سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

جان راولز و اندیشه‌ ‌عدالت


جان راولز و اندیشه‌ ‌عدالت
راولز در توضیح “نقش عدالت‌”‌‌ خاطر نشان میسازد که عدالت نخستین فضیلت نهادهای اجتماعی است، درست مانند نقشی که‌ ‌حقیقت برای سیستم تفکر انسان دارد؛ بنابراین، همان‌گونه که باید از آراستهترین و‌ ‌باصرفه ترین نظریه در صورت نادرست بودن آن دست کشید و یا آن را تغییر داد، همچنین‌ ‌باید آن قوانین و نهادهایی را که ناعادلانه هستند، حتی در صورت توافق بر سر آنها و‌‌ ‌کارکرد خوبشان تغییر داد و یا ملغی ساخت.‌
‌به نظر راولز، هر انسانی از منزلتی‌ ‌خدشه ناپذیر برخاسته از عدالت برخوردار است که آن را حتا نمی توان به نام خیر کل‌ ‌جامعه از میان برداشت. بنابراین عدالت اجازه نمی دهد که فقدان آزادی ها را از‌ ‌طریق خیر بزرگتر برای دیگران توجیه کنیم و نیز اجازه نمی دهد که در ازای فایده ای‌ ‌بزرگتر برای انبوهی پرشمار، از گروهی کم شمار انتظار ازخودگذشتگی داشته باشیم، پس در‌ ‌یک جامعه عادلانه، حقوق مدنی برابر برای همگان اعتبار دارد و حقوق مبتنی بر عدالت‌‌ ‌نبایست به موضوع معاملات سیاسی و یا بازیچه علایق اجتماعی تبدیل گردد.‌
‌راولز‌ ‌در توضیح اهمیت یافتن تصور مشترکی از عدالت برای تنظیم مناسبات اجتماعی خاطر نشان‌ ‌می سازد که افراد جامعه معمولا دریافتهای گوناگونی از عدالت و بی‌عدالتی دارند و‌‌ ‌توافقی میان آنان بر سر قواعد بنیادین همزیستی اجتماعی وجود ندارد، علایق مختلف،‌ ‌آنان را به منازعه می کشاند و هر کس مایل است که از نعمات مادی سهم بیشتری داشته‌ ‌باشد، بنابراین، قواعدی برای تقسیم نعمات مادی ضروری هستند. این قواعد، آغازه های‌ ‌عدالت اجتماعی را میسازند. این آغازه ها تفویض حقوق و وظایف به نهادهای اجتماعی‌‌ ‌را‌ ‌ممکن می سازند. اگر چه فایده شخصی انسانها را وامی دارد تا مراقب یکدیگر باشند، اما‌ ‌احساس مشترک عدالت در آنان، برایشان این زمینه را فراهم می‌آورد تا اشکال مطمئنی از‌ ‌همزیستی را بیابند. تصور مشترک از عدالت است که در میان انسانهایی با هدف‌های‌ ‌گوناگون، صلح مدنی ایجاد می کند؛ تلاش مشترک برای عدالت، مرزهای فعالیت به دنبال‌‌ ‌اهداف دیگر را تعیین می سازد. بنابراین، تصور مشترکی از عدالت، آغازه یک نظم مطلوب‌ ‌برای جامعه انسانی است.‌
‌راولز تاکید می‌کند که اگر چه انسانها در مورد قواعد‌ ‌بنیادین همزیستی اتفاق نظر ندارند، اما هریک از آنان تصوری از عدالت دارد. معنای آن‌ ‌این است که آنان ضرورت آغازه هایی برای تعیین حقوق و وظایف بنیادین و نیز تقسیم‌ ‌عادلانه ثمره ها و بارهای همزیستی اجتماعی را تشخیص می دهند و حاضرند آنها را به‌ ‌رسمیت بشناسند، بنابراین میتوان به‌طور طبیعی در کنار تصورات گوناگون درباره عدالت،‌ ‌به مفهومی از عدالت اندیشید که نقش مشترکی از آن تصورات داشته باشد. مثلا انسانها‌‌ ‌علی‌رغم تصورات گوناگون از عدالت می توانند در این زمینه اتفاق نظر داشته باشند که‌ ‌نهادهای اجتماعی زمانی عادلانه اند که در تفویض حقوق و وظایف بنیادین، خودکامانه میان‌ ‌انسانها تفاوت قائل نشوند و قواعد آن‌ها مصالحهای عاقلانه برای حیات اجتماعی ایجاد‌ ‌کند. به نظر راولز، می توان بر سر نهادهای عادلانه به توافق رسید، زیرا همین دو‌ ‌مفهوم “تفاوت خودکامانه” و “مصالحه عاقلانه” که در مفهوم عدالت مستترند، می توانند‌ ‌از طرف هر فرد مطابق آغازه های عدالتش تعبیر شوند. راولز نتیجه می گیرد که تفکیک میان‌ ‌مفهوم عدالت و تصورات تک تک افراد از عدالت اگر چه مشکل مهمی را حل نمی کند، اما به‌ ‌شناخت نقش آغازه های عدالت اجتماعی یاری می‌رساند.‌‌
‌وی در بخش دیگری از کتاب‌‌ ‌خود، به “موضوع عدالت” می پردازد و تصریح می کند که انسان چیزهای زیادی را عادلانه و‌ ‌ناعادلانه می داند: نه تنها قوانین، نهادها و نظامهای اجتماعی را، بلکه همچنین‌ ‌کنشهای گوناگون مانند تصمیم گیریها، داوریها و ارزش‌گذاریهای اخلاقی را. این امر حتی‌ ‌شامل موضع‌گیریها و شیوههای رفتاری نیز می شود.‌
‌راولز یادآور می شود که ما اما‌ ‌با عدالت اجتماعی سروکار داریم. برای ما نخستین موضوع عدالت، ساختار بنیادین جامعه‌ ‌و به عبارت دقیقتر گونه ای است که مهمترین نهادهای اجتماعی، حقوق و وظایف بنیادین و‌ ‌ثمره های همکاری اجتماعی را تقسیم می‌کنند. از مهمترین نهادها، قانون اساسی و‌ ‌بااهمیتترین مناسبات اقتصادی و اجتماعی را می فهمد و برای نمونه از تامین قانونی‌ ‌آزادی اندیشه و وجدان، بازارهای رقابت، مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و خانواده ‌تک همسری نام می برد. به نظر او، مهمترین نهادها بر روی‌هم، حقوق و وظایف انسان را‌ ‌تعیین می کنند و بر شانس زندگی او در این مورد که چه کاره خواهد شد و چقدر خوب زندگی‌ ‌خواهد کرد تاثیر می گذارند؛ به‌همین دلیل، ساختارهای بنیادین جامعه، موضوع اصلی‌ ‌عدالت هستند، زیرا تاثیر آنها بر فرد بسیار ژرف است و از همان آغاز وجود دارد،‌ ‌انسانها در شرایط و موقعیتهای گوناگون اجتماعی زاده می شوند و از شانسهای مختلفی‌ ‌برخوردارند که بعضا وابسته به نظام سیاسی و مناسبات اقتصادی و اجتماعی است.‌‌ ‌بنابراین نهادهای اجتماعی، مزیت معینی برای بعضی موقعیتهای آغازین ایجاد می کنند.‌‌ ‌اینها نابرابریهای بویژه ژرف هستند و بر زندگی افراد تاثیری مستقیم می‌گذارند، این‌ ‌نابرابریها را نمی‌توان صرفا بر پایه استحقاق افراد توجیه کرد، آغازه های عدالت‌ ‌اجتماعی را باید در درجه نخست معطوف بر همین نابرابریهایی ساخت که احتمالا در‌‌ ‌ساختار‌های بنیادین هر جامعه به‌طور اجتناب ناپذیر وجود دارند.‌
‌راولز نتیجه‌ ‌می گیرد که عدالت یک الگوی اجتماعی، عمدتا وابسته به آن است که حقوق و وظایف بنیادین‌‌ ‌و امکانات اقتصادی و مناسبات اجتماعی در حوزههای مختلف جامعه چگونه متعین می گردد.‌ ‌لذا مفهوم عدالت اجتماعی، در درجه نخست معیاری را برای داوری در مورد خصوصیات تقسیم‌‌ ‌ساختارهای بنیادین اجتماعی در اختیار ما می گذارد.‌
‌جان راولز در بیان “اندیشه های اصلی‌ ‌نظریه عدالت”، به بازنمود تصوری از عدالت می پردازد که قرار است نظریه های معروف‌ ‌قرارداد اجتماعی لاک، روسو و کانت را عمومیت بخشد و به سطح انتزاعی بالاتری ارتقا‌ ‌دهد؛ به این منظور تصریح میکند که ما اجازه نداریم آن قراردادها را چنین تصور کنیم‌ ‌که گویا در جامعه ای منعقد شده اند و یا شکل حکومتی معینی را ایجاد کرده اند. اندیشه ‌راهنمای آنها بیشتر این است که خود را معطوف به توافق اولیه ای در مورد آغازه های‌ ‌عدالت برای ساختارهای بنیادین اجتماعی می‌سازند، یعنی آغازه هایی که انسانهای آزاد و‌ ‌خردمند در خدمت منافع خود در یک وضعیت اولیه برابری، در راستای تعیین مناسبات‌ ‌پایه ای در پیوند میان خود می‌پذیرفتند. تمام توافقهای دیگر، باید خود را با این‌ ‌آغازه ها منطبق سازند، آنها گونههای ممکن همکاری اجتماعی و حکومت را تعیین می کنند‌‌ .‌ جان راولز نام این نحوه تامل درباره آغازه های عدالت را “نظریه ای در باب عدالت به‌ ‌مثابه انصاف” می گذارد.‌
‌وی در توضیح آن خاطر نشان می سازد قصد داریم تصور‌‌ ‌کنیم کسانی که می خواهند برای همکاری اجتماعی متحد شوند، در اقدامی مشترک‌ ‌آغازههایی را برخواهند گزید که مطابق آنها حقوق و وظایف بنیادین و تقسیم نعمات‌ ‌اجتماعی معین می گردد، به این اعتبار، قرار است گروهی از انسان‌ها یکبار برای همیشه‌ ‌تصمیم بگیرند که چه چیز برایشان عادلانه و چه چیز ناعادلانه است. تصمیمی که‌ ‌انسانهای خردمند در چنین وضعیت نظری مبتنی بر آزادی و برابری اتخاذ می کنند،‌ ‌آغازه های عدالت را تعیین می کند.‌ ‌در نظریه عدالت به مثابه انصاف، وضعیت اولیه ‌مبتنی بر برابری، همان نقشی را بازی می کند که وضعیت طبیعی در نظریه های قرارداد‌ ‌اجتماعی بازی می کرد. روشن است که این وضعیت اولیه به عنوان یک وضعیت واقعی تاریخی‌ ‌به تصور درنمی‌آید و مرحله ی بدوی و ابتدایی فرهنگ هم نیست، بلکه وضعیتی کاملا نظری‌‌ ‌است و بدان گونه پرداخته شده که به تصور معینی از عدالت منجر می گردد. یکی از‌ ‌خصوصیات اصلی این وضعیت اولیه آن است که در آن هیچ‌کس جایگاه، طبقه و موقعیت خود را‌‌ ‌در جامعه نمی داند و از میزان استعدادهای‌ ‌فطری و طبیعی خود مانند شعور و زور بدنی‌ ‌نیز آگاه نیست. به عبارت راولز، قرار است آغازه های عدالت در پشت “چادری از نادانی‌ “ ‌تعیین گردد. این چادر نادانی متضمن آن است که هیچ‌کس به دلیل تصادفهای طبیعی و یا‌ ‌موقعیتهای اجتماعی از امتیازی برخورد نگردد. از آنجا که همه در موقعیت مشابهی به سر‌ ‌می برند و هیچ‌کس نمی تواند آغازههایی را بیندیشید که برپایه ویژگیهای شخصی او‌ ‌امتیازی برایش به همراه بیاورند، بنابراین می توان گفت که آغازه های عدالت برخاسته از‌ ‌چنین وضعیتی، نتیجه یک توافق یا مذاکره منصفانه هستند. زیرا با توجه به تقارن‌ ‌همه مناسبات بیناانسانی، این وضعیت اولیه در مقابل همه سوبژکتهای اخلاقی یعنی‌ ‌ذاتهای خردمند با اهداف خود ویژه و استعداد برای احساس عدالت، منصفانه است.‌
‌به‌ ‌عقیده راولز، این وضعیت اولیه را می‌توان “وضعیت مبدا” نیز نامید، زیرا تمام‌ ‌توافقات اساسی در آن منصفانه هستند و همین امر نام‌گذاری آن به عنوان “عدالت به‌ ‌مثابه انصاف” را توجیه می‌کند. “عدالت به مثابه انصاف” بیانگر اندیشه ای است که‌ ‌آغازه های عدالت را در یک وضعیت منصفانه مبدا تعیین میکند. راولز خاطر نشان می سازد‌ ‌که البته چنین عنوانی نمی گوید که عدالت و انصاف مفاهیم یکسانی هستند، درست مانند‌ ‌آن‌که وقتی از “شعر به مثابه استعاره” سخن می گوییم، منظورمان این نیست که شعر و‌ ‌استعاره یکی هستند.‌
‌راولز می‌افزاید که عدالت به مثابه انصاف با عمومی ترین‌ ‌تصمیماتی می‌آغازد که انسانها اصلا می‌توانند با هم اتخاذ کنند، یعنی با گزینش‌‌ ‌نخستین آغازه های تصوری از عدالت که می‌بایست برای تمامی سنجشها و تغییرهای بعدی‌ ‌نهادها معیار باشند. انسانها پس از این‌که تصوری از عدالت را متعین ساختند، باید یک‌ ‌قانون اساسی و رویه ی قانونگذاری برگزینند که با آن توافق اولیه بر سر آغازه های‌ ‌عدالت منطبق باشد، راولز تاکید می کند که البته طبیعی است که یک جامعه نمی تواند‌ ‌برنامه ای برای همکاری باشد که انسانها به معنای دقیق سخن داوطلبانه به آن‌ ‌میپیوندند. هر آدمی به هنگام تولد در موقعیت و جامعهای معین قرار دارد که بر شانس‌ ‌زندگی او تاثیری تعیین کننده می گذارد. اما جامعه ای که با آغازه های عدالت به مثابه‌ ‌انصاف منطبق است، نزدیک‌ترین جامعه به یک نظام اجتماعی داوطلبانه است، زیرا منطبق‌‌ ‌با آغازه هایی است که انسانهای آزاد و برابر در شرایطی منصفانه با آن موافقت‌‌ ‌می کردند. به این معنا، اعضای چنین جامعه ای خودمختارند و وظایف به رسمیت شناخته شده‌ ‌را خود مقرر کرده اند.‌
‌به نظر راولز، به عدالت به مثابه انصاف این تصور نیز تعلق‌ ‌دارد که انسانها در وضعیت اولیه عقلانی هستند و علایق آنان یکدیگر را هدف نمی گیرد،‌ ‌مفهوم عقلانیت نیز باید در محدودترین معنای آن و آن‌گونه که در نظریه های اقتصادی‌ ‌رایج است فهمیده شود: یعنی اینکه موثرترین ابزار باید برای اهداف موردنظر به کار‌ ‌گرفته شود.‌
گل‌ناز مقدم‌فر
منابع
.‌‌۱‌ ‌حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی قرن بیستم، تهران:‌ ‌نشر سمت.‌‌۱۳۷۹
.‌‌۲‌‌‌حسین توسلی، مبانی عدالت در نظریه جان راولز، تهران:‌ ‌بی‌نا.‌‌۱۳۷۶
.‌‌۳‌‌‌ژان لاکوست، ترجمه: رضا داوری اردکانی، تهران‌‌ : ‌ سمت.۱۳۷۵
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید