پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


منفعت گرایی و دوران از دست رفته


منفعت گرایی و دوران از دست رفته
منفعت گرایی برخلاف ظاهر آن، موضوع چندان آسانی نیست. انعکاس نفع گرایی در اندیشه سیاسی، حاصل نوعی انقلاب بود که با ایجاد خط گسستی آشکار برای اولین بار و به صراحت فلسفه سیاسی را از خاستگاه اصلی آن، یعنی اخلاق، جدا کرد، به گونه یی که امروز بسیاری از فیلسوفان درست یا غلط دخالت «امر اخلاقی» را در ارزیابی هرگونه از شعب «امر سیاسی» بلاتوجیه و ناموجه می دانند. چنان که برای مثال مکفرسن در تفکیک «الزام سیاسی» از «الزام اخلاقی» اشاره می کند که الزام اخلاقی اولاً برای وظیفه یی است که از روی اختیار پذیرفته نمی شود و ثانیاً معطوف به حوزه روابط فردی است. در حالی که «الزام سیاسی» اولاً امری تحمیلی و بیرون از اختیار افراد و ثانیاً مربوط به روابط افراد با دولت و بالعکس است. این نظریه را مقایسه کنیم با فیلسوفان یونانی یا اندیشمندان دوره اسلامی تا خط گسست مورد اشاره را به خوبی دریابیم.
برای این منظور کافی است مثلاً به یکی از نوشته های اندیشمندان دوره اسلامی درباره اخلاق- مانند اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی- مراجعه کنیم تا ببینیم آنها گرچه درباره اخلاق (یعنی حکمت عملی) می نوشتند اما جملگی آثار خود را به سه بخش اساسی یعنی تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم کرده اند. منظور از سخن بالا این است که بدانیم منفعت طلبی امروز در حد انگیزه های مذموم و تقلیل یافته شخصی بحث نمی کند بلکه در مقام و کرسی تدبیر عالم تکیه زده است .
برای فهم بی اعتباری اخلاق در سیاست مدن همین بس که از خود بپرسیم کدام دستگاه سیاسی، هدفی را به مصلحت یا به ضرورت تشخیص داد اما به جهت منع اخلاقی از آن سر باز زد؟ در واقع قضیه کاملاً برعکس است یعنی هدف و ضرر سیاسی توجیه اخلاقی متناسب با خود را نیز در پی دارد. اخیراً یکی از اسناد مهم سیاسی در سنت «چپ رزمنده»، در ایران تجدید چاپ شده است، این کتاب با عنوان «هشت نامه به چریک های فدایی خلق؛ نقد یک منش فکری» مربوط به نامه هایی است که مصطفی شعاعیان در سال های ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ به سازمان چریک های فدایی خلق نگاشته و به نقد همه جانبه این سازمان که خود مدت کوتاهی عضو آن بوده، مبادرت کرده است.
اگرچه نقدهای شجاعانه شعاعیان در آن تاریخ هم سطوح اخلاقی و هم سطوح تئوریک را دربرمی گیرد اما نکته قابل توجه آنکه بخش عمده انتقادهای او مربوط به همان حوزه اول یعنی سطح اخلاقی است. در واقع خود شعاعیان تا حدودی از جانب سازمان در معرض همین گونه انتقادها قرار داشته و در موارد متعددی صداقت، پشتکار، تعهد سازمانی و... او زیر سوال رفته و وی متقابلاً ضمن پاسخ به انتقادها، همین موارد را در میان فداییان شناسایی کرده است. تا آنجا که به این بحث مربوط می شود، مضمون کلیدی در نوشته شعاعیان «اپورتونیسم» است که احتمالاً مترادف با همان مفهوم اخلاق به کار می رود.
وی اپورتونیسم را «بی اصولی»، «گونه یی خوی و اخلاق» و گونه یی اندیشه، شیوه تفکر، منش و نهاد معنا می کند و وقتی مصداق های فراوان آن را متذکر می شود (غیبت کردن، تهمت زدن، از زیر کار در رفتن، کینه توزی، دغلکاری، دروغگویی، نفاق، دورویی، برخورد عکس العملی، تعصب و...) همه، از جمله مضامین مرسوم در ذیل نقایص و رذیله های اخلاقی است که گذشتگان به تفصیل درباره آن سخن رانده اند. تفاوت نگاه روانشاد مصطفی شعاعیان و اصولاً سنت چپ با آموزگاران سنتی اخلاق در این است که وی این «بیماری های روانی و فرهنگی و اخلاقی» را بیش از هر چیز حاصل «گنداب نظام چیره» می داند که در نتیجه «نبرد و زندگی انقلابی» و ایفای «نقش رزمنده» زوال می پذیرد.
سخن شعاعیان را براساس منطق علمای قدیم اخلاق می توانیم اینگونه ترجمه کنیم که بر فراز و در صدر تلاش های مرسوم برای تهذیب نفس باید به مساله مبارزه انقلابی توجه کرد. در واقع قرار گرفتن عمل انقلابی به عنوان گام موثر تهذیب نفس در طول (و نه در عرض) سایر مراتب خودسازی، همان چیزی است که زنده یاد علی شریعتی با نام «تقوای ستیز» در مقابل «تقوای پرهیز» از آن یاد می کرد.کتاب شعاعیان از هر نظر عبرت آموز است و می توان از آن درس های فراوان گرفت، اما ما در این مجال تنها به همان مساله ابتدای نوشته یعنی «اخلاق» و «منفعت طلبی» توجه داریم. بر این اساس، از محتویات کتاب «هشت نامه به چریک های فدایی خلق» می توان چنین استنباط کرد که اساس سنت مبارزاتی چپ در ایران از حدود اواسط دهه ۳۰ تا همین اواخر، پیش از همه بر مبنای «نقد اخلاقی» استوار بوده است.
این نقد اخلاقی به ویژه با بنیان مناسباتی که در عالم جدید بر مبنای منفعت طلبی و مصلحت پرستی شکل گرفته است در تعارض قرار دارد و از این جهت هرگونه رسوخ این معنا را در روند مبارزه با نام اپورتونیسم شدیداً در معرض نقد قرار می دهد. این منطق اخلاقی، همچنان که شعاعیان نیز مشاهده می کرد، در شکل انحرافی و در قالب سازمان های سیاسی و تئوری «پیشگام» گاه تبدیل به یک دستگاه توتالیتر کوچک می شود که خود را مجاز به تصمیم گیری درباره سرنوشت دیگران و حتی حذف فیزیکی هر تعداد از افراد می داند. همچنین این منطق اخلاقی می تواند به جهت ضدیت با «بنیان های اخلاقی جدید» که بر منفعت طلبی غیرمنعطفی استوار است، به نوعی ضدیت با تجدد منجر شود. یکی دیگر از سندهای قابل توجه که ممکن است تا حدودی سخن بالا را تایید کند، متن مرثیه گونه یی است که جلال آل احمد در مرگ غلامرضا تختی نوشت.
آنجا که آل احمد علت اقبال و توجه مردم به مرحوم تختی را در این می داند که وی در توانایی ها و داشتن های خود، ناتوانی ها و نداشتن های مردم را جبران می کرد، بدین معناست که اسطوره های اخلاقی و سیاسی در جهان و عالم مبتنی بر منفعت طلبی، همان ها هستند که برخلاف عوام الناس تن به این «موج سنگین گذر» نمی دهند و درست به همین دلیل است که سیمایی از اسطوره به خود می گیرند. سیر تحولات پس از وقوع انقلاب اسلامی، دیالکتیکی از «منفعت طلبی» و «ایفای تکالیف و مسوولیت های ناب اخلاقی» است و به طور کلی هر دو سطح قابل رویت است. طبیعتاً اعجاب آورترین شکل ظهور این دیالکتیک و آمیختگی شگفت انگیز، در اواخر دهه ۵۰ که ملغمه عجیبی از سرکوب سیاسی و تکلیف اخلاقی در همه وجوه بود. آنچه امروز می توانیم تا حدودی به آن اذعان کنیم، این است که نقد اخلاقی چپ،در برابر منش روبه گسترش «اخلاق تجدد» یعنی منفعت طلبی و مصلحت پرستی، رو به افول گذارده و تلاش های معطوف به «خودسازی انقلابی» و «نقد اپورتونیسم» ناکام مانده است. تاریخ این تحول ۳۰ ساله همان چیزی است که در خطوط پایانی نامه هفتم شعاعیان در مهرماه ۱۳۵۳ پیش بینی شده است؛ «... با جهش جرقه راستین انقلاب ... باید امید داشت که روزی - نه چندان دور - اخلاقی انقلابی... سراپای میراث کهنه و پلید دوران های گذشته شوم را بشوید. حال اگر باز هم به مقصود نرسیده باشیم، زهی نگون بختی.»
علیرضا رجایی
منبع : روزنامه اعتماد