سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
روایات وارده در منع عمر از کتابت رسول خدا صلی الله علیه وآله در مرض موت
ـ بُخَاری در «صحیح» خود، با سند خود از عبیدالله بن عبدالله از ابن عبّاس روایت میكند كه او گفت: لَمّا حُضِرَ رَسُولُ اللهِصلی الله علیه وآله وَ فِی الْبَیْتِ رِجَالٌ فِیهِمْ عُمَرُبْنُ الْخَطّابِ، قَالَ النّبِیّصلی الله علیه وآله: هَلُمّ [۱۶۴] أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَتَضِلّوا بَعْدَهُ!
فَقَالَ عُمَرُ: إنّ النّبِیّ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ، وَ عِنْدَكُمُ القُرْآنُ . حَسْبُنَا كِتَابُاللهِ، فَاخْتَلَفَ أهْلُ الْبَیْتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: قَرّبُوا یَكْتُبْ لَكُمُ النّبِیّ كِتَاباً لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَهُ عُمَرُ.
فَلَمّا أكْثَرُوا اللّغْوَ وَ الْاخْتِلافَ عِنْدَ النّبِیّ، قَالَ لَهُمْ رَسُولُاللهِصلی الله علیه وآله: قُومُوا.
فَكَانَ ابْنُعَبّاسٍ یَقُولُ: إنّ الرّزِیّهَٔ كُلّ الرّزِیّهِٔ مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِاللهِصلی الله علیه وآله وَ بَیْنَ أنْیَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلاَفِهِمْ وَ لَغَطِهِمْ. [۱۶۵]، [۱۶۶]
«چون زمان مرگ رسولخداصلی الله علیه وآله فرارسید و در حجره آن حضرت مردانی بودند كه از جمله آنها عمربن خطّاب بود، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: بیائید برای شما نوشتهای بنویسم كه پس از آن گمراه نشوید! عمر گفت: تحقیقاً مرض و درد بر پیغمبر غلبه كرده است و در نزد شما قرآن است و ما را كتاب خدا بس است. اهل خانه اختلاف كردند و كار به منازعه كشید. بعضی از آنها میگفتند: نزدیك بیاورید تا پیغمبر برای شما نوشتهای بنویسد كه پس از آن گمراه نشوید! و بعضی از آنها میگفتند همان گفتار عمر است.
چون كار منازعه و خصومت بالا كشید و در حضور پیغمبر اختلاف و سخنان لغو و ردّ و بدلها را زیاد كردند رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: برخیزید!
عادت ابنعبّاس این بود كه پیوسته میگفت: حقیقهًٔ مصیبت بزرگ كه تمام مصیبتها را در برداشت این بود كه میان رسول اللهصلی الله علیه وآله و میان اینكه آن نوشته را برای آنان بنویسد، حائل شده و به واسطه اختلافشان و سخنان در هم و برهم و غیر مفهوم و مبهم نگذاردند، منظور رسول الله عملی گردد.»
این حدیث از أحادیثی است كه در نزد عامّه شكّی در صحّت و صدور آن نیست، [۱۶۷] زیرا بخاری از ابراهیمبنموسی، ازهِشام، ازمُعَمّر، و نیز از عبداللهبنمحمّد، از عبدالرزّاق، از مُعَمّر، از زُهْرِی، از عبیدالله بن عبدالله، از ابنعبّاس روایت كرده است. و در توثیق و تعدیل اینها در نزد عامّه شبههای نیست.
ـ و نیز بخاری در «صحیح» خود، از یحیی بن سلیمان، از ابن وَهَب، از یونس بن شهاب، از عبیدالله بن عبدالله، از ابنعبّاس روایت كرده است كه او گفت: لَمّااشْتَدّ بِالنّبِیّصلی الله علیه وآله وَجَعُهُ قَالَ: ائْتُونِی بِكِتَابٍ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَتَضِلّوا بَعْدَهُ! قَالَ عُمَرُ: إنّ النّبِی ّصلی الله علیه وآله غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا كِتَابُ اللهِ حَسْبُنَا. فَاخْتَلَفُوا وَ كَثُرَ اللّغَطُ.
قَالَ: قُومُوا عَنّی وَ لاَیَنْبَغِی عِنْدی التّنَازُعُ. فَخَرَجَ ابْنُ عَبّاسٍ یَقُولُ : إنّ الرَزِیّهَٔ كُلّ الرّزِیّهِٔ مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وآله وَ بَیْنَ كِتَابِهِ [۱۶۸] .
«چون مرض و درد عارض بر رسول خداصلی الله علیه وآله شدّت یافت فرمود: كتابی برای من بیاورید تا برای شما نوشتهای بنویسم كه پس از آن گمراه نشوید! عمر گفت: تحقیقاً بر رسولصلی الله علیه وآله درد و مرض غلبه كرده است و در نزد ما كتاب خداست كه ما را كافی است. پس اختلاف كردند و سخنان بلند و داد و فریاد زیاد شد.
رسول خدا فرمود: از نزد من برخیزید و در حضور من تنازع و مخاصمه سزاوار نیست! ابنعبّاس از مجلس خارج شده میگفت: تحقیقاً مصیبت بزرگ، آن مصیبتی كه تمام مصائب را در بردارد آن است كه: در میان رسولاللهصلی الله علیه وآله و میان نوشتهای كه میخواست بنویسد جدائی افتاد.»
این حدیث نیز از أحادیث صحیحه در نزد عامّه است و در روات آن شبهه و تردیدی وجود ندارد .
ـ و همچنین بخاری از قَبِیصَه، از ابن عُیَیْنَه، از سُلَیمان أحْول، از سعیدبن جُبَیْر، از ابنعبّاس روایت كرده است كه او گفت:
یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ مَا یَوْمُ الْخَمِیسِ؟ ثُمّ بَكَی حَتّی خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ . فَقَالَ: اشْتَدّ بِرَسُولِ اللهِصلی الله علیه وآله وَجَعُهُ یَوْمَ الْخَمِیسِ فَقَالَ : ائْتُونِی بِكِتَابٍ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً. فَتَنَازَعُوا ـ وَ لاَیَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیّ تَنَازُعٌ ـ فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ اللهِصلی الله علیه وآله.
قَالَ: دَعُونِی! فَالّذِی أنَا فِیهِ خَیْرٌ مِمّا تَدْعُونِی اِلَیْهِ. وَ أوْصَی عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلاَثٍ: أخْرِجُوا الْمُشْرِكینَ مِنْ جَزِیرَهِٔ الْعَرَبِ، وَ أجِیزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ اُجِیزُهُمْ، وَ نَسِیتُ الثّالِثَهَٔ. [۱۶۹] ، [۱۷۰]
«روز پنجشنبه، و هیچ میدانی روز پنجشنبه چیست؟! در این حال به قدری ابنعبّاس گریه كرد كه اشكهایش ریگهای زمین را تر كرد. آنگاه گفت: مرض و درد رسول الله صلی الله علیه وآله در روز پنجشنبه شدّت كرد، فلهذا گفت: كتابی بیاورید تا برای شما نوشتهای بنویسم كه پس از آن هیچ وقت گمراه نشوید. در این حال حاضران با هم تنازع كردند ـ در صورتی كه به هیچ گونه و هیچ قسم در حضور پیغمبری تنازع و دعوا جایز نیست ـ پس گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله یاوه و هذیان میگوید.
پیامبر گفت: واگذارید مرا، زیرا آنچه من در آن هستم بهتر است از آنچه شما مرا به سوی آن میخوانید. و در وقت مرگش درباره سه چیز وصیّت نمود: أوّل آنكه مشركین را از جزیرهٔ العرب خارج كنید! دوم آنكه: به میهمانان وارد كه دستهجمعی از نقاط مختلف میآیند، به همان طوری كه من جایزه میدادم شما هم جایزه بدهید! و سوم وصیّتی را كه نمود من فراموش كردهام.»
مُسْلِم نیز در «صحیح» خود، در آخر كتاب وصایا، سه روایت در این باره ذكر كرده است. اولی بعینها همین مضمون روایت سومی است كه ما از بخاری ذكر كردیم، با این تفاوت كه أوّلاً بجای عبارت فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُاللهِ دارد: وَ قَالُوا: مَا شَأنُهُ؟ أهَجَرَ؟ اسْتَفْهِمُوهُ!
«و گفتند: رسولخدا درچه حالی است؟ آیا هذیان میگوید؟ از او سؤال كنید!»
و ثاثیاً در عبارت وَ نَسِیتُ الثّالِثَهَٔ آورده است: وَ سَكَتَ عَنِ الثّالِثَهِٔ، أوْ قَالَهَا فَاُنْسِیتُهَا. [۱۷۱] «و از سومی ساكت شد و یا اینكه آن را گفت و من فراموش كردم.»
و سمی بعینها همین مضمون روایت أوّلی است كه ما از بخاری نقل كردیم [۱۷۲] .
باید دانست كه این دو روایت را مسلم با اسناد دیگری غیر از اسناد بخاری ذكر كرده است، و فقط در جهت مضمون تطابق دارند. و دومی را از اسحقبن ابراهیم، از وَكیع، از مالك بنِ مِغْوَل، از طَلْحَهٔبن مُصرّف از سعید بن جبیر، از ابنعبّاس روایت میكند كه او گفت : یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ مَا یَوْمُ الْخَمِیسِ؟ ثُمّ جَعَلَ تَسِیلُ دُمُوعُهُ حَتّی رَأیْتُ عَلَی خَدّیْهِ كَأنّهَا نِظَامُ اللّؤلُؤ. قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِصلی الله علیه وآله: ائْتُونِی بِالْكَتِفِ وَ الدّوَاهِٔ (أوِ اللّوْحِ وَ الدّواهِٔ) أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً. فَقَالُوا: اِنّ رَسُولَاللهِصلی الله علیه وآله یَهْجُرُ [۱۷۳].
«روز پنجشنبه، و اگر بدانی روز پنجشنبه چیست؟ دراین هنگام اشكهای ابنعبّاس چنان جاری شد كه من بر سیما و دوگونه او دیدم گویا دو رشته از لؤلؤ سرازیر است. ابنعبّاس گفت : رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: برای من كتف و دواتی (یا لوح و دواتی) [۱۷۴] بیاورید، تا من برای شما نوشته ای بنویسم كه أبداً پس از آن گمراه نشوید! گفتند: تحقیقاً رسول خداصلی الله علیه وآله هذیان میگوید.»
احمدبن حنبل سه حدیثی را كه از بخاری ذكر كردیم، به عین همان اسناد و همان عبارات به ترتیب در ص ۳۲۵ و ص ۲۲۲ و ص ۳۵۵ از جزء أوّل «مُسْند» خود روایت كرده است.
باری این حدیث خواستنِ دوات و كتف، و منع عمر و نسبت یاوه سرائی به رسولخدا، و رزیّه یوم الخمیس كه ابنعبّاس بر آن میگریست هرگاه كه یاد آن روز و آن داستان را مینمود، از قضایای مشهوره و معروفه در نزد أصحاب سِیَر و سُنَن و أخبار است. بزرگان از عامّه در كتب خود ذكر كردهاند و بدان اعتراف دارند [۱۷۵] .
ابن سَعد در «طبقات» در این زمینه، نُه حدیث ذكر میكند. حدیث أوّل و سوم را كه ما از بخاری آوردیم با حدیث مَروی از مسلم، و حدیثی از یحیی بن حمّاد با سند خود از سعیدبن جُبَیر از ابنعبّاس، كه در آن بدین عبارت است: فَقَالَ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ : إنّ نَبِیّ اللهِ لَیَهْجُرُ. «پس بعضی از آنان كه نزد رسول خدا بودند، گفتند: تحقیقاً پیغمبر خدا هذیان میگوید.»
و یك حدیث از محمّدبن عبدالله انصاری، با سند خود از جابر بن عبدالله انصاری، و یك حدیث از حَفص بن عمر حَوْضی، با سند خود از امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالبعلیه السلام، و یك حدیث از محمّد بن عمر با سند خود از جابر با دو حدیث دیگر: أول از محمّد بن عمر، از هشام بن سعد، از زیدبن أسْلَم، از پدرش، از عمربن خطّاب كه او گفت:
كُنّا عِندَ النّبِیّصلی الله علیه وآله وَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ النّساءِ حِجَابٌ . فَقَالَ رَسُولُ اللهِصلی الله علیه وآله: اِغْسِلُونِی بِسَبْعِ قِرَبٍ وَ أْتُونِی بِصَحِیفَهٍٔ وَ دَواهٍٔ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً! فَقَالَ النّسْوَهُٔ: ائْتُوا رَسُولَاللهِصلی الله علیه وآله بِحَاجَتِهِ! قَالَ عُمَرُ: فَقُلْتُ : اسْكُتْنَ فَاِنّكُنّ صِوَاحِبُهُ، إذَا مَرِضَ عَصَرْتُنّ اَعْیُنَكُنّ، وَ إذَا صَحّ أخَذْتُنّ بِعُنُقِهِ! فَقَالَ رَسُولُاللهِصلی الله علیه وآله هُنّ خَیْرٌ مِنْكُمْ !
نزد رسولاللهصلی الله علیه وآله بودیم در میان ما و زنان پرده و حجابی فاصله بود. رسولخداصلی الله علیه وآله گفت: مرا با هفت مشك آب غسل دهید و صحیفه و دواتی بیاورید تا برای شما نوشتهای بنویسم كه پس از آن به هیچوجه گمراه نشوید؟ زنان گفتند: حاجت رسولاللهصلی الله علیه وآله را برآورید! عُمر گفت: من به آنها گفتم: ساكت شوید! زیرا كه شما همخوابگان او هستید كه چون مریض شود چشمهای خود را میفشارید به ریختن اشك! و چون صحّت یابد دست به گردن او میبرید (و معاشقه میكنید) [۱۷۶] . رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: این زنان از شما بهترند!»
این روایت رانیز طبرانی در «أوسط» خود از عمر تخریج كرده است[۱۷۷] .دوم از محمّدبن عمر با سند خود از عكرمه، از ابنعبّاس كه او گفت: إنّ النّبِیّصلی الله علیه وآله قَالَ فِی مَرَضِهِ الّذِی مَاتَ فِیهِ: ائْتُونِی بِدَواهٍٔ وَ صَحِیفَهٍٔ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً! فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ : مَنْ لِفُلاَنَهَٔ وَ فُلاَنَهَٔ مَدَائِنِ الرّومِ؟ إنّ رَسُولَاللهِصلی الله علیه وآله لَیْسَ بِمَیّتٍ حَتّی نَفْتَحَهَا، وَ لَوْمَاتَ لاَنْتَظَرْنَاهُ كَمَا انْتَظَرَتْ بَنُو إسْرائیلَ مُوسَی. فَقَالَتْ زَیْنَبُ زَوْجُ النّبِیّصلی الله علیه وآله: ألاَ تَسْمَعُونَ النّبِیّصلی الله علیه وآله یَعْهَدُ إلَیْكُمْ؟! فَلَغَطُوا، فَقَالَ : قُومُوا! فَلَمّا قَامُوا قُبِضَ النّبِیّصلی الله علیه وآله مَكَانَهُ [۱۷۸]
«رسولخداصلی الله علیه وآله در همان مرضی كه رحلت كردند فرمودند: دوات و صحیفهای بیاورید تا برای شما كتابی بنویسم كه أبداً پس از آن گمراه نگردید! عمربن خطّاب گفت: كیست برای فتح فلان شهر و فلان شهر، شهرهای روم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله نمیمیرد تا وقتی كه ما آن شهرها را فتح نمائیم. و اگر بمیرد انتظار وی را خواهیم كشید همان طور كه بنیاسرائیل انتظار موسی را كشیدند. زینب زوجه رسولخداصلی الله علیه وآله گفت: آیا شما نمیشنوید كه پیغمبرصلی الله علیه وآله دارد به شما وصیّت میكند؟! آنان صدای خود را بلند كرده و به داد و بیداد و منازعه و دعوا پرداختند. رسولخدا فرمود: برخیزید! چون برخاستند، در همان لحظه رسول خداصلی الله علیه وآله جانتسلیم كرد.»
● مقدمه چینی عمر برای جلو گیری از كتابت رسول خدا
الآن كه مصادر این حدیث در این رزیّه از كتب صحاح و سُنَنِ معتبر و درجه أوّل أهل سنّت مشخّص شد، [۱۷۹] ما در پیرامون مفاد و ماحصل از آن چند بحث داریم.
بحث اوّل: از این روایات به دست میآید كه: این واقعه، واقعه دفعیّه نبوده است كه به مجرّد طرح رسول خدا بر كتابت، آنها هم بَدءاً إنكار نموده باشند بلكه از قرائن مشهوده به دست میآید كه رسول خدا از توطئه آنان بر ضدّ حكومت علیعلیه السلام خبر داشته، و بنابر همین اساس جیش اسامه را بعث فرموده است. و چون از اخبار داخل منزل حضرت از سوی حزب نسوان مخالف، و از اخبار خارج كه به سمع مباركش در تأخیر جیش اُسامه و تخلّف ابوبكر و عمر میرسید، خوب فهمیده بود كه چه نقشههائی در كار است، فلهذا بر اساس این شواهد و مشهودات، در چنین زمینهای دوات و كتف طلب فرمود.
عمر و دستیارانش نیز بَدواً و ابتداءً در این مجلس بهطور تصادف و ناگهانی جمع نشدهاند بلكه آنها پیوسته در مجالس خود گرد هم آمده و در راه أخذ ولایت و امارت مسلمین نقشهها میكشیدند، و این اجتماع او با همقطاران و همصداها با نقشه قبلی بوده است. چطور متصوّر است كه حضور عمر با تمام أعوانش كه به قدری بودهاند كه در مجلس رسول الله ایجاد دو دستگی كردند و فریاد برآوردند و حَسْبُنَا كِتَابُ الله گفتند، تا به جائی كه با أصحاب مؤمن و مطیع كه در حجره رسول خدا بودند دو صفّ متمایز شده و بر آنها غلبه كنند، صدفه بوده و بهطور عادی خود بخود تحقق یافته باشد؟ آن هم در این مجلسی كه پیشدار حاضران عمر است، و متكلّم اوست و رفقایش به دنبال سخن او بر گفتار رسول الله اعتراض كردند [۱۸۰].
در حدیث أوّل بخاری دیدیم كه ابنعبّاس میگوید: أهل حجره اختلاف كردند و كار به خصومت كشید. بعضی از ایشان گفتار رسول الله را تأیید مینمودند كه: قَرّبُوا یَكْتُبْ لَكُمُ النّبِیّ كِتَاباً لَنْتَضِلّوا بَعْدَهُ، و بعضی از ایشان قول عمر را میگفتند یعنی «رسولخدا هذیان میگوید.» از اینجا معلوم میشود: او پیشوا و پیشدار اعتراض بوده، و او أوّل ناطق به هَجْرِ رسولالله بوده است.
بحث دوم: بدون هیچ شبهه جملهای را كه عمر گفته است، عبارت اِنّ رَسُولَ اللهِ یَهْجُرُ «رسول خدا یاوه و هذیان میگوید» بوده است، امّا اصحاب سنن و اخبار چون دیدند كه این عبارت از عمر بسیار مستهجن است به جهت تقلیل استهجان و دفاع از ادب عمر، این عبارت را به كلمه إنّ النّبِیّ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ «درد و مرض بر پیغمبر غلبه كرده است» تبدیل كردند.
● نسبت دادن عمر هجران را به رسول خدا (ص)
شاهد گفتار ما روایتی است كه ابن ابی الحدید در «شرح نهجالبلاغهٔ» با تخریج أبوبكر أحمدبن عبدالعزیز جوهری در كتاب «السقیفهٔ» با إسناد خود به ابنعبّاس آورده است كه او گفت: لَمّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللهِ الْوَفاهُٔ وَ فِی الْبَیْتِ رِجَالٌ فیهِمْ عُمَرُبْنُ الْخَطّابِ، قَالَ رَسُولُاللهِ: ائْتُونِی بِدَوَاهٍٔ وَ صَحِیفَهٍٔ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَتَضِلّونَ بَعْدَهُ (قال): فَقَالَ عُمَرُ كَلِمَهًٔ مَعْنَاهَا أنّ الْوَجَعَ قَدْ غَلَبَ عَلَی رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وآله، ثُمّ قَالَ: عِنْدَنَا الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ.
فَاخْتَلَفَ مَنْ فِی الْبَیْتِ وَ اخْتَصَمُوا فَمِنْ قَائِلٍ: قَرّبُوا یَكْتُبْ لَكُمُ النّبِیّ، وَ مِنْ قَائِلٍ: مَا قَالَ عُمَرُ. فَلَمّا أكْثَرُوا اللّغَطَ وَ اللّغْوَ وَ الْاِخْتِلافَ غَضِبَصلی الله علیه وآله فَقَالَ: قُومُوا! إنّهُ لاَیَنْبَغِی لِنَبِیّ أنْ یُخْتَلَفَ عِنْدَهُ هَكَذَا. فَقَامُوا، فَمَاتَ رَسُولُاللهِصلی الله علیه وآله فِی ذَلِكَ الْیَوْمِ.
فَكَانَ ابْنُعَبّاسٍ یَقُولُ: إنّ الرّزِیّهَٔ مَا حَالَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ كِتَابِ رَسُولِ اللهِصلی الله علیه وآله یَعْنِی الاخْتِلاَفَ وَ اللّغَطَ.
ابن أبی الحدید میگوید: این حدیث را شیخین: محمّدبن اِسمعیل بخاری و مسلمبن حَجّاج قُشَیْری در دو «صحیح» خود تخریج كردهاند، و كافّه محدّثین بر روایت آن اتّفاق دارند [۱۸۱] .
چون ترجمه معنای این حدیث از جهت مضمون و مفاد با احادیثی كه در اینجا آوردیم مشابه است، لهذا از ترجمه آن خودداری نموده، و فقط به ذكر این نكته كه شاهد ماست اكتفا میكنیم و آن این است كه:
در اینجا میگوید: عمر كلمهای گفت كه معنایش آن است كه درد و مرض بر رسول الله غلبه كرده است. و این صریح است در آنكه سخن عمر چیز دیگری بوده است و چون نخواستند عین آن سخن را بیاورند آن را تبدیل به مفاد و معنی نمودهاند. و آن كلمه همان هَجْر [۱۸۲] است كه در پارسی به آن هذیان و یاوه گویند.
شاهد دیگر ما مقایسه و مقارنه فیمابین همین روایات مذكوره است كه چون آنها را ردیف نموده و با هم مقایسه كنیم بدون شبهه به دست میآید كه: گفتار عمر إنّ النّبِیّ یَهْجُرُ بوده است.
بخاری در صحیحه اوّل و دوم كه نام معترض را صریحاً ذكر كرده است كه عمر بوده است گفته است كه: سخن او قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ (بر او درد غلبه كرده است) بوده است و أمّا او در صحیحه سوم و نیز مسلم در صحیحه خود، نام او را بخصوصه نبرده، و با عنوان كلّی قَالوا (گفتند) ذكر كرده است و عین مَقول قول عمر را كه یَهْجُرُ بوده است آوردهاند . فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُاللهِ. فَقَالُوا: إنّ رَسُولَ اللهِ لَیَهْجُرُ [۱۸۳] . و ابن سعد در «طبقات» در روایتی كه از سعیدبن جبیر ذكر كردیم میگوید: فَقَالَ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ: إنّ نَبِیّاللهِ لَیَهْجُرُ (بعضی از آنان كه در حضور او بودند گفتند: پیغمبر خدا هذیان میگوید.) در اینجاها چون گوینده یَهْجُرُ بخصوصه مشخّص نشده است و با عبارت قالوا (گفتند) و یا قَالَ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ (بعضی از كسانی كه در حضور او بودند) ذكر شده است، آوردن كلمه هَجَرَ و یَهْجُرُ (هذیان گفت، و هذیان میگوید) را مستهجن نشمردهاند و ذكر كردهاند.
أمّا ما كه این روایات را تطبیق و مقایسه مینمائیم به خوبی برای ما روشن است كه: گوینده یَهْجُرُ در قالُوا، و یا بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ، همان عمر است كه در آن روایات، حِمَایهًٔ له و لِشَأنه این محرّفین و مُبدّلین و محامیان از اریكه استبداد و ستم، آن را تبدیل به قَدْ غَلَبَ عَلَیْه الْوجَعُ كردهاند.
● تغییر دادن لفظ هجران از سوی طرفداران عمر
و ما در یكی از روایات مُسْلِمبن حَجّاج دیدیم كه: از عُمَر با عبارت أهَجَرَ؟ اسْتَفْهِمُوهُ ! (آیا هذیان میگوید؟ از او بپرسید!) آورده است. و معلوم است كه عبارت عمر استفهام و تردید نبوده است و او به طور قطع گفته است، هَجَرَ (یاوه گفت). آنگاه بعضی از محامیان گفتهاند: شاید هَجَرَ را به عنوان استفهام گفته است، و در كتابت كه فرق ندارد، آنگاه بعضی دیگر برای تثبیت و تأیید این استفهام آمدهاند و یك همزه استفهام بر سرش درآوردند و أهَجَرَ گفتهاند و نوشتهاند، و سپس محامیان دیگر برای تثبیت أهَجَرَ یك جمله اسْتَفْهِمُوهُ (بروید و از رسول خدا سؤال كنید كه آیا سخنش راست و جدّی بوده و یا هذیان میگفته است؟) را زیاد كردهاند.
و ما از این قبیل تصرّفات، در روایات بسیار داریم كه برای شخص خیبر، مواقع و مواضع تغییر و تحریف روشن میشود. و با بحثی كه ما در اینجا نمودیم و آن عبارت از مقارنه و مقایسه روایات بخاری و مسلم و ابنسعد بود، خوب روشن شد كه كلام عمر هَجَرَ و یَهْجُرُ بوده است، و بدون شكّ تغییرات در كیفیّت عبارتِ روایات مختلفه ناشی از دستبرد و دخالت راویان و حدیث پردازان میباشد.
بحث سوم: مراد و منظور رسول خداصلی الله علیه وآله ازنوشته چه بوده است؟ رسول خدا چه مطلبی را میخواسته است بنویسد تا اُمّتش پس از او أبداً گمراه نشوند؟
ما بَدواً این جواب را میتوانیم از خود گفتار عمر كه گفت: عِنْدَكُمُ الْقُرآنُ حَسْبَنُا كِتَابُ اللهِ (در نزد شما قرآن است! برای ما كتاب خدا كافیاست) كه در صحیحه أوّل بخاری آمده است و دیگر: عِنْدَنَا كِتَابُ اللهِ حَسْبُنا (در نزد ما كتاب خداست كه ما را بس است) كه در صحیحه دوم وی آمده است، استخراج كنیم. یعنی بدون مراجعه به اخبار و شواهد تاریخ، و روایات و قرائن موجوده، از خود كلام عمر میتوان مقصود رسولالله را از خواستن دوات و كتف به دست آورد كه چه میخواستند بنویسند؟ و آن عبارت حَسْبُنَا وَ كَفَانَا است. چون او در مقام اعتراض بر نوشته رسول الله میگوید: قرآن برای ما بس است، كتاب الله برای ما كفایت میكند. معلوم میشود رسولخداصلی الله علیه وآله میخواسته است چیز دیگری را ضمیمه قرآن كند، و یا آن را حجّت برای مسلمین قرار دهد، و عمر از ضمیمه آن به قرآن و یا حجّیّت و ولایت آن مستقلّاً جلوگیری مینماید و آن غیر از عترت و وجود مقدّس علیّبن أبیطالب و فرزندان معصومش چیز دیگر نیست.
و این همان روایات متواتره، بلكه ما فوق تواتر است كه شیعه و عامّه با صدها سند در كتب خود ذكر كردهاند كه رسولالله در مواقع متعدّدی از جمله در همین مرض مرگ به مسجد رفته و خطبه خواند و فرمود: إنّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثّقَلَیْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی! «من دو چیز ذیقیمت و متاع نفیس در میان شما میگذارم: كتاب خدا و عترت من كه اهل بیت من است.» و ما در همین بحث از شیخ مفید در «ارشاد» [۱۸۴] ، و از ابن سعد در «طبقات» [۱۸۵] خطبه رسولالله را در حال مرض در مسجد در پیرامون حجّیّت و خلافت قرآن و عترت با همین عبارت ذكر كردیم. [۱۸۶] ،[۱۸۷]● منظور رسول خدا از كتابت ، وصایت علی علیهالسلام بوده است
ولی چون نگذاشتند آن خطبههای شفاهی صورت عمل بپوشد، و در صدد معارضه و بركندن آن برآمدند و رسولالله این موضوع را میدانست، برای تحكیم آن اینك در بستر رحلت خواست كتباً آن را تحكیم كند و روز پنجشنبه كه به گفتار ابنعبّاس روز رزیّه است، عمر با هیاهو و جنجال و غلطاندازی و لغط و فریاد و سخنان لغو، اختلاف انداخت و رسول الله را آزرده خاطر ساخت، تا چهره خود را از آنها برگردانید و گفت برخیزید!
فلهذا چون گفتند: آیا اینك برای تو دوات و كتف را بیاوریم؟ فرمود: أبَعْدَ الّذِی قُلْتُمْ؟ لاَ، وَلَكِنّی اُوصِیكُمْ بِأهْلِ بَیْتِی خَیْراً! «آیا بعد از اینكه شما چنان سخنانی گفتید؟ نه. ولیكن شما را وصیّت می كنم كه با اهل بیت من به نیكی رفتار كنید!» معلوم میشود مورد كتابت همان اهل بیت بودهاند كه رسول خدا پس از عدم قدرت بر وصیّت كتبی، به وصیّت شفاهی نیز اكتفا فرموده است.
و در روایت سوم بخاری و أوّل مسلم كه ما در اینجا آوردیم، پیامبر سه وصیّت میكند، و راوی خبر، سعیدبن جبیر از ابنعبّاس است و میگوید: وَ سَكَتَ عَنِ الثّالِثَهِٔ أوْ اُنْسِیتُهَا و ابنعبّاس از بیان وصیت سوم ساكت شد، و یا گفت: و من كه سعیدبن جبیر راوی روایتم، فراموش كردهام. واضح است كه آن وصیّت همان امر به تمسّك به عترت، و حجّیّت امارت و ولایت أمیرالمؤمنین و ذرّیّه او تا إمام دوازدهمینعلیهم السلام است كه در حدیث ثَقَلَیْن آمده است. و محقّقاً نه ابنعباس ساكت شده و نه ابنجبیر فراموش كرده است، أمّا تاریكی زمان سیاست و ظلمت استبداد زمان كه منتهی به تیغ حَجّاج بْن یُوسُف ثَقَفی شد، سعیدبن جبیر را از ذكر آن بازداشته است. [۱۸۸]
و أمّا احتمال آن چیز سوم كه توصیه به جیش اُسامه باشد، در اینجا بیمورد است به طوری كه محمّد فؤاد عبدالباقی در تعلیقه «صحیح مُسلم» از مهلب نقل كرده است؛ این أمری نبوده است كه از جهت گرانی ابنعبّاس را إسكات دهد و یا ابنجبیر را به فراموشی اندازد. [۱۸۹]
دلیل روشن و واضحی كه مراد از نوشته رسولالله صلی الله علیه وآله، وصیّت به خلافت أمیرالمؤمنینعلیه السلام بوده است آن است كه خود عمر میگوید: من میدانستم كه رسولخدا در مرضش میخواهد وصیّت به علیبن أبیطالب كند فلهذا مخالفت كردم و نگذاشتم وصیّتش عملی شود.
ابن أبیالحدید در بیان مسافرتی كه ابنعبّاس با عمر به شام كرد و در راه، عمر به ابنعبّاس از أمیرالمؤمنینعلیه السلام گله میكند كه او در جزو همراهان من با هم در این سفر به شام نیامد و من او را خشمگین میبینم، میرسد به اینجا كه میگوید: جواب عمر به ابنعبّاس، به طریقی دگر نیز ذكر شده است و آن این است كه: إنّ رَسُولَاللهِصلی الله علیه وآله أرَادَ أنْ یَذْكُرَهُ لِلأمْرِ فِی مَرَضِهِ فَصَدَدْتُهُ عَنْهُ خَوْفاً مِنَ الْفِتْنَهِٔ وَ انْتِشَارِ أمْرِ الْإسَلاَمِ، فَعَلِمَ مَا فِی نَفْسِی وَ أمْسَكَ، وَ أبَی اللهُ إلاّ إمْضَاءَ مَا حَتَمَ [۱۹۰] . «رسول خداصلی الله علیه وآله در مرض ارتحالش اراده كرد او را برای خلافت نصب كند، من او را از این كار بازداشتم به جهت ترس از فتنه و انتشار امر اسلام. رسولخدا از نیّت من مطّلع شد ودستاز اراده خودبرداشت، وخداوند هم درتقدیر همانراكه حتمیبودپیشآورد .» [۱۹۱]
ما شرح این مسافرت را در ج ۷ از «امام شناسی» مفصّلاً آوردهایم. و نیز در بعضی از موارد از داستان منع عمر كتابت رسول الله را سخن به میان آوردهایم [۱۹۲] ولی در هر جا به جهت و مناسبت مخصوصی بوده است و اینك در اینجا نیز به جهت أمر به كتابت و حدیث ثقلین است. بنابر این علاوه بر آنكه در هر جا بخصوصه مطالب بدیع و روشنی به كار رفته است در اینجا نیز با این تفصیل فیالجمله، أبداً جنبه تكراری ندارد و مطالب بدیع است.
منبع : پایگاه علوم و معارف اسلام
پاورقی
[۱۶۴] هَلُمّ به معنای تَعَال است یعنی بیا، ولازم است و گاهی متعدّی استعمال میشود، مثل هَلُمّ شُهَداءَكم یعنی گواهانتان را بیاورید. هَلُمّ از اسماء افعال است و در آن واحد و جمع و مذكّر و مؤنّث یكسان است. و آن را صرف میكنند و فعل قرار میدهند و به آن ضمیر را ملحق مینمایند، و در تثنیه هَلُمّا و در مؤنّث هَلُمّی و در جمع هَلُمّوا میگویند.
[۱۶۵] لَغَط با فتحه غین به معنای درهم شدن صداها و فریاد است.
[۱۶۶] این حدیث را بخاری در كتاب طبّ و مرضی، در باب قول المریض: قوموا عنّی، ذكر كرده است، از طبع بولاق سنه ۱۳۱۲ هجریه قمریه، ج۷، ص ۱۲۰، و از طبع مطبعه عثمانیه مصریّه سنه ۱۳۵۱ ج۴، ص ۵، و از طبع مطبعه داراحیاء الكتب العربیّهٔ با حاشیه سندی، ج ۴، ص.۶ و أیضاً بخاری در كتاب النبی، باب مرضه، از طبع بولاق ج۶، ص ۹ و ۱۰ آورده است و بجای «قال عمر»، «قال بعضهم» ذكر كرده است.
[۱۶۷] و أیضاً این روایت را شیخ مفید در «امالی» طبع جامعهٔ المدرّسین ص ۳۶ و ۳۷ با سند متّصل خود از عبیدالله بن عبدالله بن عتبهٔ از ابن عبّاس با عین همین متن آورده است و پس از كلمه «بعده» كلمه «أبداً» آمده، و بجای «قرّبوا»، «قوموا» آمده، و در گفتار عمر: «لاتأتوه بشیء» نیز اضافه دارد و در تعلیقه گوید: علاّمه مجلسی(ره) گوید: خبر طلب رسول خداصلی الله علیه وآله دوات و كتف و منع كردن عمر از آن با اختلافی كه در الفاظ آن است از جهت معنی متواتر است. بخاری و مسلم در صحیحشان آن را روایت نمودهاند و دیگر از محدّثین عامّه در كتبشان آوردهاند و بخاری در جاهای متعدّد از «صحیح» خود آورده است، از جمله در صفحه دوم از ابتدای آن كتاباست.
[۱۶۸] صحیح بخاری» كتاب العلم، باب كتابهٔ العلم، از طبع بولاق مصر،ج۱، ص ۳۰، و از طبع مطبعه عثمانیّه مصریّه، ج۱، ص ۲۲ و ص ۲۳، و از طبع داراحیاء الكتب العربیّهٔ با حاشیه سندی، ج۱، ص ۳۲ و ص.۳۳
[۱۶۹] صحیح بخاری» كتاب الجهاد و السّیر، باب جوائز الوفد. از طبع بولاق، ج۴، ص ۶۹ و ص ۷۰ و از طبع مطبعه عثمانیّه مصر، ج۲، ص ۱۱۷، و از طبع داراحیاء الكتب العربیّهٔ، ج۲، ص.۱۷۸
[۱۷۰] تتمه حدیث این است كه: یعقوب بن محمد میگوید: من از مغیرهٔبن عبدالرحمن پرسیدم كه جزیرهٔ العرب كجاست؟ گفت: مكّه و مدینه و یمامه و یمن. و یعقوب گفت: عرج، أوّل تهامه است.
[۱۷۱] «صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۲] «صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۳]«صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۴] در «مصباح» گوید: لوح صفحهای است چوبی و یا از كتف، كه چون بر روی آن بنویسند به آن لوح گویند؛ و دوات عبارت است از مادّه ای كه با آن مینویسند.
[۱۷۵] روایت سوم را كه ما از بخاری نقل كردیم، ابن أثیر جزری در «الكامل فی التاریخ» طبع بیروت ۱۳۸۵ هجری قمری، ج۲، ص ۳۲۰ ذكر كرده است. وأبوالفداء دمشقی در «البدایهٔ و النّهایهٔ» ج ۵ و ص ۲۲۷، حدیثی را كه ما از مسلم در صحیحش آوردیم كه در آن عبارت ما شأنه؟ یهجو استفهموه آمده است، او از مسلم و بخاری هر دو آورده است، و حدیث اوّلی را كه ما از بخاری و مسلم آوردیم، او نیز از بخاری و مسلم آورده است.
[۱۷۶] و ممكن است معنی آن این طور باشد كه: چون مریض شود بر او گریه میكنید، و چون صحّت یابد گردن او را میگیرید (كنایه از آنكه او را به زحمت و مشقّت میاندازید).
[۱۷۷] بنابر روایت ملّا علی متّقی هندی در «كنزالعمّال» طبع أول، ج۳، ص.۱۳۸
[۱۷۸] الطبقات الكبری» طبع بیروت سنه ۱۳۷۶ ج۲، ص ۲۴۲ تا ص ۲۴۵: ذكر الكتاب الّذی أراد رسولاللهصلی الله علیه وآله أن یكتبه لاُمّته فی مرضه الذی مات فیه.
[۱۷۹] بسیاری از مطالب شیخ مفید را در «ارشاد» كه ما در اینجا آوردیم و روایات عامّه از بخاری و مسلم را مرحوم آیهٔ الله حاج سید محسن جبل عاملی رحمه الله در كتاب «اعیان الشیعهٔ» طبع دوم، ج۲، ص۲۲۶ تا ص۲۳۲ ذكر كرده است. و بسیاری از این روایات را سیّدبن طاووس در «طرائف» طبع مطبعه خیّام قم از ص۴۳۱ تا ص۴۳۵ تحت عنوان:منع عمر النبیّصلی الله علیه وآله عند وفاته أن یكتب كتاباً لایضل بعده أبداً» از محمدبن علی مازندرانی در كتاب «اسباب نزول قرآن» و از حمیدی در «جمع بین الصحیحین» و از «مسند» احمد حنبل و «صحیح» مسلم و «صحیح» بخاری ذكر نموده است و بحث كلامی دقیق فرموده است. خود به نام عبدالمحمود عمر را در چندین مورد، مورد خطاب و محاكمه و عتاب قرار داده است و با محكومیّت قطعیه وی، گناه تمام امت و علت جمیع اختلافات و پیدایش جنگها و كشتارها و نهب و غارتها و گمراهیهای اُمت را پس از رسول خدا بر دوش عمر مینهد و او را یگانه علّت و سبب انحراف معرّفی میكند.
[۱۸۰] از اخبار و احادیث عامّه به دست میآید كه عمر در مقابل رسول خدا كه اصحابی داشته است، خود او نیز اصحاب و پیروان و دارودستهای داشته است. در كتاب «النصّ و الاجتهاد» طبع دوّم ص ۱۷۷ از «سنن» ابی داود كه در هامش شرح زرقانی بر «مُوطّأ» مالك است و أیضاً در ص۱۰۳ از جزء دوم شرح زرقانی كه در هامش صفحه است در باب حجّ تمتّع و كراهت عمر از تمتّع بانسوان در میان عمره تا زمان حجّ روایت میكند كه: و هذا ما كَرِهَه عُمَر و بعضُ أتباعِهِ فقال قائلهم: أنَنطلقُ و ذكورنا تقطر؟ «این امری بود كه عمر و بعضی از مریدان و پیروان او نپسندیدند و گوینده آنان گفت: آیا ما برای حجّ به راه بیفتیم و از آلتهای ما آب منی قطره قطره بریزد؟!» و از طرفی چون ابوموسی اشعری از این مسأله از عمر پرسید بنابر روایت امام احمد در ص ۵۰ از جزء اوّل مسندش از حدیث عمر، عمر در پاسخ او میگوید: قد علمت أنّ النبیصلی الله علیه وآله قد فعله هو و أصحابُهُ ولكن كرهتُ أن یضلّوا بهنّ معرّسین فی الأراك ثم یروحون بالحج تقطر رؤوسهم! «من دانستم كه پیغمبر و اصحابش این كار را كردهاند، و امّا من ناپسند داشتم كه مردان با زنانشان در زیر درختهای اراك آمیزش كنند و سپس در حالی كه از سرهایشان آب غسل جنابت جاری است به سوی حجّ رهسپار شوند!» در اینجا درست میبینیم كه عمر و اصحابش یك جانب و رسول خدا و اصحابش در جانب دیگر قرار گرفتهاند. فافهم و تأمّل و اغتنم.
[۱۸۱] شرح نهجالبلاغهٔ» طبع دارالكتب العربیهٔ الكبری مصر، ج۲، ص.۲۰
[۱۸۲] هَجَرَ یَهْجُرُ هَجْراً فی نَومه أو مَرَضِه: خَلَط و هَذَی.
[۱۸۳] و حتی بخاری روایت اول را كه ما از او از كتاب طب فی باب قول المریض: قوموا عنّی با عبارت فقال عمر ذكر كرده است آوردیم، عین این روایت را با همین لفظ و سند در كتاب النبّی باب مرضه از طبع بولاق ج۶، ص ۹ و ۱۰، قال بعضهم آورده است و بجای «و من قائل: ما قال عمر»، «و منهم من یقول غیر ذلك» آورده است.
[۱۸۴] ارشاد»، طبع سنگی، ص.۹۷
[۱۸۵] طبقات» طبع بیروت، ج۲، ص.۱۹۴
[۱۸۶] همین كتاب، درس ۱۸۱ تا ۱۸۵ ص ۷۵ و.۷۶
[۱۸۷] از جمله ادله فاضحه واضحه، اعتراف شهرستانی و كلام اوست بر اینكه: گوینده آن سخن عمر بوده است. علّامه حلّی در كتاب «منهاج الكرامهٔ» از طبع عبدالرحیم، ص ۴۸ و ص ۴۹ گوید: و قد ذكر الشهرستانی و هو أشدّ المتعصّبین علی الامامیّهٔ:إنّ منشأ الفساد بعد إبلیس الاختلافات الواقعهٔ فی مرض النبیّصلی الله علیه وآله، فأوّل تنازع فی مرضه فی ما رواه البخاری بإسناده الی ابن عبّاس قال: لما اشتدّ بالنبیّصلی الله علیه وآله مرضه الّذی توفّی فیه، قال: ائتونی بدواهٔ و قرطاس اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدی! فقال عمر: انّ صاحبكم لیهجر حسبنا كتاب الله! و كثر اللّغَط. فقال النّبیّصلی الله علیه وآله: قوموا عنّی لاینبغی عندی التنازع!
«شهرستانی كه از مخالفین سرسخت شیعه امامیّه است میگوید: منشأ افساد و خرابی پس از ابلیس، اختلافی بود كه در مرض رسول خداصلی الله علیه وآله واقع شد. زیرا أولین نزاعی كه بنابر روایت بخاری با اسناد خود از ابنعباس روی داده است آن بود كه: چون مرض رسول خدا ـ همان مرضی كه در آن رحلت كرد ـ شدت یافت، فرمود: برای من كاغذ و دواتی بیاورید تابرای شما چیزی بنویسم كه بعد از آن پس از من گمراه نشوید! عمر گفت: تحقیقاً این صاحب مصاحب شما هذیان میگوید، برای ما كتاب الله كافی است. وسخنانی مبهم كه خصوصیّت آنها فهمیده نمیشد در این حال در میان جالسین از صحابه از طرفین زیاد درگرفت. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: از نزد من برخیزید! چرا كه تنازع و داد و بیداد كردن در نزد من سزاوار نیست.»
[۱۸۸] آیا معقول است كه اصحاب حاضر در مجلس، وصیّت رسول خدا را فراموش كنند در حالی كه جودت حفظ و قدرت ذهنی آنها مطالبی بیان شده است كه قصائد شعری طویل را چون یك بار بر آنان خوانده میشد حفظ میشدند، و خطبههای بدیع و مفصّل را بدون اندك تغییر حفظ میشدند؟ آیا این چنین كسانی متصوّر است كه وصیّت سوم رسول خدا را فراموش كرده باشند؟! أبداً این طور نیست، امّا سیاست حاكم جائر ایشان را مجبور به نسیان و عدم ذكر كرده است، آن به راستی كه ملعبه دست بازیگران و محلّ تمسخر آن صحابه بیمایه قرار گرفت. بدون اندكی تردید آن وصیّت، وصیّت به استخلاف امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است كه راوی آن را ذكر نموده است.
[۱۸۹] صحیح» مسلم، طبع داراحیاء التراث ج۳، ص ۱۲۵۸، تعلیقه شماره.۴
[۱۹۰] شرح نهج البلاغه» طبع دار احیاء الكتب العربیّهٔ الكبری، ج۳، ص ۱۴، سطر ۲۷ و.۲۸
[۹۱] در «غایهٔ المرام» ص ۵۹۵ تا ص ۶۲۰ درباره جرأت عمر بن خطاب بر رسول خدا چون دانست كه آنحضرت میخواهد نصّی بر ولایت علیعلیه السلام بنویسد در مرض موت، از طریق عامّه هفده روایت، هشت تا از ابن أبی الحدید در «شرح نهج البلاغهٔ» و هفت تا از صاحب كتاب «سیر الصحابهٔ»، و از طریق خاصّه دو روایت: یكی بسیار مفصّل از كتاب سلیم بن قیس هلالی و دیگری از صاحب كتاب «الصراط المستقیم» ذكر نموده است.
[۱۹۲] مانند ص ۲۷۰ تا ص ۲۷۲ درس ۱۴، از ج ۱ «امام شناسی» و ص ۳۱ تا ص ۳۳ درس ۹۱ تا ۹۳ از ج۷، و ص ۱۴۴ تا ص ۱۵۱ درس ۱۱۰ تا ۱۱۵ از ج ۸ «امام شناسی».
پاورقی
[۱۶۴] هَلُمّ به معنای تَعَال است یعنی بیا، ولازم است و گاهی متعدّی استعمال میشود، مثل هَلُمّ شُهَداءَكم یعنی گواهانتان را بیاورید. هَلُمّ از اسماء افعال است و در آن واحد و جمع و مذكّر و مؤنّث یكسان است. و آن را صرف میكنند و فعل قرار میدهند و به آن ضمیر را ملحق مینمایند، و در تثنیه هَلُمّا و در مؤنّث هَلُمّی و در جمع هَلُمّوا میگویند.
[۱۶۵] لَغَط با فتحه غین به معنای درهم شدن صداها و فریاد است.
[۱۶۶] این حدیث را بخاری در كتاب طبّ و مرضی، در باب قول المریض: قوموا عنّی، ذكر كرده است، از طبع بولاق سنه ۱۳۱۲ هجریه قمریه، ج۷، ص ۱۲۰، و از طبع مطبعه عثمانیه مصریّه سنه ۱۳۵۱ ج۴، ص ۵، و از طبع مطبعه داراحیاء الكتب العربیّهٔ با حاشیه سندی، ج ۴، ص.۶ و أیضاً بخاری در كتاب النبی، باب مرضه، از طبع بولاق ج۶، ص ۹ و ۱۰ آورده است و بجای «قال عمر»، «قال بعضهم» ذكر كرده است.
[۱۶۷] و أیضاً این روایت را شیخ مفید در «امالی» طبع جامعهٔ المدرّسین ص ۳۶ و ۳۷ با سند متّصل خود از عبیدالله بن عبدالله بن عتبهٔ از ابن عبّاس با عین همین متن آورده است و پس از كلمه «بعده» كلمه «أبداً» آمده، و بجای «قرّبوا»، «قوموا» آمده، و در گفتار عمر: «لاتأتوه بشیء» نیز اضافه دارد و در تعلیقه گوید: علاّمه مجلسی(ره) گوید: خبر طلب رسول خداصلی الله علیه وآله دوات و كتف و منع كردن عمر از آن با اختلافی كه در الفاظ آن است از جهت معنی متواتر است. بخاری و مسلم در صحیحشان آن را روایت نمودهاند و دیگر از محدّثین عامّه در كتبشان آوردهاند و بخاری در جاهای متعدّد از «صحیح» خود آورده است، از جمله در صفحه دوم از ابتدای آن كتاباست.
[۱۶۸] صحیح بخاری» كتاب العلم، باب كتابهٔ العلم، از طبع بولاق مصر،ج۱، ص ۳۰، و از طبع مطبعه عثمانیّه مصریّه، ج۱، ص ۲۲ و ص ۲۳، و از طبع داراحیاء الكتب العربیّهٔ با حاشیه سندی، ج۱، ص ۳۲ و ص.۳۳
[۱۶۹] صحیح بخاری» كتاب الجهاد و السّیر، باب جوائز الوفد. از طبع بولاق، ج۴، ص ۶۹ و ص ۷۰ و از طبع مطبعه عثمانیّه مصر، ج۲، ص ۱۱۷، و از طبع داراحیاء الكتب العربیّهٔ، ج۲، ص.۱۷۸
[۱۷۰] تتمه حدیث این است كه: یعقوب بن محمد میگوید: من از مغیرهٔبن عبدالرحمن پرسیدم كه جزیرهٔ العرب كجاست؟ گفت: مكّه و مدینه و یمامه و یمن. و یعقوب گفت: عرج، أوّل تهامه است.
[۱۷۱] «صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۲] «صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۳]«صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۴] در «مصباح» گوید: لوح صفحهای است چوبی و یا از كتف، كه چون بر روی آن بنویسند به آن لوح گویند؛ و دوات عبارت است از مادّه ای كه با آن مینویسند.
[۱۷۵] روایت سوم را كه ما از بخاری نقل كردیم، ابن أثیر جزری در «الكامل فی التاریخ» طبع بیروت ۱۳۸۵ هجری قمری، ج۲، ص ۳۲۰ ذكر كرده است. وأبوالفداء دمشقی در «البدایهٔ و النّهایهٔ» ج ۵ و ص ۲۲۷، حدیثی را كه ما از مسلم در صحیحش آوردیم كه در آن عبارت ما شأنه؟ یهجو استفهموه آمده است، او از مسلم و بخاری هر دو آورده است، و حدیث اوّلی را كه ما از بخاری و مسلم آوردیم، او نیز از بخاری و مسلم آورده است.
[۱۷۶] و ممكن است معنی آن این طور باشد كه: چون مریض شود بر او گریه میكنید، و چون صحّت یابد گردن او را میگیرید (كنایه از آنكه او را به زحمت و مشقّت میاندازید).
[۱۷۷] بنابر روایت ملّا علی متّقی هندی در «كنزالعمّال» طبع أول، ج۳، ص.۱۳۸
[۱۷۸] الطبقات الكبری» طبع بیروت سنه ۱۳۷۶ ج۲، ص ۲۴۲ تا ص ۲۴۵: ذكر الكتاب الّذی أراد رسولاللهصلی الله علیه وآله أن یكتبه لاُمّته فی مرضه الذی مات فیه.
[۱۷۹] بسیاری از مطالب شیخ مفید را در «ارشاد» كه ما در اینجا آوردیم و روایات عامّه از بخاری و مسلم را مرحوم آیهٔ الله حاج سید محسن جبل عاملی رحمه الله در كتاب «اعیان الشیعهٔ» طبع دوم، ج۲، ص۲۲۶ تا ص۲۳۲ ذكر كرده است. و بسیاری از این روایات را سیّدبن طاووس در «طرائف» طبع مطبعه خیّام قم از ص۴۳۱ تا ص۴۳۵ تحت عنوان:منع عمر النبیّصلی الله علیه وآله عند وفاته أن یكتب كتاباً لایضل بعده أبداً» از محمدبن علی مازندرانی در كتاب «اسباب نزول قرآن» و از حمیدی در «جمع بین الصحیحین» و از «مسند» احمد حنبل و «صحیح» مسلم و «صحیح» بخاری ذكر نموده است و بحث كلامی دقیق فرموده است. خود به نام عبدالمحمود عمر را در چندین مورد، مورد خطاب و محاكمه و عتاب قرار داده است و با محكومیّت قطعیه وی، گناه تمام امت و علت جمیع اختلافات و پیدایش جنگها و كشتارها و نهب و غارتها و گمراهیهای اُمت را پس از رسول خدا بر دوش عمر مینهد و او را یگانه علّت و سبب انحراف معرّفی میكند.
[۱۸۰] از اخبار و احادیث عامّه به دست میآید كه عمر در مقابل رسول خدا كه اصحابی داشته است، خود او نیز اصحاب و پیروان و دارودستهای داشته است. در كتاب «النصّ و الاجتهاد» طبع دوّم ص ۱۷۷ از «سنن» ابی داود كه در هامش شرح زرقانی بر «مُوطّأ» مالك است و أیضاً در ص۱۰۳ از جزء دوم شرح زرقانی كه در هامش صفحه است در باب حجّ تمتّع و كراهت عمر از تمتّع بانسوان در میان عمره تا زمان حجّ روایت میكند كه: و هذا ما كَرِهَه عُمَر و بعضُ أتباعِهِ فقال قائلهم: أنَنطلقُ و ذكورنا تقطر؟ «این امری بود كه عمر و بعضی از مریدان و پیروان او نپسندیدند و گوینده آنان گفت: آیا ما برای حجّ به راه بیفتیم و از آلتهای ما آب منی قطره قطره بریزد؟!» و از طرفی چون ابوموسی اشعری از این مسأله از عمر پرسید بنابر روایت امام احمد در ص ۵۰ از جزء اوّل مسندش از حدیث عمر، عمر در پاسخ او میگوید: قد علمت أنّ النبیصلی الله علیه وآله قد فعله هو و أصحابُهُ ولكن كرهتُ أن یضلّوا بهنّ معرّسین فی الأراك ثم یروحون بالحج تقطر رؤوسهم! «من دانستم كه پیغمبر و اصحابش این كار را كردهاند، و امّا من ناپسند داشتم كه مردان با زنانشان در زیر درختهای اراك آمیزش كنند و سپس در حالی كه از سرهایشان آب غسل جنابت جاری است به سوی حجّ رهسپار شوند!» در اینجا درست میبینیم كه عمر و اصحابش یك جانب و رسول خدا و اصحابش در جانب دیگر قرار گرفتهاند. فافهم و تأمّل و اغتنم.
[۱۸۱] شرح نهجالبلاغهٔ» طبع دارالكتب العربیهٔ الكبری مصر، ج۲، ص.۲۰
[۱۸۲] هَجَرَ یَهْجُرُ هَجْراً فی نَومه أو مَرَضِه: خَلَط و هَذَی.
[۱۸۳] و حتی بخاری روایت اول را كه ما از او از كتاب طب فی باب قول المریض: قوموا عنّی با عبارت فقال عمر ذكر كرده است آوردیم، عین این روایت را با همین لفظ و سند در كتاب النبّی باب مرضه از طبع بولاق ج۶، ص ۹ و ۱۰، قال بعضهم آورده است و بجای «و من قائل: ما قال عمر»، «و منهم من یقول غیر ذلك» آورده است.
[۱۸۴] ارشاد»، طبع سنگی، ص.۹۷
[۱۸۵] طبقات» طبع بیروت، ج۲، ص.۱۹۴
[۱۸۶] همین كتاب، درس ۱۸۱ تا ۱۸۵ ص ۷۵ و.۷۶
[۱۸۷] از جمله ادله فاضحه واضحه، اعتراف شهرستانی و كلام اوست بر اینكه: گوینده آن سخن عمر بوده است. علّامه حلّی در كتاب «منهاج الكرامهٔ» از طبع عبدالرحیم، ص ۴۸ و ص ۴۹ گوید: و قد ذكر الشهرستانی و هو أشدّ المتعصّبین علی الامامیّهٔ:إنّ منشأ الفساد بعد إبلیس الاختلافات الواقعهٔ فی مرض النبیّصلی الله علیه وآله، فأوّل تنازع فی مرضه فی ما رواه البخاری بإسناده الی ابن عبّاس قال: لما اشتدّ بالنبیّصلی الله علیه وآله مرضه الّذی توفّی فیه، قال: ائتونی بدواهٔ و قرطاس اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدی! فقال عمر: انّ صاحبكم لیهجر حسبنا كتاب الله! و كثر اللّغَط. فقال النّبیّصلی الله علیه وآله: قوموا عنّی لاینبغی عندی التنازع!
«شهرستانی كه از مخالفین سرسخت شیعه امامیّه است میگوید: منشأ افساد و خرابی پس از ابلیس، اختلافی بود كه در مرض رسول خداصلی الله علیه وآله واقع شد. زیرا أولین نزاعی كه بنابر روایت بخاری با اسناد خود از ابنعباس روی داده است آن بود كه: چون مرض رسول خدا ـ همان مرضی كه در آن رحلت كرد ـ شدت یافت، فرمود: برای من كاغذ و دواتی بیاورید تابرای شما چیزی بنویسم كه بعد از آن پس از من گمراه نشوید! عمر گفت: تحقیقاً این صاحب مصاحب شما هذیان میگوید، برای ما كتاب الله كافی است. وسخنانی مبهم كه خصوصیّت آنها فهمیده نمیشد در این حال در میان جالسین از صحابه از طرفین زیاد درگرفت. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: از نزد من برخیزید! چرا كه تنازع و داد و بیداد كردن در نزد من سزاوار نیست.»
[۱۸۸] آیا معقول است كه اصحاب حاضر در مجلس، وصیّت رسول خدا را فراموش كنند در حالی كه جودت حفظ و قدرت ذهنی آنها مطالبی بیان شده است كه قصائد شعری طویل را چون یك بار بر آنان خوانده میشد حفظ میشدند، و خطبههای بدیع و مفصّل را بدون اندك تغییر حفظ میشدند؟ آیا این چنین كسانی متصوّر است كه وصیّت سوم رسول خدا را فراموش كرده باشند؟! أبداً این طور نیست، امّا سیاست حاكم جائر ایشان را مجبور به نسیان و عدم ذكر كرده است، آن به راستی كه ملعبه دست بازیگران و محلّ تمسخر آن صحابه بیمایه قرار گرفت. بدون اندكی تردید آن وصیّت، وصیّت به استخلاف امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است كه راوی آن را ذكر نموده است.
[۱۸۹] صحیح» مسلم، طبع داراحیاء التراث ج۳، ص ۱۲۵۸، تعلیقه شماره.۴
[۱۹۰] شرح نهج البلاغه» طبع دار احیاء الكتب العربیّهٔ الكبری، ج۳، ص ۱۴، سطر ۲۷ و.۲۸
[۹۱] در «غایهٔ المرام» ص ۵۹۵ تا ص ۶۲۰ درباره جرأت عمر بن خطاب بر رسول خدا چون دانست كه آنحضرت میخواهد نصّی بر ولایت علیعلیه السلام بنویسد در مرض موت، از طریق عامّه هفده روایت، هشت تا از ابن أبی الحدید در «شرح نهج البلاغهٔ» و هفت تا از صاحب كتاب «سیر الصحابهٔ»، و از طریق خاصّه دو روایت: یكی بسیار مفصّل از كتاب سلیم بن قیس هلالی و دیگری از صاحب كتاب «الصراط المستقیم» ذكر نموده است.
[۱۹۲] مانند ص ۲۷۰ تا ص ۲۷۲ درس ۱۴، از ج ۱ «امام شناسی» و ص ۳۱ تا ص ۳۳ درس ۹۱ تا ۹۳ از ج۷، و ص ۱۴۴ تا ص ۱۵۱ درس ۱۱۰ تا ۱۱۵ از ج ۸ «امام شناسی».
منبع : سایت پیامبر اعظم
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
آمریکا ایران مجلس شورای اسلامی خلیج فارس مجلس دولت سیزدهم دولت بودجه حجاب شورای نگهبان مجلس یازدهم محمدباقر قالیباف
سیل هواشناسی قتل تهران شهرداری تهران فضای مجازی شورای شهر تهران شورای شهر سلامت پلیس وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو ایران خودرو سایپا دلار بازار خودرو بانک مرکزی قیمت طلا مالیات تورم مسکن
تلویزیون سینمای ایران فرانسه سریال رسانه سینما تئاتر فیلم رسانه ملی موسیقی بازیگر سریال پایتخت
ناسا سازمان سنجش
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه جنگ غزه عربستان حماس روسیه نوار غزه اوکراین ترکیه عراق
فوتبال استقلال پرسپولیس سپاهان تراکتور باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال وحید شمسایی بازی باشگاه پرسپولیس لیگ برتر
هوش مصنوعی تبلیغات اپل خودرو برقی همراه اول آیفون گوگل روزنامه سامسونگ ایرانسل
داروخانه سازمان غذا و دارو خواب کاهش وزن مشروبات الکلی دیابت پرستار سلامت روان بارداری دندانپزشکی هندوانه