چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

درآمدی برماهیت مشروطیت و نقش آن در تکوین تمدن اسلامی


درآمدی برماهیت مشروطیت و نقش آن در تکوین تمدن اسلامی
مشروطیت یك حادثه عظیم بود كه در بطن بیداری جامعه ایرانی در دوره معاصر و تطور اندیشه تاسیس مدینه سیاسی مبتنی بر آموزه های وحیانی- شیعی پدید آمد.
اما این حادثه خود به تاسیس مدینه ای سیاسی مبتنی بر اندیشه مدرن(تجدد و ترقی) منجر شد. در بستر تاریخی تطور و شكل گیری اندیشه مدینه توحیدی- ولایی و ظهور این اندیشه در متن جامعه و اراده جامعه برای یك عمل سیاسی معطوف به تاسیس مدینه مورد نظر اراده جامعه در مسیر انحراف افتاد و از میانه مسیر راه خود را كج كرد و به تاسیس نظامی شبه مدرن روی آورد. نظامی كه ابتدا صورتی از لیبرال- دموكراسی داشت ولی بعد صورت واقعی خود را نمایان ساخت كه همان استبداد مدرن و رژیم رضاخانی بود.
این دگردیسی ناگوار البته ناشی از ضعف بالندگی اندیشه مدینه وحیانی در ساحت اجتماعی نبود. هر دو طیف رهبران مشروعه خواه و علمایی كه تا دیر هنگام در كنار منورالفكران، ماندند، تحقق مدینه توحیدی را آرزو می كردند اما گروه ثانی وضع موجود را با آرزوی خویش همسو نمی دیدند. از این رو از همراهی با گروه نخست علما سرباز زدند. در این میان گناه مردم چه بود كه با منورالفكران سودا زده و شیفته تمدن مدرن تنها مانده بودند و رهبران اندیشه مدینه توحیدی به تكثر و انشقاق روی آورده بودند و گروه نخست (مشروعه خواهان) در غوغای سنگینی گرفتار آمده بودند كه اجازه رسیدن پیامشان به متن جامعه داده نمی شد.
از همان زمان كه فرمان مشروطیت صادر شد و تفوق آرام میدان داری منورالفكران نمایان شد، علمای دین برای رهایی جامعه از اندیشه شبه مدرن كوشیدند و در هر شرایطی به طریقی این مقاومت را در برابر سیطره جویی مدرنیسم سامان دادند؛ یك روز با طرح مشروطه مشروعه، روزی با تشكیل دولت در تبعید و روز دیگر با حضور در مجلس و مقاومت در برابر ظهور استبداد رضاخانی.
اگر فتنه انگیزی بیگانگان و منورالفكران جمع علمای دین را پراكنده و گرفتار تكثر و انشقاق نمی كرد و اگر مدیریت ایشان در مهندسی تحرك سیاسی جامعه تقویت می شد، مدینه سیاسی مبتنی بر ولایت فقها و علمای دین صد سال پیش محقق می شد. افسوس كه اندكی پیشتر میرزای بزرگ دارفانی را وداع گفته بود و شاگردان فرهیخته ایشان در فقدان ولایت و رهبری بودند و هنوز رهبری یك مرجع واحد در متن جامعه ظهور نیافته بود. با این وصف در حوزه نظر آنچه از مدینه توحیدی در آستانه مشروطه به منصه ظهور رسیده بود در ادوار بعدی تكمیل شد و حكومت مبتنی بر ولایت فقهاء با سازوكاری مردمسالارانه از سوی حضرت امام(ره) پی ریزی شد. این بار جامعه از مرجعیت و رهبری واحد بهره مند بود و رهبران انقلاب با وحدت كلمه و عبور نهضت از گذرگاههای انحرافی و التقاطی نظامی نو را كه آرزوی مردم ایران در طول تاریخ معاصر و تمنای جامعه در عهد مشروطه بود تاسیس كردند.
مشروطیت یكی از رخدادهای مهم تاریخ معاصر ما و نقطه عطفی در بالندگی اندیشه و فلسفه سیاسی در ایران است. از این رخداد اگر چه یك سده می گذرد اما هنوز آثار و تبعات فكری، سیاسی و حتی اجتماعی آن در جامعه ایرانی تجلی دارد.
برخی این رخداد را چنان عظیم و شكوهمند می دانند كه آرزوی سكون جامعه ایرانی را در چارچوب همان رخداد داشته و امید دارند كه تكاپوی اندیشه جامعه را پس آن پایان یافته تلقی كنند و در حوزه عمل سیاسی نیز جامعه را به ماندن پشت خط مشروطیت فرمان می دهند. اما گروهی مشروطیت را عارضه ای غیر طبیعی و زایده ای تحمیلی كه از مدرنیته به تفكر ایرانی رخنه كرده می پندارند. اینان بر این باورند كه تلاش عالمان دین و رهبران مشروطه كوششی نافرجام برای اسلامیزه كردن و مهار این عارضه و زایده بوده است. به زعم ایشان رهبران مشروطه كوشیدند این موج مدرنیته را كه آمده بود شیرازه اندیشه ایرانی را درهم بكوبد هدایت و مهار كنند؛ اما این موج بیگانه و ضد ایرانی بود كه ایشان را مهار كرد و چون بختكی بر فكر ایرانی مستولی شد. براین اساس اكنون كه تاریخ مشروطه پایان یافته است باید دور آن را نیز تمام شده تلقی كرد و با صف بندی فكری برای مهار امواج جدید مدرنیته كه كیان ایرانی را نشانه گرفته است، آماده شد.
پذیرش هر یك از دو فرضیه بدان معناست كه اندیشمندان جامعه ایرانی توان مقابله با فكر مدرن را ندارند .
پذیرش فرض گروه نخست بدان معناست كه اساسا جامعه ایرانی فكری ندارد و در دوره انحطاط عصر اكنونی تنها می توانست پذیرای فكر مدرن باشد و البته به دلیل وجود موانعی موهوم و افسونگرانه مانند استبداد شرقی و بیگانگی جامعه ایرانی با آموزه های دموكراتیك نتوانسته است این ارمغان نیكو را نیز به خوبی در ایران پذیرایی كند و همین ناتوانی موجب شده است ثمرات مدرنیته در ایران تعمیق نگشته و ما در حال و هوای مشروطیت بمانیم. نتیجه غایی این فرض كه نگرشی تحقیرآمیز بر فكر ایرانی دارد كشف و اختراع این نظریه است كه جامعه ایرانی نه تنها خود فكر و اندیشه ای ندارد بلكه چنان در برهوت انحطاط گرفتار است كه توان و عرضه اجرایی كردن فكر دیگری را هم برای ساماندهی سیاسی- اجتماعی خویش ندارد!
فرض دوم البته تا این حد بدبینانه نیست اما فكر ایرانی را تنها در موقعیتی انفعالی و تدافعی می بیند كه خود پوپایی ندارد كه طرحی برای مدنیت خود ارائه دهد اما می تواند در صف بندی تدافعی تا تلاش برای مهار فكر بیگانه مقاومت كند و البته این مقاومت نیز بالاخره ممكن است درهم بشكند چنانكه در مشروطیت چنین شد و عالمان نتوانستند مشروطه را اسلامیزه و آن را مهار كنند. به زعم ایشان اگر جامعه ایرانی با بهره مندی از تجربه مشروطیت هوشیار باشد می تواند برای امواج بعدی تفكر مدرن خود را آماده كند و از درهم شكسته شدن كیان و شیرازه فكری و فرهنگی خود در امان بماند. نتیجه غایی این مقاومت مستدام و این امتناع مداوم غربیت و مدرنیت آن است كه جامعه ایرانی می تواند حیات خویش را حفظ كند. بدان امید كه دور مدرن با امواج رنگ به رنگی و صورت های نو به نو آن، بگذرد، تقدیر مدرنیته بر پایان آن تعلق پذیرد و غربیت دیگر قدرت زایش دیالكتیكی خویش را ازدست بدهد و تمام رنگ ها و نیرنگ هایش بلا اثر شود. بعد می توان آرزو كرد تا دور مدنیت توحیدیه و تمدن اسلامی و آفرینش مجدد مدینه نبوی در سایه ولایت حضرت حجت(عج) پدید آید.
●نگاهی اجمالی به مشروطیت
ایرانیان همواره عدالت طلب و استبدادستیز بوده اند. نه تنها در عهد معاصر بلكه در عصر اساطیر نیز گزارش هایی از عدالت طلبی و استبدادستیزی جامعه ایرانی در دست است. گاه این عدالت خواهی به قیام و انقلاب منجر می شد و گاه نیز از سوی مستبدان سركوب می شد؛ چنانكه عصر استبداد اژی دهاك یا ضحاك ماردوش با قیام ایرانیان به رهبری كاوه آهنگر به پایان آمد. در طول تاریخ دوره اسلامی نیز نهضت های عدالت طلبانه متعددی به تاسی از اسلام در ایران پدید آمد. یكی از شكوهمند ترین این نهضت ها، حركتی بود كه به مشروطیت منجر شد. فصل نخست این نهضت تحریم نام گرفت و با اعتراض به قرارداد توتون و تنباكو در دهه نخست سده چهاردهم هجری قمری به اوج رسید. این نهضت مقدمه ای برای نهضت عدالت خانه در سالهای بعد شد تا اینكه در دهه سوم از سده چهارده نظام سیاسی ایران تغییر كرد و عنصر مجلس به عنوان نماد نقش آفرینی مردم در امور اساسی جامعه خود پدید آمد.
جامعه ایرانی فاصله نظام سیاسی- اجتماعی قاجاری را با برآیند آرمان ها و نیازهای خود مغایر می دید و برای تطبیق این نظام با آرمان های خویش به میدان آمد و هنگامی كه ظرفیت این تطبیق را در نظام استبداد قاجاری ندید به پدید آوردن نظامی جدید همت گماشت. پیش از مشروطیت، سلطنت مطلقه دربار كه برآیند اقتدار منحط قاجار بود زایل شده بود، وضعیت اقتصادی جامعه ناگوار بود. قراردادهایی كه دربار با اجانب می بست شیرازه بازرگانی، كشاورزی و صنعت ایرانی را درهم می كوفت و حاكمیت ملی و استقلال سیاسی ایران را نیز تهدید می كرد. رواج بددینی های شیخیه، بابیه، بهائیه، ازلیه و نیز نوزایی طریقت های درویشی مانند نعمت اللهیه، گنابادیه، قادریه و... وحدت فرهنگی و اعتقادی جامعه ایران را تهدید می كرد و دربار در حالی كه تشیع را رسمیت داده بود، به جای پاسداری از آئین تشیع، میدان را برای این بددینی ها باز می كرد و موجبات ضد و خوردهای اعتقادی و ترورهای سیاسی را تشدید می كرد.
نابسامانی های اجتماعی و مصائبی چون فروش دختران برای تامین مایحتاج زندگی همراه با ظلم و استبداد درباریان موجب شده بود مردم نسبت به كارآمدی نظام موجود برای پاسخگویی به نیازهای زیستی و آرمان های خود ناامید باشند.
اگر بخواهیم از زاویه دید فلسفه سیاسی خواجه نصیر طوسی به مشروطیت بنگریم می توانیم بگوئیم نظام قاجاری برای جامعه ایرانی به سان مدینه ضروریه نبود و نمی توانست پاسخگوی ضروریات و نیازهای اساسی جامعه ایرانی باشد.
در نتیجه این نهضت انقلابی پدید آمد و وضع موجود را به امید دست یابی به نظامی بهتر تغییر داد. به بیان دیگر جامعه ایرانی در موضع سلبی برای برخورد با نظام منحط قاجاری و نیز نفوذ استعمار گران وارد میدان شد اما نتیجه این انقلاب چنانكه می دانیم به استبدادی سیاه تر منجر شد. یعنی در موضع ایجابی جامعه ایرانی نتوانست به توفیق پایداری دست یابد. مجلس به عنوان محصول این انقلاب آلت دست سلطنت شد و سلطنت نیز از استبداد متكی به عصبیت ایلی قاجار به استبداد متكی بر بیگانه پهلویان تبدیل شد؛ پرسش اینجاست كه چرا چنین شد؟ برای دریافت پاسخ این چرایی باید به تبیینی درست از مشروطیت دست یافت.
●تبیین اجتماعی مشروطیت
برای پاسخگویی به این پرسش تا كنون نظرات و نظریات متعددی بیان شده كه برخی نیز درست و منطبق با واقعیت است اما مبتنی بر تبیین اجتماعی متقدم بر فلسفه سیاسی نیست بنابراین جامعیت لازم را نداشته و نمی تواند تبیینی كامل از علت انحراف مشروطیت را به دست دهد. بر همین اساس در جستجوی علل انحطاط نهضت مشروطه تنها بر منورالفكران وابسته، كارگزاران منحرف سیاسی و مصادیق عینی حوادث نگریسته می شود. بر این باورم كه می توان با توجه به روح تحولات اجتماعی علتی جامع را یافت كه ضمن در برگیری فرضیات و نظریات درست پیشین سیمایی كامل تر از انحطاط مشروطیت را به دست دهد.
آرمان های اجتماعی به نوبه خود همواره تابع معرفتی هستند كه افراد نسبت به خود و جایگاه خود در هستی دارند؛ یعنی تابع شناختی هستند كه نیروهای مختلف اجتماعی نسبت به عالم و آدم یا انسان و جهان دارا هستند. هركس به تناسب معرفتی كه از خود و هستی دارد، شناختی ویژه از كمال و هستی دارد، شناختی ویژه از كمال و نقص خود پیدا می كند. مراد از این شناخت آن معرفت و خودآگاهی است كه با هستی عالم عجین می شود و در سطح عالی تعقل عملی افراد را نیز تامین كند و این نوع از معرفت كه با ایمان همراه است همان دانش و معرفتی است كه به نحوه شهود و ظهور هستی در قلب انسان بازگشت می كند.
در فلسفه سیاسی فارابی می بینیم كه وی با امتیاز گذاردن بین این دو نوع معرفت است كه بین دو مدینه فاضله و فاسقه فرق می گذارد؛ پس جایگاه نخست نهضت ها، انقلاب ها و جنبش های سیاسی و اجتماعی در قلب انسان هاست. قلب آدمی كه راه اتصال او با هستی است، به دلیل تاثیرپذیری فراونی كه از اسمای حسنی و صفات علیای الهی دارد و نیز به دلیل شدت انتقال و دگرگونی و كثرت تحول پذیری، قلب نامیده شده است. قلب آن گاه كه به مبدأ هستی روی می آورد و از ایمان به او نور می یابد، عرش خداوند سبحان می شود. و آن گاه كه از رحمت الهی روی می گرداند در ردیف مظاهر اسمای جلالیه خداوند قرار می گیرد و هرگاه كه در یكی از مراتب جمال و جلال الهی منزل می سازد و در سلوك اجتماعی خود فرصت بروز پیدا كند در ادوار مختلف تاریخی مجرای تحقق و تمدن خاص خود می گردد.
چون اراده، اختیار و آزادی به همین معنا مظاهر ساریه و به تعبییر فلسفی مشككه هستی است؛ تمام تحولات نفس و قلب با همان انتخاب و آزادی كه چهره الهی ازلی دارد قرین است و به همین دلیل نیروهایی كه یك نهضت اجتماعی را شكل می دهند در هر لحظه با تغییر مختار و مراد، توان رویكرد به نظام اجتماعی دیگری را دارا هستند و در تمام لحظات نسبت به موضعی كه اتخاذ می كنند مسوول هستند .بنابراین هر چند نهضت ها و انقلابات اجتماعی در مقطع زمانی خاصی در سطح جامعه ظاهر می شود ولی ریشه در گذشته تاریخی نیروهایی دارد كه در تحقق آن سهیم هستند. برای بررسی هر انقلاب شناخت موقعیت نیروهای درگیر خاستگاه فكری آنها ایمانهای ناسازگاری كه زاده انواع گوناگون معرفت هستند و چگونگی پیدایش و توسعه آنها بستر تاریخی و زمینه رشد و منبع اقتدار هریك از نیروها و امكانات و ابزارهایی كه هر نیرو در مراحل بسط خود در اختیار داشته و یا از آنها استفاده كرده ضروری است.
تبیین مشروطیت نیازمند شناخت خصوصیات نیروهای اجتماعی مختلفی است كه در آن حضور داشته اند. این نیروها در بطن تحولات سلبی مشروطه تقریبا هماهنگ بودند اما در موضع ایجابی دچار انفكاك و تضاد آرمانی شدند.كنش گران و نیروهایی كه در مشروطیت نقش داشته اند در یك تقسیم بندی كلی به سه دسته تقسیم می شوند:
اول:نیروهای مذهبی كه اجتهاد و فقاهت، هسته مركزی آن را تشكیل می دهد. این نیرو در بسترسازی اجتماعی و گام نخست نهضت(تحریم) به رهبری جامع میرزای بزرگ در صحنه حضور دارد. در سال ۱۳۱۲ه.ق یعنی سه سال بعد از صدور حكم تحریم میرزا، دارفانی را وداع گفت و پس از ایشان مرجعیت در انحصار یك فرد باقی نماند. در این شرایط شاگردان میرزا گرچه در كلیات مبانی نظری اشتراك نظر دارند اما با گذر زمان نسبت به درك تحولات اجتماعی دچار اختلاف نظر می شوند. آرمان قلبی نیروی مذهبی(اعم از شیخ فضل الله تا میرزای نائینی) تحقق حكومت حقه امامت و در عصر غیبت تاسیس حكومت بر مبنای ولایت فقیه است. اما طیفی كه نظریه پرداز اصلی آن نائینی است وضع موجود را برای تحقق این خواسته هماهنگ نمی بینند بنابراین به حكومت قدر مقدور و مشروط شدن استبداد قاجاری با سازوكار پارلمانی را ممكن دیده و تمنا می كنند.
همه آنان نسبت به جهان هستی و باید ها و نبایدهای زیست سیاسی- اجتماعی جامعه اسلامی معرفتی یكسان داشتند و بر این باور بودند كه جامعه باید با ریاست امام معصوم(ع) و در غیبت ایشان به ریاست فقهای عظام به عنوان نائبان امام اداره شود. اما تمام شاگردان میرزا امید نداشتند شرایط برای تحقق ریاست فقهاء ممكن گردد. بنابراین بعضی از ایشان به امید كاستن از استبداد بر جامعه ایرانی مشروطیت را جایز و حتی به عنوان مقدمه یك واجب(كه كاستن از ظلم باشد) امری واجب می دانستند. در این میان شیخ فضل الله یكی از شاگردان برجسته میرزا كه در تهران مقیم و در بطن تحولات سیاسی بود به رغم تلاش نخستین برای تحقق مشروطه و ماكاتبات مستدلی كه با علمای نجف برای همین مقصود داشت، تحولات پیش رو را معطوف به استبدادی سیاه تر از استبداد قاجاری می دید. استبدادی كه نه تنها ستم بیشتری را بر مردم روا خواهد داشت بلكه برای هدم اسلام در شرف تحكیم بود. شیخ شهید ذات سكولاریستی و دین پیرایانه مشروطه با میدان داری منورالفكران و وابستگان به اجانب را دریافته بود و به همین منظور به ستیز با آن پرداخت. در واقع آنچه در شرف وقوع بود به زعم شیخ دیگر نه نهضت عدالتخانه و نه نهضت استبداد ستیزانه بلكه جنبشی دین ستیزانه و مقوم استبداد بود.
دوم: نیروی دیگر نیروی استبداد بود كه شاه و دربار در راس آن قرار داشت. این نیرو چنانكه در بالا اشاره شد وارث حكومت های ایلی و بر استبداد رو به افول ایل قاجاری متكی بود. از اواخر عهد فتحعلیشاه ، به ویژه در دوره محمد شاه و صدارت حاجی میرزا آقاسی این نیرو بی میل نیست كه نیروی مذهبی را محدود كند و از قدرت مرجعیت بكاهد و برای این مقصود حمایت هایی از شیخیه، دراویش و حتی بابیه و بهائیه دارد.
سوم: نیروی دیگر نیروی منورالفكری است. نطفه این نیرو با شكست ایران در جنگ های ایران و روس و ضرورت اعزام دانشجو به اروپا بسته شده است. این دانشجویان كه از میان آقازاده های دربار گزینش شده بودند اغلب نوجوانی بودند كه به فرنگ گسیل شدند و از تربیت اسلامی، هویت ایرانی و دانش عمیق شرقی بهره ای نداشتند، بدیهی بود كه اینان به دام انجمن های سری و فراماسونری فرو افتند و به هنگام بازگشت مبلغ فرهنگ و ترقی ممالك راقیه باشند. چند دهه بعد از جنگ های ایران و روس اینان در كنار استبداد درباری به جان فرهنگ و مواریث ایرانی افتاده بودند تا از ایران فرنگی نو بسازند. دست ایشان را هم در تاسیس انجمن های فراماسونری می بینیم، هم در تخطئه فرهنگ اسلامی، هم در تخریب و غارت آثار باستانی، هم در انعقاد قراردادهایی كه معادن و صنایع ایران را به تاراج می داد.
اكنون می توانیم براساس مبانی فكری هر یك از این سه نیرو پاسخی در خور به پرسش ماهیت تحولات سیاسی معطوف به مشروطیت بدهیم. پاسخی كه در افق آن علل انحطاط مشروطه را نیز می توان دریافت. هر یك از سه نیرو سه آرمان داشت و می كوشید تحولات سیاسی را برای دستیابی به حد اكثر آرمان خود هدایت كند. نیروی نخست(مذهبی) تاسیس مدینه ای مبتنی بر اسلام و بازیابی شكوه و جلال پیشین تمدن اسلامی را آرزو می كرد.
گروه ثانی(منورالفكران) در سودای تاسیس مدینه مدرن در ایران بودند و برای این سودا گری حاضر بودند مواریث فكری- فرهنگی و حتی سرمایه های اقتصادی و مادی ایران را نیز به پای مدرنیته بریزند.
گروه ثالث كه دربار قاجاری بود می كوشید موقعیت سیاسی خود را با اتكا بر عصبیت ایلی حفظ كند. بدیهی بود كه هر چه از تاسیس نظام سیاسی قاجاریه جلوتر می آئیم به رغم تكثیر بسیار شدید شاهزادگان قاجاری و ازدیاد خاندان های وابسته به دربار، عصبیت این ایل فرو می نشست و دیگر اثری جدی از اقتدار آغا محمد خانی در سلاطین قاجاری باقی نمی ماند.
●طرح پرسش از ماهیت مشروطیت
اكنون به پرسش اصلی این بحث می پردازیم و آن این است كه آیا مشروطیت ثمره تلاش منورالفكران برای رساندن ایران به كاروان ترقی است كه معلوم شده به دلایل فرهنگی ایران عرضه دستیابی به ترقی را نداشته و باید اكنون این تلاش را ادامه داد و الگوی مشروطیت را از سر گرفت. البته باز هم همان موانع اجازه نمی دهند این آرزو تحقق یابد.
یا نه مشروطیت «عارضه ای غیر طبیعی» و «زایده ای تحمیلی» و عارض شده از مدرنیته بر تفكر ایرانی است و حضور علما در رهبری این نهضت نشانگر تلاش ایشان برای مهار این عارضه است. پیشتر اشاره كردیم كه پذیرش هر دو فرض به منزله تحقیر و تخطئه فكر ایرانی است و تخطئه فكر ایرانی در فرض نخست جدی تر است. فرض نخست كه از غرب مدرن به ایران آمده است بر مبنای پذیرش فرضیه موهوم پیشرفت- خطی تمدن مدرن بر این باور است كه تفكر و تمدن غربی تفكر و تمدنی برتر است. اساسا این غرب است كه در نظام سازی سیاسی اجتماعی نیز مانند فناوری و تكنولوژی پیشتاز است و همانگونه كه تكنولوژی را از غرب به شرق می آورند فكر و نظر را نیز باید از غرب آورد وبه جای روح حاكم بر ایران اسلامی غربیت و مدرنیت را بر اقوام ایرانی مستولی كرد. مبانی نظری این ایده بر فلسفه تاریخ ویكو، هابز، رسو، دكارت، هگل ، ماركس، ماكس وبر و...استوار است. این نحله همچنین از نظریه تكامل زیستی داروین تبعیت می كند و بر همین اساس از آبشخور نظری برتری نژادی گوبینو و كتاب میمون برهنه دزموند موریس هم پیروی می كند. بر مبنای این فرض منورالفكران پذیرفته اند باید هر چه سریعتر در ذیل فرهنگ و تمدن غرب جایی برای ایران دست و پا كنند. مبادا با اینكه در این صد سال از ملل دیگر برای پیوستن به الگوی مدرنیت و تمدنی فكری غرب پیشتاز بوده ایم از ملل دیگری مانند افغانستان و پاكستان و بنگلادش هم عقب بمانیم و آنها زودتر از ما مدرن بشوند! فرض دوم كه از سوی عده ای از شیفتگان مكتب تشیع ارائه می شود بر این مقدمه استوار است كه مدرنیته تمدن ناگریز امروز تاریخ است و با همه آنكه مظهر نفسانیت بشر غربی است چاره ای جز پذیرش و مشاهده سیطره جهانی آن نیست. بر این اساس همه جهان به كام ابعاد سیاسی- اجتماعی آن می روند و تنها این مكتب تشیع است كه بسان اسبی چموش از لگام مدرنیته می گریزد. اكنون دوره «اسم شیطانی مدرنیته» است و امت شیعه هر چه هوشیاری بیشتری به خرج دهد و بتواند با تشدید اعتقادات و تمسك به عاشورا و انتظار موعود از دام مدرنیته دامن فراهم چیند، كمتر آسیب می بیند. بر همین اساس بود كه علمای عصر مشروطه، ظهور مظهر سیاسی مدرنیته را در ایران دریافته اند و كوشیدند آن را مهار كنند اما این خود ایشان بودند كه مهار شدند و به حاشیه رفتند. با كنار زدن ایشان، سیاست، فرهنگ و اقتصاد مدرن بر ایران غلبه كامل كرد. اكنون باید با تجربه مشروطیت هوشیار بود و در برابر هجوم جلوه های دیگر مدرنیته و پسا مدرنیسم در ایران صف بندی محكم تری بنا كنیم. صاحبان این فرض معتقدند این هجوم مكرر مدرنیته ادامه دارد و می باید در انتظار پایان یافتن دور تاریخی آن به امتناع مداوم آن پرداخت تا در پایان تاریخ مدرنیته و پسا مدرنیته چیزی از اسلام برای ما باقی بماند! چنانكه در بالا هم گفتیم این فرض البته به تلخكامی فرض نخست نیست كه فرهنگ و تمدن ایران را به هیچ انگارد؛ بلكه برای جامعه ایرانی این اعتبار را قائل است كه در انتظار احیای اسلام بنشیند و در شرایط تهدید بتواند با صف بندی تدافعی و امتناع غربیت و مدرنیت، مسلمانی خویش را پاس بدارد. اكنون می پرسیم: كدام فرض را باید پذیرفت؟ فرض نخست، یا فرض دوم، یا هر دو، و یا هیچكدام؟!
فرض نخست بر خطاست چون ما باور داریم «الاسلام یعلو ولایعلی علیه» جمع بین دو هر دو فرض ممكن نیست چون معنای پذیرش آن اجتماع نقیضین است؛ فرض نخست معتقد است غرب برتر است و باید بدان پیوست و غربیت را بر ایران حاكم كرد، پس نمی تواند با ذات اسلام سازگار باشد. فرض دوم اسلام را برتر می داند و در آرزوی احیای آن در ساحت جامعه است. بنابراین می توان برای آن اعتبار بیشتری قائل شد اما این فرض نیز تنها به انتظار برای پس فردای تاریخ وعده می دهد. زمانی كه با پایان یافتن دور تاریخی مدینه های شیطانی و نفسانی زمینه ظهور مدینه موعود حضرت حجت(عج) فرا رسد. این فرض حداكثر شأن مسلمانی را در دوره تاریخی مدرنیت و غربیت اتخاذ مشی تدافعی و سنگربندی در برابر مدرنیته می بیند و اراده مسلمانان برای احیای اسلام را قرین به توفیق حتمی و قطعی نمی داند. فراتر از اینكه این فرض چقدر با حقیقت سازگار باشد چون این بحث حوالی واقعه مشروطه می چرخد با تبیین ماهیت نهضت مشروطیت می توانیم سازگاری این نهضت با فرض دوم را بسنجیم. در این تبیین البته فاصله ژرف نهضت مشروطیت با فرض نخست نیز روشن می شود.برای درك ماهیت مشروطیت و شناخت ذات آن می توان به بررسی تقدم و تاخر حضور نیروهای سیاسی در آن، آثار و متون بازمانده از مشروطیت و شعارها و سخنرانی های رهبران مشروطه پرداخت.
بر این اساس مشروطیت در بدو شكل گیری نمی تواند شعارهایی مغایر با ماهیت خود داشته باشد و یا رهبرانی داشته باشد كه بر خلاف باورها و اندیشه های خود نهضتی اجتماعی-سیاسی را تدارك ببینند.
گفتیم كه كنش گران نهضت مشروطیت سه نیروی «مذهبی»، «استبدادی» و «منورالفكری» بودند.
نیروی استبدادی در تلاش بود تا وضع موجود را حفظ كند و در حد توان برای تقویت عصبیت ایلی قاجار و تحكیم اقتدار سیاسی دربار می كوشید بنابرای كنشگری مخالف با تحولات سیاسی منجر به مشروطیت بود و در برابر آن مقاومت می كرد. اگر هم ناصرالدین شاه- در اواخر سلطنت- و مظفرالدینشاه به تحولات سیاسی پاسخ مثبت می دهند این پاسخ نه از روی رغبت و رضایت بلكه به معنی تن دادن به شرایط تحمیلی بود. بنابراین ذات مشروطیت نمی تواند با كنشگری دربار سازگار باشد و این نیرو ماهیتا مشروطه خواه نبوده است.
پس برای یافتن رهبری و ماهیت مشروطیت باید از میان دو نیروی دیگر و اندیشه های ایشان( مذهبی ها و منورالفكران) هردو و یا یكی را انتخاب كرد. گفتیم كه نیروی منورالفكری از اساس برآمده از دربار و پرورش یافته تفكر و فرهنگ مدرنیته بود اما نیروی مذهبی چنانكه از نامش پیداست برآمده از تفكر مذهبی و قائل به نقش مذهب در تحولات اجتماعی-سیاسی بود.
از میان رهبران نیروی مذهبی، در پیشینه تاریخی مشروطیت، شیخ مرتضی انصاری(ره) جایگاه رفیعی دارد. در عهد وی مرجعیت تامه در اختیار آن بزرگوار بود. وی با تدوین المكاسب در كنار آثار علمی و فقهی دیگر به كار سترگ و هوشمندانه ای دست زد و آن ارائه منشور تجارت اسلامی بود. تدوین این كتاب كه با نمایان ساختن افق معاملات اسلامی به مثابه نقدی فعال در قبال شكل گیری نظام سرمایه داری در غرب صورت می گیرد در بطن خود مخاطب را به هوشیاری در برابر مسائل اقتصاد-سیاسی دنیای آن روز فرامی خواند و از فرو افتادن در معاملات و تجارت غیر اسلامی برحذر می دارد. بعد از شیخ مرتضی زعامت عالم تشیع در اختیار میرزای شیرازی قرار می گیرد. میرزا كه نامش با نهضت تحریم گره خورده است نیز نگاهی هوشمندانه به اقتصاد- سیاسی و روند نفوذ غرب در ممالك اسلامی دارد.
میرزای شیرازی رساله ای دارد كه به همت شیخ فضل الله نوری در سال۱۳۰۶ه.ق (سه سال پیش از صدور حكم تحریم) نوشته شده اشت. این رساله را -گرچه گمنام مانده است - می توان با رساله ولایت فقیه حضرت امام(ره) مقایسه كرد. هرچند انسجام رساله ولایت فقیه نسبت به رساله جوابیه میرزا بیشتر است. میرزا در این رساله ضمن شكوه از وابستگی نظام اقتصادی جامعه به بیگانگان و تاثیر پذیری دولت قاجاری از اجانب، از ضرورت توسل جامعه به ولایت فقهاء سخن می گوید. در پی تدوین این رسائل و تربیت شاگردان فرهیخته در دامان تشیع است كه به هنگام عقد قرار داد توتون و تنباكو شبكه ای وسیع از علما و مجتهدان در تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، شیراز و...آماده اند تا نیروی مذهبی را برای تحریم قرارداد بسیج كنند.
قطعا از نظر نظریه پردازی و نهضت آفرینی نیروی مذهبی و میرزای شیرازی بر نیروی منورالفكری مقدم است. این تقدم را می توان در اظهارات صریح میرزا ملكم خان - پس از پیروزی نهضت تحریم در لندن- و نیز نوشته های احمد كسروی- كه خود از نیروی منورالفكری و دین ستیز بود- مشاهده كرد. مستندات بسیاری در دست است كه از تقدم نقش آفرینی نیروی مذهبی در تحولات سیاسی مقدماتی ماقبل مشروطیت حكایت می كند. این در حالی است كه نیروی منورالفكری در همین دوره حداكثر با تاسیس فراموشخانه مبادرت به ایفای نقش نهان روشانه در صحنه فرهنگی- سیاسی می كند و این لژ نیز با مكاتبات ملا علی كنی با ناصرالدین شاه تعطیل می گردد. در حوزه نظری نیز نیروی منورالفكری با انتشار «قانون» وارد صحنه می شود و چاپ این روزنامه كه در فرنگ نشر یافته و وارد ایران می شود نیز متاخر بر نهضت تحریم است و نشر آن زمانی رخ داد كه میرزاملكم خان با لغو قرارداد لاتاری مورد غضب ناصرالدینشاه قرار می گیرد و به فرنگ می رود.
با نزدیك شدن به مشروطیت، نهضت عدالتخانه راه می افتد. این نهضت در ذات خود همساز با آرمان ها و آرزوهای نیروی مذهبی است و با مدرنیته و الگوی مورد نظر منورالفكران ناسازگار است. اساسا نهضتی كه منجر به مشروطیت و حاكمیت رای مردم در نظام سیاسی موجود شد بر تمنای تاسیس عدالتخانه استوار بود. هدف این تمنا، كاستن از ستم استبداد و تحقق اجرای احكام الهی در نسبت بین دولت و مردم بود. در این ایام رهبری مطلق نهضت در اختیار نیروهای مذهبی و علما و مجتهدان است و نیروی منورالفكری بیشتر خود را در كنار استبداد درباری می بیند اما با توفنده شدن امواج قیام مردمی و به دلیل خامی نیروی مذهبی برای هدایت نهضت سیاسی نیروی منورالفكری می كوشد كار را از دست نیروی مذهبی خارج كند. خامی نیروی مذهبی از آنجا رخ داد كه در مهاجرت كبری راه قم را در پیش گرفت و عملا تحرك سیاسی مردم را بی رهبر گذاشت و راه را برای سكان داری نیروی منورالفكری بازگذاشت. در پی این مهاجرت بود كه عوامل بیگانه و منورالفكران مردم را به باغ سفارت انگلیس فراخواندن و با ترساندن مردم از اقدامات قهری دربار، آنان را به دامن بیگانگان نشاندند. این اجتماع بزرگ مردمی كه رقم حضار آن تا ۱۴هزار نفر تخمین زده می شود بهترین فرصت برای پاره كردن شیرازه نهضت عدالت خانه و مصادره نهضت و استحاله آن از یك اقدام اصیل به یك جنبش سكولار، بود. در این اجتماع همه روزه منورالفكران با سخنرانی های پرآب و تاب مبانی فكری مدرنیته را با ادبیاتی همساز با فرهنگ ایرانی در میان مردم بسط دادند. نقطه اساسی بسط تفكر دموكراتیك و سكولاریستی مدرنیته جایگزینی واژه مشروطه به جای عدالتخانه برای نامگذاری نهضت مردمی بود. این واژه از سفارت انگلیس در میان مردم رونق گرفت و سكه روز شد. بدیهی بود كه مقصود روشنفكران از این واژه دموكراتیزه كردن نهضت بود و در روندی آرام می كوشیدند این مقصود را به جای ماهیت اساسی نهضت مردم جا بزنند. واضح بود كه واژه عدالتخانه نمی توانست پذیرای ماهیت مدرنیستی مورد نظر ایشان باشد. چنانكه واكنش منورالفكران به واژه تركیبی« مجلس شورای اسلامی ملی» كه ابتدا در فرمان مظفرالدینشاه ذكر شد نیز با این ماهیت سازگاری كامل نداشت و به همین دلیل ایشان خواستار تغییر عنوان دارالشورای از «مجلس شورای اسلامی ملی» به«مجلس شورای ملی» شدند.
بنابراین ماهیت و ذات نهضت مشروطیت، تحقق آرمان های اسلامی مانند، عدالت(تاسیس عدالتخانه)، مردمداری حكومت(محدود شدن استبداد و ستم دربار) و مشورت پذیری حاكمان (تاسیس دارشوری) و مبارزه با استعمار بود اما در میانه راه منورالفكران جای نیروی مذهبی را در رهبری نهضت اشغال كردند و نهضت را به سوی آرمان های مدرنیستی هدایت كردند. به همین دلیل است كه می بینیم هنگامی كه ماهیت نظام سیاسی موجود با گذر زمان از مبانی مورد نظر نیروی مذهبی تهی می شود مردم نیز آن را رها می كنند و تنها به نظاره گری در سیر تكوین نظام شبه مدرنی كه مستقر شده می پردازند. این نظاره گری و كناره جویی بود كه منجر به كودتای بی دردسر۱۲۹۹ و بعد هم خلع رضاخان از حكومت در سال۱۳۲۰شد. اگر تحولات سیاسی ما بعد مشروطیت با ذات استبداد ستیزانه، عدالتخواهانه و استقلال طلبانه جامعه ایرانی سازگار بود مردم اجازه نمی دادند منورالفكران با درود و سلام یك مستبد وابسته به اجانب را بر اریكه سلطنت بنشانند. نكته قابل توجه این جاست كه نیروی منورالفكری با اتخاذ واژه ای دموكراتیك(مشروطیت ) برای نهضت بار عدالت طلبی و استعمر ستیزی نهضت را فرو كاست و از آن تنها بار استبداد ستزی و مردمسالارانه آن را برگرفت اما بعد از پیروزی مشروطیت و به ویژه پس از مشروطیت دوم(پایان حكومت محمدعلی شاه و گشایش مجلس دوم) از مبانی داستبدادستیزانه و دموكراتیك مشروطیت نیز فاصله گرفتند و به استقبال دیكتاتوری رضاخانی رفتند. به بیان دیگر آنان بعد از كنار زدن نیروی مذهبی و اعدام و حذف فیزیكی و شخصیتی ایشان مقصود واقعی خود را نمایان ساختند. این مقصود واقعی چنانكه در بالا گفتیم تبدیل ایران به حاشیه مدرنیت و غربیت بود. یعنی هر چه زمان می گذرد ماهیت نخستین نهضت استحاله می شود تا جایی كه با ظهور دولت رضاخانی دیگر از آن جز اسم هیچ چیز باقی نمی ماند.
●هویت یابی كنشگران مشروطیت
برای درك بهتر ماهیت و هویت دو نیروی فعال در مشروطیت( منورالفكران و مذهبی ها) می توان به برخی از متون شاخص ایشان نگاهی گذرا افكند.
مهمترین آثار نیروی منورالفكری «قانون» و نشریاتی چون حبل المتین، پرورش، ثریا، اختر، چهره‌نما، تربیت، صوراسرافیل و... است كه بعدها منتشر می شدند. نیز می توان به سلسله نشست ها و سخنرانی های محفلی این جریان در انجمن های مخفی و فراماسونری مانند فراموشخانه، لژ آدمیت، لژ بیداری و...اشاره كرد.
در ایام نضج گیری نهضت و هنگامی كه حركت مردمی جدیت می باید كار فكری منورالفكران نیز جدیت می یابد. این كار پیش از آنكه منشاء ایرانی و بومی داشته باشد بی محابا از مبانی فكری مدرنیته و آثاری از ژان ژاك روسو، مونتسكیو، هابز و...بهره مند است. «ترجمه طبایع الاستبداد و مصارع الاستبعاد» ، «اصول دموكراسی» ، «دستور اساسی ترقی خواهان» ،«مرامنامه فرقه مقدسه آزادیخواهان» ، كتابچه «فرقه سیاسی دموكرات ایران» و... از آثار اولیه ای است كه منورالفكران درباب نظام سیاسی آرمانی خود نوشتند. پس از تحقق مشروطیت اولیه و دوم این نیرو سپس با نگارش آثاری دیگر مانند «شهریار هوشمند» به تبیین تئوری «دیكتاتوری مصلح» پرداختند تا راه برای استبداد رضاخانی مورد نظر استعمارگران باز شود.
البته ضرورت ظهور دیكتاتوری و استفاده از پنجه آهنین برای اجرایی كردن مدرنیته در ایران را تقی زاده در مجلس اوّل نیز بیان كرده و می گوید:« این مجلس از راه‌های عادی نمی‌تواند داخل كار شود، بلكه به یك قوه فوق‌العاده و پنجه آهنینی باید مملكت را اصلاح نماید... چطور كه محمدعلی پاشا در مصر و ناپلیون در فرانسه كردند.» وی بعدها با تاسیس نظام پهلوی طی سخنانی در خارج از كشور با استقبال از رضاخان می گوید:« پروردگار ایران را یاری كرد... رهبر بزرگی ظهور نمود و سرنوشت ملت را در كف خویش گرفت... رهبری و ارشاد او بسیاری از آرمان‌های ملیون دوره اوّل مجلس را تحقق بخشید.»
این نیرو غیر از تدوین آثار و متون موضوف و عضویت در انجمن های مخفی و لژهای فراماسونری در قالب تشكل های مخوفی چون «حزب دموكرات» و «كمیته مجازات» نیز به قلع و قمع رهبران نیروی مذهبی پرداختند. در ترور شیخ فضل الله و بعد اعدام علنی آن بزرگوار، ترور سید عبدالله بهبهانی، آخوند خراسانی و دیگر علما و مجتهدان نقش این نیرو مشهود است.
اما، از مهمترین آثار فكری و نظریه پردازی نیروی مذهبی پس از رساله جوابیه میرزا كه بدان اشاره كردیم می توانیم به «تنبیه الامه» ، مكالمات «مقیم و مسافر» ، «وقایع ناصری» ، «توضیح مرام» ،«رؤیای صادقه» ،«نوشدارو یا دوای درد ایرانیان» ،«شیخ و شوخ» ،«مور و بلبل» ، «تدین و تمدن» ،«ادبیات» ،«معنای سلطنت مشروطه و فواید آن» ،«كشف المراد عن المشروطهٔ و الاستبداد» ،«مشروطیت دراویش» ، كتابچه «مشروطه مشروعه» ،«لامحه شب» و دهها رساله و كتاب دیگر كه ذكر آن در این مجال نمی گنجد. در حوزه عمل سیاسی نیز نیروی مذهبی با اتكا به شبكه گسترده مرجعیت و در ذیل آن مجتهدان و روحانیان و مبلغان حضوری جدی در صحنه سیاسی داشتند.آرمان متعالی ایشان چنانكه گفتیم تحقق حكومت حقه با ظهور امام معصوم(عج) و در غیاب ایشان زمامداری جامعه براساس حكومت مبتنی بر ولایت فقهاء بود. با تامل در رساله جوابیه میرزا، آثار و لوایح شیخ فضل الله، تنبیه الامه میرزای نائینی و...می توان دریافت كه هیچ یكی از نیروهای مذهبی مقدمتا قائل به آن نبودند كه حكومت باید در اختیار غیر فقیه باشد. بلكه اگر بر حكومت غیر فقیه رضایت می دهند و حتی آن را واجب می شمارند از آن روست كه در جستجوی راهكاری برای دفع افسد به فاسد هستند. از این رو بین شیخ فضل الله نوری كه ضمن مبارزه با مشروطه متكی بر بیگانگان از حكومت قاجاری حمایت می كند و رای نائینی كه برای كاستن از ستم نظریه قدر مقدور را ارائه می دهد در مبانی نظری تفاوتی دیده نمی شود. هر دو ایشان یك مقصود را اراده می كنند و آن كاستن از استبداد است. یكی از استبداد منورالفكران كه در شرف وقوع است و دیگری از استبداد مستقر كه متعلق به دربار قاجاری است. حتی نائینی حكومت مشروطه را نیز حكومت میتنی بر ستم می داند و معتقد است این گونه از حكومت ستم به خداوند و امام را نیز داراست و تنها از آن جهت كه با رای مردم ستم به مردم در مشروطیت كاهش می یابد، مشروطه را جایز دانسته آن را تقدیس می كند. تفاوتی كه بین شیخ فضل الله و نائینی به عنوان رهبران دو مكتب از میان نیروی مذهبی دیده می شود به فهم تحولات اجتماعی پیش رو باز می گردد و از آنجا كه شیخ شهید در تهران مستقر بود و از نزدیك تحركات نیروی منورالفكری را دیده بانی می كرد تحلیلش به واقعیت ها و تحولات آتی نزدیك تر است و چه بسا اگر میرزای نائینی هم در موقعیت شیخ شهید می بود زودتر به عمق نیات منورالفكران پی می برد و همان راهی را می رفت كه شیخ رفت. چنانكه آخوند محمدكاظم خراسانی كه تا مدتها مشروطه را تائید می كرد عزم رجعت به تهران كرد تا با عوامل انحراف در مشروطیت برخورد كند و اساسا هدف از ترور آخوند برای آن بود كه از رسیدن این مرجع بزرگ تقلید به تهران جلوگیری شود.
بنابراین می توان گفت ماهیت مشروطیت از ابتدا نهضتی برای بازیابی آرمان های اسلام و حركتی بر مبنای فطرت عدالت طلبانه، استقلال طلبان و استبداد ستیزانه بود. اما فهم نادرست برخی رهبران نیروی مذهبی از تحولات پیش رو و نیات و اهداف كنشگران منورالفكر از یك سو و تجربه اندك برخی دیگر از رهبران نیروی مذهبی برای هدایت نهضت موجب شد راه برای ارتقاء نیروی منورالفكری به سطوح رهبری نهضت باز گردد و به ویژه پس از مهاجرت كبری، نگارش فرمان نهایی مشروطیت، تدوین قانون اساسی و در ادامه پس از استبداد صغیر عملا رهبری نهضت مشروطیت در اختیار نیروی منورالفكری قرار گیرد.
این نیرو نهضت را به سوی آرمان های سكولاریستی و دین پیرایانه مدرنیته برد و هر چه از حقیقت و ذات نهضت دور می شد مردم اندك تری در صحنه باقی می ماندند تا جایی كه كار مملكت در اختیار استبدادی سیاه تر از استبداد قاجاری قرار گرفت كه در عین ستم گری وابسته به اجانب هم بود و ستیز با اسلام و فرهنگ ایرانی را با كاربست پنجه آهنین در پیش گرفت. در این هنگام از مشروطیت دیگر جز اسمی باقی نمانده بود. نه رای مردم معنا داشت و نه دارالشوری واقعیت و حقیقت داشت.
●نسبت مشروطیت با تمدن اسلامی
اكنون می توان درباره نسبت سنجی نهضت مشروطیت با دیگر مقولات پیرامونی، پیشینی و پسینی سخن آن گفت و نسبت آن را با تاریخ تمدن اسلامی، نهضت های اسلامی و نیز آینده تمدن اسلامی بازشناخت.
این نهضت كه با نفی استبداد و اراده معطوف به تاسیس عدالت خانه آغاز شده بود در ذات خود با همه انقلاب ها و نهضت های اصلاح گرانه ای كه در تاریخ اسلام رخ داده است مانند واقعه عاشورا هماهنگ است. اراده جامعه به رهبری علمای دین برای محدود سازی دربار ستم پیشه، با اراده شهدای كربلا نیز هماهنگ و با یك آهنگ عدالت طلبانه، استبدادستیزانه و استقلال طلبانه به حركت درآمد و در این راه شاهد شهادت چهره های برجسته ای از رهبران نیروی مذهبی نیز بودیم.
بر همین اساس نسبت نهضت مشروطیت با انقلاب اسلامی و آینده تمدن اسلامی را نیز می توان دریافت. به واقع آرمان میرزای شیرازی و شاگردانش برای تحقق حكومت مبتنی بر ولایت فقهاء و نفی استبداد دربار و استقلال مملكت از اعمال نفوذ اجانب، در انقلاب اسلامی محقق شد. در انقلاب اسلامی نه تنها مجلس(دارالشوری) صورت واقعی و حقیقی به خود گرفت بلكه زمامداری جامعه از حكومت منحط قاجاری یا نظام وابسته پهلوی گذر كرد و در اختیار ولی فقیه قرار گرفت.
در تمدن اسلامی كه تجلی مظاهر آن با مدنیت سیاسی نظام مند و مقتدر متظاهر می شود یابد نسبت آدمی با خالق خود، با جهان هستی با موعود بر مبنای اسلام تعیین می گردد و زندگی آدمیان بر همین اساس با بهره مندی از علوم و معارف، هنر و معماری، فناوری و اقتصاد و ...سامان می یابد. در پیشینه نهضت مشروطیت و متن تحولات سیاسی معطوف به مشروطیت اراده رهبران و مردم برای بازیابی تمدن اسلامی به خوبی مشهود است. چنانكه گفتیم شیخ انصاری و میرزا نحوه تعامل با نظام لیبرال سرمایه داری را تبیین می كنند. یا ملا مهدی نراقی و میرزای شیرازی نقش فقهاء در اداره جامعه و ولایت نائبان آمام زمان در عصر غیبت را تبیین می كنند. شیخ فضل الله نوری به نقد سكولاریسم و لیبال دموكراسی می پردازد و در مقابل میرزای نائینی راهكارهای برون رفت از استبداد قاجاری برای رهایی مردم و شكوفایی استعدادهای جامعه اسلامی را به بحث می گذارد. همه این تلاش ها از همت بلند رهبرای نهضت مشروطه برای سازماندهی جامعه بر مبنای اسلام حكایت می كند.
بدیهی است كه این نظریه پردازی و عمل سیاسی در صورتی كه به پیروزی نیروی مذهبی در این نهضت منجر می شد فرصتی دست می داد تا دیگر مظاهر تمدن اسلامی نیز از نو بازیابی گردد. چنانكه تلاش مدرس برای حفظ مواریث تاریخی اصفهان و نیز همت شاگردان جوان تر میرزای شیرازی در عهد رضاخان برای بنا نهادن مساجد باشكوه بر اساس سنت معماری اسلامی نیز قابل توجه است.
با سركوب شدن مشروطیت این گونه نبود كه از این نهضت چیزی برای تمدن اسلامی باقی نماند. ابتدا با تاسیس حوزه علمیه قم در مجاورت تهران نیروی مذهبی آرام و بی صدا، اراده خود را برای مهار نظام شبه مدرن پهلوی تجمیع كرد. كار نظریه پردازی نقادانه در برابر مدرنیته نیز از سوی ایشان ادامه یافت. مدرس هم در حوزه نظر و هم در عمل سیاسی در برابر مظاهر مدرنیته می ایستاد. اندكی بعدتر فدائیان اسلام نیز چنین كردند. برخورد علمی و بعد اعدام انقلابی احمد كسروی از سوی فدائیان اسلام تقابل مسلمانان با دین پیرایی مدرنیستی بود. نهضت اسلامی منجر به ملی شدن صنعت نفت نیز تنها برخورد با ابعاد سیاسی- اقتصادی استعمار مدرنیته نبود. آیت الله كاشانی از جمله كسانی بود كه پیشنهاد اتحاد جهان اسلام را مطرح می كرد. هر چند شرایط سیاسی برای اجرای چنین آرمان هایی مطرح نبود اما پیشنهاد جدی تر وی مبنی بر تاسیس ارتش جهان اسلام حكایت از بیداری بیشتر مسلمانان در برابر غربیت داشت.
همزمان و در همین ایام آیت الله بروجردی همگرایی بیشتر علمای اسلام را طرح می زد و مكاتبات و مباحثات وی با شیخ محمود شلتوت كه منجر به پذیرش فقه تشیع به عنوان یكی از مذاهب معتبر برای فرق عامه (اهل سنت)گردید دستاورد بسیار بزرگی بود كه حاصل طرح آیت الله بروجردی و همراهی شیخ شلتوت با ایشان بود.
برخورد علمی حضرت امام خمینی(ره) با احمدكسروی در تدوین كشف الاسرار نیز صف آرایی نظریه پردازان حوزه های علمیه در برابر دین پیرایی را آشكار می شاخت. كار حضرت امام(ره) با نگارش تفسیر المیزان از سوی علامه طباطبایی(ره) تكمیل شد. المیزان در ضمن تفسیر آیات قرآن كریم و مباحث مربوط به شكل گیری جوامع انسانی بر مبنای فطرت الهی، ماهیت تاریخ، شكل گیری مدینه های سیاسی و تمدن اسلامی، نسبت جامعه و انسان و نسبت تاریخ و آدمیان نقدهای جدی بر نظریه های«وضع طبیعی»،« فلسفه تاریخ هگلیان»،« جامعه شناسی دوركیم» و...دارد و بنیان های فكری مدرنیته را با پرسش های جدی مواجه می سازد. اصول فلسفه و روش رئالیسم اثر گرانسنگ دیگر علامه با شرح استاد شهید مطهری (ره) نه تنها مبانی مدرنیست های چپ مانند ماركسیسم را زیر سوال می برد بلكه اساس علم الاجتماع مبتنی بر تحصل گرایی و پوزیتویسم را خدشه پذیر معرفی می كند.
شهید مطهری در فلسفه تاریخ، ضمن نقد نظریات تاریخ گرایانه هگل، ماركس و متاخران ایشان نقش فطرت آدمی از یك سو و جایگاه اراده ابرمردان و رهبران الهی را در تحولات اجتماعی بر مبنای آموزه های وحیانی و فلسفه اسلامی تبیین می كند.
حضرت امام(ره) در وسائل الشیعه و بعد در ولایت فقیه بی اعتنا به بحث ها و فحص های فلاسفه سیاسی غرب به جایگاه ولایت فقهاء در نظام سیاسی مطلوب عصر غیبت می پردازد. این نظریه پردازی حضرت امام(ره) كه از سوی شاگردان ایشان بسط می یابد در واقع مكمل آرای میرزای شیرازی است و سلسله بحث هایی را كه از دو قرن پیش با فروپاشی نظام صفویه به طور پراكنده از سوی صاحب جواهر، كاشف الغطاء، شیخ انصاری، نراقی و... گفته شده بود را در یك دستگاه فكری منسجم و قابل اجرا، جمع می كرد. حضرت امام(ره) با بهره مندی از تجربیات سیاسی نیروی مذهبی در مشروطیت، برای تاسیس نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه دست زد و بر خلاف نیروی منورالفكری و به رغم غفلت نیروی مذهبی در عصر مشروطیت نقش مردم و امت اسلامی را در تاسیس نظام سیاسی بسیار پررنگ تر دید. به بیان دیگر اگر در مشروطیت وزنه مردم نسبت به حكومت در حوزه نظری پررنگ تر می شود و به تاسیس دارالشوری رای داده می شود در انقلاب اسلامی این نقش در حوزه عمل سیاسی نیز پررنگ تر می شود و مجلس به معنای واقعی تر تحقق می یابد. در ضمن جای سلطنت شبه مدرن و وابسته پهلوی را ولایت فقیه می گیرد. از این رو می توان به یقین گفت كه نهضت مشروطیت فصلی بنیادین در احیای تمدن اسلامی است و گرچه استبداد شبه مدرن این نهضت را سركوب كرد و از تاسیس نظام سیاسی مطلوب نهضت جلوگیری كرد اما دستاوردهای فكری و نظری مشروطه بسان پلی برای نظریه پردازی نیروی مذهبی در دهه های بعد موثر افتاد.
●جمع بندی و نتیجه گیری
مشروطیت یك حادثه عظیم بود كه در بطن بیداری جامعه ایرانی در دوره معاصر و تطور اندیشه تاسیس مدینه سیاسی مبتنی بر آموزه های وحیانی- شیعی پدید آمد. ماهیت نهضت منجر به مشروطیت عدالت طلبانه، استقلال طلبانه و استبداد ستیزانه بود. اما این حادثه خود به تاسیس مدینه ای سیاسی مبتنی بر اندیشه مدرن(تجدد و ترقی) منجر شد. در بستر تاریخی تطور و شكل گیری اندیشه مدینه توحیدی- ولایی و ظهور این اندیشه در متن جامعه و اراده جامعه برای یك عمل سیاسی معطوف به تاسیس مدینه مورد نظر اراده جامعه در مسیر انحراف افتاد و از میانه مسیر راه خود را كج كرد و به تاسیس نظام شبه مدرن روی آورد. نظامی كه ابتدا صورتی از لیبرال- دموكراسی داشت ولی بعد صورت واقعی خود را نمایان ساخت كه همان استبداد مدرن و رژیم رضاخانی بود.
این دگردیسی ناگوار البته ناشی از ضعف بالندگی اندیشه مدینه وحیانی در ساحت اجتماعی نبود. هر دو طیف علما و رهبران مشروعه خواه و آنان كه دیر هنگام در كنار منورالفكران مشروطه خواه ماندند، تحقق مدینه توحیدی را آرزو می كردند اما گروه ثانی وضع موجود را با آرزوی خویش همسو نمی دیدند. از این رو از همراهی با گروه نخست علما سرباز زدند. در این میان گناه مردم چه بود كه با منورالفكران سودا زده و شیفته تمدن مدرن تنها مانده بودند و رهبران اندیشه مدینه توحیدی به تكثر و انشقاق روی آورده بودند و گروه نخست رهبران در غوغای سنگینی گرفتار آمده بودند كه اجازه رسیدن پیامشان به متن جامعه داده نمی شد. با این وصف در حوزه نظر آنچه از مدینه توحیدی در آستانه مشروطه به منصه ظهور رسیده بود در ادوار بعدی تكمیل شد و حكومت مبتنی بر ولایت فقهاء با سازوكاری مردمسالارانه از سوی حضرت امام(ره) پی ریزی شد. این بار جامعه از مرجعیت و رهبری واحد بهره مند بود و رهبران انقلاب با وحدت كلمه و عبور نهضت از گذرگاههای انحرافی و التقاطی نظامی نو را كه آرزوی مردم ایران در طول تاریخ معاصر و تمنای جامعه در عهد مشروطه بود تاسیس كردند.
بر این اساس با وجود شكست مشروطیت در حوزه عمل سیاسی، نظریه پردازی این نهضت در ادوار بعدی تاریخ بالندگی یافت و مواجهه نظری نیروی مذهبی با مدرنیته را جدی تر و نقدهای آن به مدرنیسم را قاطع تر كرد. در ضمن راه را برای اندیشه ورزی برای تاسیس مدنیت سیاسی مبتنی بر اسلام و ناظر بر شرایط سیاسی روز و متكی به حضور مردم در صحنه هموار كرد.
هموار شدن این راه و بهره مندی از تجربیات مشروطیت در حوزه عمل سیاسی در تاسیس نظام جمهوری اسلامی و نیز حركت امت اسلام برای بازآفرینی تمدن اسلامی موثر افتاده است.
محمدمهدی شیرمحمدی؛كارشناسی ارشداندیشه سیاسی دراسلام
منابع و مآخذ
فهرست منابع و مآخذ بر اساس:«عنوان كتاب. نام نویسنده. نام مترجم. مكان نشر. ناشر.سال نشر» تنظیم شده است.اسامی و نام ها براساس مشخصات رسمی كه در جلد و شناسنامه كتاب درج شده است.از این رو ممكن است:
۱. اخلاق ناصری. خواجه نصیرالدین طوسی. تصحیح مجتبی مینوی. علی رضا حیدری. تهران. انتشارات خوارزمی .۱۳۶۰
۲. اسلام وتمدن اسلامی،آندره میكل،با همكاری هانری لوران،ترجمه حسن فروغی،تهران، سمت ، چاپ اول،دوره دو جلدی،۱۳۸۱
۳. اسلام ونقد سنت وبری، داوود مهدویزادگان ،قم، موسسه فرهنگی طه،چاپ اول،۱۳۷۷
۴. السیاسهٔ المدنیهٔ. ابونصر فارابی .ترجمه و شرح: حسن ملكشاهی.تهران. سروش. اول.۱۳۷۶
۵. اندیشه دینی وسكولاریسم در حوزه معرفت سیاسی وغرب شناسی،موسی نجفی،تهران،پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی،چاپ سوم،۱۳۷۷
۶. اندیشه سیاسی در اسلام معاصر. حمید عنایت. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی. تهران. خوارزمی. چاپ چهارم. آذرماه ۱۳۸۰
۷. بحارالانوار. علامه محمدباقر مجلسی. تهران .دارالكتب الاسلامیه .چاپ دوم. ۱۳۵۶ ه.ش
۸. بنیاد فلسفه سیاسی در غرب(از هراكلیت تاهابز)حمید عنایت. تهران. دانشگاه تهران. زمستان. چاپ سوم.
۹. تاملات سیاسی در تاریخ تفكر اسلامی(مجموعه مقالات)،به اهتمام :موسی نجفی ،تهران، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی،۱۳۷۴
۱۰. تاریخ تحولات سیاسی ایران. دكترموسی نجفی و موسی فقیه حقانی.تهران. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. چاپ دوم.۱۳۸۱
۱۱. تمدن وتفكر غربی،رضا داوری اردكانی ،تهران ،نشر ساقی چاپ اول ،۱۳۸۰
۱۲. تمدن اسلام و عرب. دكتر گوستاو لوبون فرانسوی. ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی. تهران. علمی. چاپ چهارم.۱۳۳۴
۱۳. توسعه و تضاد. فرامرز رفیع پور.تهران. شركت سهامی انتشار. چاپ پنجم.۱۳۸۰
۱۴. توسعه و مبانی تمدن غرب، سید مرتضی آوینی . تهران، نشر ساقی، چاپ سوم،۱۳۸۱
۱۵. جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن . محمدتقی مصباح یزدی .(سازمان تبلیغات اسلامی). شركت چاپ ونشر بین الملل. چاپ سوم ،۱۳۷۹
۱۶. جُستاری از زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی. دكتر عبدالله شهبازی.
http://www.shahbazi.org/pages/zanjani۱.htm ۱۷. جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران. دكتر عبدالله شبهازی.
http://www.shahbazi.org/pages/bahaism۱.htm ۱۸. حدیث پیمانه(پژوهشی در انقلاب اسلامی)حمید پارسانیا .قم. معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی. چاپ سوم. تابستان۱۳۷۷
۱۹. درآمدی بر نظریه دولت در اسلام. احمد جهان بزرگی. تهران. كانون اندیشه جوان. چاپ اول. بهار ۱۳۷۸
۲۰. دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان.گفتارهای سید احمد فردید. محمد مددپور. تهران. نشر نظر.چاپ اول.۱۳۸۱
۲۱. شاهنامه. حكیم ابوالقاسم فردوسی. تهران. انتشارات جاویدان. چاپ هفتم.بی تا
۲۲. علل انحطاط تمدنهاازدیدگاه قرآن كریم،احمد علی قانع.تهران. سازمان تبلیغات اسلامی. شركت چاپ و نشر بین الملل. ۱۳۷۹
۲۳. فقه سیاسی . عباسعلی عمید زنجانی. (دوره سه جلدی)،چاپ سوم. تهران. چاپ سوم،۱۳۷۷
۲۴. فلسفه تاریخ.استاد شهید مرتضی مطهری. تهران.(دوره چهار جلدی).چاپ اول.۱۳۸۳
۲۵. فلسفه تاریخ(مجموعه مقالات از دایره المعارف فلسفه)،به سرپرستی پل ادواردز. ترجمه بهزاد سالكی. تهران . پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی. ۱۳۷۵
۲۶. فلسفه تجدد در ایران. دكتر موسی نجفی. تهران. نشر بین الملل. چاپ اول.۱۳۸۳
۲۷. مدخلی بر تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام و ایران. دكترموسی نجفی. تهران. فراندیش(كفا).چاپ اول.۱۳۸۱
۲۸. مراتب ظهور فلسفه سیاست در تمدن اسلامی. موسی نجفی. تهران. موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر. چاپ اول.۱۳۸۲
۲۹. مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی. رضا داوری اردكانی. تهران. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.چاپ سوم.۱۳۷۹
۳۰. مؤلفه های اندیشه سیاسی امام خمینی(ره). گروه تحقیقات سیاسی اسلام. تهران . پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.۱۳۷۸
۳۱. میمون برهنه .دزموند موریس. ترجمه مهدی تجلی پور. مجله سخن.۱۳۴۹
۳۲. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر. استاد شهید مرتضی مطهری.تهران. انتشارات صدرا. بی تا. بی چا.
۳۳. ولایت فقیه(حكومت اسلامی).امام خمینی .تهران .موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی .چاپ دوازدهم.۱۳۸۱
محمدمهدی شیرمحمدی؛كارشناسی ارشداندیشه سیاسی دراسلام
منبع : مشروطیت