شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


من تا صبح بیدارم


من تا صبح بیدارم
نویسنده : مدرس‌صادقی - جعفر
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۲/۱۲/۲۵
رده دیویی : ۸fa۳.۶۲
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۱۱۶
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
شماره کنگره : PIR۸۲۰۳/د۴۲۷م۸
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۳۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۳۰۵-۷۷۳-۹

'من تا صبح بیدارم' آخرین رمانی است که از 'جعفر مدرس صادقی' منتشر شده است‌؛ رمانی کوتاه در ده فصل, مانند همه داستان‌های دیگر این نویسنده. ماجرا از همان جمله اول آغاز می‌شود و خواننده بدون وقفه و همراه با راوی ماجرا, به پیش می‌رود. راوی که دانشجوی بیست و چند ساله‌ای است, پس از یک برخورد تصادفی با چند نفر از دانشجویان دختر سال چهارم دانشکده و درگیر شدن با همکلاسی‌های آن دختران دانشجو, به اتهام به هم زدن نظم دانشکده موقتا از دانشکده اخراج می‌شود. دانشجویان سال چهارم این برخورد را بهانه می‌کنند و دست به شورش و اعتراض می‌زنند. بعد از بازگشت راوی به دانشکده و درگیر شدن مجددش با دانشجویان دیگر, کار شورش و اغتشاش بالا می‌گیرد و راوی را دستگیر می‌کنند و به زندان می‌اندازند. در بازجویی‌هایی که از راوی به عمل می‌آید, معلوم می‌شود که همه نزدیکان و طرافیان او از جمله پدرش و دوستانی که با او در یک خانه زندگی می‌کنند علیه او شهادت داده‌اند و همگی امیدوارند که او تا ابد در زندان بماند؛ اما او بعد از مدتی آزاد می‌شود و به خانه‌اش برمی‌گردد. او چند سالی است به دلیل ازدواج مجدد پدرش از خانه پدری بیرون آمده و در یک خانه مجردی با دو نفر از دوستانش زندگی می‌کند. اما وقتی به خانه برمی‌گردد معلوم میشود که آنها در دوره کوتاه غیبت او اتاقش را به یکی از دوستان دیگرشان اجاره داده‌اند و حالا دیگر او هیچ جا و مکانی ندارد... اما همه ماجرا این نیست. در طول داستان, خواننده با رابطه راوی با همخانه‌های او که رمان نویس و روزنامه نگار هستند, آشنا می‌شود که البته رابطه با طنز خاصی روایت شده است. راوی همخانه رمان نویسش را به شدت دست می‌اندازد و از قول دوست مشترک روزنامه‌نگارشان نقل می‌کند که زن این رمان نویس به دلیل این که رمان‌های شوهرش را نمی‌خوانده و حتی طاقت شنیدن آنها را هم نداشته از دست شوهرش کتک می‌خورده است. حالا این رمان نویس زنش را رها کرده و به این خانه مجردی پناه آورده است تا رمان‌های خودش را بنویسد که هیچ کدامشان کمتر از چهار صد و پنجاه صفحه نیست و آن قدر پر کار است که مجبور شده دختر جوانی را به عنوان منشی به استخدام خودش در بیاورد. اما این دختر با این که در ابتدا به شدت شیفته و سر سپرده استاد بوده, به تازگی در انشای مطالبی که استاد به او دیکته می‌کند دست می‌برد. او 'می باشد'های استاد را به 'است', 'می‌نمود' های او را به 'می‌کرد' و جمله‌های پر زرق و برق و طولانی استاد را به جمله‌های ساده و کوتاه تبدیل می‌کند... و رمان نویس همه این شیطنت‌های دختر را از چشم راوی می‌بیند....