شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

نوشتن تا آستانه مرگ


نوشتن تا آستانه مرگ
لوییجی پیراندلو، نویسندأ ایتالیایی در سال ۱۸۶۷ در «آگریجنتو» از شهرهای سیسیل زاده شد. پدرش به تجارت گوگرد اشتغال داشت و به همین دلیل او را به تحصیل در رشته های فنی تشویق کرد. اما وی به تحصیل در دبیرستان و دانشگاه رم، سپس در آلمان در زمینه ادبیات پرداخت و اولین اشعارش را در سالهای ۳۱۸۸ تا ۸۱۸۸ تحت عنوان «درد مطبوع» به سال ۹۱۸۸ به چاپ رساند. در سال ۳۱۸۹ در رم مستقر شد و با روزنامه و مجلات مختلف همکاری کرد و اولین رمان خود را به نام «زن مطرود» به صورت پاورقی در مجله «لاتریبونا» منتشر ساخت.
پیراندلو در سال ۴۱۸۹ با «ماریا آنتونیه تاپورتو لانو» پیوند زناشویی بست و در همین سال مجموعه داستانی به نام «عشق های بی عشق» را به چاپ رساند. در سال ۵۱۸۹ دومین رمان به نام «نوبت» را نوشت. انهدام معدن گوگرد و از بین رفتن سرمایه پدر و مادر، او را از مزایای اقتصادی مناسب بی بهره ساخت و همین امر موجب ناراحتی های روانی همسرش گردید. او با عشقی بی مثال به پرستاری از همسر پرداخت ولی شدت دیوانگی، باعث روانه کردن وی به تیمارستان شد.
پیراندلو طی سالها فعالیت ادبی، چه در زمینه رمان و یا نمایشنامه نویسی به درجه ای از شهرت رسید که آثارش مورد استقبال بسیاری از تئاترهای اروپا و آمریکا قرار گرفت. در سال ۹۱۹۲ عضو فرهنگستان ایتالیا شد و در سال ۴۱۹۳ جایزه ادبی نوبل را به دست آورد. وی سوای نخستین فعالیت های شعری در عمده آثارش (حدود چهل اثر تأتری، هفت رمان، تقریباً ۰۲۵ داستان کوتاه) شدیداً درگیر تجزیه و تحلیل دراماتیک و طنزآمیز انسان معاصری است که به هر قیمتی می خواهد خود را بشناسد و کشف کند: زندگی، غیرمنطقی است. روح، اسرارآمیز است. حقیقت در تضاد با شکل ظاهری است. آنچه که هستیم، همان چیزی نیست که گمان می کنیم هستیم. و از همین جا تشویش ها، چهره های دوگانه زندگی، تناقضات معنوی و روانی، منطق گرایی مضحک، بحران جامعه ای سردرگم و آزمند مطرح می شود. نمونه چنین اندیشه ای ظریف، رمان «یک نفر» هیچ کس، صد هزار نفر» است که بر مبنای عدم درک مطلق شکل می گیرد. انسان با ویژگی های مشخصش بر این باور و یا بر این توهم است که یک نفر است. در حالی که هیچ کس نیست یا اینکه صد هزار نفر است. از این رو بر حسب نظر دیگران، متفاوت به نظر می آید. بدین ترتیب، در هر نفر، بی شمار نفرات دیگری که هرکدام به شیوه و منطق خود عمل می کنند وجود دارد. از این برخورد آرا که از استدلالات غیرمنطقی، جانمایه گرفته است سبک پیراندلو شکل می گیرد.
پیراندلو جز به هنگام هیجانهای آنی قلم به دست نمی گرفت ولی افکار خود را به تفکر دقیق می آمیخت. محو دنیای تصویر می شد، آن را با چنان ترکیبی نظم می داد که سبب می شد شخصیتهای نمایشنامه هایش مقابل جمعیت اعلام دارند در پس پردأ خانه ها و ضمیرشان چه می گذرد. آنان دربارأ خود همانطور حکم می کنند که دربارأ دیگران.
پیراندلو تا قبل از جنگ جهانی اول، شهرتش عمدتاً مرهون داستانهای کوتاهش بود، حتی طرح بعضی از نمایشنامه هایی را که بعداً با موفقیت به صحنه آورد، قبلا در قالب داستانهای کوتاه ریخته بود. ولی مردم این قصه های سرد و دلگیر و بیش از حد تحلیلی را که بیشتر در وصف عذابهای روانی بود، نپسندیده بودند.
پیراندلو در برابر مرگ، هراس مفلوج کننده ای دارد. برای آنکه در ذهن خود و ذهن مخلوقهایش که چون به حال خود گذاشته شوند اسیر حوادث می شوند و از راه راست بیرون کشانده می شوند، بر این هراس غلبه بیابد و برای آنکه ندای اعتقاد و ایمانی به گوش ها برساند چنین پنداشت که نمایشنامه هایش را با اسطوره به پایان برد.
از سال ۶۱۹۱ بیشترین اوقات خود را وقف نمایشنامه نویسی کرد و تا سال ۰۲۹۱ مجموعه ای از نمایشنامه های در خور توجه خود را نوشت.
در سال ۱۲۹۱ نمایشنامه «شش شخصیت در جستجوی نمایشنامه نویس» را نوشت که در بیشترین تئاترهای جهان به اجرا درآمد. این نمایشنامه که واقعیت زندگی را به صحنه نمایش می کشاند، در آغاز مورد بی مهری تماشاچیان قرار گرفت. اما چندی بعد به عنوان شاهکاری ماندگار در تئاتر مدرن ایتالیا تلقی گشت.پیراندلو تا لحظه مرگ دست از نگارش برنداشت. چندانکه آخرین اثر او به نام «غول های کوهستان» نیمه کاره باقی ماند. وی در ۹۶ سالگی از بیماری سینه پهلو در سال ۶۳۹۱ فوت می کند.

منابع:
۱. ابراهیم، محسن، ادبیات و نویسندگان معاصر ایتالیا «جلد اول)، تهران: فکر روز: ۶۷۳۱.
.۲ ویژه نامه لوییجی پیراندلو، فصل نامه فرهنگی، ادبی، هنری سمرقند، شماره هفتم، پاییز ۳۸۳۱.
منبع : روزنامه کیهان