یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آخرین بار کی شاهنامه خوانده اید؟!


آخرین بار کی شاهنامه خوانده اید؟!
ایران بیشتر از هر کشوری شاعر دارد. این سرزمین، سرزمین شعر و ادب است و در سرزمینی که همه شاعرند، اگر شعر شاعری بتواند دوام بیاورد و با ماه و سال و قرن، با آدمها و نسلها پیش برود، نشان از آن دارد که شاعر کاری کرده است کارستان و در بین شاعران ایران آنها که کاری کارستان کرده اند فراوان نیستند؛ حافظ است، بیدل است، مولانای بزرگ است، عطار و خیام و سعدی است و فردوسی! فردوسی بزرگ که به نظر می رسد در راه شعر و شاعری و خلق اثرخود، بیشترین زحمت و مشقت را تحمل کرده است.
فردوسی شاعری است که برای خود رسالتی بزرگ، ارجمند و ارزشمند برگزید و در راه انجام آن همه توان خود را به کار برد و روز و شب را به سرودن پرداخت؛ سرودنی که حاصل آن شصت هزار بیت شد، شصت هزار بیتی که برای آن هیچ قیمتی نمی توان پیشنهاد داد. از پس گذشت قرنهای فراوان ابیات ناب و نغز او به ما رسیده است؛ به ما آدمهایی که در قرن فناوری زندگی می کنیم، در قرن ۲۱ که آدمی با همه برخورداری ها، آسایش ندارد و همین بهانه ای می شود تا در هجوم روزمرگی ها و سرگرمی های ریز و درشت ما آدمها گاهی فراموش کنیم که دلمان از ما انتظار دارد، انتظار دارد همان گونه که پس از چند ساعت کار خستگی را با نوشیدن فنجانی چای ازتن به در کنیم گاهی هم باید لحظه ای در زیبایی یک برگ خیره شویم، گاهی هم باید سکوت کنیم و به دور دستها خیره شویم، گاهی هم باید بیت شعری بخوانیم تا دل و جانمان تازه شود.
خانم اسدی در حالی که کودک خردسال را بغل کرده است و ویترین مغازه ای را تماشا می کند درباره این سوال که «آخرین بار، کی شاهنامه خوانده اید؟» کمی فکر می کند و می گوید: گمان می کنم یک سال قبل بود.
باید در آماده کردن تحقیقی به پسرم کمک می کردم و این بهانه ای شد تا به زندگی فردوسی و شاهنامه نگاهی بیندازم، ولی در حال حاضر چیزی در ذهنم نمانده تا برای شما بخوانم!
بعد از صحبتهای خانم اسدی رو به روی فروشنده ای می ایستم که کارش فروش پوشاک است. می گوید: لیسانس ادبیات دارد، اما دست روزگار او را وارد لباسفروشی کرده است. وقتی از او می پرسم آخرین بار کی شاهنامه خوانده اید، لبخندی می زند و می گوید: اگر بگویم بعد از فارغ التحصیلی فقط یکی دو بار در نشریات شعرهایی را خوانده ام، دروغ نگفته ام! زندگی امروز به آدم مجال این کارها را نمی دهد. مجبوری بدوی تا نانی پیدا کنی. نان هم که پیدا کردی خسته و کوفته به خانه می روی تا کمی استراحت کنی و دیگر وقتی برای شعر خواندن نمی ماند. وقتی از او می خواهم بیتی یا ابیاتی از شاهنامه را بخواند می گوید:
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
آقای محمدیان راننده تاکسی است. این سؤال را با او هم مطرح می کنیم. او که کمی خسته به نظر می رسد، می گوید: تا دیپلم درس خوانده است و حافظه خوبی هم ندارد تا برایم شعر بخواند، اما با این همه بیت معروفی را می خواند که این است:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
دانش آموزی به نام «زارع» دیگر دوستی است که با او گفتگو می کنم. می پرسم آخرین بار کی شعر فردوسی را خوانده ای؟ او می گوید: دو روز پیش، مجله ای دست یکی از دوستانم بود که مقاله ای درباره فردوسی در آن چاپ شده بود. در آن مقاله شعر هم بود و من فقط شعرهای آن را خواندم. اگر اشتباه نکنم این بیت آنجا چاپ شده بود:
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
وقتی از این دانش آموز درباره شعر فردوسی سؤال می کنم، می گوید: شعرهای فردوسی قشنگ است، ولی بعضی کلمات آن سخت است و باید یکی باشد که به آدم کمک کند.
خیابان پر از آدمهایی است که تند می آیند و می روند. بعضی ها حوصله حرف زدن ندارند و برخی هم بدشان نمی آید تا با حوصله جوابگوی سؤالهایم باشند. رو به روی یک کتابفروشی با دو دانشجو رو به رو می شوم. ملیحه ترکی و زهرا سعادت. آنها دانشجوی ترم سوم ادبیاتند و هر دو هم دوستار شعر و شاعری، اما «سعادت» بیش از شعر«فردوسی» به شعر «حافظ» علاقه دارد. با این همه او برایم ابیاتی از شاهنامه را می خواند و در پاسخ سؤالم که آخرین بار کی شاهنامه خوانده اید، می گوید: ما که در رشته ادبیات تحصیل می کنیم نمی توانیم شاهنامه نخوانیم. هر وقت فرصتی بشود به کتابهای شعر نگاهی می اندازیم و شاهنامه را هم فراموش نمی کنیم؛
اگر گرد بادی در آید ز کنج
به خاک افکند نارسیده ترنج
دوستش هم حرفهای او را تأیید می کند و می گوید: سروده های شاعران ایرانی ویژگیهای مختلفی دارد و هر کدام هم ارزش خود را دارد، اما فردوسی یک چیز دیگر است و از احترام خاصی برخوردار است؛
... کنون گر تو در آب ماهی شوی
و یا چون شب اندر سیاهی شوی
بگیرد هم از تو پدر کین من
چو بیند که خشت است بالین من
به سمت روزنامه بر می گردم و همه راه را با خودم فکر می کنم. فکر می کنم چه می شد اگر این همه گرفتار نبودیم و به حال و احوال دلمان بیشتر می رسیدیم و شعر می خواندیم؛ سعدی را، حافظ را، مولوی و فردوسی را و...
و فردوسی و شعرش را بیش از این ارج می نهادیم. خیابانها شلوغ است و آدمها در رفت و آمدند؛ تند و سریع. روز بزرگداشت فردوسی است و فردوسی همسایه ماست. همسایه بزرگی که خواندن شاهکارش را از ما انتظار دارد. او برای ما زحمت فراوان کشیده است.
امیر پور حسین
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید