سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

روایات وارده در منع عمر از کتابت رسول خدا صلی الله علیه وآله در مرض موت


روایات وارده در منع عمر از کتابت رسول خدا صلی الله علیه وآله در مرض موت
ـ بُخَاری در «صحیح» خود، با سند خود از عبیدالله‏ بن عبدالله از ابن ‏عبّاس روایت می‏كند كه او گفت: لَمّا حُضِرَ رَسُولُ اللهِ‏صلی الله علیه وآله وَ فِی الْبَیْتِ رِجَالٌ فِیهِمْ عُمَرُبْنُ الْخَطّابِ، قَالَ النّبِیّ‏صلی الله علیه وآله: هَلُمّ [۱۶۴] أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَتَضِلّوا بَعْدَهُ!
فَقَالَ عُمَرُ: إنّ النّبِیّ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ، وَ عِنْدَكُمُ القُرْآنُ . حَسْبُنَا كِتَابُ‏اللهِ، فَاخْتَلَفَ أهْلُ الْبَیْتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: قَرّبُوا یَكْتُبْ لَكُمُ النّبِیّ كِتَاباً لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَهُ عُمَرُ.
فَلَمّا أكْثَرُوا اللّغْوَ وَ الْاخْتِلافَ عِنْدَ النّبِیّ، قَالَ لَهُمْ رَسُولُ‏اللهِ‏صلی الله علیه وآله: قُومُوا.
فَكَانَ ابْنُ‏عَبّاسٍ یَقُولُ: إنّ الرّزِیّهَٔ كُلّ الرّزِیّهِٔ مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِ‏اللهِ‏صلی الله علیه وآله وَ بَیْنَ أنْ‏یَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلاَفِهِمْ وَ لَغَطِهِمْ. [۱۶۵]، [۱۶۶]
«چون زمان مرگ رسول‏خداصلی الله علیه وآله فرارسید و در حجره آن حضرت مردانی بودند كه از جمله آنها عمربن خطّاب بود، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: بیائید برای شما نوشته‏ای بنویسم كه پس از آن گمراه نشوید! عمر گفت: تحقیقاً مرض و درد بر پیغمبر غلبه كرده است و در نزد شما قرآن است و ما را كتاب خدا بس است. اهل خانه اختلاف كردند و كار به منازعه كشید. بعضی از آنها می‏گفتند: نزدیك بیاورید تا پیغمبر برای شما نوشته‏ای بنویسد كه پس از آن گمراه نشوید! و بعضی از آنها می‏گفتند همان گفتار عمر است.
چون كار منازعه و خصومت بالا كشید و در حضور پیغمبر اختلاف و سخنان لغو و ردّ و بدل‏ها را زیاد كردند رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: برخیزید!
عادت ابن‏عبّاس این بود كه پیوسته می‏گفت: حقیقهًٔ مصیبت بزرگ كه تمام مصیبت‏ها را در برداشت این بود كه میان رسول الله‏صلی الله علیه وآله و میان اینكه آن نوشته را برای آنان بنویسد، حائل شده و به واسطه اختلافشان و سخنان در هم و برهم و غیر مفهوم و مبهم نگذاردند، منظور رسول الله عملی گردد.»
این حدیث از أحادیثی است كه در نزد عامّه شكّی در صحّت و صدور آن نیست، [۱۶۷] زیرا بخاری از ابراهیم‏بن‏موسی، ازهِشام، ازمُعَمّر، و نیز از عبدالله‏بن‏محمّد، از عبدالرزّاق، از مُعَمّر، از زُهْرِی، از عبیدالله بن عبدالله، از ابن‏عبّاس روایت كرده است. و در توثیق و تعدیل اینها در نزد عامّه شبهه‏ای نیست.
ـ و نیز بخاری در «صحیح» خود، از یحیی بن سلیمان، از ابن وَهَب، از یونس بن شهاب، از عبیدالله بن عبدالله، از ابن‏عبّاس روایت كرده است كه او گفت: لَمّااشْتَدّ بِالنّبِیّ‏صلی الله علیه وآله وَجَعُهُ قَالَ: ائْتُونِی بِكِتَابٍ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَتَضِلّوا بَعْدَهُ! قَالَ عُمَرُ: إنّ النّبِی ّ‏صلی الله علیه وآله غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا كِتَابُ اللهِ حَسْبُنَا. فَاخْتَلَفُوا وَ كَثُرَ اللّغَطُ.
قَالَ: قُومُوا عَنّی وَ لاَیَنْبَغِی عِنْدی التّنَازُعُ. فَخَرَجَ ابْنُ‏ عَبّاسٍ یَقُولُ : إنّ الرَزِیّهَٔ كُلّ الرّزِیّهِٔ مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِ اللهِ‏ صلی الله علیه وآله وَ بَیْنَ كِتَابِهِ [۱۶۸] .
«چون مرض و درد عارض بر رسول خداصلی الله علیه وآله شدّت یافت فرمود: كتابی برای من بیاورید تا برای شما نوشته‏ای بنویسم كه پس از آن گمراه نشوید! عمر گفت: تحقیقاً بر رسول‏صلی الله علیه وآله درد و مرض غلبه كرده است و در نزد ما كتاب خداست كه ما را كافی است. پس اختلاف كردند و سخنان بلند و داد و فریاد زیاد شد.
رسول خدا فرمود: از نزد من برخیزید و در حضور من تنازع و مخاصمه سزاوار نیست! ابن‏عبّاس از مجلس خارج شده می‏گفت: تحقیقاً مصیبت بزرگ، آن مصیبتی كه تمام مصائب را در بردارد آن است كه: در میان رسول‏الله‏صلی الله علیه وآله و میان نوشته‏ای كه می‏خواست بنویسد جدائی افتاد.»
این حدیث نیز از أحادیث صحیحه در نزد عامّه است و در روات آن شبهه و تردیدی وجود ندارد .
ـ و همچنین بخاری از قَبِیصَه، از ابن عُیَیْنَه، از سُلَیمان أحْول، از سعیدبن جُبَیْر، از ابن‏عبّاس روایت كرده است كه او گفت:
یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ مَا یَوْمُ الْخَمِیسِ؟ ثُمّ بَكَی حَتّی خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ . فَقَالَ: اشْتَدّ بِرَسُولِ اللهِ‏صلی الله علیه وآله وَجَعُهُ یَوْمَ الْخَمِیسِ فَقَالَ : ائْتُونِی بِكِتَابٍ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً. فَتَنَازَعُوا ـ وَ لاَیَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیّ تَنَازُعٌ ـ فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ اللهِ‏صلی الله علیه وآله.
قَالَ: دَعُونِی! فَالّذِی أنَا فِیهِ خَیْرٌ مِمّا تَدْعُونِی اِلَیْهِ. وَ أوْصَی عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلاَثٍ: أخْرِجُوا الْمُشْرِكینَ مِنْ جَزِیرَهِٔ الْعَرَبِ، وَ أجِیزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ اُجِیزُهُمْ، وَ نَسِیتُ الثّالِثَهَٔ. [۱۶۹] ، [۱۷۰]
«روز پنجشنبه، و هیچ می‏دانی روز پنجشنبه چیست؟! در این حال به قدری ابن‏عبّاس گریه كرد كه اشكهایش ریگهای زمین را تر كرد. آنگاه گفت: مرض و درد رسول الله‏ صلی الله علیه وآله در روز پنجشنبه شدّت كرد، فلهذا گفت: كتابی بیاورید تا برای شما نوشته‏ای بنویسم كه پس از آن هیچ وقت گمراه نشوید. در این حال حاضران با هم تنازع كردند ـ در صورتی كه به هیچ گونه و هیچ قسم در حضور پیغمبری تنازع و دعوا جایز نیست ـ پس گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله یاوه و هذیان می‏گوید.
پیامبر گفت: واگذارید مرا، زیرا آنچه من در آن هستم بهتر است از آنچه شما مرا به سوی آن می‏خوانید. و در وقت مرگش درباره سه چیز وصیّت نمود: أوّل آنكه مشركین را از جزیرهٔ العرب خارج كنید! دوم آنكه: به میهمانان وارد كه دسته‏جمعی از نقاط مختلف می‏آیند، به همان طوری كه من جایزه می‏دادم شما هم جایزه بدهید! و سوم وصیّتی را كه نمود من فراموش كرده‏ام.»
مُسْلِم نیز در «صحیح» خود، در آخر كتاب وصایا، سه روایت در این باره ذكر كرده است. اولی بعینها همین مضمون روایت سومی است كه ما از بخاری ذكر كردیم، با این تفاوت كه أوّلاً بجای عبارت فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ‏اللهِ دارد: وَ قَالُوا: مَا شَأنُهُ؟ أهَجَرَ؟ اسْتَفْهِمُوهُ!
«و گفتند: رسول‏خدا درچه حالی است؟ آیا هذیان می‏گوید؟ از او سؤال كنید!»
و ثاثیاً در عبارت وَ نَسِیتُ الثّالِثَهَٔ آورده است: وَ سَكَتَ عَنِ الثّالِثَهِٔ، أوْ قَالَهَا فَاُنْسِیتُهَا. [۱۷۱] «و از سومی ساكت شد و یا اینكه آن را گفت و من فراموش كردم.»
و سمی بعینها همین مضمون روایت أوّلی است كه ما از بخاری نقل كردیم [۱۷۲] .
باید دانست كه این دو روایت را مسلم با اسناد دیگری غیر از اسناد بخاری ذكر كرده است، و فقط در جهت مضمون تطابق دارند. و دومی را از اسحق‏بن ابراهیم، از وَكیع، از مالك بنِ مِغْوَل، از طَلْحَهٔبن مُصرّف از سعید بن جبیر، از ابن‏عبّاس روایت می‏كند كه او گفت : یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ مَا یَوْمُ الْخَمِیسِ؟ ثُمّ جَعَلَ تَسِیلُ دُمُوعُهُ حَتّی رَأیْتُ عَلَی خَدّیْهِ كَأنّهَا نِظَامُ اللّؤلُؤ. قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ‏صلی الله علیه وآله: ائْتُونِی بِالْكَتِفِ وَ الدّوَاهِٔ (أوِ اللّوْحِ وَ الدّواهِٔ) أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً. فَقَالُوا: اِنّ رَسُولَ‏اللهِ‏صلی الله علیه وآله یَهْجُرُ [۱۷۳].
«روز پنجشنبه، و اگر بدانی روز پنجشنبه چیست؟ دراین هنگام اشكهای ابن‏عبّاس چنان جاری شد كه من بر سیما و دوگونه او دیدم گویا دو رشته از لؤلؤ سرازیر است. ابن‏عبّاس گفت : رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: برای من كتف و دواتی (یا لوح و دواتی) [۱۷۴] بیاورید، تا من برای شما نوشته ای بنویسم كه أبداً پس از آن گمراه نشوید! گفتند: تحقیقاً رسول خداصلی الله علیه وآله هذیان می‏گوید.»
احمدبن حنبل سه حدیثی را كه از بخاری ذكر كردیم، به عین همان اسناد و همان عبارات به ترتیب در ص ۳۲۵ و ص ۲۲۲ و ص ۳۵۵ از جزء أوّل «مُسْند» خود روایت كرده است.
باری این حدیث خواستنِ دوات و كتف، و منع عمر و نسبت یاوه سرائی به رسول‏خدا، و رزیّه یوم الخمیس كه ابن‏عبّاس بر آن می‏گریست هرگاه كه یاد آن روز و آن داستان را می‏نمود، از قضایای مشهوره و معروفه در نزد أصحاب سِیَر و سُنَن و أخبار است. بزرگان از عامّه در كتب خود ذكر كرده‏اند و بدان اعتراف دارند [۱۷۵] .
ابن سَعد در «طبقات» در این زمینه، نُه حدیث ذكر می‏كند. حدیث أوّل و سوم را كه ما از بخاری آوردیم با حدیث مَروی از مسلم، و حدیثی از یحیی بن حمّاد با سند خود از سعیدبن جُبَیر از ابن‏عبّاس، كه در آن بدین عبارت است: فَقَالَ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ : إنّ نَبِیّ اللهِ لَیَهْجُرُ. «پس بعضی از آنان كه نزد رسول خدا بودند، گفتند: تحقیقاً پیغمبر خدا هذیان می‏گوید.»
و یك حدیث از محمّدبن عبدالله انصاری، با سند خود از جابر بن عبدالله انصاری، و یك حدیث از حَفص بن عمر حَوْضی، با سند خود از امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب‏علیه السلام، و یك حدیث از محمّد بن عمر با سند خود از جابر با دو حدیث دیگر: أول از محمّد بن عمر، از هشام بن سعد، از زیدبن أسْلَم، از پدرش، از عمربن خطّاب كه او گفت:
كُنّا عِندَ النّبِیّ‏صلی الله علیه وآله وَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ النّساءِ حِجَابٌ . فَقَالَ رَسُولُ اللهِ‏صلی الله علیه وآله: اِغْسِلُونِی بِسَبْعِ قِرَبٍ وَ أْتُونِی بِصَحِیفَهٍٔ وَ دَواهٍٔ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً! فَقَالَ النّسْوَهُٔ: ائْتُوا رَسُولَ‏اللهِ‏صلی الله علیه وآله بِحَاجَتِهِ! قَالَ عُمَرُ: فَقُلْتُ : اسْكُتْنَ فَاِنّكُنّ صِوَاحِبُهُ، إذَا مَرِضَ عَصَرْتُنّ اَعْیُنَكُنّ، وَ إذَا صَحّ أخَذْتُنّ بِعُنُقِهِ! فَقَالَ رَسُولُ‏اللهِ‏صلی الله علیه وآله هُنّ خَیْرٌ مِنْكُمْ !
نزد رسول‏الله‏صلی الله علیه وآله بودیم در میان ما و زنان پرده و حجابی فاصله بود. رسول‏خداصلی الله علیه وآله گفت: مرا با هفت مشك آب غسل دهید و صحیفه و دواتی بیاورید تا برای شما نوشته‏ای بنویسم كه پس از آن به هیچ‏وجه گمراه نشوید؟ زنان گفتند: حاجت رسول‏الله‏صلی الله علیه وآله را برآورید! عُمر گفت: من به آنها گفتم: ساكت شوید! زیرا كه شما همخوابگان او هستید كه چون مریض شود چشمهای خود را می‏فشارید به ریختن اشك! و چون صحّت یابد دست به گردن او می‏برید (و معاشقه می‏كنید) [۱۷۶] . رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: این زنان از شما بهترند!»
این روایت رانیز طبرانی در «أوسط» خود از عمر تخریج كرده است[۱۷۷] .دوم از محمّدبن عمر با سند خود از عكرمه، از ابن‏عبّاس كه او گفت: إنّ النّبِیّ‏صلی الله علیه وآله قَالَ فِی مَرَضِهِ الّذِی مَاتَ فِیهِ: ائْتُونِی بِدَواهٍٔ وَ صَحِیفَهٍٔ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُ أبَداً! فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ : مَنْ لِفُلاَنَهَٔ وَ فُلاَنَهَٔ مَدَائِنِ الرّومِ؟ إنّ رَسُولَ‏اللهِ‏صلی الله علیه وآله لَیْسَ بِمَیّتٍ حَتّی نَفْتَحَهَا، وَ لَوْمَاتَ لاَنْتَظَرْنَاهُ كَمَا انْتَظَرَتْ بَنُو إسْرائیلَ مُوسَی. فَقَالَتْ زَیْنَبُ زَوْجُ النّبِیّ‏صلی الله علیه وآله: ألاَ تَسْمَعُونَ النّبِیّ‏صلی الله علیه وآله یَعْهَدُ إلَیْكُمْ؟! فَلَغَطُوا، فَقَالَ : قُومُوا! فَلَمّا قَامُوا قُبِضَ النّبِیّ‏صلی الله علیه وآله مَكَانَهُ [۱۷۸]
«رسول‏خداصلی الله علیه وآله در همان مرضی كه رحلت كردند فرمودند: دوات و صحیفه‏ای بیاورید تا برای شما كتابی بنویسم كه أبداً پس از آن گمراه نگردید! عمربن خطّاب گفت: كیست برای فتح فلان شهر و فلان شهر، شهرهای روم؟ رسول خداصلی الله علیه وآله نمی‏میرد تا وقتی كه ما آن شهرها را فتح نمائیم. و اگر بمیرد انتظار وی را خواهیم كشید همان طور كه بنی‏اسرائیل انتظار موسی را كشیدند. زینب زوجه رسول‏خداصلی الله علیه وآله گفت: آیا شما نمی‏شنوید كه پیغمبرصلی الله علیه وآله دارد به شما وصیّت می‏كند؟! آنان صدای خود را بلند كرده و به داد و بیداد و منازعه و دعوا پرداختند. رسول‏خدا فرمود: برخیزید! چون برخاستند، در همان لحظه رسول خداصلی الله علیه وآله جان‏تسلیم كرد.»
● مقدمه چینی عمر برای جلو گیری از كتابت رسول خدا
الآن كه مصادر این حدیث در این رزیّه از كتب صحاح و سُنَنِ معتبر و درجه أوّل أهل سنّت مشخّص شد، [۱۷۹] ما در پیرامون مفاد و ماحصل از آن چند بحث داریم.
بحث اوّل: از این روایات به دست می‏آید كه: این واقعه، واقعه دفعیّه نبوده است كه به مجرّد طرح رسول خدا بر كتابت، آنها هم بَدءاً إنكار نموده باشند بلكه از قرائن مشهوده به دست می‏آید كه رسول خدا از توطئه آنان بر ضدّ حكومت علی‏علیه السلام خبر داشته، و بنابر همین اساس جیش اسامه را بعث فرموده است. و چون از اخبار داخل منزل حضرت از سوی حزب نسوان مخالف، و از اخبار خارج كه به سمع مباركش در تأخیر جیش اُسامه و تخلّف ابوبكر و عمر می‏رسید، خوب فهمیده بود كه چه نقشه‏هائی در كار است، فلهذا بر اساس این شواهد و مشهودات، در چنین زمینه‏ای دوات و كتف طلب فرمود.
عمر و دستیارانش نیز بَدواً و ابتداءً در این مجلس به‏طور تصادف و ناگهانی جمع نشده‏اند بلكه آنها پیوسته در مجالس خود گرد هم آمده و در راه أخذ ولایت و امارت مسلمین نقشه‏ها می‏كشیدند، و این اجتماع او با همقطاران و همصداها با نقشه قبلی بوده است. چطور متصوّر است كه حضور عمر با تمام أعوانش كه به قدری بوده‏اند كه در مجلس رسول الله ایجاد دو دستگی كردند و فریاد برآوردند و حَسْبُنَا كِتَابُ الله گفتند، تا به جائی كه با أصحاب مؤمن و مطیع كه در حجره رسول خدا بودند دو صفّ متمایز شده و بر آنها غلبه كنند، صدفه بوده و به‏طور عادی خود بخود تحقق یافته باشد؟ آن هم در این مجلسی كه پیشدار حاضران عمر است، و متكلّم اوست و رفقایش به دنبال سخن او بر گفتار رسول الله اعتراض كردند [۱۸۰].
در حدیث أوّل بخاری دیدیم كه ابن‏عبّاس می‏گوید: أهل حجره اختلاف كردند و كار به خصومت كشید. بعضی از ایشان گفتار رسول الله را تأیید می‏نمودند كه: قَرّبُوا یَكْتُبْ لَكُمُ النّبِیّ كِتَاباً لَنْ‏تَضِلّوا بَعْدَهُ، و بعضی از ایشان قول عمر را می‏گفتند یعنی «رسول‏خدا هذیان می‏گوید.» از اینجا معلوم می‏شود: او پیشوا و پیشدار اعتراض بوده، و او أوّل ناطق به هَجْرِ رسول‏الله بوده است.
بحث دوم: بدون هیچ شبهه جمله‏ای را كه عمر گفته است، عبارت اِنّ رَسُولَ اللهِ یَهْجُرُ «رسول خدا یاوه و هذیان می‏گوید» بوده است، امّا اصحاب سنن و اخبار چون دیدند كه این عبارت از عمر بسیار مستهجن است به جهت تقلیل استهجان و دفاع از ادب عمر، این عبارت را به كلمه إنّ النّبِیّ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ «درد و مرض بر پیغمبر غلبه كرده است» تبدیل كردند.
● نسبت دادن عمر هجران را به رسول خدا (ص)
شاهد گفتار ما روایتی است كه ابن ابی الحدید در «شرح نهج‏البلاغهٔ» با تخریج أبوبكر أحمدبن عبدالعزیز جوهری در كتاب «السقیفهٔ» با إسناد خود به ابن‏عبّاس آورده است كه او گفت: لَمّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللهِ الْوَفاهُٔ وَ فِی الْبَیْتِ رِجَالٌ فیهِمْ عُمَرُبْنُ الْخَطّابِ، قَالَ رَسُولُ‏اللهِ: ائْتُونِی بِدَوَاهٍٔ وَ صَحِیفَهٍٔ أكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَتَضِلّونَ بَعْدَهُ (قال): فَقَالَ عُمَرُ كَلِمَهًٔ مَعْنَاهَا أنّ الْوَجَعَ قَدْ غَلَبَ عَلَی رَسُولِ اللهِ‏ صلی الله علیه وآله، ثُمّ قَالَ: عِنْدَنَا الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ.
فَاخْتَلَفَ مَنْ فِی الْبَیْتِ وَ اخْتَصَمُوا فَمِنْ قَائِلٍ: قَرّبُوا یَكْتُبْ لَكُمُ النّبِیّ، وَ مِنْ قَائِلٍ: مَا قَالَ عُمَرُ. فَلَمّا أكْثَرُوا اللّغَطَ وَ اللّغْوَ وَ الْاِخْتِلافَ غَضِبَ‏صلی الله علیه وآله فَقَالَ: قُومُوا! إنّهُ لاَیَنْبَغِی لِنَبِیّ أنْ یُخْتَلَفَ عِنْدَهُ هَكَذَا. فَقَامُوا، فَمَاتَ رَسُولُ‏اللهِ‏صلی الله علیه وآله فِی ذَلِكَ الْیَوْمِ.
فَكَانَ ابْنُ‏عَبّاسٍ یَقُولُ: إنّ الرّزِیّهَٔ مَا حَالَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ كِتَابِ رَسُولِ اللهِ‏صلی الله علیه وآله یَعْنِی الاخْتِلاَفَ وَ اللّغَطَ.
ابن أبی الحدید می‏گوید: این حدیث را شیخین: محمّدبن اِسمعیل بخاری و مسلم‏بن حَجّاج قُشَیْری در دو «صحیح» خود تخریج كرده‏اند، و كافّه محدّثین بر روایت آن اتّفاق دارند [۱۸۱] .
چون ترجمه معنای این حدیث از جهت مضمون و مفاد با احادیثی كه در اینجا آوردیم مشابه است، لهذا از ترجمه آن خودداری نموده، و فقط به ذكر این نكته كه شاهد ماست اكتفا می‏كنیم و آن این است كه:
در اینجا می‏گوید: عمر كلمه‏ای گفت كه معنایش آن است كه درد و مرض بر رسول ‏الله غلبه كرده است. و این صریح است در آنكه سخن عمر چیز دیگری بوده است و چون نخواستند عین آن سخن را بیاورند آن را تبدیل به مفاد و معنی نموده‏اند. و آن كلمه همان هَجْر [۱۸۲] است كه در پارسی به آن هذیان و یاوه گویند.
شاهد دیگر ما مقایسه و مقارنه فیمابین همین روایات مذكوره است كه چون آنها را ردیف نموده و با هم مقایسه كنیم بدون شبهه به دست می‏آید كه: گفتار عمر إنّ النّبِیّ یَهْجُرُ بوده است.
بخاری در صحیحه اوّل و دوم كه نام معترض را صریحاً ذكر كرده است كه عمر بوده است گفته است كه: سخن او قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ (بر او درد غلبه كرده است) بوده است و أمّا او در صحیحه سوم و نیز مسلم در صحیحه خود، نام او را بخصوصه نبرده، و با عنوان كلّی قَالوا (گفتند) ذكر كرده است و عین مَقول قول عمر را كه یَهْجُرُ بوده است آورده‏اند . فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ‏اللهِ. فَقَالُوا: إنّ رَسُولَ اللهِ لَیَهْجُرُ [۱۸۳] . و ابن سعد در «طبقات» در روایتی كه از سعیدبن جبیر ذكر كردیم می‏گوید: فَقَالَ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ: إنّ نَبِیّ‏اللهِ لَیَهْجُرُ (بعضی از آنان كه در حضور او بودند گفتند: پیغمبر خدا هذیان می‏گوید.) در اینجاها چون گوینده یَهْجُرُ بخصوصه مشخّص نشده است و با عبارت قالوا (گفتند) و یا قَالَ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ (بعضی از كسانی كه در حضور او بودند) ذكر شده است، آوردن كلمه هَجَرَ و یَهْجُرُ (هذیان گفت، و هذیان می‏گوید) را مستهجن نشمرده‏اند و ذكر كرده‏اند.
أمّا ما كه این روایات را تطبیق و مقایسه می‏نمائیم به خوبی برای ما روشن است كه: گوینده یَهْجُرُ در قالُوا، و یا بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ، همان عمر است كه در آن روایات، حِمَایهًٔ له و لِشَأنه این محرّفین و مُبدّلین و محامیان از اریكه استبداد و ستم، آن را تبدیل به قَدْ غَلَبَ عَلَیْه الْوجَعُ كرده‏اند.
● تغییر دادن لفظ هجران از سوی طرفداران عمر
و ما در یكی از روایات مُسْلِم‏بن حَجّاج دیدیم كه: از عُمَر با عبارت أهَجَرَ؟ اسْتَفْهِمُوهُ ! (آیا هذیان می‏گوید؟ از او بپرسید!) آورده است. و معلوم است كه عبارت عمر استفهام و تردید نبوده است و او به طور قطع گفته است، هَجَرَ (یاوه گفت). آنگاه بعضی از محامیان گفته‏اند: شاید هَجَرَ را به عنوان استفهام گفته است، و در كتابت كه فرق ندارد، آنگاه بعضی دیگر برای تثبیت و تأیید این استفهام آمده‏اند و یك همزه استفهام بر سرش درآوردند و أهَجَرَ گفته‏اند و نوشته‏اند، و سپس محامیان دیگر برای تثبیت أهَجَرَ یك جمله اسْتَفْهِمُوهُ (بروید و از رسول خدا سؤال كنید كه آیا سخنش راست و جدّی بوده و یا هذیان می‏گفته است؟) را زیاد كرده‏اند.
و ما از این قبیل تصرّفات، در روایات بسیار داریم كه برای شخص خیبر، مواقع و مواضع تغییر و تحریف روشن می‏شود. و با بحثی كه ما در اینجا نمودیم و آن عبارت از مقارنه و مقایسه روایات بخاری و مسلم و ابن‏سعد بود، خوب روشن شد كه كلام عمر هَجَرَ و یَهْجُرُ بوده است، و بدون شكّ تغییرات در كیفیّت عبارتِ روایات مختلفه ناشی از دستبرد و دخالت راویان و حدیث پردازان می‏باشد.
بحث سوم: مراد و منظور رسول خداصلی الله علیه وآله ازنوشته چه بوده است؟ رسول خدا چه مطلبی را می‏خواسته است بنویسد تا اُمّتش پس از او أبداً گمراه نشوند؟
ما بَدواً این جواب را می‏توانیم از خود گفتار عمر كه گفت: عِنْدَكُمُ الْقُرآنُ حَسْبَنُا كِتَابُ اللهِ (در نزد شما قرآن است! برای ما كتاب خدا كافی‏است) كه در صحیحه أوّل بخاری آمده است و دیگر: عِنْدَنَا كِتَابُ اللهِ حَسْبُنا (در نزد ما كتاب خداست كه ما را بس است) كه در صحیحه دوم وی آمده است، استخراج كنیم. یعنی بدون مراجعه به اخبار و شواهد تاریخ، و روایات و قرائن موجوده، از خود كلام عمر می‏توان مقصود رسول‏الله را از خواستن دوات و كتف به دست آورد كه چه می‏خواستند بنویسند؟ و آن عبارت حَسْبُنَا وَ كَفَانَا است. چون او در مقام اعتراض بر نوشته رسول الله می‏گوید: قرآن برای ما بس است، كتاب الله برای ما كفایت می‏كند. معلوم می‏شود رسول‏خداصلی الله علیه وآله می‏خواسته است چیز دیگری را ضمیمه قرآن كند، و یا آن را حجّت برای مسلمین قرار دهد، و عمر از ضمیمه آن به قرآن و یا حجّیّت و ولایت آن مستقلّاً جلوگیری می‏نماید و آن غیر از عترت و وجود مقدّس علیّ‏بن أبیطالب و فرزندان معصومش چیز دیگر نیست.
و این همان روایات متواتره، بلكه ما فوق تواتر است كه شیعه و عامّه با صدها سند در كتب خود ذكر كرده‏اند كه رسول‏الله در مواقع متعدّدی از جمله در همین مرض مرگ به مسجد رفته و خطبه خواند و فرمود: إنّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثّقَلَیْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی! «من دو چیز ذیقیمت و متاع نفیس در میان شما می‏گذارم: كتاب خدا و عترت من كه اهل بیت من است.» و ما در همین بحث از شیخ مفید در «ارشاد» [۱۸۴] ، و از ابن سعد در «طبقات» [۱۸۵] خطبه رسول‏الله را در حال مرض در مسجد در پیرامون حجّیّت و خلافت قرآن و عترت با همین عبارت ذكر كردیم. [۱۸۶] ،[۱۸۷]● منظور رسول خدا از كتابت ، وصایت علی علیه‌السلام بوده است
ولی چون نگذاشتند آن خطبه‏های شفاهی صورت عمل بپوشد، و در صدد معارضه و بركندن آن برآمدند و رسول‏الله این موضوع را می‏دانست، برای تحكیم آن اینك در بستر رحلت خواست كتباً آن را تحكیم كند و روز پنجشنبه كه به گفتار ابن‏عبّاس روز رزیّه است، عمر با هیاهو و جنجال و غلطاندازی و لغط و فریاد و سخنان لغو، اختلاف انداخت و رسول الله را آزرده خاطر ساخت، تا چهره خود را از آنها برگردانید و گفت برخیزید!
فلهذا چون گفتند: آیا اینك برای تو دوات و كتف را بیاوریم؟ فرمود: أبَعْدَ الّذِی قُلْتُمْ؟ لاَ، وَلَكِنّی اُوصِیكُمْ بِأهْلِ بَیْتِی خَیْراً! «آیا بعد از اینكه شما چنان سخنانی گفتید؟ نه. ولیكن شما را وصیّت می كنم كه با اهل بیت من به نیكی رفتار كنید!» معلوم می‏شود مورد كتابت همان اهل بیت بوده‏اند كه رسول خدا پس از عدم قدرت بر وصیّت كتبی، به وصیّت شفاهی نیز اكتفا فرموده است.
و در روایت سوم بخاری و أوّل مسلم كه ما در اینجا آوردیم، پیامبر سه وصیّت می‏كند، و راوی خبر، سعیدبن جبیر از ابن‏عبّاس است و می‏گوید: وَ سَكَتَ عَنِ الثّالِثَهِٔ أوْ اُنْسِیتُهَا و ابن‏عبّاس از بیان وصیت سوم ساكت شد، و یا گفت: و من كه سعیدبن جبیر راوی روایتم، فراموش كرده‏ام. واضح است كه آن وصیّت همان امر به تمسّك به عترت، و حجّیّت امارت و ولایت أمیرالمؤمنین و ذرّیّه او تا إمام دوازدهمین‏علیهم السلام است كه در حدیث ثَقَلَیْن آمده است. و محقّقاً نه ابن‏عباس ساكت شده و نه ابن‏جبیر فراموش كرده است، أمّا تاریكی زمان سیاست و ظلمت استبداد زمان كه منتهی به تیغ حَجّاج بْن یُوسُف ثَقَفی شد، سعیدبن جبیر را از ذكر آن بازداشته است. [۱۸۸]
و أمّا احتمال آن چیز سوم كه توصیه به جیش اُسامه باشد، در اینجا بی‏مورد است به طوری كه محمّد فؤاد عبدالباقی در تعلیقه «صحیح مُسلم» از مهلب نقل كرده است؛ این أمری نبوده است كه از جهت گرانی ابن‏عبّاس را إسكات دهد و یا ابن‏جبیر را به فراموشی اندازد. [۱۸۹]
دلیل روشن و واضحی كه مراد از نوشته رسول‏الله صلی الله علیه وآله، وصیّت به خلافت أمیرالمؤمنین‏علیه السلام بوده است آن است كه خود عمر می‏گوید: من می‏دانستم كه رسول‏خدا در مرضش می‏خواهد وصیّت به علی‏بن أبیطالب كند فلهذا مخالفت كردم و نگذاشتم وصیّتش عملی شود.
ابن أبی‏الحدید در بیان مسافرتی كه ابن‏عبّاس با عمر به شام كرد و در راه، عمر به ابن‏عبّاس از أمیرالمؤمنین‏علیه السلام گله می‏كند كه او در جزو همراهان من با هم در این سفر به شام نیامد و من او را خشمگین می‏بینم، می‏رسد به اینجا كه می‏گوید: جواب عمر به ابن‏عبّاس، به طریقی دگر نیز ذكر شده است و آن این است كه: إنّ رَسُولَ‏اللهِ‏صلی الله علیه وآله أرَادَ أنْ یَذْكُرَهُ لِلأمْرِ فِی مَرَضِهِ فَصَدَدْتُهُ عَنْهُ خَوْفاً مِنَ الْفِتْنَهِٔ وَ انْتِشَارِ أمْرِ الْإسَلاَمِ، فَعَلِمَ مَا فِی نَفْسِی وَ أمْسَكَ، وَ أبَی اللهُ إلاّ إمْضَاءَ مَا حَتَمَ [۱۹۰] . «رسول خداصلی الله علیه وآله در مرض ارتحالش اراده كرد او را برای خلافت نصب كند، من او را از این كار بازداشتم به جهت ترس از فتنه و انتشار امر اسلام. رسول‏خدا از نیّت من مطّلع شد ودست‏از اراده خودبرداشت، وخداوند هم درتقدیر همان‏راكه حتمی‏بودپیش‏آورد .» [۱۹۱]
ما شرح این مسافرت را در ج ۷ از «امام شناسی» مفصّلاً آورده‏ایم. و نیز در بعضی از موارد از داستان منع عمر كتابت رسول الله را سخن به میان آورده‏ایم [۱۹۲] ولی در هر جا به جهت و مناسبت مخصوصی بوده است و اینك در اینجا نیز به جهت أمر به كتابت و حدیث ثقلین است. بنابر این علاوه بر آنكه در هر جا بخصوصه مطالب بدیع و روشنی به كار رفته است در اینجا نیز با این تفصیل فی‏الجمله، أبداً جنبه تكراری ندارد و مطالب بدیع است.
منبع : پایگاه علوم و معارف اسلام
پاورقی
[۱۶۴] هَلُمّ به معنای تَعَال است یعنی بیا، ولازم است و گاهی متعدّی استعمال می‏شود، مثل هَلُمّ شُهَداءَكم یعنی گواهانتان را بیاورید. هَلُمّ از اسماء افعال است و در آن واحد و جمع و مذكّر و مؤنّث یكسان است. و آن را صرف می‏كنند و فعل قرار می‏دهند و به آن ضمیر را ملحق می‏نمایند، و در تثنیه هَلُمّا و در مؤنّث هَلُمّی و در جمع هَلُمّوا می‏گویند.
[۱۶۵] لَغَط با فتحه غین به معنای درهم شدن صداها و فریاد است.
[۱۶۶] این حدیث را بخاری در كتاب طبّ و مرضی، در باب قول المریض: قوموا عنّی، ذكر كرده است، از طبع بولاق سنه ۱۳۱۲ هجریه قمریه، ج‏۷، ص ۱۲۰، و از طبع مطبعه عثمانیه مصریّه سنه ۱۳۵۱ ج‏۴، ص ۵، و از طبع مطبعه داراحیاء الكتب العربیّهٔ با حاشیه سندی، ج ۴، ص.۶ و أیضاً بخاری در كتاب النبی، باب مرضه، از طبع بولاق ج‏۶، ص ۹ و ۱۰ آورده است و بجای «قال عمر»، «قال بعضهم» ذكر كرده است.
[۱۶۷] و أیضاً این روایت را شیخ مفید در «امالی» طبع جامعهٔ المدرّسین ص ۳۶ و ۳۷ با سند متّصل خود از عبیدالله بن عبدالله بن عتبهٔ از ابن عبّاس با عین همین متن آورده است و پس از كلمه «بعده» كلمه «أبداً» آمده، و بجای «قرّبوا»، «قوموا» آمده، و در گفتار عمر: «لاتأتوه بشی‏ء» نیز اضافه دارد و در تعلیقه گوید: علاّمه مجلسی(ره) گوید: خبر طلب رسول خداصلی الله علیه وآله دوات و كتف و منع كردن عمر از آن با اختلافی كه در الفاظ آن است از جهت معنی متواتر است. بخاری و مسلم در صحیحشان آن را روایت نموده‏اند و دیگر از محدّثین عامّه در كتبشان آورده‏اند و بخاری در جاهای متعدّد از «صحیح» خود آورده است، از جمله در صفحه دوم از ابتدای آن كتاب‏است.
[۱۶۸] صحیح بخاری» كتاب العلم، باب كتابهٔ العلم، از طبع بولاق مصر،ج‏۱، ص ۳۰، و از طبع مطبعه عثمانیّه مصریّه، ج‏۱، ص ۲۲ و ص ۲۳، و از طبع داراحیاء الكتب العربیّهٔ با حاشیه سندی، ج‏۱، ص ۳۲ و ص.۳۳
[۱۶۹] صحیح بخاری» كتاب الجهاد و السّیر، باب جوائز الوفد. از طبع بولاق، ج‏۴، ص ۶۹ و ص ۷۰ و از طبع مطبعه عثمانیّه مصر، ج‏۲، ص ۱۱۷، و از طبع داراحیاء الكتب العربیّهٔ، ج‏۲، ص‏.۱۷۸
[۱۷۰] تتمه حدیث این است كه: یعقوب بن محمد می‏گوید: من از مغیرهٔبن عبدالرحمن پرسیدم كه جزیرهٔ العرب كجاست؟ گفت: مكّه و مدینه و یمامه و یمن. و یعقوب گفت: عرج، أوّل تهامه است.
[۱۷۱] «صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج‏۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج‏۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۲] «صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج‏۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج‏۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۳]«صحیح» مسلم، از طبع عیسی البابی الحلبی بمصر، ج‏۲، ص ۱۵ و ص ۱۶، و از داراحیاء التراث العربی با تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج‏۳، ص ۱۲۵۷ و ص ۱۲۵۸، احادیث شماره ۲۰ و ۲۱ و.۲۲ و معنای سكت عن الثالثهٔ این است كه ابن عباس از بیان آن خودداری نمود، و معنای اُنسیتها این است كه سعید بن جبیر فراموش كرده است.
[۱۷۴] در «مصباح» گوید: لوح صفحه‏ای است چوبی و یا از كتف، كه چون بر روی آن بنویسند به آن لوح گویند؛ و دوات عبارت است از مادّه ای كه با آن می‏نویسند.
[۱۷۵] روایت سوم را كه ما از بخاری نقل كردیم، ابن أثیر جزری در «الكامل فی التاریخ» طبع بیروت ۱۳۸۵ هجری قمری، ج‏۲، ص ۳۲۰ ذكر كرده است. وأبوالفداء دمشقی در «البدایهٔ و النّهایهٔ» ج ۵ و ص ۲۲۷، حدیثی را كه ما از مسلم در صحیحش آوردیم كه در آن عبارت ما شأنه؟ یهجو استفهموه آمده است، او از مسلم و بخاری هر دو آورده است، و حدیث اوّلی را كه ما از بخاری و مسلم آوردیم، او نیز از بخاری و مسلم آورده است.
[۱۷۶] و ممكن است معنی آن این طور باشد كه: چون مریض شود بر او گریه می‏كنید، و چون صحّت یابد گردن او را می‏گیرید (كنایه از آنكه او را به زحمت و مشقّت می‏اندازید).
[۱۷۷] بنابر روایت ملّا علی متّقی هندی در «كنزالعمّال» طبع أول، ج‏۳، ص.۱۳۸
[۱۷۸] الطبقات الكبری» طبع بیروت سنه ۱۳۷۶ ج‏۲، ص ۲۴۲ تا ص ۲۴۵: ذكر الكتاب الّذی أراد رسول‏الله‏صلی الله علیه وآله أن یكتبه لاُمّته فی مرضه الذی مات فیه.
[۱۷۹] بسیاری از مطالب شیخ مفید را در «ارشاد» كه ما در اینجا آوردیم و روایات عامّه از بخاری و مسلم را مرحوم آیهٔ الله حاج سید محسن جبل عاملی رحمه الله در كتاب «اعیان الشیعهٔ» طبع دوم، ج‏۲، ص‏۲۲۶ تا ص‏۲۳۲ ذكر كرده است. و بسیاری از این روایات را سیّدبن طاووس در «طرائف» طبع مطبعه خیّام قم از ص‏۴۳۱ تا ص‏۴۳۵ تحت عنوان:منع عمر النبیّ‏صلی الله علیه وآله عند وفاته أن یكتب كتاباً لایضل بعده أبداً» از محمدبن علی مازندرانی در كتاب «اسباب نزول قرآن» و از حمیدی در «جمع بین الصحیحین» و از «مسند» احمد حنبل و «صحیح» مسلم و «صحیح» بخاری ذكر نموده است و بحث كلامی دقیق فرموده است. خود به نام عبدالمحمود عمر را در چندین مورد، مورد خطاب و محاكمه و عتاب قرار داده است و با محكومیّت قطعیه وی، گناه تمام امت و علت جمیع اختلافات و پیدایش جنگها و كشتارها و نهب و غارتها و گمراهی‏های اُمت را پس از رسول خدا بر دوش عمر می‏نهد و او را یگانه علّت و سبب انحراف معرّفی می‏كند.
[۱۸۰] از اخبار و احادیث عامّه به دست می‏آید كه عمر در مقابل رسول خدا كه اصحابی داشته است، خود او نیز اصحاب و پیروان و دارودسته‏ای داشته است. در كتاب «النصّ و الاجتهاد» طبع دوّم ص ۱۷۷ از «سنن» ابی داود كه در هامش شرح زرقانی بر «مُوطّأ» مالك است و أیضاً در ص‏۱۰۳ از جزء دوم شرح زرقانی كه در هامش صفحه است در باب حجّ تمتّع و كراهت عمر از تمتّع بانسوان در میان عمره تا زمان حجّ روایت می‏كند كه: و هذا ما كَرِهَه عُمَر و بعضُ أتباعِهِ فقال قائلهم: أنَنطلقُ و ذكورنا تقطر؟ «این امری بود كه عمر و بعضی از مریدان و پیروان او نپسندیدند و گوینده آنان گفت: آیا ما برای حجّ به راه بیفتیم و از آلتهای ما آب منی قطره قطره بریزد؟!» و از طرفی چون ابوموسی اشعری از این مسأله از عمر پرسید بنابر روایت امام احمد در ص ۵۰ از جزء اوّل مسندش از حدیث عمر، عمر در پاسخ او می‏گوید: قد علمت أنّ النبی‏صلی الله علیه وآله قد فعله هو و أصحابُهُ ولكن كرهتُ أن یضلّوا بهنّ معرّسین فی الأراك ثم یروحون بالحج تقطر رؤوسهم! «من دانستم كه پیغمبر و اصحابش این كار را كرده‏اند، و امّا من ناپسند داشتم كه مردان با زنانشان در زیر درختهای اراك آمیزش كنند و سپس در حالی كه از سرهایشان آب غسل جنابت جاری است به سوی حجّ رهسپار شوند!» در اینجا درست می‏بینیم كه عمر و اصحابش یك جانب و رسول خدا و اصحابش در جانب دیگر قرار گرفته‏اند. فافهم و تأمّل و اغتنم.
[۱۸۱] شرح نهج‏البلاغهٔ» طبع دارالكتب العربیهٔ الكبری مصر، ج‏۲، ص.۲۰
[۱۸۲] هَجَرَ یَهْجُرُ هَجْراً فی نَومه أو مَرَضِه: خَلَط و هَذَی.
[۱۸۳] و حتی بخاری روایت اول را كه ما از او از كتاب طب فی باب قول المریض: قوموا عنّی با عبارت فقال عمر ذكر كرده است آوردیم، عین این روایت را با همین لفظ و سند در كتاب النبّی باب مرضه از طبع بولاق ج‏۶، ص ۹ و ۱۰، قال بعضهم آورده است و بجای «و من قائل: ما قال عمر»، «و منهم من یقول غیر ذلك» آورده است.
[۱۸۴] ارشاد»، طبع سنگی، ص.۹۷
[۱۸۵] طبقات» طبع بیروت، ج‏۲، ص.۱۹۴
[۱۸۶] همین كتاب، درس ۱۸۱ تا ۱۸۵ ص ۷۵ و.۷۶
[۱۸۷] از جمله ادله فاضحه واضحه، اعتراف شهرستانی و كلام اوست بر اینكه: گوینده آن سخن عمر بوده است. علّامه حلّی در كتاب «منهاج الكرامهٔ» از طبع عبدالرحیم، ص ۴۸ و ص ۴۹ گوید: و قد ذكر الشهرستانی و هو أشدّ المتعصّبین علی الامامیّهٔ:إنّ منشأ الفساد بعد إبلیس الاختلافات الواقعهٔ فی مرض النبیّ‏صلی الله علیه وآله، فأوّل تنازع فی مرضه فی ما رواه البخاری بإسناده الی ابن عبّاس قال: لما اشتدّ بالنبیّ‏صلی الله علیه وآله مرضه الّذی توفّی فیه، قال: ائتونی بدواهٔ و قرطاس اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدی! فقال عمر: انّ صاحبكم لیهجر حسبنا كتاب الله! و كثر اللّغَط. فقال النّبیّ‏صلی الله علیه وآله: قوموا عنّی لاینبغی عندی التنازع!
«شهرستانی كه از مخالفین سرسخت شیعه امامیّه است می‏گوید: منشأ افساد و خرابی پس از ابلیس، اختلافی بود كه در مرض رسول خداصلی الله علیه وآله واقع شد. زیرا أولین نزاعی كه بنابر روایت بخاری با اسناد خود از ابن‏عباس روی داده است آن بود كه: چون مرض رسول خدا ـ همان مرضی كه در آن رحلت كرد ـ شدت یافت، فرمود: برای من كاغذ و دواتی بیاورید تابرای شما چیزی بنویسم كه بعد از آن پس از من گمراه نشوید! عمر گفت: تحقیقاً این صاحب مصاحب شما هذیان می‏گوید، برای ما كتاب الله كافی است. وسخنانی مبهم كه خصوصیّت آنها فهمیده نمی‏شد در این حال در میان جالسین از صحابه از طرفین زیاد درگرفت. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: از نزد من برخیزید! چرا كه تنازع و داد و بیداد كردن در نزد من سزاوار نیست.»
[۱۸۸] آیا معقول است كه اصحاب حاضر در مجلس، وصیّت رسول خدا را فراموش كنند در حالی كه جودت حفظ و قدرت ذهنی آنها مطالبی بیان شده است كه قصائد شعری طویل را چون یك بار بر آنان خوانده می‏شد حفظ می‏شدند، و خطبه‏های بدیع و مفصّل را بدون اندك تغییر حفظ می‏شدند؟ آیا این چنین كسانی متصوّر است كه وصیّت سوم رسول خدا را فراموش كرده باشند؟! أبداً این طور نیست، امّا سیاست حاكم جائر ایشان را مجبور به نسیان و عدم ذكر كرده است، آن به راستی كه ملعبه دست بازیگران و محلّ تمسخر آن صحابه بی‏مایه قرار گرفت. بدون اندكی تردید آن وصیّت، وصیّت به استخلاف امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است كه راوی آن را ذكر نموده است.
[۱۸۹] صحیح» مسلم، طبع داراحیاء التراث ج‏۳، ص ۱۲۵۸، تعلیقه شماره.۴
[۱۹۰] شرح نهج البلاغه» طبع دار احیاء الكتب العربیّهٔ الكبری، ج‏۳، ص ۱۴، سطر ۲۷ و.۲۸
[۹۱] در «غایهٔ المرام» ص ۵۹۵ تا ص ۶۲۰ درباره جرأت عمر بن خطاب بر رسول خدا چون دانست كه آنحضرت می‏خواهد نصّی بر ولایت علی‏علیه السلام بنویسد در مرض موت، از طریق عامّه هفده روایت، هشت تا از ابن أبی الحدید در «شرح نهج البلاغهٔ» و هفت تا از صاحب كتاب «سیر الصحابهٔ»، و از طریق خاصّه دو روایت: یكی بسیار مفصّل از كتاب سلیم بن قیس هلالی و دیگری از صاحب كتاب «الصراط المستقیم» ذكر نموده است.
[۱۹۲] مانند ص ۲۷۰ تا ص ۲۷۲ درس ۱۴، از ج ۱ «امام شناسی» و ص ۳۱ تا ص ۳۳ درس ۹۱ تا ۹۳ از ج‏۷، و ص ۱۴۴ تا ص ۱۵۱ درس ۱۱۰ تا ۱۱۵ از ج ۸ «امام شناسی».
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید