوی غضب و شهوت سركش را می بندد و «عقال» می‌كند.(۴)به همین جهت ،عقل در اصل یعنی «امساك» و «استمساك»(۵).
شایان ذكر است كه امروزه‌«عقل» به معانی گوناگونی به كار می رود. در یك تقسیم بندی اولیه می توان دو كاربرد ذیل را از یكدیگر باز شناخت : ۱- كاربرد نخست، عقل قوه ای است كه به شناسایی جهان طبیعت و روابط پدیده‌های طبیعی همت می‌گمارد و معلوماتی را كه از راه تجربه به دست آمده ،بر پایه قواعد منطقی ، تنظیم می كند و در این حوزه به استدلال و نتیجه‌گیری می‌پردازد . این عقل ، معمولاً، عقل جزوی یا عقل استدلالگر یا عقل ابزاری نامیده می شود.
۲- در كاربرد دوم ، عقل قوه ای است كه می تواند دربارهٔ تمام حقایق، حتی امور ماورای تجربی ، پژوهش كند و حقایق كلی را مشاهده نماید. این عقل را در تقابل با كاربرد اول ،عقلی كلی یا عقل شهودی یا عقل غیر ابزاری می نامند. (۶)
● اصالت عقل در قرآن
قرآن همواره به دانایی،دانش‌اندوزی و خردورزی دعوت می‌كند از بشر نمی‌خواهد دستورها و آیین‌های آن را بپذیرد و به آنها گردن نهد بلكه كرنش و پذیرش را از انسان بر پایه دریافت عقلانی و ایمانی خواسته است. از همین روی ، درباره همه امور تكوین و تشریع به اندیشیدن وخردورزی فرا می‌خواند.
در قرآن ، واژه «علم» نزدیك به هفتصد و هشتاد بار ، مشتقات واژه «عقل(۷)» چهل و نه بار،واژه «تفكر» هیجده بار ،واژه «لبّ» شانزده بار،واژهٔ «تدبر»‌ چهاربار و واژهٔ «نهی» كه به معنای عقل است ، دوبار آمده است. (۸)
در قرآن كریم مشتقات فعلی ماده عقل، از قبیل«تعلقون»،«یعقلون»،«یعقل» بارها تكرار شده، اما خود واژهٔ عقل در این كتاب به كار نرفته است. علامه طباطبایی در این باره چنین می‌نویسید‌:
«گویا عقل ، به معنای امروزی آن ،از اسماء مستحدث بالغلبه است و به همین جهت در قرآن استعمال نشده و فقط افعال مأخوذ از آن ، مثل یعقلون ، استعمال گردیده است.(۱۰)(۹)
● عقل از دیدگاه امام علی(ع)
عالم وجود با همه مراتب لاهوتی ، جبروتی ، ملكوتی و ناسوتی‌اش ،به مصداق «فاینماتولّوافثّم وجه الله»(۱۱)،مظهر و مجلای پروردگار یكتا و به مصداق «ءان من شی‌ء الّا یسبّح بحمده…»(۱۲)،بلا استثنا در تسبیح و تحمید خدای متعال است.
اما در میان تمامی این موجودات امكانی ، كه هر كدام اسرار و رموزی خاص دارند و آیه‌ای از آیات الهی،محسوب می‌شوند ، انسان است كه در بارگاه الهی جایگاهی ممتاز یافته ، به مصداق «ولقد كرمنّا بنی آدم…»(۱۳) مكرّم به تكریم خدای متعال گردیده است. راستی چرا؟!
امام علی (ع)‌در عبارتی مختصر و مفید ، به این سئوال پاسخ گفته است:«العقل فضیله الانسان»(۱۴).بعلاوه می فرماید: «الانسان بعقله»(۱۵)، «اصل الانسان لبه»(۱۶)«كمال الانسان العقل»(۱۷)¬از این گذشته، در تبیین و معرفی شأن و منزلت این گوهر نفیس ملكوتی ، كه با دست تدبیرگر مبدأ بی‌همتای جهان در صدف جان موجودی ارجمند و شریف به نام انسان ، بنا نهاده شده ، دین را هم به عقل منسوب فرموده است:
«… دین، نتیجهٔ عقل است(۱۸)»، «هر كس عقل ندارد، دین ندارد(۱۹)»و«عقل،شرع درونی است (۲۰)» و… برخی از مفسرین قرآن ، ذیل شریفه ۷۰ سورهٔ اسراء ، عقل را سبب كرامت انسان دانسته‌اند. (۲۱)
●● وحی
● وحی در لغت
اصل وحی چنانكه راغب در مفردات می گوید اشاره سریع است خواه با كلام رمزی باشد، و یا صدای خالی از تركیبات كلامی ، و یا اشاره با اعضا (با چشم و دست و سر) و یا با نوشتن(۲۲) اما در فرهنگ دهخدا آمده : ‌آواز كه در مردم و غیر آنان باشد و یا هر چیز كه به دیگری القا كنی تا بداند چگونه است و سپس غلبه یافته است بر آنچه كه خداوند به پیغمبران خود القا شود و همچنین هر چه از كلام یا نوشته یا پیغام یا اشاره كه به دیگری القاء و تفهیم كنی وحی نامیده می شود و در اصطلاح شرع كلام خداوند است كه بر پیغمبر نازل می گردد. وحی بر دو قسم است وحی ظاهر ، وحی باطن . اما وحی ظاهر بر سه گونه است اول آنچه بر زبان فرشته رود و پیغمبر آن را شنود قرآن از این قبیل است.
دوم آنچه واضح گردد به اشارهٔ فرشته بدون آنكه بیان و كلام در میان باشد چنانچه پیغمبرفرمود،روح القدس نفث فی روعی و سوم الهام ، و تمام این اقسام به طور مطلق حجت است بر خلاف الهام اولیاء كه بر دیگران حجت نیست و وحی باطن آنچه به وسیلهٔ رأی و اجتهاد حاصل می‌گردد.
● وحی بر مبنای سخنان امام علی (ع)
جامع‌ترین سخن در این زمینه سخنی است كه از علی علیه السلام در پاسخ شخصی كه از مسألهٔ وحی سؤال نمود نقل شده ،امام آن را به هفت قسم تقسیم فرمود :
۱- وحی به معنی رسالت و نبوت (۲۳) ۲- الهام (۲۴) ۳- اشاره(۲۵) ۴- تقدیر(۲۶) ۵- به معنی امر(۲۷) ۶- دروغ پردازی(۲۸) ۷- خبر(۲۹)
اما از یك نظر از مجموع موارد استعمال وحی و مشتقات آن می توان نتیجه گرفت كه وحی از سوی پروردگار دوگونه است : «وحی تشریعی» و «وحی تكوینی» :«وحی تشریعی» همان است كه بر پیامبران فرستاده می‌شد، و رابطهٔ خاصی میان آنها و خدا بود كه فرمانهای الهی و حقایق را از این طریق دریافت می‌داشتند.
«وحی تكوینی» در حقیقت همان غرائز و استعدادها و شرائط و قوانین تكوینی خاصی است كه خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است. (۳۰)
۳- عقل و وحی
در بحثهای پیشین اصطلاح عقل و وحی را از زوایای مختلف ردیابی و پی‌گیری كردیم در این مبحث پرسش اصلی این نیست كه ایا عقل در قلمرو دین جایی دارد یا نه (واضح است كه پاسخ این پرسش مثبت است) بلكه پرسش این است كه عقل در قلمرو دین چه جایگاهی دارد؟همراهی وحی و عقل چگونه است ؟ رابطه‌ی عقل و ایمان چیست؟ حد جمع عقل وحی كجاست ؟ نیاز عقل به وحی چگونه است؟ ما در ادامهٔ این فصل پرسشها را مورد بحث قرار می دهیم؟
● جریانها معاصر دربارهٔ عقل و دین
در دوران معاصر ، سه جریان مهم درباره عقل و دین شكل گرفته است : عقل گرایی حداكثری ، ایمان گرایی و عقل گرایی انتقادی. این سه دیدگاه،از آن جا ناشی شده كه این پرسش مطرح گردیده : آیا عقل در مقام داوری و اعتبار دهی به اعتقادها و باورهای دینی ، جایگاهی دارد یا خیر؟
برابر دیدگاه عقل گرایی حداكثری (Strong Rationalism) برای آن كه نظام اعتقادی عقل پذیر باشد ، باید بتوان راستی و درستی آن را ثابت كرد. متألهانی كه بر این دیدگاهند ،می گویند تمام اعتقادها و باورهای دینی باید خرد پذیر باشد ؛ یعنی نخست آن كه در قالب دریافتها و مقوله‌های عقلی درآیند. و دو دیگر توجیه عقلی داشته باشند. برابر این دریافت و برداشت ، دین به شرطی پذیرفته است كه تمام زوایا و گسترهٔ آن به بعد عقلی تحویل‌پذیر باشد. دو پرسش در برابر این دیدگاه مطرح است: آیا می‌توان این دیدگاه را در عمل پیاده كرد؟
به بیان دیگر ، آیا در عمل امكان‌دارد دیدگاه باورمندان به عقلانیت حداكثری را اجرا كرد و راستی نظام اعتقادات دینی را چنان نمایاند كه به تمام در پیشگاه عقل پذیرفته شود؟گمان دیگر آن كه : آیا اینگونه پای بندی و تعهد عقلانی كه عقل‌گرایان حداكثری بر آن تأكید می ورزند ،از منظر ایمان دینی هم،خوش‌آیند است یا خیر.
● دومین دیدگاه ایمان گرایی (Fideism) نامیده میشود.ایمان گرایی دیدگاهی است كه نظام اعتقادی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمی‌داند و نقش عقل در اعتبار دادن به باورهای دینی را باور ندارد؛ چرا كه عقل را به ساحت اعتقادها و باورهای دینی راهی نیست از چشم انداز این دیدگاه،بنیانی‌ترین انگاره‌ها در خود نظام اعتقادی یافت می‌شود. ایمان دینی، بنیان زندگی شخص است. در این صورت، ارزیابی ایمان به وسیله معیارها و ترازهای عقلانی خطا خواهد بود،خطایی كه حاكی از نبود ایمان راستین است به همین دلیل ،گاهی می گویند : اگر ما كلام خداوند را با منطق یا علم مورد سنجش و داوری قرار دهیم ،در واقع علم و منطق را پرستیده‌ایم، نه خداوند را ! این دیدگاه، با تردیدها و دشواریها و پیچیدگی‌های جدی روبه روست. از جمله : برای كسی كه از پیش تعهد سپرده و ایمان، بنیان زندگی او شده مشكلی به نظر نمی‌رسد، ولی در مورد كسی كه در جست وجوی ایمان است و با چندین راه ایمان رو به روست چه می توان گفت؟ جز آن كه راهها را به دقت عقلانی وارسد و آن یك كه در نظرش پذیرفته آید ، همان را برگزیند؟ پس بی گمان بایسته است كه پاره ای روشهای خودپسندانه در اختیار باشد ، تا برمبنای آنها بتوان نظامهای اعتقادی رقیب را ارزیابی كرد و سنجید.دیگر آن كه : اگر بخواهد یك نظام اعتقادی در دید انسانهای خردمند و فرهیخته مهم جلوه كند و بدان توجه شود ، این نظام باید در آزمونهایی مانند : سازواری منطقی درونی ، سازواری با دیگر داده‌های فلسفی و علمی ،سازواری و برابری با واقع ، جامعیت و… قرار گیرد و بتوان آن نظام اعتقادی را با این ترازها آزمود و اعتبار عقلی بخشید. چه در غیر این‌صورت ،برای آنان پذیرفته و پرجلوه نخواهد بود. (۳۱)
● سومین دیدگاه ، عقل گرایی انتقادی (Critical Rationalism) است.
این دیدگاه كاستیها و زیاده‌روی و گزافه‌گویی دو دیدگاه پیشین را ندارد و نسبت عقل و دین را به درستی روشن می‌كند. در این برداشت و دریافت نظامهای اعتقادی را باید خردمندانه مورد نقد و ارزیابی قرار داد ، اگر چه ثابت كردن تمام آنها امكان‌پذیر نیست؛ زیرا پاره‌ای از باورهای دینی و پاره‌ای از ساحتهای دین فرا عقلی اند. ولی فراعقلی بودن آنها در نظر عقل ، پذیرفته است. عقل‌گرایی انتقادی به ما می‌گوید : نباید مدعی یقین عقلی بیش از آن كه به راستی برای ما دست یافتنی باشد، بشویم و با این حال وقتی می‌خواهیم دربارهٔ دین ، مهم ترین مسأله زندگی خود ، تصمیم بگیریم ، نباید از درنگ و خردورزی خودداری كنیم. بر خلاف هردو دیدگاه دیگر ،عقل‌گرایی انتقادی هرگز خودش را در دید حل كامل و تمام و همیشگی پرسشهای كلامی قرار نمی‌دهد و مدعی نمی‌شود كه بحث دربارهٔ راستی و اعتبار باورهای دینی‌اش به نتیجهٔ نهایی رسیده و جایی برای نقد و بررسی باقی نمانده است. بدین جهت، روش این دیدگاه به گونه‌ای به آزاداندیشی در عرصه گفت‌وگوهای كلامی می‌انجامد(۳۲) وچه بسا انسان را به‌وادی سفسطه ولاادری‌گری بكشاند.● نیاز به وحی و عقل
به باور متفكر شهید مطهری ، بین عقل و دین همیاری و دادوستد ژرف برقرار است. ایشان این دو را كامل كننده یكدیگر می‌داند كه در راستای هم قرار دارد(۳۳) عقل و برایندهای عقلی تا سقف معیّنی نیازهای انسان را پاسخ می‌دهد و دین ، پاسخگوی نیازهای فراعقلی بشر است. عقل و علوم ،زندگی طبیعی را سامان می‌دهند وجهان را با انسان سازگار می كنند. دین ، در جهت دهی و هدفمندی تلاشهای عقلی و عملی می كوشد. (۳۴)
● همراهی وحی و عقل
▪▪ دربارهٔ نسبت وحی وعقل انظار مختلفی وجود دارد كه به این صورت گروه بندی می‌شود:
▪گروه اول : ملحدانی هستند كه وحی را ره آورد وهم و پندار انسانها دانسته و برای آن اصالتی قائل نیستند تا آن را در قیاس با عقل قرار دهند این گروه در واقع منكر نسبت میان این دو هستند به دلیل آنكه این منكران هرچه را كه با چشم مسلح یا بی سلاح مشاهده نشود انكار می‌كنند.
▪گروه دوم : كسانی هستند كه ارزش معرفتی وحی و شناخت دینی را انكار نمی‌نمایند،لیكن عقل آلوده به هوس و هوای خود را میزان وحی دانسته و وحی را با آن می‌سنجند و هر چه را كه در ظرف فهم و ادارك عقل مشوب بود می‌پذیرند و هرچه را كه از فهم آن عاجز ماند انكار می‌نمایند.
▪گروه سوم : كسانی هستند كه در مقابل افراط گروه قبل راه تفریط را پیموده اند اینان تنها عقل را مفتاح شریعت می‌دانند، بر اساس این نظر انسان به وسیلهٔ‌ عقل به وجود خداوند و نیاز انسان به هدایت الهی و همچنین نیاز به معجزه برای تشخیص نبی از مبتنی و بالاخره به وجود پیامبر پی می‌برد لیكن بعد از شناخت نبی همهٔ مبادی و مبانی عقلی را به كناری نهاده و به آنچه از نبی یا وصی او رسیده است بسنده می‌نماید.
▪گروه چهارم : اولاً عقل را نسبت به برخی از معارف معیار و ثانیاً نسبت به بعضی دیگر مصباح و ثالثاً در بعضی موارد مفتاح شریعت می دانند.
معیار و میزان بودن عقل(۳۵) به این معناست كه،وحی، كلامی مخالف آن ندارد تا سخن از سنجش آن با عقل بر آید ، زیرا انسان با استعانت از این قواعد و اصول ضرورت شریعت و وحی را اثبات می نماید، لذا شریعت و وحی هرگز نمی توانند مخالفت با آن اصولی داشته باشند كه اصل تحقق آنها مرهون آن اصول می‌باشد.
اما مصباح و چراغ بودن عقل به آن معناست كه حضور عقل در دامن شریعت همانند وجود چراغی است، كه آدمی را به جریان جاودان رسالت و چشمهٔ جوشان شریعت هدایت می كند.
دررابطه با مفتاح بودن عقل به این نكته باید اشاره كرد كه پس از آنكه عقل به عنوان مصباح وظیفهٔ خود را در شناخت قوانین و مقررات انجام داد و احكام شریعت را در افق هستی خود به صورت مفاهیم كلی، مجرد و ثابت اظهار كرد ، از آن پس حق دخالت و ورود در محدودهٔ شرع را ندرد.
پاسخی كه پیامبران در رابطه با گروه اول داده‌اند این است كه اولاً دایرهٔ هستی منحصر به امور محسوس و مادی نبوده بلكه غیب را نیز شامل می شود ثانیاً راه شناخت منحصر به حس نبوده بلكه طریقهٔ عقلی و اثبات یا ابطال حقایق غیبی را در بر می‌گیرد.
اما بطلان نظر دوم این است كه از دیدگاه قرآن وحی انبیا نه تنها مخالف با عقل نیست بلكه میزانی معصوم برای توزین و تشخیص صحت و سقم خواسته و فهم همگان است. (۳۶)
● نیاز عقل به وحی
خداوند هدایت عالی‌تر و شریفتر از هدایت حس و غریزه به انسان بخشیده و آن عقل است كه خطای حواس و مشاعر راتصحیح می كند و موجبات و اسباب آن را كشف می‌نماید در رابطه با هدایت وحی هنگامیكه حواس و مشاعر در لغزشگاههای خطا واقع شدند و پیرخرد فرمانبر هوسها و بردهٔ شهوات گردید عمل عقل جز چاره‌ورزی در راه این هوسها و شهوات نخواهد بود با این حال چگونه آدمی خواهد توانست به سعادت برسد، در چنین شرایطی نیاز شدید و مبرم بشر به دین محسوس و معلوم می‌گردد و تنها دین‌است كه در تراكم ظلمات شهوات می‌تواند حدود و حقوق افراد را مشخص و معین سازد. (۳۷)
● رهیافت عقل گرایانه به دین ، در مغرب زمین
عقل گرایی (Rationalism)، در شكل نوین خود ، در اروپای قرن هفدهم و با تأملات رنه دكارت (۱۵۹۶-۱۶۵۰)،فیلسوف وریاضیدان نامدار فرانسوی ، آغازشد و با آثار فیلسوفانی همچون باروخ اسپینوزا ولایب نیتس تدام یافت. ایمانوئل كانت به نقادی عقل نظری پرداخت و بدین نتیجه رسید كه عقل نظری ازاثبات وجود خداوند ناتوان است. وی سپس كوشید بنیان‌های معرفتی اعتقاد به وجود خدا را برپایهٔ اخلاق و عقل عملی استوار سازد …
رهیافت عقل گرایانه به دین ، به ویژه در مغرب زمین ودر حوزهٔ مسیحیت ، به تدریج بدانجا انجامید كه الهیات وحیانی (الهیات مبتنی بر متون مقدس) اعتبار خود را از دست داد و رقیب به ظاهر بی بدیل آن ، یعنی الهیات عقلانی تقویت شد. امروزه بسیاری از فیلسوفان و متكلمان غربی بر این باورند كه آموزه‌های دینی، از جمله اصل وجود خداوند، به روش عقلی قابل اثبات نیست و از این رو می‌كوشند تادست‌كم نشان‌دهند كه پذیرش این آموزه‌ها،كاری نا‌معقول نیست. (۳۸)
● حد جمع عقل و وحی
اما دربارهٔ میزان حجیت عقل و وحی و حد هر یك از آن به اختصار می توان گفت ،این مسأله از مباحث دامنه‌داری است كه بین اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان از قدیم الایام، رایج بوده برخی به انكار غیب (وحی) پرداخته و برخی به نفی تجربه و علوم عقلی سخن رانده‌اند ، در جهان اسلام این مسأله محركه الاراء بوده گروهی تمام تلاش خود را معطوف به اثبات مسأله از طریق سمع و نقل كرده‌اند و برخی بین موضوعات تفكیك قائل شده‌اند. به نحوی كه شناخت حقایق عالم و اثبات اصول دین و دفع شبهات را تنها با دلیل و برهان و تطبیق آنها با قواعد عقلیه ممكن می‌دانند.
گروهی بر این باورند كه مهمترین دلیل اختلاف در روش های فكری ومنابع شناخت حقایق دینی در بكارگیری از علوم عقلی و نقلی، برگشت به نوع نگاه اشخاص و فرقه‌ها به شیوه‌های كسب آگاهی چون سمع عقل و دل و ترجیح هركدام بر دیگری است. اگرچه هیچ یك از فرقه‌های اسلامی در ضرورت بكارگیری استدلال عقلی و توجه به عقل بعلاوه استفاده از سمع و ظواهر دینی فی‌الجمله تردیدی ندارند و نه سمع و نه عقل مورد انكار و نفی كلی هیچ‌كس نیست ، اما در ترجیح هركدام بر دیدگاه دیگری ،نظر یكسانی وجود ندارد ، برخی همچون اهل حدیث ،ظاهریه جانب سمع منقول و ظواهر دینی را ترجیح می‌دهند و از تأویل و استدلال عقل و رأی و اندیشه تا آنجا كه ممكن است گریزانند حتی برخی حروف و الفاظ قرآن را قدیم می‌دانسته‌اند ، برخی دیگر نظیر معتزله اگرچه ظواهر شرعی و استفاده از دلایل نقلی را نفی نكردند ، و این دیدگاه را مطرح كردند كه نباید در امور نامحسوس به كتاب و سنت مراجعه كرد ، بلكه باید به وسیلهٔ عقل و قیاس به آن دست یافت.
«كلام در اینكه عقل از سمع منفك نمی‌شود و تكلیف جز با رسولان صحیح نیست: امامیه بر این امر اتفاق دارند كه عقل در دانش خود و نتایج آن به سمع نیازمند است، و (عقل) از سمعی ، كه غافل را بر كیفیت استدلال راهنمایی می كند، جدایی ناپذیراست، و اینكه در آغاز تكلیف و نخستین پیدایش آن در جهان به پیامبر نیاز است.اصحاب حدیث در این مورد با ایشان موافقند،ولی معتزله و خوارج و زیدیه را اعتقاد خلاف این است و چنان می‌پندارند كه عقلها مستقل از سمع و توقیف عمل می‌كنند چیزی كه هست ، معتزلیان بغداد بویژه ،به وجوب پیامبر در آغاز تكلیف معتقدند و تنها در علت آن با امامیه اختلاف دارند.» (۳۹)
امامیه اتفاق دارند بر اینكه عقل در دانش و نتایجش به سمع احتیاج دارد نیازعقل به وحی فی‌الجمله مورد اتفاق امامیه است و نفی‌كنندهٔ چنین نیازی نفی‌كنندهٔ نیاز به بعثت و وحی است طبق نظر شیخ مفید معنای این سخن لزوماً این نیست كه عقل در هر ادراك و حكمی محتاج به وحی است، كه در این صورت انكار مطلق ادراكات و احكام عقلی كرده باشیم. معنای صحیح عبارت این است كه عقل در راه بردن انسان در جمیع جوانب كافی نیست و این‌گونه نیست كه در جمیع مسائل ، حتی در جزئیات عملی و فروغ فقهی ، می تواند عهده‌دار راهنمایی انسان باشد. اگر احتیاج عقل را به شكل موجبه جزئیه نیز قائل باشیم، باز قضیه مهملهٔ مورد بحث صحیح است… (۴۰)
دو شاگرد مفید ، سیّد مرتضی و شیخ طوسی ، در بحث وجه حسن بعثت ،ضمن اقامهٔ برهان،واجبات عقلی را نفی نمی كنند(۴۱) (۴۲) محقق طوسی درموضعی از تجرید الاعتقاد،«معاضدت عقل در آنچه بر آن دلالت می‌كند و استفاده حكم در آنچه بر آن دلالت نمی كند» را ازجملهٔ فواید بعثت ذكر می كند. (۴۳) و علامه حلی در توضیح عبارت یاد شده می‌نگارد : «از جمله فواید بعثت این است كه عقل را بر احكامی كه دلالت می‌كند تأكید كند، مانند وحدت صانع و غیر آن ، و در احكامی كه عقل بر آنها دلالت ندارد ، مانند شرایع و غیر آن از مسائل اصول، حكمش از بعثت استفاده شود.(۴۴)»
جمله دیگر اینكه‌(عقل از سمعی كه غافل را بر كیفیت استدلال راهنمایی می‌كند جدایی ناپذیر است) مراد این است كه سمع منبه عقل است. وحی، انسان را از غفلت بدر آورده و او را بر آنچه عقل سلیم كه رسول باطنی خداوند است بدان می‌خواند،راهنمایی می‌كند. عقلی كه چه بسا غشاوه ای غفلت ، تعصب و شهوت آن را پوشانیده باشد به بیان دیگر، اگرچه بسیاری از مسائل نظری و بخشی از مسائل عملی قابل درك است، امابیشتر مردم بواسطهٔ غرق شدن در دنیا و ظواهر فریبنده آن و تسلیم راهزن عقل شدن توان ادراك صحیح را از دست می‌دهند.پیامبران با بیدار كردن وجدان خفته انسانها و زنگار زدایی از فطرات پاكشان آنها را به صراط مستقیم هدایت می‌كنند. كه عقل سلیم بدان می‌خواند. (۴۵)
یعنی پس خدای تعالی پیامبران خود را در بین آنان برانگیخت و ایشان را پی‌در‌پی فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را ، كه جبلی آنان بود، بطلبند و به نعمت فراموش شده یادآوریشان كنند و از راه تبلیغ باایشان گفت و گو نمایند، و عقلهای پنهان شده را بیرون آورند. (۴۶)
بنابراین عقل در تمام موارد اهمیت خود را حفظ نموده است لذا قرآن كریم در تعلیمات خود برای رسیدن و درك نمودن مقاصد دینی و معارف اسلامی ،سه راه در دسترس پیروان خود قرار داده به ایشان نشان می‌دهد كه ظواهر دینی و حجت عقلی و درك معنوی از راه اخلاص و بندگی است …
قرآن كریم در آیات بسیاری به سوی حجت عقلی رهبری می كند و مردم را به تفكر و تعقل و تدبردر آیات آفاق وانفس، دعوت می فرماید و خود نیز در موارد احقاق حقایق به استدلال عقلی آزاد می پردازد…
قرآن كریم برای درك معارف دینی ،سه راه نشان داده است، كه این سه طریق از جهتی با هم متفاوت است.
▪اولاً : ظواهر دینی چون بیاناتی هستند لفظی و به ساده ترین زبانی القا شده اند، در دسترس مردم قرار دارند و هركس به اندازهٔ‌ ظرفیت فهم خود از آنها بهرمند می‌شود.
▪ثانیاً : طریق ظواهر دینی راهی است كه با پیمودن آن می‌توان به اصول و فروع معارف اسلامی پی برده و موارد اعتقادی عملی دعوت را به دست آورد به‌خلاف دو طریق دیگر؛ زیرا اگرچه از راه عقل می‌توان مسائل اعتقادی و اخلاقی و كلیات مسائل عملی (فروع دین) را بدست آورد ولی جزئیات احكام نظر به اینكه مصالح خصوصی آنها در دسترس عقل قرار ندارند از شعاع عمل آن خارجند و همچنین راه تهذیب نفس چون نتیجهٔ آن انكشاف حقایق می‌باشد و آن عملی است خدادادی نمی توان نسبت به نتیجه آن و حقایقی كه با این موهبت خدایی مكشوف و مشهود می شوند ، را اندازه‌ای گرفت.(۴۷)
قرآن كریم تفكر عقلی راامضاء نموده و آن را جزءتفكر مذهبی قرار داده است البته به عكس هم، تفكر عقلی نیز پس از آنكه حقانیت و نبوت پیغمبر اكرم(ص) تصدیق نموده است، ظواهر قرآن را كه وحی آسمانی است و بیانات پیغمبر‌اكرم(ص) و اهل بیت گرامش‌(ع) را در صف حجتهای عقلی قرار داده است. (۴۸)
●● نتیجه گیری :
از مجموع نظرات مطرح ، اینگونه نتیجه گیری می شود: كه گرچه راه عقل و وحی دو طریق است لكن هیچگونه منافاتی با یكدیگر ندارند و تنها به واسطهٔ آنكه ابزار عقل محدود است و درك آن، از برخی امورقاصر است ،وحی به كمك او آمده و به تبیین برخی امور می‌پردازد.
از طرف دیگر می‌توان اینطور استنباط كرد كه عقل و وحی هرگز با هم تعارض نمی‌كند ، چراكه هر دو رسول یك خدا هستند: یكی رسول باطن و دیگری رسول ظاهر و قلمرو هر دومشخص است، علاوه بر این قرآن كریم یكی از راههایی را كه برای درك نمودن مقاصد دینی و معارف اسلامی در دسترس پیروان خود قرار داده حجت عقلی است. پس قرآن كریم تفكر عقلی راامضا كرده است و آن را جزء تفكرمذهبی قرار داده است.
پی‌نوشتها
۱- عقلت البعیر عقلاً : شددت یده بالعقال (الخلیل بن احمد الفراهیدی،كتاب العین، تحقیق مهدی المخزومی و ابراهیم السّامرایی، الطبعه الاولی ،انتشارات اسوه، قم ،۱۴۱۴ هـ .ق،ص ۱۲۵۳.
۲- رجل عاقل : مأخوذ من عقلت البعیر، اذا جمعت قوائمه (ابن منظور ، لسان العرب، ج۹، الطبعه الاولی، بیروت ، دار احیاء التراث العربی ، ۱۴۱۶ هـ .ق ص ۳۲۶).
۳- عقل البعیر یعقله عقلاً … ثنی وظیفه مع ذراعه وشدهما جمیعا فی وسط الذراع و كذلك الناقه، و ذلك الحبل هو العقال… و العقال : الرباط الذی یعقل به (همان ،ج ۹ ،ص ۳۲۷).
۴- عبدالله جوادی آملی،مراحل اخلاق در قرآن ،چاپ اول مركز نشر اسراء ،قم، ۱۳۷۷، ص ۷۰.
۵- اصل العقل الامساك و الاستمساك (الراغب الاصفهانی،مفردات الفاظ القرآن ، تحقیق صفوان عدنان داوودی ، الطبعه الاولی.دار القلم، دمشق ، ۱۴۱۶ هـ.ق، ص ۵۷۸).
۶- محمد سعیدی مهر و امیر دیوانی ،معارف اسلامی (۱) ، چاپ بیست و یكم ، چاپخانه شریعت ، قم، ۱۳۸۰،ص۱۵ .
۷- مثلاً : كذلك یبین الله لكم آیاته لعلكم تعقلون (بقره. ۲۴۲).
۸- عباس مخلصی «عقلانیت دین در قراءت شهید مطهری» ،حوزه ،محمد جعفری گیلانی، سال هفدهم، شمارهٔاول (فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۹) ص۵۹.
۹- سید محمد حسین الطباطبایی،المیزان فی تفسیر القرآن ،ج۲ ، ص ۴۰۰.
۱۰- ر.ك. رساله دكترای دكتر سعید بهشتی زیر نظر دكتر علی شریعتمداری، ازدانشگاه تربیت مدرس دانشكده علوم انسانی به نام تربیت عقلانی بر مبنای سخنان امام علی (ع) ، ص ص ۴۹-۵۰و۶۴.
۱۱- بقره ،۱۱۵.
۱۲- اسراء، ۴۴.
۱۳- اسراء، ۷۰.
۱۴- سید حسن شیخ الاسلامی ،گفتار امیرالمؤمنین علی (ع) ؛ ترجمه غررالحكم، چاپ سوم، انتشارات انصاریان ،قم ، ۱۳۷۷ ،ص ۹۵۴.
۱۵- همان ، ص ۱۳۷.
۱۶- محمد باقر المجلسی ،بحار الانوار،ج ۱، الطبعه الاولی ، دار الكتب الاسلامیه، تهران، ص ۸۲.
۱۷- سید حسین شیخ الاسلامی ، پیشین ،ص ۹۶۶.
۱۸- الادب والدین نتیجه العقل (سید اصغر ناظم زاه قمی ، جلوه‌‌های حكمت ، چاپ دوم،مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، قم ۱۳۷۵ ،ص ۴۱۲
۱۹- لادین لمن لا عقل له (سید حسین شیخ الاسلامی ،پیشین،ص ۹۷۰)
۲۰- العقل شرع من داخل … (الشیخ فخرالدین الطریحی ، مجمع البحرین ، ج۳،الطبعه الثانیه، مكتب الثقافه الاسلامیه ،تهران ،۱۴۰۸ هـ .ق ،ص ۲۲۴)
۲۱- السید محمد حسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القران ، ج ۱۳ ، الطبعه الاولی، موسسه الاعلمی للمطبوعات ،بیروت ، ۱۴۱۷،هـ .ق ، ص۱۵۳)
۲۲- ناصر مكارم شیرازی و دیگران ، تفسیر نمونه ، ج ۲۰ ، چاپخانه مدرسه امام امیرالمومنین قم ۱۳۷۵،ص ۴۸۹
۲۳- انا اوحینا الیك كما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبورا. نساء ۱۶۳.(همان ، ص ۴۸۹)
۲۴- و اوحی ربك الی النحل ، نحل. ۶۸ (همان ،ص ۴۸۹)
۲۵- فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بكره و عشیا. مریم . ۱۱(همان ، ص ۴۹۰)
۲۶- و اوحی فی كل سماء امرها. فصلت .۱۲(همان ،ص ۴۹۰)
۲۷- و اذا اوحیت الی‌الحوار یین ان آمنوا بی و برسولی . مائده. ۱۱۱(همان،ص۴۹۰).
۲۸- و كذالك جعلنا لكل نبی عدواً شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا. انعام. ۱۱۲(همان ، ص۴۹۰).
۲۹- و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات. انبیاء ، ۷۳ (همان ، ص۴۹۰).
۳۰- همان ، ص ۴۹۱.
۳۱- عباس مخلصی «عقلانیت دین در قراءت شهید مطهری»،حوزه ،محمد جعفری گیلانی ، سال هفدهم ، شمارهٔ اول (فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۹) ،ص ۵۶-۵۷.
۳۲- مایكل پترسون … (و دیگران) ؛ مترجمین : احمد نراقی ، ابراهیم سلطانی ، عقل و اعتقاد دینی درآمدی بر فلسفهٔ دین ، چاپ سوم ،تهران (طرح نو) ۱۳۷۹ ،ص۸۶.
۳۳- «مجموعه آثار شهید مطهری » ،ج ۴ ، صدرا ، ص ۳۶۵.
۳۴- «الانسان و ایمان» ، استاد شهید مطهری ،صدرا ، ص ۱۸-۲۸.
۳۵- امام علی (ع) در مورد این نقش وحی می فرماید «… ویثیروالهم دفائن العقول» نهج البلاغه ، خطبهٔ ۱.
۳۶- آیت الله جوادی آملی ، شریعت در آیینه معرفت ، مركز نشر فرهنگی رجا، چاپ دوم، ۱۳۷۳،صص ۱۸۶-۱۹۴.
۳۷- محمد تقی شریعتی مزینانی ، وحی و نبوت در پرتو قرآن ، انتشارات حسینیه ارشاد ، صص ۱۴۴-۱۴۶.
۳۸- برای توضیح بنگریدبه : مایكل پترسون و دیگران،همان كتاب ، فصل سوم و هفتم.
۳۹- شیخ الاسلام زنجانی، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات ، تصحیح و تعلیق واعظ چرندابی،تبریز، ۱۳۷۱،ص۵۰-۵۱.
۴۰- محسن كدیور،دفتر عقل ، چاپ اول ، انتشارات اطلاعات ،تهران ،۱۳۷۷،ص ۲۷
۴۱- سید احمد حسینی ، الذخیره فی علم الكلام ، سید مرتضی ، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۱،ص۳۲۳.
۴۲- تمهید الاصول فی علم الكلام ، شیخ طوسی ، تصحیح عبدالمحسن مشكوه الدینی ، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۲، ص ۳۱۲.
۴۳- تجرید الاعتقاد ،محقق نصیر الدین طوسی ، تحقیق محمد جواد حسین جلالی، مكتب الاعلام الاسلامی، قم ،۱۴۰۷ ،ص ۲۱۱.
۴۴- كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ، علاّمهٔ الحلی ،تصحیح و تعلیق استاد حسن زاده آملی ،مؤسسه النشر الاسلامی ،قم ، ۱۴۰۷ ،ص ۳۴۶
۴۵- نهج البلاغه ،خطبهٔ اول ،چاپ فیض الاسلام ، ص ۳۳ و ۳۴.
۴۶- سید محمد حسبن طباطبایی ، شیه در اسلام ، انتشارات اسلامی حوزهٔ علمیه قم، ۱۳۷۸ ،ص ۲۸.
۴۷- همان ، ص ۷۸.
۴۸- همان ،ص ۱۰۰.
منبع : كتاب مجموعه مقالات نخستین كنگره بین المللی - دانشگاه آزاد اسلامی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید