شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

امام خمینی(ره)، متفکر مبارز


امام خمینی(ره)، متفکر مبارز
در این مقاله فقط به بررسی اندیشهٔ حركت اسلامی از خلال اندیشهٔ رهبر آن، امام خمینی می پردازیم. آوازهٔ نام این رهبر از ابتدای دههٔ شصت به عنوان یك نماد، الهام بخش و رهبر انقلاب اسلامی ایران به گوش مسلمانان و جهانیان می رسید. انقلابی كه الگوی عظیم و یگانه ای در تاریخ انقلابهای بشری گردید. امام از بدو زندگی، طلبه ای دانش دوست، باتقوا، پرهیزكار و زاهد بود. وی از دههٔ چهل در خلال نشستهای تدریس در مدرسهٔ فیضیهٔ شهر قم، ظاهر شد و در آنجا هزاران طلبه پیرامونش گرد آمدند. وی نخواست آنان را به صورت درویشان و مریدان خود در آورد، بلكه آنان را به مانند پایگاههای اعتراض و انقلاب، آماده كرد.
به هنگام ملی شدن صنعت نفت و حكومت مصدق (۱۹۵۱) امام خمینی به رهبر بزرگ اسلامی آیت الله كاشانی نزدیك بود. آیت الله كاشانی همان مردی است كه صدایش در تمام نقاط جهان طنین افكند: ((سگهای انگلیسی از كشور ما خارج شوید و نفت ما را رها كنید)). هم او پایهٔ معنوی انقلاب رشید عالی گیلانی در عراق ۱۹۴۱ بود. آیت الله كاشانی به همراه گیلانی و حاج امین الحسینی مفتی فلسطین، مثلثی را تشكیل می دادند كه در آن روزها بر بغداد حكومت می كرد و وقتی انقلاب شكست خورد، گیلانی و الحسینی را با خود تا ایران همراهی كرد.
قدرت آن مرد به حدی بود كه وقتی فدایی مسلمان، خلیل طهماسبی (عضو سازمان فدائیان اسلام) نخست وزیر ایران (رزم آرا) را اعدام كرد؛ آیت الله كاشانی بیانیه ای صادر نمود و گفت: ((گلوله هایی كه رزم آرا را به قتل رساند، گلوله هایی مبارك و همگام باتوفیق الهی بود.)) سپس – همكار او نواب صفوی – نامه ای جالب خطاب به شاه فرستاد كه در آن می گوید:
هوالعزیز
ای پسر پهلوی
باید از خلیل طهماسبی به خاطر ناراحتی كه به دلیل دستگیریش كشیده است عذرخواهی كنی و باید با آبرومندی و كرامت پیش از آنكه سه روز بگذرد، او را آزاد كنی وگرنه بر همهٔ مسئولانِ دستگیری او، همان مجازات رزم آرا نازل خواهد شد. باید این مرد مقدس ما از ظرف سه روز آزاد كنی، اگر این كار را نكنی قدم به قدم به جهنم نزدیك می شوی.))!
در واقع كاشانی و هواداران او با حمایت از مصدق او را به قدرت رساندند، حكایتی وجود دارد راجع به تظاهرات بزرگی كه وی در ایران رهبری كرد. آنگاه كه منزل آیت الله كاشانی از سوی نیروهای امنیتی و پلیس محاصره شد تا وی را از برگزاری آن تظاهرات به نفع مصدق بازدارند، وی رو به فرزندش سید محمد كاشانی كرد و گفت: كفن بیاورید! پارچه ای كه برای كفن خود آماده كرده بود، آوردند و او كفن پوشید و سپس در میان پیروان خود در خارج منزل كه به وسیلهٔ نیروهای پلیس تا بن دندان مسلح در محاصره بود، به راه افتاد. همگان حیرت زده در برابر این مرد كفن پوش تكان خوردند. پلیس در برابر عظمت و شكوه صحنه، مأموریتشان را به فراموشی سپردند. آیت الله كاشانی به پیش رفت و خبر در تهران پیچید تا بزرگترین و بی سابقه ترین تظاهرات تهران به راه بیفتد.
پیش از آنكه بار دیگر به امام خمینی بازگردیم، به اظهارات روبیر جكسون نویسندهٔ آمریكایی در كتابش دربارهٔ حسن البنا اشاره می كنیم:
«اگر عمر این مرد (حسن البنا) طولانی می شد، ممكن بود این كشور به موفقیتهای زیادی نایل آید. به ویژه اگر حسن البنا و آیت الله كاشانی رهبر ایرانی به اجرای توافق خود موفق می شدند كه به اختلاف میان شیعه و سنی پایان دهند. آن دو در حجاز در ۱۹۴۸ دیدار كردند و ظاهراً با تفاهم به نقطهٔ اصلی رسیدند، ولی حسن البناء زود هنگام ترور شد».
این اشاره بر ضرورت، اهمیت و خطر این نزدیكی میان كاشانی و البنا در گذشته دلالت می نماید و نزدیكی لازم كنونی با امام خمینی و سایر حركت های اسلامی در جهان را گوشزد می كند. یكی از پیروان امام البنا دربارهٔ سخنان جكسون توضیح می دهد: «اگر وی از نقش البنا در این زمینه (تقریب) آگاه می شد چه می گفت؟!»
امام خمینی از جایگاهی نزدیك به آیت الله كاشانی مراقب اوضاع بود و در رویدادهای مهم شركت می كرد و خود را برای مأموریتهای تاریخی آینده مهیا می ساخت. تا آنكه شاه ایران «انقلاب سفید»! را اعلام كرد، امام خمینی با قدرت و فعالیت بر ضد شاه قیام كرد تا جعلی بودن این انقلاب را برملا سازد. وی متقاعد شده بود كه حكومت ایران اساساً با امپریالیسم ارتباط دارد و وابسته به آن است و در نتیجه حركت های آن بر مبنای فرمانها و رهنمودهای امپریالیسم استوار است. امام در آن زمان قیامی مردمی را در ۵/۶/۱۹۶۳ ‌‌‌[۱۵ خرداد ۴۲] رهبری كرد كه در آن ملت مسلمان هزاران شهید راكه با گلوله های شاه به خاك و خون افتادند، تقدیم نمود. شاه در آن موقع امام خمینی را تحمل كرد! ولی بعدها سخنانی تندی از وی شنید كه غرور شاه یارای تحمل آن را نداشت. شاه خشمگین بیرون آمد و از رئیس ساواك خواست امام را به تركیه ببرند. امام یك سال در آنجا ماند و بعداً به نجف اشرف تبعید شد.
مردم و علمای شیعه معتقدند كه رهبری عالی شیعیان میان امام خمینی كه اغلب مسلمانان شیعی ایران، پاكستان، هندوستان و افغانستان از او پیروی می كنند و آیه الله ابوالقاسم خویی كه در عراق سكونت دارد تقسیم شده است. امام خمینی نمایندهٔ جریان پویاست كه می خواهد دین اسلام به عنوان یك ایدئولوژی فراگیر برای تمام جوانب زندگی از طریق برپایی حكومت اسلامی تجدید حیات كند، در حالی كه آیه الله سیدابوالقاسم خوئی نمایندهٔ گرایش سنتی است كه سعی دارد از درگیریهای سیاسی دور باشد.
درك امام خمینی از اسلام به معنای فراگیر و انقلابی آن عبارت است از: «اسلام دین مجاهدانی است كه خواهان حق و عدالت اند. دین كسانی است كه خواهان آزادی و استقلالند و نمی خواهند كافران بر مؤمنان تسلط یابند». وی به تفكری حمله می كند كه استعمار به هنگام تهاجم فكری و نظامی تلاش كرد وارد كشورهایمان كند و مبتنی بر این بود كه اسلام ربطی به ساماندهی زندگی و جامعه ندارد، و فقط برای مسائل حیض و نفاس است. شاید اسلام اخلاقیاتی داشته باشد! ولی فراتر از این نمی تواند امور زندگی و جامعه را سر و سامان دهد! وی معتقد است كه این تفكر برآمده از فعالیت استعمار است كه از سه قرن پیش ظاهر شد. زیرا آنچه بزرگترین مانع بر سر راه دستیابی آنان به اهداف و نقشه های سیاسیشان است، «اسلام است با احكام و اعتقادات خود و ایمانی كه مردم به آن دارند».
وی با تمسخر و به شدت به روحانیان «خشكه مقدس» حمله می كند كه اسلام را به صورت یك نظام باصطلاح روحانی ترسیم می نمایند كه به سیاست و امور اجتماعی كاری ندارد و درخواست می كند كه آنان دشمنان داخلی شمرده شوند «زیرا آنها به آنچه پیرامونشان می گذرد توجهی ندارند و میان علمای واقعی و به دست گرفتن قدرت حائل می شوند، آنها بزرگترین ضربه را به اسلام می زنند».
وی خواستار پاكسازی مراكز دینی از فقها و روحانیان درباری شده و آنان را رد می كند: «اینها از فقهای اسلام نیستند و بسیاری از آنها را سازمان امنیت معمم كرده تا دعا كنند... تا «جل جلاله» (برای شاه) بگویند...». «اینها را باید رسوا كرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند، ساقط شوند. باید جوانهای ما عمامهٔ اینها را بردارند... من نمی گویم بكشند. لكن عمامه از سرشان بردارند.»
همچنین امام در بیانیهٔ مورخ ۲۱ شعبان خود می گوید: «ائمه محترم جمعه باید از مبلغان مؤمن و دلسوز و خیرخواهان حركت اسلامی دعوت كنند تا مسئولیت آگاهسازی مردم را بر دوش گیرند و باید به شدت از دعوت «آخوندهای درباری» اجتناب كنند. همچنین اشخاصی كه آگاهانه یا ناآگاهانه با انتخاب موضوعاتی ملت را از مسائل اصلی دور و سرگرم می سازند، خودداری نمایند.»
امام خمینی موضع گیری اسلامی، انقلابی و جالبی اتخاذ می كند وقتی رودرروی بعضی شیعیان می ایستد كه به انتظار مهدی می نشینند تا بیاید و حكومت اسلامی را بر پا سازد و عدالت را در زمین بگستراند و در پاسخ به این سخن بعضی كه می گویند باید معصیتها در جامعه رواج یابد تا مهدی ظهور كند (به این معنی كه اگر مفاسد گسترش نیابد مهدی ظهور نمی كند) می گوید:
«از غیبت صغری تا كنون كه هزار و چند سال می گذرد و ممكن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشریف بیاورند، در طول این مدت مدید احكام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كاری خواست بكند؟ هرج و مرج است؟! قوانینی كه پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن بیست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشید فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احكامش را محدود كرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغری اسلام دیگر همه چیزش را رها كرده است؟
اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است؛ هیچ كس نمی تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضی وطن اسلامی دفاع كنیم، یا امروز مالیات و جزیه و خراج و خمس و زكات نباید گرفته شود. قانون كیفری اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر كه اظهار كند كه تشكیل حكومت اسلامی ضرورت ندارد منكر ضرورت اجرای احكام اسلام شده و جامعیت احكام دین مبین اسلام را انكار كرده است.»
امام خمینی از بسیاری تفسیرهای شیعی راجع به امامت پا فراتر می نهد و معتقد است كه علم به قانون و عدالت از مهمترین اركان امامت است.
وی می گوید:
«بنابراین، نظریهٔ شیعه در مورد طرز حكومت و اینكه چه كسانی باید عهده دار آن شوند در دورهٔ رحلت پیامبر اكرم(ص) تا زمان غیبت، واضح است. به موجب آن، امام باید فاضل و عالم به احكام و قوانین و در اجرای آن عادل باشد.»
وی می گوید: «خلیفه فقط برای بیان عقاید و احكام نبود، بلكه همچنین برای اجرای احكام و تنفیذ قوانین بود.»
در مورد وحدت مسلمانان امام خمینی معتقد است كه وحدت كشورهای اسلامی كه استعمار آن را تجزیه كرده و مردم آن را به ملتها مبدل نموده است، ضرورت دارد و به دولت عثمانی به عنوان یك دولت وحدت بخش می نگرد كه استعمار با آن ستیز داشته است:
«یك زمان هم كه دولت بزرگ عثمانی به وجود آمد، استعمارگران آن را تجزیه كردند. روسیه و انگلیس... و سایر دولتهای استعماری متحد شدند و با آن جنگها كردند و هر كدام قسمتی از قلمرو آن را به تصرف یا تحت نفوذ خود در آوردند.»
وی اگر چه از اغلب حكام عثمانی انتقاد می كند، ولی معتقد است كه استعمار از رسیدن بعضی اصلاحگران به اریكهٔ قدرت واهمه داشت:
«اصلاحگران به كمك مردم در رأس این دولت قرار گرفته با قدرت وحدت ملی بساط استعمار را برچیدند. به همین علت، پس از جنگهای متعدد در جنگ بین الملل اول آن را تقسیم كردند كه از قلمرو آن ۱۰ تا ۱۵ مملكت یك وجبی پیدا شد. هر وجب را دست یك مأمور یا دسته ای از مأمورین خود دادند.»
این موضع، موضع گیری علمای تشیع را به هنگام ورود ارتشهای انگلستان به بصره به یاد می آورد كه فتوای وجوب جهاد بر هر مسلمان زن و مرد برای دفاع از دولت عثمانی را صادر كرده بودند. امام خمینی اعتقاد دارد كه تنها راه متحد كردن امت «سرنگونی حكومتهای دست نشاندهٔ استعمار است».«وانگهی شرایط اجتماعی كه ناشی از حاكمیت «طاغوت» و نظام شرك آمیز است، لازمه اش همین فسادی است كه می بینید كه این همان «فساد فی الارض» است كه باید از بین برود و مسببین آن به سزای اعمال خود برسند.»
امام به طور مفصل دربارهٔ دلایل ضرورت تشكیل حكومت در قرآن و سنت به بحث می نشیند و نتیجه می گیرد كه زیر بار حكومت زمامداران جور رفتن حرام است. وی وقتی دربارهٔ حكومت اسلامی سخن می گوید ابراز عقیده می نماید كه این حكومت با شكلهای شناخته شدهٔ حكومتی شباهتی ندارد، زیرا مطلق العنان نیست تا رئیس دولت خودكامه شود. اما طبق قانون اساسی است. اگر چه به معنای متعارف در واژهٔ قانون اساسی، به معنای نظام پارلمانی یا مجالس مردمی نیست، بلكه به معنای تعهد متولیّان امور نسبت به مجموعه ای از شرطها و مبانی مندرج در قرآن و سنت است اگر در نظامهای مبتنی بر قانون اساسی نمایندگان ملت و شاه قانونگذاری می كنند، اما اینجا :
«شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است. هیچ كس حق قانونگزاری ندارد و هیچ قانونی جز حكم شارع را نمی توان به اجرا گذاشت. به همین سبب در حكومت اسلامی به جای مجلس قانونگذاری... مجلس برنامه ریزی وجود دارد.»
حكومت اسلامی حكومت قانون است. حاكم تنها خداست. همچنین نظامی سلطنتی یا شاهنشاهی یا امپراتوری نیست كه غرق در اسراف و تجمل پرستی باشد. ولی چگونه می توان به تشكیل حكومت اسلامی دست یافت؟ از «راه مبارزه.» «زیرا افكار ابتدا از كوچك آغاز می شود سپس بزرگ می شود، آنگاه مردم پیرامون آن گرد می آیند و قدرت می یابند و زمام امور را به دست می گیرند.»
از این رو وی معتقد است كه حركت اسلامی باید با پایگاههای مردمی جوش بخورد و به طور مداوم برای آگاه سازی، روشنگری، افشای شیوه های فریبكاری علیه توده ها، راههای خنثی سازی خشم آنها و شیوه های سوء استفاده از مسائل حاد مردم تلاش كنند. این مطلب در بیانه ای كه ایشان در ۱۵ شوال به مناسبت زلزلهٔ خراسان منتشر كرد، دیده می شود:
«ملت مسلمان ایران! بیدار باشید و زلزله و سل و سایر عوامل، شما را از مسیر خود منحرف نكند و به تبلیغات اغفال كنندهٔ دستگاه شاه گوش ندهید و نهضت اسلامی را ادامه دهید و تا برچیده شدن دستگاه قلدری و استبداد، از قیام خود دست نكشید. روحانیون معظم در این موقع حساس كه شاه زلزله را بهانه قرار داده و دست به بهره برداری زده است، وظیفهٔ الهی و سنگین خود را عمل فرمایند و به مردم هشدار دهند. سیاسیون و روشنفكران و دانشگاهیان وظیفهٔ اسلامی و ملی خود را به جا آوردند و نگذارند نهضت رابه وسیلهٔ تبلیغات پر سر و صدا منحر ف كند...»
وقتی شاه كوشید پاره ای تغییرات اسلامی ظاهری به عمل آورد تا فرش را از زیر پای روحانیون بكشد و جعفر شریف امامی را مأمور تشكیل كابینه كرد، امام خمینی در بیانیه ای كه در ۲۳ رمضان ۱۳۹۸ صادر كرد، این شیوه را افشا نمود:
«همچنین امر بی ارزش بستن قمارخانه ها نیرنگ دیگری است برای اغفال جناح روحانی. در محیط قمارخانه ها را به خاطر احترام به اسلام می بندند كه تمام مراكز فحشا به قوّت خود باقی و برخلاف مقررات اسلامی و آیات قرآنی، ستمكاری و قتل و غارت امری عادل برای دژخیمان شاه شده است. در محیطی گفته می شود كه آزادی دادیم كه بهترین فرزندان عزیز اسلام و ایران در حبس وزیر شكنجهٔ شاهانه و در تبعید به سر می برند.»
امام خمینی با این شیوه موفق شد كه ، نوارهای كاست و شبنامه ها، نانِ روزانهٔ توده های مسلمان ایران گردید. وی بر سخن و تبلیغ در تجدید حیات اسلام تأكید داشت و در ده سال پیش گفت: «شما الآن نه كشوری دارید و نه لشكری. ولی تبلیغات برای شما امكان دارد و دشمن نتوانسته همهٔ وسایل تبلیغاتی را از دست شما بگیرد».
«وظیفهٔ ما این است كه از حالا برای پایه ریزی یك دولت حقهٔ اسلامی كوشش كنیم، تبلیغ كنیم، تعلیمات بدهیم، همفكر بسازیم، یك موج فكری به وجود بیاوریم تا یك جریان اجتماعی پدید آید و كم كم توده های آگاه، وظیفه شناس و دیندار در نهضت متشكل شده و قیام كنند و حكومت اسلامی تشكیل دهند.»
امام به دعوت میان صفوف دانشگاهیان تأكید می ورزید زیرا فكر آنها بیش از دیگران باز است و بیش از سایر افراد با سلطه گری، دست نشاندگی، خیانت، چپاول ثروتها و غارت منابع سر ستیز دارند، وی همچنین به استفاده از فرصتهای اجتماعات كه اسلام فراهم آورده و چه بسا برای غیر مسلمانان به دشواری امكان پذیر باشد چون نماز جماعت، حج و جمعه دعوت می نماید:
«بسیاری از احكام عبادی اسلام منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است. عبارتهای اسلام اصولاً توأم با سیاست و تدبیر جامعه است. مثلاً نماز جماعت و اجتماع حج و جمعه در عین معنویت و آثار اخلاقی و اعتقادی حائز آثار سیاسی است. اسلام اینگونه اجتماعات را فراهم كرده تا از آنها استفادهٔ دینی بشود، عواطف برادری و همكاری افراد تقویت شود، رشد فكری بیشتری پیدا كنند، برای مشكلات خود راه حلهایی بیابند و به دنبال آن به جهاد و كوشش دسته جمعی بپردازند».
«ای فرزندان اسلام در بیان حجت خود برای مردم قوی باشید تا بر دشمن و تمام سلاحها و نظامیان و حامیانش پیروز شوید. واقعیتها را برای توده ها بیان كنید و آنان رابه قیام دعوت كنید. در بین افراد كوچه و بازار و كارگران و كشاورزان و دانشگاهیان روحیهٔ جهاد بدمید... همگان برای جهاد به پا خواهند خواست.»
این سخنان امام خمینی در بیش از ده سال پیش، اكنون به صورت یك واقعیت زنده در خیابانهای ایران دیده می شود. آن را می بینیم به گونه ای كه در هر شهروند به بار نشسته است. خبرنگار یكی از مجلات آمریكایی از یك شهروند معمولی می پرسد كه چرا فرزندش به مدرسه نمی رود؟ شهروند مسلمان پاسخ می دهد: «كدام مدرسه.. چرا نرود و در را دینش شهید نشود؟ اگر امام شهید سید قطب به روند رستاخیز اسلامی دعوت كرده و دریافته است كه این روند تا چه اندازه دشوار و طولانی است و اعلام نموده: «من می دانم فاصلهٔ میان تلاش برای تجدید حیات اسلام و به دست گرفتن رهبری طولانی است» ، امام خمینی این مطلب را مدنظر قرار داده و می گوید:
«هیچ عاقلی انتظار ندارد كه تبلیغات و تعلیمات ما به زودی به تشكیل حكومت اسلامی منتهی شود. برای توفیق یافتن در استقرار حكومت اسلامی احتیاج به فعالیتهای متنوع و مستمر داریم. این، هدفی است كه احتیاج به زمان دارد.»
وی جوانان مسلمان و توده ها را از دروغهای استعمار و دست نشاندگانش بر حذر می دارد كه آنان تلاش دارند در مغز ما القا كنند كه سیاست به معنای خباثت، حیله گری و زیركی است تا ما را از آن منصرف سازند، سپس به دلخواه خود در امور امّت دخل و تصرف كنند. وی همچنین از جوانان مسلمان درخواست می كند كه از انزوا بیرون آیند و تحصیلاتشان را به پایان برسانند و در این راه دشواریها را به هیج بگیرند تا برای حكومت اسلامی، پس از محو حكومت جور، برنامه ریزی كنند. وی معتقد است نابودی حكومت ستمگر پس از جریان تجدید حیات اسلام از طریق عوامل زیر انجام پذیر است:
۱) مقاومت علیه سازمانهای وابسته به حكومت ستمگر؛
۲) عدم همكاری با آن؛
۳) اجتناب از هر كاری كه سود آن به حكومت ستمگر می رسد؛
۴) تأسیس نهادهای قضایی، مالی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جدید.
مسئله مهمی كه در اندیشهٔ امام خمینی و عملكرد حكومت اسلامی در ایران قابل تأمل است، موضع گیری آن در قبال مسئلهٔ فلسطین است. این موضع حكایت از آگاهی استراتژیكی و تاكتیكی بس مؤثر و مهمی دارد كه سایر حركت های اسلامی باید در آن امعان نظر كنند تا از آن درس بگیرند، نه تنها در سطح نظری بلكه در سطح عملی. زیرا در جا زدن در سطح نظری موجب می شود كه هر اندیشهٔ سست و ناروا همچنان باقی بماند و به طور نادرست به ایفای نقش خود بپردازد.
امام خمینی ماهیت و نقش استعمار و چالش معاصر غربی علیه اسلام و تهاجم فرهنگی پس از آن را دریافته است. وی در عین حال پی برده بود كه اسرائیل نمایش واقعی این چالش، بلكه شدیدترین حضور چالش است و همچنان كه توفیق الطیب اندیشمند مسلمان می گوید:
«ما در اینجا با فرهنگ غرب به صورت یك جریان رودررو نیستیم بلكه در خود انسان غربی با آن مواجهیم، ما با اندیشه، اخلاق، علم و تمدن معاصر غربی نه به صورت محاورهٔ مسالمت آمیز بلكه به شكل برخورد حتمی مواجه هستیم... زیرا ما با آن نه به عنوان یك فرهنگ كه به شكل انبوه انسانی مواجهیم... با آن به عنوان اشغالگری رودررو هستیم كه ما را در برابر دو احتمال اجتناب ناپذیر قرار می دهد: زمین یا جنگ... زمین در اینجا به معنای تاریخ و ملت است».
توفیق الطیب متفكر مسلمان ادامه می دهد:
«اسلام به عنوان یك ایدوئولوژی و عربها به عنوان یك ملت با سرنوشت خود روبرویند.... محك این رویارویی فلسطین است.» این همان برداشت امام خمینی و برداشت استاد ابولاعلی مودودی در پاكستان است وقتی اعلام نمود: «مسئلهٔ فلسطین باید محور حركت اسلامی باشد.»
رابطهٔ حركت اسلامی ایران و فلسطین از همین جا نشئت می گیرد، البته بررسی عمیق این رابطه در چنین كتابی میسر نیست، ولی شاید بتوانیم به پاره ای از جوانب آن اشاره كنیم. حركت اسلامی همواره شاه را به سرسپردگی و حمایت از اسرائیل متهم نموده است. امام خمینی در كتاب حكومت اسلامی می گوید:
«هیئت حاكمهٔ ایران... طیارهٔ فانتوم می خرد تا نظامیان اسرائیل و عمال آن در كشور ما تعلیمات نظامی ببینند. اسرائیل – كه اكنون با مسلمانها در حال جنگ است و كسانی كه او را تأیید می كنند آنان نیز با مسلمانها درحال جنگ می باشند.»
در همان زمان كه بعضی از كادرهای حركت اسلامی در اردوگاههای انقلاب فلسطین آموزش نظامی می دیدند و همكاری تنگاتنگی میان دو طرف برقرار بود، امام خمینی اعلام می كرد كه به مبارزهٔ مسلحانه كمك می كند. ایشان فتوا می دهد كه اسرائیل باید از بین برود. امام در فتوای تاریخی خود گفته بود: بر دولتهای اسلامی و عموم مسلمانان واجب است كه اسرائیل، این عنصر فساد را از میان ببرند و در حمایت از انقلابیون كوتاهی نكنند و برای آنان جایز است زكات و سایر صدقات را در این امر سرنوشت ساز به مصرف برسانند.
وقتی كه استعمار و جدایی خواهان لبنان كوشیدند انقلاب فلسطین را تصفیه كنند، امام با صدور اعلامیه ای ابعاد توطئه را كشف و بر ضرورت فراهم كردن پشتیبانی برای مقاومت تأكید ورزید. به هنگام جنگ رمضان (اكتبر ۱۹۷۳) امام دو بیانیه صادر كرد و طی آن ملتها و دولتهای اسلامی را به حمایت از ملتهای عرب در رویارویی با دشمن غاصب صهیونیستی دعوت نمود و رهبران كشورهای اسلامی را نسبت به جرثومهٔ فساد صهیونیسم در قلب سرزمینهای اسلامی هشدار داد و آنها را به قطع صدور نفت به كشورهای طرفدار صهیونیسم فراخواند. همچنین از ملت مسلمان ایران خواست كه بی طرف نایستند و به منافع آمریكا و اسرائیل ضربه بزنند.
امام در نامه ای خطاب به یاسر عرفات در ۱۶ شوال می گوید:
«ما در قضیه فلسطین همیشه مخالف با شاه و اسرائیل و پشتیبانان آنان بوده و با شما همصدا بودیم.»
امام خمینی اسرائیل را به شركت در سركوب انقلاب اسلامی ایران متهم نمود. وی در بیانیه ای در مورخ ۱۵ شوال ۱۳۹۸ می گوید: چنان كه می دانیم كسانی كه با گلوله های مسلسلها فرزندان اسلام و پیروان قرآن كریم را درو كردند، از كماندوهای اسرائیل در قتل توده های شجاع و بی سلاح استعانت جستند.
این نگاهی سریع به اندیشهٔ امام خمینی و حركت اسلامی ایران است و در فصل آینده راجع به خود تشكیلات اسلامی سخن خواهیم گفت. مایلم قبل از پایان این فصل اشاره كنم كه انقلاب اسلامی ایران یك انقلاب اسلامی به معنای وسیع قرآنی است. انقلاب فرقه ای خاص نیست. وجوه مشترك میان دو بال مسلمانان تسنن و تشیع تقریباً بلكه عملاً پیكرهٔ این انقلاب را بر اساس خاستگاهها، هدفها، ابزارها، و انگیزه های آن تشكیل می دهند. اختلاف مطرح شده میان اهل سنت و شیعیان پیرامون امامت دوازده امام و عصمت امام هیچ تأثیری – مثبت یا منفی – بر ماهیت و خط سیر انقلاب نمی گذارد، ولی به منظور تكمیل واقع بینی بحث، ناگزیر هستیم به طور گذرا به اندیشهٔ تشیع بپردازیم.
نویسنده: فتحی شقاقی
منبع :كتاب " امام خمینی، تنها گزینه"
به نقل از سایت طریق جاوید
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید