پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


دیوانه ای که خانه براندو را ویران کرد (به بهانه ۷۰ سالگی جک نیکلسون)


دیوانه ای که خانه براندو را ویران کرد (به بهانه ۷۰ سالگی جک نیکلسون)
ماجرا خیلی ساده است؛ جک نیکلسون ۷۰ ساله شده و این بهانه خوبی است برای مطبوعات جهان که درباره اش بنویسند. او از ۷۰ سال حضور در دنیایی که همواره به ریشخندش نشسته، ۵۰ سال را در دنیای سینما و فیلم گذرانده است.
به عبارت دیگر، نیم قرن است که سینما دوست ها چهره مردی را بر پرده نقره ای می بینند که پس از دوره همفری بوگارت، جیمز کاگنی و جیمز استوارت، بزرگ ترین هنرپیشه سینمای آمریکا خوانده شده است. او در اغلب فیلم هایش ویژگی های فیزیکی خاصی را به نمایش گذاشته و چنان آنها را به مخاطب تحمیل کرده که به نظر می رسد تماشای فیلمی بدون این عناصر مشترک، دیگر چندان لطفی نداشته باشد؛ تصویر سبعیت و جنون، ناآرامی، خشونت از طریق نمایش لبخند و خونسردی.
شاید بتوان تنها نمونه مشابه از تصویر «لبخند معترض» در تاریخ سینما را بازی پل نیومن در «لوک خوش دست» دانست.
لبخندی که از تمام زورآزمایی ها و رجزخوانی های تکراری، قدرتمندتر و زهردارتر است. اما همان قدر که چهره معصوم و کودکانه پل نیومن اجازه و مجال بازی در نقش های منفی را به او نمی داد، جک نیکلسون این توانایی و ویژگی میمیکی را داشت که در مقابل معصومیت مک مورفی در «دیوانه از قفس پرید»، توحش و جنون جک در «درخشش» را هم به تصویر بکشد.
آن صورت ورم کرده، چشمان پف دار، ابروان شاخدار، دهان نیمه باز، نیمچه موی ریخته شده ای که گرفتار گردباد است، آن نیشخند تلخ و کلام طنزآلود، بعید است که حالا حالاها از یاد کسی بیرون برود. ۷۰ سالگی نیکلسون برای ما هم بهانه شد تا صفحه امروز را به تصویرش منقوش کنیم. در این نوشتار ابتدا زندگینامه شخصی و هنری او رامرور کرده ایم و سپس ترجمه ای آورده ایم از گزارش هفته گذشته روزنامه گاردین. کیلیان فاکس، نویسنده این روزنامه انگلیسی از هفت کارگردان و هنرپیشه ای که در پروژه های مختلف با نیکلسون کار کرده اند، مصاحبه گرفته و نظر آنها را درباره این هنرپیشه قدر پرسیده است.
جان جوزف (جک) نیکلسون در ۲۲ آوریل ۱۹۳۷ در «نپتون سیتی» نیوجرسی متولد شد. مادرش «جون فرانسس نیکلسون»، (با نام صحنه ای جون نیلسون) یک «شوگرل» و پدرش دونالد فورسیلو (با نام صحنه ای دونالد رز) یک «شومن» (اجرای صحنه ای) بود. والدین فورسیلو ایتالیایی- آمریکایی بودند و تبار جون به ایرلند و انگلستان می رسید. از آنجا که مادرجون اصرار به ادامه فعالیت حرفه ای دخترش داشت و نمی خواست تولد فرزند تاثیری بر شغل او بگذارد، رازی شکل گرفت که تا ۳۷ سالگی بر جک پنهان ماند.
پیرمرد و پیرزنی که جک می پنداشت والدینش هستند در حقیقت پدربزرگ و مادربزرگ او بودند و دختری که فکر می کرد خواهرش است در واقع، مادر او بود. حقیقت، زمانی برای او روشن شد که مادر و مادربزرگش مرده بودند. در سال ۱۹۷۴ یکی از روزنامه نگاران مجله تایم که درباره نیکلسون گزارشی را تهیه می کرد، واقعیت را برایش بازگفت.
اگرچه دونالد فورسیلو پس از آگاهی جک از ماجرا رسما اعلام کرد که پدر او است، اما پاتریک مک گیلیگان که زندگینامه جک را در دسامبر ۹۵ منتشر کرده، در کتاب خود نوشته است؛ احتمال می رود پدر واقعی جک، مدیر برنامه های جون- مادرش- باشد. منابع دیگری هم هستند که به کرات اعلام کرده اند؛ جون نیکلسون در زمان حیات هیچ گاه از هویت پدر واقعی جک مطمئن نبوده است. خود جک هم هرگز به آزمایش DNA برای روشن شدن این مسئله تن نداده است.
زندگی شخصی نیکلسون مملو از حاشیه هایی است که در چارچوب اخلاق روزنامه نگاری در کشورمان نمی گنجند و قابل ذکر نیستند. اما مرور بعضی حاشیه ها خالی از لطف نیست؛ «هری دین استانتون» که در شش فیلم با نیکلسون همبازی بوده، ساقدوش او در مراسم ازدواجش با «ساندرا نایت» بود.
جک از دوستان نزدیک رومن پولانسکی کارگردان نامدار سینما است و در بسیاری از بحران های شخصی پولانسکی - ازجمله مرگ همسرش «شارون تیت» - کنار او بوده. مارلون براندو سال ها در محله «مول هلند درایو» بورلی هیلز، همسایه دیوار به دیوار نیکلسون بود.
«وارن بیتی» هم از دیگر همسایگان او در این محله بوده است. پس از مرگ براندو در سال ۲۰۰۴، نیکلسون ویلای یک طبقه ای همسایه مرحومش را به قیمت ۱/۶ میلیون دلار خرید تا بکوبد و ویران کند! او معتقد بود راه یافتن هر آدم علاف و بیکاری به خانه براندو آن هم برای وقت گذرانی از نوع موزه ای، بی احترامی به اسطوره براندو است. پس همان بهتر که منزل دوست دیرینه اش ویران شود. نیکلسون یک کاتولیک است و از حزب دموکرات آمریکا حمایت می کند. او طرفدار سرسخت تیم های بسکتبال «نیویورک یانکیز» و «لس آنجلس لیکرز» هم است.
● راهیابی به هالیوود
پای نیکلسون به هالیوود زمانی باز شد که او به عنوان پادو برای گروه انیمیشن سازی «هانا - باربرا» کار می کرد. استعداد او خیلی زود به چشم کارفرمایانش آمد، تا جایی که به او پیشنهاد دادند مراحل ابتدایی آموزش هنر انیمیشن را آغاز کند.
اما جک از آنجا که اشتیاق فراوانی به هنرپیشگی داشت، پیشنهاد را رد کرد. وی کار بازیگری، نویسندگی و تهیه کنندگی را با همکاری با «راجر کورمن» آغاز کرد. این همکاری به حضور او در فیلم «The Cry Baby Killer» (۱۹۵۸) منجر شد. در ادامه، در فیلم «مغازه کوچک وحشت» (۱۹۶۰)، کلاغ (۱۹۶۳) و ترور (۱۹۶۳ - همبازی با همسرش ساندرا نایت) بازی کرد.
میانه های دهه ۶۰، پیداکردن کار و پروژه برای هنرپیشه ها چندان آسان نبود. پس جک فعالیت خود را در زمینه نویسندگی دوچندان کرد. نتیجه این فعالیت، نوشتن فیلمنامه فیلم های «جزیره تندر» (۱۹۶۳)، «پرواز به سمت خشم» (۱۹۶۴)، «سواری در گردباد» (۱۹۶۵) و Head (۱۹۶۸) بود. اگرچه این فیلم ها هیچ یک در گیشه موفق نبودند، اما دستکم برای نیکلسون اندک درآمدی حاصل کردند. نخستین تجربه موفق او در زمینه فیلمنامه نویسی، فیلم «سفر» (The Trip) در سال ۶۷ بود که در آن پیتر فوندا و دنیس ها پر بازی می کردند.
این آشنایی، پای او را به حضور در فیلم ایزی رایدر (در کنار فوندا و هاپر) کشاند تا برای نخستین بار بازی درخشان نیکلسون موردتوجه واقع شود. وی با بازی در نقش یک وکیل دائم الخمر به نام جورج هانس در ایزی رایدر همچنین برای اولین بار نامزد جایزه اسکار (نقش مکمل) شد. اما نخستین نامزدی بهترین هنرپیشه مرد اسکار زمانی سراغش آمد که در فیلم «پنج قطعه آسان» (۱۹۷۰) بازی کرد.
مونولوگ مشهور نیکلسون در سکانس سالاد جوجه این فیلم، دلیل اصلی انتخاب او برای نامزدی اسکار بود. جک در مونولوگی تمسخرآمیز، خطاب به «سالاد جوجه» می گوید؛ هر آنچه را می خواهی، باید به دست آوری.
از دیگر فیلم های اولیه نیکلسون که شهرت را برایش به ارمغان آوردند می توان به اینها اشاره کرد؛ آخرین جزئیات (۱۹۷۳ - اثر هال اشبی)، محله چینی ها (۱۹۷۴- اثر رومن پولانسکی)، تامی (۱۹۷۵- اثر کن راسل)، مسافر (۱۹۷۵، میکل آنجلو آنتونیونی)، اما بازی درخشان نیکلسون در فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته (در ایران؛ دیوانه از قفس پرید، اثر میلوس فورمن، سال ۷۵) به نقش راندال مک مورفی نخستین جایزه اسکار (بهترین هنرپیشه مرد) را نصیبش کرد.
مدتی بعد به جک پیشنهاد شد تا در «پدرخوانده» نقش مایکل کورلئونه را بازی کند. اما وی نپذیرفت و نقش به آل پاچینو داده شد. پس از آن به بازی در نقش های غیرمتعارف تری روی آورد؛ بازی در مقابل رابرت دنیرو در The last tycoon، بازی در مقابل مارلون براندو در The Missouri Breaks و تجربه کارگردانی یک وسترن کمدی به نام «رفتن به جنوب» .اگرچه حضور نیکلسون در اقتباس سینمایی استنلی کوبریک از رمان درخشش (اثر استفن کینگ) توجه آکادمی اسکار را جلب نکرد، اما یکی از ماندگارترین بازی های او به شمار می رود.اسکار دوم (نقش مکمل) به خاطر بازی در فیلم Terms of Endearment به کارگردانی جیمز بروکس به نیکلسون اعطا شد. ماحصل فعالیت نیکلسون در دهه ۸۰ و ۹۰ چندین نامزدی اسکار و کسب یک جایزه اسکار دیگر به عنوان بهترین بازیگر مرد (برای فیلم «به همان خوبی که به نظر می رسد-۱۹۹۷») بود.
نیکلسون هزاره جدید میلادی را با حضور در فیلم «درباره اشمیت» (۲۰۰۲)، مدیریت خشم (۲۰۰۲) و Gotta Give Somethingصs (سال ۲۰۰۳ - با همراهی دایان کیتن) آغاز کرد. در سال ۲۰۰۶ بود که با ایفای نقش فرانک کاستلو -گانگستر سادیستی در بوستون آمریکا- در فیلم درخشان «جدا افتاده» اثر اسکورسیزی دوباره به نیمه تاریک شخصیت سینمایی خود بازگشت.
جدا افتاده که علاوه بر نیکلسون از ستارگان جوان تری چون لئوناردو دی کاپریو و مت دیمون بهره می برد در شب اسکار، ۴ اسکار گرفت و پدیده مراسم ۲۰۰۶ شد. در نوامبر ۲۰۰۶ نیکلسون پروژه جدید خود را آغاز کرد. این فیلم The Bucket list نام دارد و قرار است به کارگردانی راب رینر و بازی مورگان فریمن و نیکلسون ساخته شود. به احتمال فراوان این فیلم در اواخر سال ۲۰۰۷ اکران خواهد شد.
ثمره پنجاه سال حضور فعال نیکلسون در عرصه سینما کسب دو جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد، یک جایزه اسکار بهترین هنرپیشه مکمل مرد، ۱۲ نامزدی اسکار، هشت نامزدی جایزه بافتا، سه جایزه بافتا به عنوان بهترین هنرپیشه مرد و یک جایزه بافتا به عنوان بهترین هنرپیشه مرد مکمل و ۱۸ نامزدی جایزه گوی طلایی (گلدن گلاب) است که از این میان، هفت جایزه را تصاحب کرده است. در ادامه گزیده ای از مصاحبه گاردین را با هفت کارگردان و هنرپیشه سینمای هالیوود درباره شخصیت جک نیکلسون (با ترجمه رضا نوری زاده) می خوانید؛
▪ دنیـس هـاپـر- کـارگـردان، نـویسنده، هنـرپیشه ایزی رایـدر(۱۹۶۹):
جــک یــکـــی از قــدیمــی تــرین دوستان من است، همیشه با هم گلف بازی می کنیم و قبل از فیلم ایزی رایدر در شرکت امریکن اینترنشنال پیکچرز با هم کار می کردیم.
جک در سال ۱۹۶۷ فیلمنامه ای تحت عنوان سفر نوشت که کورمن آن را کارگردانی کرد. کورمن بابت آن فیلم که من بازیگر اول آن بودم، پولی به من نپرداخت ولی اجازه داد تا در ساخت فیلم با او همکاری کنیم چون همه ما تشنه فیلمسازی بودیم.ما مدت ها در انتظار فرصت بودیم و ایزی رایدر این فرصت را به هر دو ما داد. او یکی از بهترین استعدادهای بازیگری است که من در تمام عمرم دیده ام.
▪ کتی بیتس- هنرپیشه، درباره اشمیت (۲۰۰۲):
زمانی که در فیلم درباره اشمیت بازی می کردم، نظرم درباره جک عوض شد. من از او چهره ای پر دردسر در ذهنم داشتم اما او در سر صحنه با همه خوش برخورد بود. نکته ای که در نبراسکا (محل فیلمبرداری فیلم درباره اشمیت) جالب بود، عدم استقبال او از شهرت بود.
او همیشه سعی می کرد دور از هیاهو باشد و از اینکه در رستوران مردم برای امضا گرفتن سر میز او بیایند، عصبانی می شد. جان ریلی در یک میهمانی به من گفت که در کنسرتی از گروه رولینگ استونز، او به همراه جک از بین جمعیت رد شده بود و جک مراقب بود تا کسی متوجه او نشود. او در سر صحنه برای همه اسم مستعار انتخاب کرده بود و مرا هم «بتیس متل» صدا می زد.
▪ تیم بـرتـون- کــارگــردان، بتــمن (۱۹۸۹) مـریـخ حمـله می کند(۱۹۹۶):
در بتمن، من واقعا به دردسر افتاده بودم ولی جک دائما از من حمایت می کرد و به من می گفت؛ فقط به من بگو به چه چیزی احتیاج داری و سعی کن کار را پیش ببری. گاهی اوقات ما تا ۶ برداشت انجام می دادیم ولی او به قدری خوب بود که دوست داشتم هر شش برداشت را در فیلم داشته باشم و در مریخ حمله می کند! معتقد بودم که او به قدری رئیس جمهور خوبی است که من قطعا به او رای خواهم داد!
▪ راب رایـنــر- کـارگردان، چند انســان خوب (۱۹۹۲):
نیکلسون همیشه مارلون براندو را الگویش می دانست ولی امروز اکثر هنرپیشه ها جک را الگوی خودشان می دانند. او حتی منزل براندو را پس از فوت او خریداری کرد. او علاوه بر بازیگری، نویسنده و نقاش خوبی است و در کلکسیون شخصی اش علاوه بر پیکاسو، دالی و ون گوگ، نقاشی های خودش را هم قرار داده که واقعا تابلوهای خوبی است.
من ۱۹ سالم بود که با او آشنا شدم. آن روزها پاتوق ما مکانی به نام بارنی بنیری بود و وارن بیتی هم اکثرا آنجا بود. به نظر من او برای بازی در نقش کلنل جسپ بهترین گزینه بود و به رغم تیم خوب هنرپیشه ها، او دیگران را تحت تاثیر قرار می داد. در سکانس دادگاه ما چند برداشت داشتیم ولی هر بار جک سخنرانی اش را با قدرت تمام ایراد می کرد. من به او گفتم که شاید بهتر باشد انرژی اش را برای سکانس بعدی حفظ کند ولی او پاسخ داد؛ «تو متوجه نیستی. من عاشق بازیگری ام و نقش های خوبی مثل این همیشه به من داده نمی شود.»
▪ سوزان ساراندون- هنرپیشه، جادوگران ایستوویک (۱۹۸۷):
فیلمبرداری جادوگران ایستوویک طولانی بود و من دائما نگران دختر ۱۸ ماهه ام بودم، اما جک با درک موقعیت غیرعادی من، سعی می کرد تا رابطه خوبی با دخترم داشته باشد و شرایطی را ایجاد کند که غیبت من چندان به روحیه دخترم ضربه نزند. من نام نخستین پسرم را جک انتخاب کردم هر چند که بسیاری از دوستان به شوخی به من می گفتند که این نام باعث شرور شدن او خواهد شد ولی حالا که او بزرگ شد، پسر عاقل و سر به راهی است.
▪ رابـرت تاون- فیلمنامه نویس، محله چینی ها (۱۹۷۴):
من با جک زمانی آشنا شدم که او در هانا باربرا به عنوان پیک کار می کرد. او ۱۸سال داشت و ما در کلاس بازیگری جف کوری شرکت می کردیم. در آن روزها همه او را جکو صدا می زدند و من به شوخی به او می گفتم؛ «یه روزی تو ستاره بزرگی هستی و من برای تو فیلمنامه می نویسم».
ما روزهای بدی را می گذراندیم و یادم هست که یک بار تمام شب را بیدار ماند چون مسوول دفتر بیمه به او گفته بود که باید دنبال کاری باشد و بیمه بیکاری دیگر به او تعلق نمی گیرد. در همان روزها بود که انگشت او شکست و او به خاطر اینکه پول نداشت نتوانست آن را معالجه کند.
▪ دنی دوویتو- هنــرپیــشه، دیوانه ای از قفس پرید(۱۹۷۴):
من و جک عزیز تقریبا در نیوجرسی بچه محل بودیم ولی همه پیش من درباره او درددل می کردند. حتی خواهرهای من هم با خواهر او دوست بودند و از همان موقع او را فرد خوش تیپی می دانستند که برای ستاره شدن به کالیفرنیا رفته است.
البته او از این قضیه خبر نداشت تا اینکه ما در فیلم دیوانه ای از قفس پرید همبازی شدیم. در مراحل پیش تولید من سعی کردم او متوجه این رابطه ما نشود تا اینکه مایکل داگلاس (تهیه کننده فیلم) قضیه را لو داد و پس از آن ما مدت ها درباره دوستان مشترکمان و خاطرات کودکی صحبت می کردیم. او در فیلم سفر به جنوب نقشی به من داد و من او را در فیلم هونا کارگردانی کردم. ما همیشه مثل یک تیم دونفره بودیم که فقط در جست وجوی شادی بودیم و از دردسر متنفر بودیم.
فرهاد فرجاد
منبع : روزنامه کارگزاران