یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

احترام به آرمانگرایان زندگی با واقع گرایان


احترام به آرمانگرایان زندگی با واقع گرایان
آرمانگرایان در جامعه وقتی کارآمد و مفید واقع می شوند که واقع گرایانی وجود داشته باشند و بتوانند با برنامه هایشان آن آرمان ها را جامه عمل بپوشانند. به عبارتی در جامعه بشری از هر دو گروه آرمانگرایان و واقع گرایان به عنوان موتورهایی محرکه اجتماع می توان بهره گرفت. واقعیت آن است که در طول تاریخ آنانی که بزرگ ترین تحولات را پدید آوردند آرمانگرایان بودند اما در همین حال تنها به دست واقع گرایان است که آرمان ها محقق می شود و از یک جریان به یک نهاد مبدل می شود.
حسن آرمان گرایی آن است که یک آرمانگرا قادر است فراتر از وضع موجود رفته و سطح را شکافته و دنیای نویی را تسخیر کند اما واقع گرایان هستند که می توانند طرح آرمانگرایان را سامان سازند و آن را اجرا کنند. از همین رو معتقدم هم آرمانگرایان و هم واقع گرایان برای جامعه بشری لازم اند هر چند بهترین حالت ایجاد سنتزی میان این دو و پدید آوردن راه میانه است که به هر دو سو نظر داشته باشد.
طبیعتاً جمع این دو، جمع محاسن و ارزش ها است که سرعت پیشرفت جامعه را دوچندان می کند. با این رویکرد می توان به نسبت آرمانگرایی و واقع گرایی در دولت های اخیر در ایران اشاره کرد. به گمان من آرمانگرایی در دولت های اخیر پیروزی های بزرگی را به ارمغان آورده است اما آفات آن می تواند این پیروزی ها را مخدوش و کم رنگ سازد؛ آفاتی همچون عدم پایبندی به آرمان های مطرح شده و عدم توجه به واقعیات می تواند باعث شود که شکست نیز در پی پیروزی ها حاصل شود. به عنوان مثال جریان اصلاحات که بر پایه آرمان هایی چون توسعه سیاسی و آزادی شکل گرفت اما نکوشید یا نتوانست واقعیات اجتماعی را با آن آرمان ها پیوند زند. از این رو اصلاحات تبدیل شد به امری ناممکن که نهایتاً شکست خورد و سرانجام آن ناکام ماند در حالی که اگر آن آرمان ها در بستری از واقع گرایی حرکت می کرد آن جریان بیش از این موفق بود که شد.
واقعیات اجتماعی و اتکا به ریشه های قدرتمند جامعه که تغییر آنها گاه می تواند هویت جامعه را دگرگون ساخته که طبعاً مقاومت سنگینی به همراه دارد که همین موضوع می تواند زمینه ساز ظهور و بروز برخی از مشکلات باشد، لذا یک جریان مثل جریان اصلاح طلبی اگر بخواهد گذشته و حال را فدای آینده مطلوب و دور از دسترس کند محکوم به شکست است. بنابراین با امید به آینده دور، حال و گذشته را یکسره دگرگون کردن مقاومت سرسختانه یی را بین برخی از اقشار ایجاد می کند که اصلاحات در مقاطعی توان عبور از این سد و مقاومت را نداشت. اما به نظر من آرمان های اصلاح طلبی سراسر ناکام نبود و در مواردی که توانست از این سد عبور کند، موفق شد آرمان های خود را تحقق بخشد.
به نظر من گفتمان اصلاح طلبی به عنوان یک واقعیت در جامعه گسترش یافت و مورد پذیرش قرار گرفت و الان واقعاً گفتمان اصلاح طلبی به عنوان گفتمان غالب پذیرفته شده است به نحوی که هیچ کس مایل نیست امروز ضد اصلاحات شمرده شود اما عمق بخشیدن به دستاوردهای اصلاحات واقعی مستلزم شناخت پدیده یی به نام اصلاحات از منظر توده های مردم است. از این رو روشنفکران باید یک پای خود را در جامعه روزمره مردم و خواست های آنان بگذارند و یک پای خود را در آینده مطلوب. اصلاح طلبان هر دو پای خود را در آینده مطلوب و شاید دور از استرس گذاشتند، لذا نتوانستند جامعه را با خود همراه سازند و بخش عظیمی از مردم را از دست دادند هرچند مردم آرمان ها را دوست دارند و بدان دل می سپارند. در مجموع آرمانگرایان مورد احترام مردم هستند اما با واقع گرایان زندگی می کنند زیرا واقع گرایان نیازهای روزمره مردم را شناخته و امیدهای در دسترس آنها را وعده می دهند.
از این روست که اصلاحات باید تعادلی بین آرمان ها و واقعیات و خواست های مردم برقرار می کرد. آرمان مهم دوران اصلاحات برای توده های مردم به ویژه با توجه به حجم وسیع جوانان حامی اصلاحات، ابتدا آزادی های سیاسی بود، سپس آزادی های دیگری بود که توسط نخبگان سیاسی دوم خرداد دریافت شد اما جهت آن درست درک نشد و بیشتر به آن جنبه سیاسی داده شد. با این حال به گمان من آن نیازها هنوز وجود دارد و با نیازهای اقتصادی که پیروزکننده دولت نهم بود، تجدید شده است. آرمان های دولت نهم نیز در کنار آرمان های اصلاحات قابل بررسی است؛ آرمان هایی همچون عدالت، نوسازی صحنه سیاست با چهره های نوین و در عین حال نگرانی نسبت به ظهور سیاستمدارانی که از آرمان های اولیه انقلاب فاصله گرفته و به عنوان یک طبقه جدید مطرح شده بودند. این موارد زمینه را برای ظهور دولت نهم آماده کرد و احمدی نژاد را به عنوان چهره یی از میان توده مردم که نگران ارزش های انقلاب است و در برابر طبقه جدید ایستاده شناسایی کردند و به آن رای دادند.
از سویی دیگر مردم آرمان های دولت نهم را بازگشت به آرمان های انقلاب می دانستند اما اینکه در عمل و در واقع چقدر این بازگشت ها واقعی است، خود بحث دیگری را می طلبد. در اینجا می توان موانع و دلایل عدم تحقق آرمان ها را در هر دو دولت جداگانه مورد بررسی قرار داد. به نظر من همان موانعی که دولت آقای خاتمی را گرفتار کرد به گونه یی فراروی دولت نهم قرار دارد یعنی چالش میان واقعیت و آرمان. دولت اصلاحات آرمان های جدیدی را مطرح می کرد که به نظر مردم و قشر باورمند انقلاب از آرمان های انقلاب فاصله داشت هرچند مدعای پیروان خاتمی چنین نبود. در مقابل همانطور که مطرح شد دولت آقای احمدی نژاد هرچند در آرمان ها، به آن آرمان های اولیه بازگشتی داشته است اما باید شکاف واقعیت های سی ساله را از نظر دور ندارد و تحولاتی که پس از سی سال پدید آمده است و نیز خواست مردم و تحولات آنها را لحاظ کند. به عبارتی پس از سی سال دریافتیم که مردم صرفاً با آن آرمان زندگی نمی کنند هرچند به آنها دل بسته اند. بنابراین چالش نخست دولت نهم فشار واقعیات اجتماعی و نیازمندی های اقتصادی و روزمره است. لذا موانع مشابه دولت اصلاحات و دولت نهم باید راهنمای دولت ها قرار گیرد تا در مجموع آرمان ها قربانی واقعیات نشوند و این در صورتی است که واقعیات از پیش در نظر گرفته نشوند و در مناسبات و طراحی آرمان ها و ایده آل ها مغفول واقع شوند. بر آیند چنین ناهماهنگی یی دلسرد شدن مردم از آرمان های مطرح شده است گرچه توده مردم هیچ گاه به طور کامل از آرمان ها خداحافظی نمی کنند.
امیرمحبیان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید