شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نویسندگان و تحصیلات


یكی از رشته های هنری كه بیشترین ارتباط را با اندیشه و فرهنگ دارد، ادبیات و نویسندگی است. به گونه ای كه در جهان معاصر، در همه فرهنگها، نویسندگان در صدر شئون فرهنگی جا دارند و نسبت به سایر هنرمندان، از اعتبار فرهنگی خاصتری برخوردارند. از آن سو، رژیمهای غیر مردمی، ستمگر و استكباری، از میان همه هنرمندان، بیشترین بیم و خوف را از اهالی قلم دارند. به طوری كه بیشترین هنرمندانی كه تحت تعقیب، تهدید، ارعاب، بازداشت، زندان، شكنجه و حتی در مواردی در معرض سر به نیست شدن قرار می گیرند، همین گروه هستند. از آن سو، در رأس بسیاری از قیامها و انقلابها و حتی رژیمهای انقلابی معاصر، یك یا چند تن نویسنده قرار دارد (نمونه اش انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ روسیه، انقلاب اسلامی ایران و ساندنیستها در انقلاب نیكاراگوئه و… ). كه همه اینها، بیانگر اهمیت، تأثیر و برد قلم در این قبیل جوامع است. همچنان كه در رژیمهای قرار گرفته در حالت معمولی، از میان همان معدود كسانی كه از عرصه هنر به سیاست رو آورده اند، بیشترین افراد از سنخ ادیبان و نویسندگان هستند. با این همه، اینها غیر از خیل عظیم نویسندگان متعلق به قرون گذشته و متقدم است، كه حاملان و مروجان اندیشه ها، اعتقادات و فرهنگ مردم خوب بوده و با آثارشان، بر بینش و فرهنگ جامعه خود تأثیر می گذاشته اند، و از حكما و مشایخ دوران خود و حتی زمانهای بعد به شمار می رفته اند. نوشتن، همچنان كه خود عملی فردی است آموختن آن نیز می تواند فردی و شخصی باشد به این ترتیب كه شخص مستعد علاقه مند، پس از گذراندن یك سلسله آموزشهای عمومی پایه در زمینه خواندن و نوشتن و ریاضی و… ، صرفا از طریق شناخت و مطالعه كتابهای ارزشمند مرتبط با كار خود و نیز سیر در آفاق و انفس و سلوكهای درونی و معنوی و كسب تجارت عمیق و ویژه از زندگی و كشف و شهودهای خاص، به دانش و معرفت لازم برای كار خود دست می یابد. در عین حال كه با ممارست در نوشتن و بازنوشتن، مهارتهای مورد نیار برای این كار را به دست می آورد. با این ترتیب، غریب نیست كه می بینیم بسیاری از بزرگان و مشاهیر عرصه ادبیات در ایران و جهان، یا اصلا اهتمامی به طی مدارج تحصیلی مدرسی در سطح عالی نداشته اند، یا اگر تحت تأثیر شرایطی، وارد این عرصه شده اند، آن را نیمه تمام رها كرده اند. ضمن آنكه بیشتر نزدیك به همه آن عده از اهل قلمی كه چنین مدارجی را طی كرده اند، در رشته ای غیر مربوط به كار هنری خود تحصیل كرده اند، و بعدها نیز، عده زیادی از آنان – ولو برای گذارندن بهتر زندگی – به كار در آن رشته مشغول نشده اند.
در نقطه مقابل، در میان دانشجویان رشته هایی دانشگاهی مرتبط با ادبیات و هنر، ندرتا پیش آمده كه هنرمندی در آن رشته پرورده و فارغ التحصیل شود و منشأ اثر چشمگیری در مقوله ادبیات شود (حساب دوره های آموزشی غیر رسمی كوتاه مدت، جداست). به طوری كه اغلب این فارغ التحصیلان، اگر بعدها شغلی غیر مربوط با رشته تحصیلی خود انتخاب نكنند، در نهایت ممكن است به یك كارمند، مدیر و كارگزار هنری یا مدرس، مصحح، مفسر، حاشیه نویس (به تعبیر آل احمد: نبش قبر كن) یا منتقد متوسط آن رشته تبدیل شوند. چندان كه، این موضوع اكنون آن قدر معروف و مشهور است كه عده ای، از دانشكده های هنری، به عنوان محل كور كردن ذوق و استعدادهای هنری یاد می كنند. آن معدود نویسندگان و شاعرانی هم كه دارای مدارج تحصیلی دانشگاهی در رشته خود هستند یا غالبا نخست شاعر و نویسنده بوده اند و سپس – به خیال خود – برای افزایش دانش و مهارت حرفه ای شان به ادامه تحصیل در آن رشته پرداخته اند یا آنكه برای برخورداری از مزایای شغلی (مادی) و اجتماعی مدرك تحصیلی، به قیمت اتلاف سالیانی از بهترین دورانهای آفرینش هنری، و محروم ساختن خود و جامعه از حاصل خلاقیتهای این دوران، تن به این جبر اجتماعی داده اند. در عین حال كه، در پایان، چنانچه از هر یك از این دو گروه، درباره میزان فایده و تأثیر این تحصیلات در خلاقیت و آفرینش ادبی آنان بپرسید، غالبا، به طور قاطع خواهند گفت كه این دوره ها، به اندازه وقت و عمری كه از آنان گرفته، تأثیری قابل توجه در رشد و اعتلای كار آنان نداشته است. از اینها كه بگذریم، هنرمندان و نویسندگان بزرگ، در اوج شهرت و محبویت خود، نه تنها از اینكه به تحصیلات عالی در رشته هنری و ادبی خود نپرداخته اند ناراضی نیستند، بلكه بسیار از این امر راضی به نظر می رسند! حسرت و دریغی هم اگر باشد، برای كسانی است كه در كشورهایی با شرایط اجتماعی و حقوقی ما زندگی می كنند، و مجبورند برای گذران زندگی، در اداره و موسسه ای به كار مشغول باشند، چه، طبق قوانین جاری استخدامی، مبنای تعیین رتبه و پایه و حقوق برای كارمند، مدارك تحصیلی است. حال فرق نمی كند كه مستخدم، پیری در اوج قله مهارت و تجربه در عرصه قلم باشد و احتمالا جهانی نیز او را بشناسند یا جوانی كم سن و سال بدون هیچ گونه تجربه، كه تازه چند ماهی می شود كه از پشت نیمكت كلاس درس به آن محیط كار آمده باشد و در آن زمینه، هنوز هر را از بر تشخیص ندهد. (حساب كارهای مقطعی با قراردادهای آزاد، جداست. در اینجا بحث بر سر استخدامهای رسمی و دایمی است.) تازه، این در صورتی است كه مدرك تحصیلی آن جوان تازه كار، بالاتر از مدارك تحصیلی آن پیر كاركشته نباشد. این در حالی است كه در مشاغل آزاد، به ویژه كارهایی كه با مهارتها، تجارب و دانش فنی و حرفه ای فردی سر و كار دارد، هرگز چنین نبوده است و نیست. به هر رو، با حاكمیت وضع فعلی، یكی از حالات رابطه جامعه و نظام ما با این طیف از اهل قلم به یكی از چند صورت ذیل درمی آید، كه هیچیك مطلوب یا لااقل معقول نیست، و برای هم هنرمندان و هم جامعه، خسارتهای بزرگ به بار می آورد: الف. اگر سن و سال و حوصله و توان و استطاعتی برای این گروه از اهل قلم باقی مانده باشد، به ادامه تحصیل در یك رشته دانشگاهی – اغلب هر رشته ای كه قبول شوند – خواهند پرداخت. كه در این صورت، هم جای افراد چه بسا واقعا علاقه مند و نیازمند به آن رشته را پر خواهند كرد، و هم بخشی قابل توجه از عمر ارزشمند خود را در راهی غیر از آفرینش ادبی صرف خواهند كرد. (تازه اگر بعد از طی این سالیان، دیگر علاقه و حال و ذوقی برای آفرینش ادبی برایشان باقی مانده باشد!)
به عبارت دیگر، نظام ما، با دست خود، خیلی دیگر را به سمت مدرك گرایی كاذب سوق خواهد داد.
ب. اصلا به استخدام رسمی موسسات تابع قوانین استخدام كشوری در نمی آیند، و جذب تشكیلات های غیر رسمی می شوند. كه در این صورت، اداره ها و نهادهای دولتی و نیمه دولتی ما از قابلیتها و استعدادهای این افراد بی بهره خواهند ماند.
ج. تحت اجبار و فشار شرایط، به استخدام اداره ها و موسسه های تابع قوانین استخدام كشوری در خواهند آمد. كه در این صورت، از آنجا كه حقوقهای رایج براساس مدرك تحصیلی پایینشان بسیار پائین است و زندگی آنان را تأمین نمی كنند، به ناچار به كارهای اجرایی دوم و سوم نیز خواهند پرداخت. در نتیجه، وقت و توان چندانی برای آفرینش ادبی برای آنان باقی نخواهد ماند.
محمدرضا سرشار (رهگذر)
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید