پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مطالعات خاورمیانه و دشمنانش


مطالعات خاورمیانه و دشمنانش
این روزها تناقضی عمیق مطالعات خاورمیانه در ایالات متحده را در خود فرو برده است. از یک طرف همه متوجه نیاز خطیر برای دانش کارشناسی و درک عمیق‌تر از خاورمیانه و جهان اسلام هستند چرا که ایالات متحده بعضی از خطیرترین و مهم‌ترین چالش‌های خود را در این منطقه پردردسر پیش رو دارد. در برخورد با مشکلات افراط‌گرایی مذهبی، حقوق بشر یا اصلاحات سیاسی و دموکراتیزاسیون؛ جنگ علیه تروریسم بین‌المللی یا جلوگیری از تسلیحات هسته‌ای؛ تامین دسترسی قابل اتکا به منابع عظیم انرژی منطقه؛ کنار آمدن با عواقب جنگی نافرجام در عراق؛ یا یاری رساندن به فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها برای دستیابی به صلحی عادلانه و پایدار و.... در تمام این موارد به نظر می‌رسد خاورمیانه قرار است در سال‌های آتی در مرکز صحنه سیاست خارجی آمریکا باقی بماند.
اما به‌رغم این مسائل فوری و ضروری سیاسی و در زمانی که روابط آمریکا با جهان اسلام مملو از سوءتفاهم، بی‌اعتمادی و خصومت است، رشته مطالعاتی خاورمیانه و سازمان آکادمیک اصلی حاضر در ایالات متحده و کانادا (سازمان مطالعات خاورمیانه آمریکای شمالی، MESA) مورد حملاتی ناعادلانه قرار گرفته و محکوم به بی‌ربطی به مسائل سیاست خارجی، جهت‌گیری ایدئولوژیک و نقض حقیقت در تصویر واقعیات سیاسی جهان اسلام و تهدیدهای موجود برای منافع ملی آمریکا، می‌شود. مطالعات خاورمیانه نیز همچون سایر رشته‌های مطالعاتی از زمان ایجادش در پس از جنگ جهانی دوم، سهم خود از جنجال را تجربه کرده است. در نیم‌قرن گذشته جریان‌های فکری و ایدئولوژیک از علوم اجتماعی و انسانی گذشته‌اند و اموری که تنها مربوط به خود این زمینه بوده است هم به آن سود رسانده‌اند و هم گاهی محدودش کرده‌اند. این جریان‌ها از این جمله‌اند: پارادایم مدرنیزاسیون؛ تئوری‌های وابستگی و نظام‌های جهانی؛ بررسی غیرانتقادی و حتی پوزش‌‌طلبانه‌ «اسلام سیاسی» به عنوان ایدئولوژی‌ای که «دموکراتیزاسیون از پایین» آن را به ارمغان می‌آورد؛ و نوعی انتظارات خوشبینانه که رشد «جامعه مدنی» (یعنی همه نوع تشکلات اجتماعی بیرون دستگاه دولتی)، حتی در جوامعی که هنجارهای دموکراتیک و حقوق فردی تا حدود زیادی غایبند، می‌تواند حکومت استبدادی را تضعیف کند و منادی‌گذار به دموکراسی باشد. به اضافه مطالعات خاورمیانه به عنوان فرزند فکری مطالعات شرق‌شناسی، هم از نظر فکری و هم از نظر سیاسی تحت آسیب‌های نقد قدرتمند ادوارد سعید در اثر کلیدی‌اش، شرق‌شناسی (۱۹۷۸)، است. چشم‌اندازهای فمینیستی و جنسیتی نیز همچنان سوال‌های تحقیقی جدیدی مطرح کرده‌اند و بعد شاخص و مهمی به مطالعه جوامع و فرهنگ‌های خاورمیانه افزوده‌اند.
تا وقتی که این چالش‌ها از تفاوت نظری، روش‌شناسانه و یا حتی ایدئولوژیک بین دانشورانی می‌آید که علاقه‌ای جدی به مطالعات خاورمیانه دارند، نقش مثبتی بازی می‌کنند: جدالی سالم و درک‌های جدید را می‌انگیزند و به تجدیدنظر در بسیاری از عقایدی می‌رسند که قبلا حتمی فرض می‌شد. اما در چند سال گذشته و به‌خصوص پس از ۱۱ سپتامبر و جنگ عراق، نقد فکری به نظر جای خود را به نبردهای ایدئولوژیک، استهزا و حملات شخصی و تلاش‌هایی با انگیزه سیاسی برای بی‌اعتبار کردن کل این رشته، داده است. یکی از اعتراضات عمده علیه این رشته این است که به اندازه کافی به مسائلی که نقشی مستقیم در منافع ملی آمریکا و سیاست این کشور نسبت به منطقه دارند، نپرداخته است. در نتیجه برای مثال کارشناسان خاورمیانه متهم شده‌اند که نتوانسته‌اند تهدیدهای امنیت کشور توسط افراط‌گرایان مذهبی مسلمان را پیش‌بینی کنند؛ اتهامی که نقش دانشگاهی را با جمع‌آوری اطلاعات و تحلیل اشتباه می‌گیرد.
نقد دیگر این است که دانشوران رشته سیاست خاورمیانه در تخاصم دیرپای اسرائیل و فلسطین، طرف فلسطین را می‌گیرند. گرچه نمی‌توان رد کرد که چنین گرایشی نسبت به آرمان فلسطینی بین این دانشوران وجود دارد اما وقتی کار به اهداف و استراتژی‌های مشخص جنبش فلسطینی می‌رسد تفاوت‌های قابل‌توجهی بین حامیان این جنبش در دانشگاه موجود است - و همین در مورد حامیان طرف اسرائیلی تخاصم نیز صدق می‌کند.
آنچه با روح جدال باز و علمی مخالف است این است که هر انتقادی از سیاست‌های اسرائیل در تخاصمش با فلسطین بلافاصله جانبداری از فلسطینی‌ها تلقی می‌شود و یا موضعی پوزش‌‌طلبانه نسبت به افراط‌گرایی اسلامی، ضدآمریکا ستیزی یا تنها ضدیت با اسرائیل - و در نتیجه مستقیم آن، یهود ستیزی - دانسته می‌شود. در چندین مورد اخیر که نشانی از این رویکرد عدم‌مدارا هستند، نگاه منتقدان اسرائیل، که یا در کلاس مطرح شده و یا در آثار علمی‌شان درج شده، خارج از چارچوب نقل شده، تحریف شده، روی وب‌سایت‌های ویژه‌ای چاپ شده، به روزنامه‌های زرد رفته تا بیشتر تحریف شود و مورد سوءاستفاده سیاستمداران فرصت‌طلب قرار گرفته است. چنین تاکتیک‌های مرعوب‌کننده‌ای، که تنها هدف قابل تصورشان سرکوب بحث انتقادی و به چالش کشیدن همگرایی کسانی است که دیدگاه‌هایی مخالف دارند، در تناقضی شدید با جدل‌های آکادمیک درون خود اسرائیل است. جدل‌هایی راجع به رابطه این کشور با همسایگانش، برخوردش با فلسطینی‌ها در مناطق اشغالی و همچنین شهروندان عرب و هزینه‌های سختی که باید - در هر دو طرف - برای صلحی عادلانه و پایدار پرداخت شود. در طرحی جدید که در سال ۲۰۰۳ شروع شد و طراحی شده تا از بیرون بر این رشته فشار وارد آید، چندین گروه لابی‌ حامی اسرائیل و متحدان نومحافظه‌کار آنها در چندین و چند ایالت و همچنین در کنگره آمریکا حامیانی جمع کرده‌اند تا قوانینی تصویب کنند که «توازن و انصاف» در برنامه‌های آکادمیک دولتی مربوط به سیاست خارجی آمریکا و مطالعات بین‌المللی، رعایت شود. لایحه جدیدی در مجلس نمایندگان که جایگزین لایحه قبلی می‌شود در سال ۲۰۰۴ در مجلس تصویب شد اما از سد سنا نگذشت ولی همین الان دارد راه خود را در کنگره آمریکا باز می‌کند. این لایحه خواستار تاسیس هیات مشاوری به انتصاب دولت است (شامل دو عضو نهادهای دولتی که مسوولیت‌های امنیت ملی دارند) تا اطمینان کسب کند چنین برنامه‌هایی «نیازهای ملی در رابطه با امنیت کشور را بهتر منعکس می‌کنند». طبق تمام روایت‌ها، این لایحه در واقع صداهای مخالف یا سازش‌ناپذیر در رشته مطالعات خاورمیانه را هدف می‌گیرد.
سازمان مطالعات خاورمیانه آمریکای شمالی به عنوان انجمن اصلی علمی و حرفه‌ای با اعضای متنوع و حدود چهل سازمان عضو هرگز صدای واحدی در مسائل سیاستی همچون تخاصم اعراب و اسرائیل، جنگ علیه تروریسم، اشغال عراق و امثالهم نداشته است - و امیدوارم هرگز هم نداشته باشد. چیز دیگری که باید بر آن تاکید کرد این است که اکثریت عظیم دانشوران این رشته روی جنبه‌هایی از تمدن‌های خاورمیانه و اسلامی کار می‌کنند که ربط چندانی به مسائل سیاسی معاصر همچون تخاصم اعراب و اسرائیل یا استراتژی بزرگ جدید دولت بوش برای «باز پی‌ریزی» خاورمیانه ندارد. هدف رسمی این سازمان ارتقای فعالیت‌های علمی درباره خاورمیانه و اسلام با استفاده از مجموعه‌ای از رویکردها و روی خطوط متعددی که این رشته شامل‌شان می‌شود است، از جمله تاریخ، علوم اجتماعی، مطالعات مذهبی، هنر، زبان و ادبیات. سازمان MESA از طریق کمیته آزادی آکادمیک خود مصرانه از آزادی بیان و تحقیق برای دانشوران و روشنفکران عمومی در منطقه و اخیرا، در ایالات متحده دفاع کرده است. اطمینان دارم که این انجمن باسابقه که در سال ۲۰۰۶ سالگرد چهل‌سالگی‌اش را جشن گرفت، آنقدر حس همدلی بین اعضا و منابع فکری دارد که انتقادها به فعالیت‌های علمی و حرفه‌ای‌اش را جدی بگیرد و در عین حال انتقادهای بدنیت و منصفانه از اعمال و وظیفه‌اش را تشخیص دهد. تعهد این سازمان به اینکه انجمنی حرفه‌ای، باز، جامع و پویا باشد بیش از همه با آمادگی‌اش برای استقبال و استفاده از تمام دانشوران، عملگران و دانشجویان در رشته‌های متعدد مطالعات خاورمیانه است، بی‌توجه به جهت ایدئولوژیک یا سیاسی‌شان.
علی بنوعزیزی/ ترجمه: آرش عزیزی
* علی بنوعزیزی استاد بازنشسته مطالعات خاورمیانه در دانشگاه مریلند است
منبع: Comparative Studise of South Asia, Africa and the Middle East, vol.۲۵,no.۳,۲۰۰۵
منبع : روزنامه کارگزاران