دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

معجزه و اصل علیت


معجزه و اصل علیت
اسلام, قانون علیت را می پذیرد, از نظر اسلام, اگر سببی تحقق یابد و مانعی بر سر راه آن نباشد, معلول هم تحقق می پذیرد. چنانكه وجود علت, منشا وجود معلول است, وجود معلول نیز حكایت از وجود علت می كند. اگر احتراقی تحقق یابد, معلوم می شود كه سوزاننده ای وجود داشته است و اگر سوزاننده ای وجود داشته باشد, احتراق هم متحقق می شود. مگر این كه مانعی بر سر راه آن باشد.
در عین حال, علل و اسباب, استقلال محض ندارند. درست است كه علل و اسباب, تاثیر می بخشند, ولی موثر بودن آنها به اذن خداوند است. در حقیقت, اگر اذن خداوند نبود, هیچ یك از اسباب و علل, تاثیری نداشتند. چرا كه سررشته تدبیر همه امور, در كف قدرت اوست. چنانكه قرآن كریم می گوید:
((...ثمذ استوی علی العرش یدبر الامر ما من شفیع الا من بعد اذنه...))(۱).
((...سپس خداوند بر عرش مستولی شد و به تدبیر امور پرداخت. هیچ شفیعی نیست مگر به دنبال اذن او...)).
گویی علل و اسباب, واسطه ها و شفیعهایی هستند به سوی معلولات و مسببات و اگر اینها نباشند, دست هیچكس به دامن آنها نمی رسد, اما این واسطه ها نیز كار وساطت و شفاعت را بعد از اذن, بر عهده گرفته اند.
این نظام, نظام جبر و تفویض نیست. اگر نظام جبر باشد, هیچ واسطه ای برای تاثیر مطرح نیست, بلكه علت مستقیم و بلاواسطه همه چیزها -حتی فعل آدمی- خود او(خدا) است و اگر نظام تفویض باشد, او هیچ كاره است و هر علت و سببی با استقلال تام, اثر می بخشد. ولی اگر نظام, نظام طولی و نظام ((امر بین الامرین)) باشد, همه اسباب و علل طولی, تحت فرمان اویند و به اذن او در معلولات و مسببات تاثیر می كنند. به همین جهت است كه قرآن كریم, آنجا كه كلمه طیبه را به شجره طیبه, تشبیه می كند, می فرماید:
((توتی أ اكلها كلذ حین باذن ربها...))(۲).
((شجره طیبه, میوه خود را هر زمان به اذن پروردگارش می دهد...)).
یعنی شجره طیبه, در میوه دادن خود مستقل نیست, بلكه ماذون است به اذن مقام ربوبیت.
خلاصه اینكه تمام علل و اسباب -چه آنهایی كه برای انسان زیان دارند و چه آنهایی كه سود می بخشند- همه و همه با اذن پروردگار سود و زیان می رسانند.
درباره نجواهای شیطانی دشمنان كه وسیله حزن و اندوه مومنان می شود, می فرماید:
((انذما النذجوی من الشذیطان لیحزن الذذیأن آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله...))(۳).
((جز این نیست كه نجوا از شیطان است تا مومنان را محزون كند, حال آنكه جز به اذن خداوند, ضرر و زیانی به ایشان نمی رساند...)).
البته هر نجوایی از شیطان نیست. چنانكه از آیه قبل استفاده می شود, نجوا بر دو قسم است: یكی در راه گناه و دشمنی و نافرمانی پیامبر و دیگری نجوا در راه نیكی و تقوا. قسم اول, منحصرا شیطانی است و قسم دوم, منحصرا رحمانی است. اینكه در آیه, نجوا را منحصرا شیطانی معرفی كرده, منظور قسم اول است.
● تاثیر معجزه نیز به اذن خدا است
كاری كه پیامبران به عنوان معجزه و امر خارق العاده ای انجام می دهند, نیز به اذن پروردگار است. درست است كه طبق مبانی دینی, انبیا از قوه ای برخوردارند كه به وسیله آن, تصرف در طبیعت می كنند و كارهایی عجیب انجام می دهند كه انسانهای عادی از انجام آنها عجز دارند, ولی آنها نیز همچون سایر علل و اسباب, تا ماذون نباشند, كاری انجام نمی دهند. قرآن كریم در این باره می فرماید:
((...و ما كان لرسول ان یاتی بآیه الا باذن الله...))(۴).
((...هیچ فرستاده ای را نرسد كه بدون اذن خداوند, آیت و معجزه ای بیاورد...)).
از این آیه استفاده می شود كه همان طوری كه موجودات عالم هستی -چه در نظام طولی و چه در نظام عرضی- از قوه ای برخوردارند كه به وسیله آن در آثار و معلولات خود اثر می بخشند, نفوس مطهر و مقدس فرستادگان و بندگان مقرب خداوند نیز, از خاصیت تاثیر برخوردارند و صد البته كه هیچ تاثیری در هیچ یك از موجودات, خارج از حیطه اذن خداوند نمی تواند باشد, بلكه موجود موثر -هر چند ماذون در تاثیر است- ولی باز هم تاثیرش مستند به اذن است, نه اینكه بدون استناد به اذن و با استقلال از آن, اثربخشی كند. وانگهی از آیات استفاده می شود كه نه تنها تاثیر قوا مستند به اذن خداوند است, بلكه این اذن باید همراه با امر پروردگار باشد, چنانكه در ذیل آیه فوق می فرماید:
((...فاذا جا امر الله قضی بالحق و خسر هنالإ المبطلون))(۵).
((...همین كه امر خداوند آمد, به حق داوری می شود و آنجا اهل باطل, زیان خواهند دید)).
پس تاثیر نفوس, بدون اذن و امر خداوند, ممكن نیست.
● همسانی معجزه و سایر پدیده ها
تا اینجا معلوم شد كه معجزه نیز مانند سایر پدیده ها مستند به علت است و همان طوری كه علل و اسباب طبیعی و ارادی, غیر اختیاری و اختیاری, تاثیراتی دارند كه مستقل از اذن و مشیت و فرمان خداوند نیستند, نفوس انبیا و اولیا نیز تاثیراتی دارند كه آنها هم مستقل از اذن و مشیت و فرمان حق نمی توانند باشند. پس معلوم شد كه كل نظام هستی با نظام علیت و معلولیت, می چرخد و هیچ پدیده ای نیست كه مولود صدفه و اتفاق باشد. ما صدفه و اتفاق را هم در ناحیه علت فاعلی مردود و موهوم می دانیم و هم در ناحیه علت غائی. هر چند اولی كمتر مورد اعتناست; ولی دومی به طور جدی, مورد اعتنای ماتریالیستهاست.
اشكال این نیست كه كسی معجزه را پدیده اتفاقی بداند. چرا كه معجزه, هم علت فاعلی دارد و هم علت غایی. علت فاعلی آن, قوه ای است كه در نفوس اولیا و انبیاست و به وسیله آن, در عالم طبیعت, تاثیر می كند, و علت غائی آن, احقاق حق و ابطال باطل است. چنانكه قرآن كریم می فرماید:
((كتب الله لاغلبنذ انا و رسلی أ...))(۶).
((خداوند مقرر فرموده است كه من و فرستادگانم به طور حتم پیروز می شویم...)).
اگر نبود هدف والای پیروزی حق بر باطل و پیروزی ایمان بر كفر, لزومی نداشت كه به نفوس مطهر انبیا قوه ای داده شود كه بتوانند در عالم طبیعت تصرف كنند.
▪ یك نمونه
امیرالمومنین(ع) می فرماید:
بزرگان قریش نزد پیامبر خدا(ص) آمدند و گفتند: تو ادعای بزرگی می كنی. تاكنون هیچ یك از خاندان تو چنین ادعایی نكرده اند. اگر آنچه را می خواهیم, انجام دهی, یقین می كنیم كه تو فرستاده خدایی و گرنه, جادوگر و دروغگویی. از تو می خواهیم كه این درخت را فراخوانی تا با شاخ و برگ و ریشه نزد تو آید. پیامبر خدا آنها را متوجه قدرت خداوند كرد و از آنها خواست كه در صورت تحقق چنین امری ایمان بیاورند. هر چند می دانست كه ایمان نمیآورند و به آنها گوشزد كرد كه در میان آنها كسانی هستند كه در چاه افكنده می شوند -مانند عتبه و شیبه پسران ربیعه و امیه, پسر عبد شمس و ابوجهل و چند تن دیگر كه در جنگ بدر كشته شدند و اجساد خبیث آنها را به چاه افكندند- و كسی هست كه به جمعآوری لشكر می پردازد -یعنی ابوسفیان كه جنگ خندق را به راه انداخت- در عین حال, درخت را مخاطب ساخت و فرمود:
((یا ایذتها الشذجره ان كنت تومنیأن بالله و الیوم الاذخر و تعلمین انی أ رسول الله فانقلعی أ بعروقإ حتی تقفی أ بین یدیذ باذن الله))(۷).
((ای درخت, اگر به خدا و روز قیامت ایمان داری و می دانی كه من پیامبر خدایم, با ریشه های خود از جای حركت كن تا به اذن خداوند, در برابر من به ایستی)).
امیرالمومنین(ع) می فرماید: ((سوگند به خدائی كه او را به حق برگزید كه ریشه های درخت از زمین كنده شد و در حالی كه بانگی شدید داشت و همچون پرندگان بال می زد, نزد پیامبر آمد و شاخه برترین خود را بر او گسترد و یكی از شاخه هایش را بر دوش من افكند و من در جانب راست آن بزرگوار قرار داشتم)).
ولی این معجزه آشكار, اسباب تنبه آنها نشد; بلكه از روی برتریجویی و استكبار, تقاضا كردند كه درخت باید دو نیم شود. نیمی نزد پیامبر خدا باشد و نیمی به جای خود باز گردد.
دوباره حضرت دستور داد كه درخت, مطابق خواسته آنها دو نیم گردد. این خواسته عجیب هم تحقق یافت و آن نیمی كه نزد آن بزرگوار آمده بود, چنان بود كه می خواست به حضرتش بپیچد.
بازهم از روی كفر و سركشی و كوردلی از پیامبر خدا خواستند كه به آن نیمی كه می خواست به حضرتش بپیچد, دستور دهد كه به جای خود برگردد و به نیم دیگر ملحق شود و آنگونه گردد كه اول بود. حضرت به درخت دستور داد و چنان شد كه آنها خواسته بودند.
امیرالمومنین(ع) می فرماید, گفتم:
((لا اله الا الله, فانی أ اول مومن بإ یا رسول الله و اوذل من اقرذ بانذ الشذجره فعلت ما فعلت بامر الله تعالی تصدیأقا بنبوذتإ و اجلالا لكلمتإ))(۸).
((خدائی جز معبود یكتا نیست. من اول كسی هستم, ای فرستاده خدا كه به تو ایمان میآورم و اول كسی هستم كه اقرار می كنم كه درخت آنچه كرد, به فرمان خدا و به خاطر تصدیق به پیامبری تو و بزرگداشت كلمه تو بود)).
اما آن كوردلان واكنش منفی نشان دادند و گفتند:
((بل ساحرٌ كذابٌ, عجیأب السحر, خفیأفٌ فیأه و هل یصدقإ فی أ امرإ الا مثل هذا(۹).
((بلكه ساحری است دروغگو كه سحری عجیب دارد و در كار خویش سبك است و چه كسی جز او -یعنی علی(ع)- تو را در كارت تصدیق می كند؟!)).
در اینجا قوه والای نفس نبوی, درخت را با همه ریشه ها و شاخ و برگها حركت می دهد و به حضور پیامبر خدا میآورد. سپس بدون اره و تیشه, آن را نصف می كند, نصفی را به جای اول برمی گرداند و نصف دیگر را آن چنان به پیامبر نزدیكش می كند كه می خواهد شاخ و برگش را به او بپیچد و باز این نصف را به نصف دیگر ملحق می كند و اجزا -مثل قبل- به هم التیام می یابند, بدون اینكه از اسباب ظاهری استفاده شود.
پس قوه والای نفس نبوی نیز علتی است همانند سایر علل و آن هم نه در عرض آنها, بلكه در طول آنها و آن هم نه در مرتبه مادون آنها, بلكه در مرتبه مافوق آن ها; چرا كه اگر در عرض آنها باشد, محتمل است كه دستخوش تزاحم و تصادم آنها گردد و خنثی شود و اگر در طول و مادون آنها باشد, محتمل است كه مغلوب گردد; حال آنكه با استفاده از آیه شریفه, گفتیم كه خداوند مقرر داشته است كه خود و رسولانش غالب گردند.
● وجوه اشتراك و افتراق
در اینجا ما با سه نوع از اسباب و علل و عوامل سروكار داریم:
۱) علل و اسباب معجزه كه اینها غایت خیر دارند.
۲) علل و اسباب سحر كه ساحران انگیزه و داعی خیر ندارند.
۳) علل و اسباب عادی كه بالذات, خیر و بالعرض, شاید كه شر باشند. یعنی خیربودن آنها حقیقی و شربودن آنها نسبی و اضافی است. هرچند ممكن است هم خیر حقیقی باشند و هم خیر نسبی و اضافی.
میان این اقسام, هم وجوه اشتراك است, هم وجوه افتراق.
اما وجوه اشتراك آنها یكی این است كه هیچ كدام خارج از قانون علیت نیستند و دیگری این كه همه آنها وابسته به اذن خدایند و سومی اینكه تا امر و اراده خدا نباشد, هیچ یك از اسباب, موثر نخواهند بود.
از سبب سازیش من سودائیم
وز سبب سوزیش سوفسطائیم
هر كس دیدی غیر از این داشته باشد, مشرك است; هرچند كه شرك او شرك خفی باشد. آری:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرد رگی تا نخواهد خدای
و اما وجوه افتراق آنها این است كه: هرچند معجزه و سحر و امور عادی, همه و همه منوطند به اذن و امر خداوند, ولی معجزه و كرامت, از ضامن اجرای قوی و محتومی برخوردار است كه بقیه چنین نیستند. سحر به وسیله سحری دیگر ابطال پذیر است و امور عادی, تحت تاثیر عوامل مزاحم و به خاطر حضور موانع, قابل بازگشتند, ولی معجزات و كرامات نه قابل ابطالند و نه قابل بازگشت.
خداوند پیشاپیش به اراده قطعی خویش پیروزی خود و فرستادگانش را تضمین كرده و با وعده حتمی و محقق الوقوع ((كتب الله لاغلبنذ انا و رسلی أ...))(۱۰) دلهای مومنان را شاد و دلهای مخالفان را ترسان و مضطرب ساخته است و این, وعده ای است تخلف ناپذیر و اراده ای است محقق الوقوع و قطعی.
درباره مستجاب بودن دعای بندگان و آنهایی كه واقعا طوق بندگی به گردند دارند, فرموده است:
((واذا سالإ عبادی عنی أ فانی أ قریأبٌ اجیب دعوه الداع اسذا دعان...))(۱۱).
((هنگامی كه بندگان من درباره من از تو سوال كنند, به آنها بگو كه من نزدیكم و دعای نیایشگر را -هر زمانی كه مرا بخواند- پاسخ می گویم)).
معلوم می شود هیچ چیزی نمی تواند مانع رسیدن تیر دعا به هدف اجابت گردد.
دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بكند
آری رژیم غذایی و داروها و معالجات پزشكی ممكن است به وسیله عوامل مزاحم و به وسیله موانع, بی اثر گردد. ولی اگر دعا واقعا دعا باشد, هیچ مانع و مزاحمی نمی تواند تاثیر آن را خنثی یا كند سازد.
پس باید گفت: معجزه به سببی غیر مغلوب وابسته است. كرامات و ادعیه مستجاب نیز چنینند. ولی سحر و جادو و امور عادی چنین نیستند. اسباب آنها ممكن است با اسبابی دیگر در نظام عرضی یا طولی مغلوب شوند و بی اثر بمانند. چنانكه آتش نمرودیان ابراهیم را نسوزانید و نیروی سپاهیان شرك در جنگ بدر با همه ساز و برگی كه داشتند, آسیبی به سپاهیان اندك و بی ساز و برگ مسلمانان نرسانید و كارد ابراهیم -كه می خواست به فرمان خدا اسماعیل را ذبح كند- گلوی اسماعیل را نبرید.
به لحاظ مبدا فاعلی نیز میان معجزات و كرامات و سحر و جادو و امور عادی فرق است. معجزات و كرامات به نفوس مطهر و مقدس انبیا و اولیا مرتبطند. هرچند همه پدیده ها در نهایت به اذن و امر خدا باز می گردد.
به علاوه معجزه گر داعی خیر دارد و ساحر انگیزه شر. پس بر حسب غایت نیز با هم متفاوتند.
۱ـ یونس: ۳.
۲ـ ابراهیم: ۲۵.
۳ـ المجادله: ۱۰.
۴ـ غافر : ۷۸.
۵ـ غافر: ۷۸.
۶ـ المجادله: ۲۱.
۷ـ نهج البلاغه: خطبه۱۹۲.
۸ـ همان.
۹ـ همان. این ماجرای آموزنده را امیرالمومنین(ع) در بخشی از خطبه ۱۹۲ نقل كرده است.
۱۰ـ المجادله: ۲۱.
۱۱ـ البقره: ۱۸۶.
منبع : مرکز جهانی اطلاع رسانی آل بیت