جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اصلاح‌طلبان و اصلاح اصلاح‌طلبی


اصلاح‌طلبان و اصلاح اصلاح‌طلبی
اکنون بحث پیرامون کاندیدای اصلاح‌طلبان برای انتخابات ریاست‌جمهوری آتی بالا گرفته است. اصلاح‌طلبان باید قبل از اینکه وارد این پروسه می‌شدند به چند نکته توجه می‌کردند که متاسفانه از آنها غفلت نمودند و اگر در آینده نیز بررسی این مسائل را در دستور کار خود قرار ندهند، پیروزی آنها در انتخابات دور از ذهن به نظر می‌رسد، زیرا عدم‌توجه اصلاح‌طلبان به این موارد افراد بسیاری را که نسبت به کارآمدی آنها دچار تردید هستند، بیش از پیش مردد می‌کند.
۱) در حالی که حزب اعتماد ملی، دبیرکل خود، شیخ مهدی کروبی را به عنوان کاندیدای حزبی برای احراز پست ریاست‌جمهوری مطرح کرده است، احزاب مشارکت و مجاهدین انقلاب، خاتمی را به عنوان گزینه مطلوب خویش معرفی می‌کنند. اگرچه هنوز نه کروبی و نه خاتمی هیچ‌کدام کاندیداتوری خود را اعلام نکرده‌اند اما طرفداران هر کدام وارد یک پروسه رقابتی درون جناحی شده‌اند. نفس این رقابت درونی امری پسندیده است، چراکه از یک طرف جلوی هژمونی‌طلبی ایستای یک شخص یا حزب را در جریان اصلاحات می‌گیرد و از طرف دیگر در فرآیندی دیالکتیکی اصلاحات را پیش برده و تکمیل می‌کند. اما عقلای اصلاحات باید به این نکته توجه کنند که این رقابت درونی تنها تا پیش از زمان انتخابات سودمند است و مانند رقابت درون حزبی در آمریکا می‌تواند منجر به فعال شدن هواداران و جلب توجه مردم شود. ولی اگر قرار است این رقابت بیرونی شود و به صندوق‌های رای بکشد و اتفاقی که در انتخابات پیشین افتاد مجددا تکرار شود و اصلاح‌طلبان بار دیگر با چند کاندیدا وارد پروسه انتخابات شوند، بهتر است موتور انتخاباتی جریان اصلاحات قبل از گرم شدن، خاموش شود و روکشی نیز بر بدنه اصلاحات کشیده شود تا زیر بوران سیاسی محافظه‌کاران، زنگی بر رنگ اصلاح‌طلبی ایرانی ننشیند.
اصلاح‌طلبان باید درس‌گیری از تاریخ را مدنظر خویش قرار دهند تا اشتباه گذشته را تکرار نکنند. بی‌شک یکی از مهم‌ترین عوامل ناکامی جریان اصلاحات در انخابات ریاست‌جمهوری پیشین تعدد کاندیداهای آنان بود. بنابراین اکنون بیش و پیش از آنکه آمدن خاتمی، کروبی یا هرکس دیگری اهمیت داشته باشد این نکته حائز اهمیت است که این‌بار از جریان اصلاحات فقط وفقط یک نفر به عنوان کاندیدا مطرح شود.
۲) اصلاح‌طلبان دو دوره با رهبری سیدمحمد خاتمی زمام امور را در دست داشتند و تلاش کردند تا آنچه را که غلط می‌پنداشتند اصلاح کنند و چرخش سیاسی کشور را بر مدار قانون قرار دهند (موفقیت یا عدم‌موفقیت دولت اصلاحات مورد بحث این مطلب نیست) اما اینان در ادامه راه نتوانستند پروژه خود را تداوم بخشند و یک تجربه همگانی را به شعوری همگانی تبدیل کنند و اینگونه شد که دوم خرداد به تاریخی تبدیل گردید که به‌رغم فاصله کوتاه سپری شده از آن، بسیار دور می‌نماید و از اصلاح‌طلبی تنها چند روزنامه و حزب برجای ماند و خاطراتی تلخ.
باری، اصلاح‌طلبان پس از چند شکست پی در پی بار دیگر خود را مهیای پنجه‌‌افکنی با رقیب می‌کنند و آماده می‌شوند تا پا در رقابتی سرنوشت‌ساز ‌گذارند؛ رقابتی که نه‌تنها تکلیف پروژه ساقط شده اصلاح‌طلبی را شاید برای همیشه روشن می‌کند بلکه می‌تواند آینده‌ای دیگرگون برای کشور و مردم رقم زند.
استراتژی و تاکتیک‌های اصلاح‌طلبان در زمان خاتمی (چه درست و چه غلط)، چندان منجر به نتیجه نشد. بنابراین لازم است اصلاح‌طلبان ابتدا اصلاحات و اصلاح‌طلبی را بازتعریف کنند، چراکه اکنون این واژگان مبهم به نظر می‌رسند و هرکسی با توجه به سلیقه خود تعبیری از اصلاح‌طلبی ارائه می‌کند، اما در این میان تعبیر حاملان اصلاحات از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است چون پیاده شدن اصلاحات منطبق با تعریفی است که آنان از اصلاح‌طلبی در سر دارند.
پس از این مسئله اصلاح‌طلبان باید استراتژی و تاکتیک‌های جدیدی را برای اصلاحات مورد نظر خویش مطرح کنند و حدود پیش روی خود را مشخص نمایند. یکی از دلایل سرخوردگی بدنه اصلاحات این بود که توقعاتی خارج از خواست و توان دولت اصلاحات ایجاد شد و زمانی که آنها متحقق نشدند، افراد بسیاری از اصلاح‌طلبی روی گردانیدند. برای همین اصلاح‌طلبان این‌بار باید صادقانه بگویند که با چه برنامه عملی وارد گود می‌شوند و تا چه حدی حاضر به مقاومت هستند و تا چه اندازه پیشروی می‌کنند. جدال اصلاح‌طلبان با محافظه‌‌کاران صرفا به کسب قدرت محدود نمی‌شود بلکه به دست‌آوردن قدرت وسیله‌ای است برای مطرح شدن مسائلی که مغفول مانده‌اند، چراکه اصلاح‌طلبی بیش از آنکه دعوایی سیاسی باشد حاکی از تفاوتی فکری است، اما در دولت دوم خاتمی جای هدف و وسیله عوض شد و به نظر می‌رسد که اصلاح‌طلبان با عقب‌نشینی تلاش کردند تا قدرت خود را حفظ کنند. آنها دستاوردهایی را که با صرف هزینه‌های بسیار به دست آمده بود از دست دادند تا شاید قدرت خود را حفظ کنند که البته نتوانستند و به این سوال هم پاسخ ندادند که اگر قرار نیست چیزی را اصلاح کنند، قدرت را برای چه چیزی می‌خواهند. عقب‌‌‌نشینی اصلاح‌طلبان سبب شد که عده بسیاری از طرفداران اصلاحات به اینکه آیا آنان به قصد اصلاح امور آمده‌اند یا هدف‌شان صرفا کسب قدرت است، شک کنند.
۳) انتقاد از لوازم اصلاح‌طلبی است اما تیغ تند انتقاد چون چاقوی بی‌دسته‌ای است که گاهی دست را نیز خراش می‌دهد. اصلاح‌طلبان که در زمان زمامداری خود سیاست‌های غلط گذشته را مورد نقد قرار می‌دادند نشان دادند که خود چندان انتقادپذیر نیستند و نه‌تنها خود انتقادی نمی‌کنند بلکه تاب شنیدن انتقاد حتی از خیرخواهان خویش را نیز ندارند. یکی از موارد عدم‌انتقادپذیری اصلاح‌طلبان این بود که همواره شکست‌ها را فرافکنی می‌کردند و حاضر نبودند بپذیرند که برخی از سیاست‌های غلط‌شان منجر به شکست اصلاح‌طلبی شد. به عنوان مثال درباره شکست در انتخابات ریاست‌جمهوری پیشین به جز طرح دو مسئله تحریم انتخابات و دستکاری آرا، تحلیل جامعی پیرامون چرایی عدم‌اقبال مردم به کاندیداهای مورد حمایت اصلاح‌طلبان منتشر نشده است. اصلاح‌طلبان خود بهتر از هرکسی می‌دانند که در دنیای سیاست عهدی ابدی نوشته نشده است، بنابراین نباید دلخور باشند از اینکه بسیاری از رای دهندگان خاتمی به احمدی‌نژاد رای دهند، چون رأیی که با شعار بیاید با شعار هم می‌رود.
بهتر است اصلاح‌طلبان پیش از آنکه تمام انرژی خود را صرف دعوا بر سر کاندیدای نهایی خویش کنند، کمی هم به اصلاح ِ اصلاح‌طلبی بپردازند، چون کسانی که دل در گرو اصلاحات دارند اگر ببینند متولیان اصلاحات از گذشته درس گرفته‌اند، اشتباهات خود را پذیرفته‌اند و با برنامه‌ای بهتر از قبل وارد گود شده‌اند، دیگر نیاز نیست تا حتما خاتمی مقابل محمود احمدی‌نژاد بایستد تا آرا به حساب اصلاحات ثبت شود. اصلاح‌طلبی یک مرام و مسلک است و قواعد خاص خود را دارد، بنابراین سیاستمداران اصلاح‌طلب بیش از هرکسی باید پایبند به این قواعد باشند.
مرتضی اصلاحچی
منبع : روزنامه کارگزاران