پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
نگاه/مرگ مغزی و وجدان عمومی
هزینه های آی سی یو و اقدامات درمانی برای آنها كه بیمه و بضاعت مالی چندانی ندارند، قابل تحمل نیست. در واقع من و آنها از بد حادثه در یك آی سی یوی خصوصی گیر افتاده ایم. قدرشناسند و می دانند هر چه از دستمان برمی آمده، كرده ایم و این مرگی محتوم خواهد بود. تنها درخواستشان این است كه دستگاه ها را قطع كنیم. هفته ای را در این گیرودار می گذرانیم تا اینكه بیمار مرگ مغزی كامل می شود اما قلب همچنان به كار خود ادامه می دهد و این هفته درست همان هفته ای است كه جهان درگیر مسئله «تری شایوو» شده.
بخش مهمی از اخبار دنیا به مسئله تری شایوو اختصاص یافته زن جوانی كه از ۱۵ سال پیش به دلایلی مرگ مغزی شده و تا به حال تحت مراقبت ویژه به حیات نباتی خود ادامه می داده است و حالا جهان در برابر این سئوال قرار گرفته كه تغذیه او را ادامه بدهند یا همان گونه كه درخواست شوهر او است تغذیه را خاتمه و در نتیجه به زندگی اش خاتمه دهند. اگر چه در اروپا و آمریكا مقررات و قوانین ویژه ای در این گونه موارد وجود دارد، یعنی جامعه از پیش تلاش زیادی كرده كه در این گونه موارد بیندیشد اما باز بحث بسیار داغ است و به نظر می رسد طرفین جدال نیرویی برابر داشته باشند. یعنی پاسخ روشنی وجود ندارد. اما آنچه كه نظر مرا جلب می كند اینكه در شرایطی مشابه تمام بار این تصمیم بر دوش من افتاده است و من این بار را بر خود نه می پسندم و نه میل دارم بپذیرم به این دلیل ساده كه من یك پزشك هستم نه یك حقوقدان یا یك عالم روحانی و اخلاقی و مسئله، پس از مرگ مغزی اجتماعی، حقوقی و اخلاقی هست اما پزشكی نیست. در حیطه پزشكی هم تنها پزشكی كه دیگر كاره ای نیست متخصص مغز و اعصاب است چرا كه تنها مغز مرده و سایر اندام ها هنوز زنده هستند. موضوع تنها این نیست كه ممكن است فردا یكی از بستگان از خارج بیاید و ادعایی بكند، كار پزشكی همواره در معرض خطر است. موضوع این هم نیست كه همین بستگان ممكن است بعداً پشیمان شوند، وظیفه من است كه صلیب وجدان همراهان را بر دوش كشم. موضوع این است كه باید قواعدی وجود داشته باشد كه وجدان من و بستگان بیمار بر آن تكیه كنند و تدوین آن قواعد برعهده من نیست قواعدی كه در همه جای دنیا بسته به فرهنگ و دین و آیین متفاوتند حتی قوانین این ایالت با آن ایالت متفاوتند. راستی وقتی موضوع «تری شایوو» بعد از شانزده سال وجدان بین المللی را از واتیكان تا كاخ سفید به چالش می طلبد چرا ما در كشورمان قوانین خاصی در این گونه موارد نداریم؟ چرا كمیته های كاری حقوقدانان و اخلاقیون وجدان اجتماعی ما را در این گونه موارد شكل نمی دهند؟ مگر ما نمی خواستیم «روح یك جهان بی روح» باشیم؟ پس چگونه است كه با آن همه غنایی كه در فرهنگ و ادبیات ما موج می زند در دقایق زندگی و مرگ دقت نمی كنیم؟ چرا «آداب مرگ» در زندگانی ما فراموش شده؟ مرگی كه به حیات معنا می بخشد. آیا پذیرفته ایم كه تكنولوژی مرگ طبیعی را كشته است؟ آیا فریفته تكنولوژی شده ایم كه در كلام از آن وامصیبتا می گوییم اما آداب مرگ، این انسانی ترین فعالیت حیات را به دكتر یك لاقبایی _ از نظر اخلاقی _ چون من وانهاده ایم؟ من كه چونان وجودی بر او كتابی چند، اساساً مرگ طبیعی را به رسمیت نمی شناسم _ به این دلیل ساده كه در هیچ كدام از كتاب هایم تعریفی از آن نشده است واقعیتی كه هر روز اتفاق می افتد و صفحات ترحیم روزنامه ها را پر می كند در كتاب های من به رسمیت شناخته نمی شود! همیشه كاری برای انجام دادن هست! و اگر كسی فوت می كند لابد می شده آنتی بیوتیك بهتری داد یا قلب را ماساژ داد یا كار دیگری كرد! مرگ طبیعی وجود ندارد؛ مرده است! گویا مردم فقط به دلیل خطای پزشكی می میرند! من آموزش دیده ام تا فقط در جهت تطویل زندگی تلاش كنم. من آیا بخشی از همان جهان بی روح نیستم كه حالا باید در مورد بودن یا نبودن تصمیم بگیرم؟ واقعیت این است كه جایگاه مرگ طبیعی امروزه فقط لابه لای صفحات پزشكی نیست جایی است درست در بین روح و تن، وسط طب و اخلاق و حقوق. و تعیین علمی این جایگاه اگر دشوارتر از تطویل حیات نباشد به هیچ وجه آسان تر از آن نیست.
در كشور ما نه تنها تعریفی برای مرگ مغزی وجود ندارد در مورد سایر حالات مثل حالاتی كه فرد هوشیار است اما كاملاً فلج می شود (مثل مبتلایان به ای ال اس)، حالاتی كه مدت های طولانی بیمار به زندگی نباتی فرو می رود (مثل مرحوم دكتر معین)، حالاتی كه به زودی و بی تردید بیمار خواهد مرد و نمی دانیم تا چه حد در درمان او باید پیش رفت (مثل سرطان های پیشرفته با دست اندازی به تمام بدن) هیچ گونه قوانین مدونی وجود ندارد. در این گونه موارد به قدر كفایت و از جانب افرادی كه صلاحیت دارند اندیشه نشده است و از همه بدتر اینكه در موارد خاص (مثل جداكردن دوقلوها) هیچ مباحثه اجتماعی در نمی گیرد تا در جریان آن جدل اخلاق عمومی شكل بیابد. در صورتی كه در خارج برای تك تك این موارد قوانین روشنی وجود دارد كه با نظر چند نفر پزشك و حقوقدان و همراهان بیمار اعمال می شود.ماجرای «تری شایوو» با حكم به كشیدن لوله خاتمه می یابد. نتیجه ای كه هنوز مورد بحث موافقین و مخالفین است و این بحث باز بین المللی مسائل فلسفی و اخلاقی مهمی را مطرح می كند كه هرچه بیشتر و بیشتر به شفافیت وجدان عمومی كمك می رسانند. بیمار من روز نهم خودبه خود فوت می كند و من تنها می توانم برای روزهای آخر او از بیمارستان تخفیف بگیرم نتیجه ای كه اصلاً نتیجه نیست یعنی كمكی به بیمار بعدی من نمی كند. در مرگ مغزی بعدی هم من باز باید یك دوره بحرانی را از سر بگذرانم و نهایتاً مرگی مقدر را تبدیل به مرگی تكنولوژیك بكنم.
بخش مهمی از اخبار دنیا به مسئله تری شایوو اختصاص یافته زن جوانی كه از ۱۵ سال پیش به دلایلی مرگ مغزی شده و تا به حال تحت مراقبت ویژه به حیات نباتی خود ادامه می داده است و حالا جهان در برابر این سئوال قرار گرفته كه تغذیه او را ادامه بدهند یا همان گونه كه درخواست شوهر او است تغذیه را خاتمه و در نتیجه به زندگی اش خاتمه دهند. اگر چه در اروپا و آمریكا مقررات و قوانین ویژه ای در این گونه موارد وجود دارد، یعنی جامعه از پیش تلاش زیادی كرده كه در این گونه موارد بیندیشد اما باز بحث بسیار داغ است و به نظر می رسد طرفین جدال نیرویی برابر داشته باشند. یعنی پاسخ روشنی وجود ندارد. اما آنچه كه نظر مرا جلب می كند اینكه در شرایطی مشابه تمام بار این تصمیم بر دوش من افتاده است و من این بار را بر خود نه می پسندم و نه میل دارم بپذیرم به این دلیل ساده كه من یك پزشك هستم نه یك حقوقدان یا یك عالم روحانی و اخلاقی و مسئله، پس از مرگ مغزی اجتماعی، حقوقی و اخلاقی هست اما پزشكی نیست. در حیطه پزشكی هم تنها پزشكی كه دیگر كاره ای نیست متخصص مغز و اعصاب است چرا كه تنها مغز مرده و سایر اندام ها هنوز زنده هستند. موضوع تنها این نیست كه ممكن است فردا یكی از بستگان از خارج بیاید و ادعایی بكند، كار پزشكی همواره در معرض خطر است. موضوع این هم نیست كه همین بستگان ممكن است بعداً پشیمان شوند، وظیفه من است كه صلیب وجدان همراهان را بر دوش كشم. موضوع این است كه باید قواعدی وجود داشته باشد كه وجدان من و بستگان بیمار بر آن تكیه كنند و تدوین آن قواعد برعهده من نیست قواعدی كه در همه جای دنیا بسته به فرهنگ و دین و آیین متفاوتند حتی قوانین این ایالت با آن ایالت متفاوتند. راستی وقتی موضوع «تری شایوو» بعد از شانزده سال وجدان بین المللی را از واتیكان تا كاخ سفید به چالش می طلبد چرا ما در كشورمان قوانین خاصی در این گونه موارد نداریم؟ چرا كمیته های كاری حقوقدانان و اخلاقیون وجدان اجتماعی ما را در این گونه موارد شكل نمی دهند؟ مگر ما نمی خواستیم «روح یك جهان بی روح» باشیم؟ پس چگونه است كه با آن همه غنایی كه در فرهنگ و ادبیات ما موج می زند در دقایق زندگی و مرگ دقت نمی كنیم؟ چرا «آداب مرگ» در زندگانی ما فراموش شده؟ مرگی كه به حیات معنا می بخشد. آیا پذیرفته ایم كه تكنولوژی مرگ طبیعی را كشته است؟ آیا فریفته تكنولوژی شده ایم كه در كلام از آن وامصیبتا می گوییم اما آداب مرگ، این انسانی ترین فعالیت حیات را به دكتر یك لاقبایی _ از نظر اخلاقی _ چون من وانهاده ایم؟ من كه چونان وجودی بر او كتابی چند، اساساً مرگ طبیعی را به رسمیت نمی شناسم _ به این دلیل ساده كه در هیچ كدام از كتاب هایم تعریفی از آن نشده است واقعیتی كه هر روز اتفاق می افتد و صفحات ترحیم روزنامه ها را پر می كند در كتاب های من به رسمیت شناخته نمی شود! همیشه كاری برای انجام دادن هست! و اگر كسی فوت می كند لابد می شده آنتی بیوتیك بهتری داد یا قلب را ماساژ داد یا كار دیگری كرد! مرگ طبیعی وجود ندارد؛ مرده است! گویا مردم فقط به دلیل خطای پزشكی می میرند! من آموزش دیده ام تا فقط در جهت تطویل زندگی تلاش كنم. من آیا بخشی از همان جهان بی روح نیستم كه حالا باید در مورد بودن یا نبودن تصمیم بگیرم؟ واقعیت این است كه جایگاه مرگ طبیعی امروزه فقط لابه لای صفحات پزشكی نیست جایی است درست در بین روح و تن، وسط طب و اخلاق و حقوق. و تعیین علمی این جایگاه اگر دشوارتر از تطویل حیات نباشد به هیچ وجه آسان تر از آن نیست.
در كشور ما نه تنها تعریفی برای مرگ مغزی وجود ندارد در مورد سایر حالات مثل حالاتی كه فرد هوشیار است اما كاملاً فلج می شود (مثل مبتلایان به ای ال اس)، حالاتی كه مدت های طولانی بیمار به زندگی نباتی فرو می رود (مثل مرحوم دكتر معین)، حالاتی كه به زودی و بی تردید بیمار خواهد مرد و نمی دانیم تا چه حد در درمان او باید پیش رفت (مثل سرطان های پیشرفته با دست اندازی به تمام بدن) هیچ گونه قوانین مدونی وجود ندارد. در این گونه موارد به قدر كفایت و از جانب افرادی كه صلاحیت دارند اندیشه نشده است و از همه بدتر اینكه در موارد خاص (مثل جداكردن دوقلوها) هیچ مباحثه اجتماعی در نمی گیرد تا در جریان آن جدل اخلاق عمومی شكل بیابد. در صورتی كه در خارج برای تك تك این موارد قوانین روشنی وجود دارد كه با نظر چند نفر پزشك و حقوقدان و همراهان بیمار اعمال می شود.ماجرای «تری شایوو» با حكم به كشیدن لوله خاتمه می یابد. نتیجه ای كه هنوز مورد بحث موافقین و مخالفین است و این بحث باز بین المللی مسائل فلسفی و اخلاقی مهمی را مطرح می كند كه هرچه بیشتر و بیشتر به شفافیت وجدان عمومی كمك می رسانند. بیمار من روز نهم خودبه خود فوت می كند و من تنها می توانم برای روزهای آخر او از بیمارستان تخفیف بگیرم نتیجه ای كه اصلاً نتیجه نیست یعنی كمكی به بیمار بعدی من نمی كند. در مرگ مغزی بعدی هم من باز باید یك دوره بحرانی را از سر بگذرانم و نهایتاً مرگی مقدر را تبدیل به مرگی تكنولوژیك بكنم.
منبع : باشگاه اندیشه
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی معلمان رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی قوه قضاییه تهران روز معلم پلیس اصفهان سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار بانک مرکزی حقوق بازنشستگان ایران خودرو سایپا کارگران تورم
نمایشگاه کتاب سریال جواد عزتی تلویزیون عفاف و حجاب فیلم سینمایی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین انگلیس اوکراین نتانیاهو ترکیه یمن
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تماس تصویری هواپیما تبلیغات اپل تلفن همراه گوگل همراه اول آیفون ناسا عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن دیابت بیماری قلبی مسمومیت داروخانه