پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

راز انکار رحلت پیامبر(ص)


راز انکار رحلت پیامبر(ص)
رسول اكرم(ص)در آخرین سفرحج(در عرفه)، در مكه، در غدیرخم، درمدینه قبل از بیماری و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمن‏سخنرانی عمومی، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت‏خود خبرداد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا(ص)را آگاه ساخته بود كه‏پیامبرهم در نیاز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بیماری وپیری مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد.
در حجه‏الوداع در هنگام رمی‏جمرات فرمود: مناسك خود را از من‏فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگردر این جایگاه نخواهید دید.
هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیك است‏فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
عبدالله بن مسعود گوید:
پیامبراكرم(ص)یك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه‏نمود... عرض كردیم: ای رسول خدا! رحلت‏شما در چه موقع خواهدبود؟ فرمود: فراق نزدیك شده و بازگشت‏به سوی خداوند است.
زمانی نیز فرمود: نزدیك است فراخوانده شوم و دعوت حق رااجابت نمایم و من دو چیزگران در میان شما می‏گذارم و می‏روم: كتاب خدا و عترتم، اهل‏بیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبرداد كه این دو هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن‏وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.
روزی به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین‏و نگرانند. پیامبر در حالی كه به فضل بن عباس و علی بن‏ابی‏طالب(ع)تكیه داده بود به سوی مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده‏اند شما از مرگ‏پیامبر خود درهراس هستید. آیا پیش از من، پیامبری بوده است كه‏جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم‏پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... .
در فرصتی دیگر مردم را به رعایت‏حقوق انصار سفارش و در خطاب‏به انصار فرمود: ای گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیك است، من دعوت شده ودعوت را پذیرفته‏ام... بدانید دو چیز است كه از نظر من بین آن‏دو هیچ تفاوتی نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویی بین آن دو فرقی نمی‏گذارم. هركس یكی را ترك كند مثل این‏است كه آن دیگری راهم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانی واهل‏بیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل‏بیت من رعایت كنیدو...
(نیز فرمودآیا شما را به چیزی راهنمایی نكنم كه اگر بدان‏چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلی، ای رسول‏خدا. فرمود: آن(چیز)علی است. با دوستی من دوستش بدارید و به‏احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آنچه گفتم‏جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هیثمی گوید: پیامبر اكرم(ص)در بیماری خود كه به‏رحلتش انجامید، فرمود:
مرگ من به همین زودی فرا می‏رسد و من سخن خود را به شمارساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من كتاب‏پروردگارم و اهل‏بیت‏خود را در میان شما می‏گذارم و می‏روم.(سپس‏دست علی را گرفت و بالا برد و فرموداین شخص علی بن ابی‏طالب‏است كه همراه با قرآن است و قرآن با علی است و از یكدیگر جدانشوند تا روز قیامت كه با من ملاقات نمایند.
در روز دوشنبه آخرین روز از زندگی رسول اكرم(ص)آن بزرگوار درمسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: ای مردم! آتش فتنه‏ها شعله‏ورگردیده و فتنه‏ها همچون پاره‏های امواج تاریك شب روی آورده است.
رسول خدا(ص)در حالی جان سپرد كه سر در دامن علی‏بن‏ابی‏طالب(ع)داشت.علی(ع) شیون كنان، رحلت پیامبر(ص) را به‏اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبكر به محل سكونت‏خود در«سنح‏» رفته بود و عایشه به دنبال وی فرستاد تا بی‏درنگ به‏شهرآید.
● انكار رحلت رسول خدا(ص)
چون خبر وفات پیامبر(ص)زمزمه شد، عمر به نهیب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضی از منافقانند كه می‏پندارند پیامبرمرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است‏بلكه‏به سوی پروردگار خود رفته، به همان گونه كه موسی به سوی‏پروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس ازاین كه گفته شد او مرده است‏به نزد ایشان بازگشت. به خداسوگند، رسول خدا باز می‏گردد و دست و پای كسانی را كه گمان‏برده‏اند او مرده است، قطع خواهد كرد.
او بی‏وقفه مردم را بیم می‏داد و در هراس و تردید می‏گذارد و آن‏كلمات را به قدری تكرار كرد كه دهانش كف نمود. می‏گفت: هركس‏بگوید او مرده است‏با این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم كرد. خداوند تا وعده‏هایش را به دست او عملی نسازد، وی را نزد خودنمی‏برد.
در آن هنگامه از خانواده حضرت كسی تردید در رحلت رسول‏گرامی(ص)نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد كه كسی با عمرسخن گفته و به او توجهی كرده باشد. جز این كه برخی چون‏آشوب‏آفرینی عمر را دیدند، گفتند: او چه می‏گوید!! از وی بپرسیدمگر رسول خدا(ص)در این باره به تو چیزی فرموده كه این گونه‏سراسیمه و آشفته سخن می‏گویی! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.
موضوع رحلت‏برای خاندان پیامبر و مردم چنان قطعی و بدیهی بودكه ابن ام مكتوم نابینا نیز كه جسد مطهر رسول خدا(ص)را نمی‏دیدهمانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه می‏گویی؟! مگرقرآن نیست كه می‏فرمایدو ما محمد الا رسول قد خلت من قبله‏الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم و من ینقلب علی‏عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاكرین
محمد جز فرستاده‏ای كه پیش از او هم پیامبرانی(آمده و)گذشتند،نیست. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود از عقیده خود(به شیوه‏جاهلیت)برمی‏گردید! هركس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانی‏به خدا نمی‏رساند و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش می‏دهد.
عباس می‏افزود: تردید نیست كه رسول خدا(ص)مرده است. بیایید اورا دفن كنیم. (با فرض قطعی كه وی مرده است.)آیا خداوند شما رایك بار طعم مرگ می‏چشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آن‏است كه دوبار بمیرد. بیایید او را دفن كنیم. اگر راست‏باشد كه‏او نمرده بر خداوند دشوار نیست كه خاك را از روی او به یك سوزند و... .
با این حال، عمر بدون كمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظرخود پافشاری می‏كرد تا آن كه چند ساعتی بعد ابوبكر از محل سكونت‏خود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر(ص)دوخت، همان‏آیه را كه پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوت‏فراخواند و او نیز ساكت‏بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه راپیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!
● انگیزه انكار رحلت
محققان و مورخان اهل تسنن برپایه اعتراف عمر انگیزه او رازمینه‏سازی برای رسیدن ابوبكر به مدینه یاد كرده‏اند.
ابن ابی‏الحدید می‏نویسد: عمر با این اقدام می‏خواست فرصتی برای‏رسیدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زیرا او در فردای‏«سقیفه‏» قبل از سخنرانی ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهی ازاظهارات روز گذشته درانكار وفات پیامبر(ص)، گفت: وقتی فهمیدم‏رسول خدا(ص)از دنیا رفته است، ترسیدم برسر زمامداری، جنجال وآشوب به پا شودو انصار و دیگران، زمامداری را به دست گیرند یااز اسلام برگردند. در حقیقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دین‏و دولت‏بود.(! )تاابوبكر برسد... چنین دروغ مصلحت‏آمیز در هرآیینی مشروع می‏باشد.
او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدی به شك انداخت و آن‏ها رااز فكر در مورد اوضاع بعد از پیغمبر(ص)و حوادثی كه انتظار وقوع‏آن می‏رود، غافل نمود.
عمر هر چند برای اندیشیدن و چاره جویی به منظور توفیق درتصمیم خود فرصت نداشت، طرح وی جوانب فراوانی را در برداشت:
- طرح او برای مردم دوستدار پیامبر امیدوار كننده بود. آن‏ها آرزو می‏كردند این سخن راست درآید و رهبر خود را بدین زودی‏از دست ندهند.
- آن طرح با خود شاهدی از قرآن داشت و نوید می‏داد كه‏محمدخاتم(ص)نیز چون موسی به ملاقات خدا شتافته و به‏زودی بازمی‏گردد.
- برپایه آن ادعا چون پیامبر زنده است نیازی به كوشش برای‏تعیین جانشین او نیست.
- فرد معتقد به مرگ پیامبر، منافق است و اقدام به بیعت‏باجانشین او علامت نفاق و تلاش برای ایجاد اختلاف میان مسلمانان‏است.
- با آن كه به مرگ پیامبر اعتقاد یابد و با كسی به عنوان‏جانشین پیامبر بیعت كند باید دست و پایش را قطع كرد.
- این كه عمر تا پیش از ورود ابوبكر به سخن هیچ كس توجه‏نكرد و چون ابوبكر رسید و جمله‏ای می‏گوید و عمر آرام می‏گیرد; زیركانه نقش ابوبكر را بزرگ می‏نمایاند. این واقعه حتی اگر صحنه‏سازی از پیش طراحی شده نبود، تا همین جا می‏توانست مردم را به‏نقش ابوبكر در رهبری جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه‏سازد.
بسی جای تعجب و تاسف است كه برخی نویسندگان غیر شیعه، گاه‏در دفاع و توجیه واكنش عمر می‏نویسند: این رفتار عمر از شدت‏علاقه‏اش به پیامبر و به موجب دهشت‏زدگی او از رحلت‏حضرت بود! حال‏آنكه عمر خود در فردای آن روز در حضور مردم در مسجد پیرامون‏رفتار دیروزش مطالبی گفته است كه هیچ این توجیه و جانبداری راتایید نمی‏كند.
ابن ابی‏الحدید عذرخواهی عمر را چنین نقل كرده است: وقتی‏فهمیدم رسول خدا(ص) از دنیا رفته است، ترسیدم برسرزمامداری،جنجال و آشوبی به پا شود و انصار و دیگران، زمامداری را به دست‏گیرند یا از اسلام بازگردند.
افزون براین، باید پرسید:
- اگر رفتار او از دهشت وی از مرگ پیامبر(ص)بود، می‏بایست‏پس از اعلام قطعی ابوبكر، بردهشت وی افزوده می‏شد نه این كه آرام‏گیرد و بر زمین نشیند!
- پس از اطلاع چرا در مراسم عزاداری و تغسیل و تشییع پیامبرشركت نجست و بی‏درنگ به سقیفه شتافت؟
- چرا جز او چنین هراسان و دهشت زده نشد؟ آیا اندوه وی ازدختر گرامی پیامبر بیشتر بود؟ چرا ابوبكر كه خشونت و قساوت قلب‏او را نداشت دچار چنین حالی نشد؟
- آیا آن رفتار نیز از علاقه به پیامبر بود كه درحال حیات‏حضرت به وی نسبت هذیان و بیهوده‏گویی داد و به دیگران نیز نهیب‏زد كه گوش به حرف او ندهید، درك و حواس درستی ندارد كه چه‏می‏گوید؟!
- چرا شبهه وفات نكردن پیامبر تنها برای عمربن خطاب پیش‏آمد؟ او از كجا و به كدام آیه و روایت چنین حدس زد كه رسول‏خدا(ص)نمرده است و چون موسی به میقات رفته و به زودی بازمی‏گردد و دست و پا قطع می‏كند؟!
- هنگامی كه اسامه برای تاخیر درحركت‏سپاه خود عذر می‏آوردكه نخواستم از مسافران حال تو را جویا شوم، خوب بود عمر می‏گفت: این بیتابی چرا؟! خداوند برشما منت نهاده است كه تا وعده‏هایش‏محقق نشود، پیامبر(ص)از دنیا نخواهد رفت. این كه عمر خود عذرمی‏آورد كه در این روزهای حساس نباید پیامبر را بدین حال تنهاگذاشت دلیل آن است كه آن‏ها همه می‏دانستند كه به زودی رسول‏خدا(ص)رحلت‏خواهد كرد.
۷- چرا او پیش از تحقیق و اطمینان، این گونه جنجال‏برانگیخت؟
- چه حكمت داشت كه تنها با تایید ابوبكر آرام گرفت نه باسخن دیگران؟ «آیاتی كه ابوبكر خواند، نباید سبب شود كه اوتغییر عقیده دهد، زیرا مفاد آیات جز این نیست كه پیامبر(ص)نیزبه سان مردم می‏میرد، در صورتی كه خلیفه منكر امكان مرگ او نبودبلكه می‏گفت: هنوز وقت مرگ وی فرا نرسیده است، زیرا هنوزكارهایی ناتمام مانده و رسالتهایی انجام نگرفته است.»
به اعتراف ابن‏ابی‏الحدید آن جنجال همه بهانه اتلاف وقت‏برای‏رسیدن ابوبكر بود و جز این، علتی نداشت.
صاحب اثر : یوسف بوشهری
منبع : وبلاگ کربلای ایران
منبع : سایت پیامبر اعظم