یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عرفان نظری


عرفان نظری
عرفان نظری به تفسیر هستی می‏پردازد، درباره خدا و جهان و انسان بحث می‏نماید. عرفان در این بخش خود مانند فلسفه الهی است که در مقام تفسیر و توضیح هستی است و همچنانکه فلسفه الهی برای خود موضوع، و مسائل و مبادی معرفی می‏نماید. ولی البته فلسفه در استدلالات خود تنها به مبادی و اصول عقلی تکیه می‏کند و عرفان مبادی و اصول به اصطلاح کشفی را مایه استدلال قرار می‏دهد و آنگاه آنها را با زبان عقل توضیح می‏دهد.
استدلالات عقلی فلسفی مانند مطالبی است که به زبانی نوشته شده باشد و با همان زبان اصلی مطالعه شود، ولی استدلالات عرفانی مانند مطالبی است که از زبان دیگر ترجمه شده باشد. یعنی عارف لااقل به ادعای خودش آنچه را که با دیده دل و با تمام وجود خود شهود کرده‏است با زبان عقل توضیح می‏دهد. تفسیر عرفان از هستی، و به عبارت دیگر:
جهان بینی عرفانی هستی، با تفسیر فلسفه از هستی تفاوتهای عمیقی دارد. از نظر فیلسوف الهی، هم خدا اصالت دارد و هم غیر خدا، الا اینکه خدا واجب الوجود و قائم بالذات است و غیر خدا ممکن الوجود و قائم بالغیر و معلول واجب الوجود. ولی از نظر عارف، غیر خدا به عنوان اشیایی که در برابر خدا قرار گرفته باشند، هر چند معلول او باشند، وجود ندارد، بلکه وجود خداوند همه اشیاء را در بر گرفته است، یعنی همه اشیاء، اسماء و صفات و شؤون و تجلیات خداوندند، نه اموری در برابر او.
نوع بینش فیلسوف با عارف متفاوت است. فیلسوف می‏خواهد جهان را فهم کند، یعنی می‏خواهد تصویری صحیج و نسبتا جامع و کامل از جهان در ذهن خود داشته باشد. از نظر فیلسوف حد اعلای کمال انسان به این است که جهان را آنچنانکه هست با عقل خود دریابد به طوری که جهان در وجود او وجود عقلانی بیابد و او جهانی شود عقلانی. لهذا در تعریف فلسفه گفته شده‏است:
«صیرورهٔ الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی‏» یعنی فیلسوفی عبارت است از اینکه انسان جهانی بشود عقلی شبیه جهان عینی. ولی عارف به عقل و فهم کاری ندارد، عارف می‏خواهد به کنه و حقیقت هستی که خدا است برسد و متصل گردد و آن را شهود نماید. از نظر عارف کمال انسان به این نیست که صرفا در ذهن خود تصویری از هستی داشته باشد، بلکه به این است که با قدم سیر و سلوک، به اصلی که از آنجا آمده است باز گردد و دوری و فاصله را با ذات حق از بین ببرد و در بساط قرب از خود فانی و به او باقی گردد.
ابزار کار فیلسوف، عقل و منطق و استدلال است، ولی ابزار کار عارف، دل و مجاهده و تصفیه و تهذیب و حرکت و تکاپو در باطن است. بعدا آنجا که درباره جهان بینی عرفانی بحث‏خواهیم کرد، تفاوت آن با جهان بینی فلسفی روشن خواهد گشت. عرفان و اسلام عرفان، هم در بخش عملی و هم در بخش بصری، با دین مقدس اسلام تماس و اصطکاک پیدا می‏کند، زیرا اسلام مانند هر دین و مذهب دیگر و بیشتر از هر دین و مذهب دیگر روابط انسان را با خدا و جهان و خودش بیان کرده و هم به تفسیر و توضیح هستی پرداخته است.
قهرا اینجا این مساله طرح می‏شود که میان آنچه عرفان عرضه می‏دارد با آنچه اسلام بیان کرده است چه نسبتی برقرار است؟ البته عرفای اسلامی هرگز مدعی نیستند که سخنی ماوراء اسلام دارند، و از چنین نسبتی سخت تبری می‏جویند. برعکس، آنها مدعی هستند که حقایق اسلامی را بهتر از دیگران کشف کرده‏اند و مسلمان واقعی آنها می‏باشند. عرفا چه در بخش عملی و چه در بخش نظری همواره به کتاب و سنت و سیره نبوی و ائمه و اکابر صحابه استناد می‏کنند.
ولی دیگران درباره آنها نظریه‏های دیگری دارند و ما به ترتیب آن نظریه‏ها را ذکر می‏کنیم:
الف) نظریه گروهی از محدثان و فقهاء اسلامی. به عقیده این گروه، عرفا عملا پایبند به اسلام نیستند و استناد آنها به کتاب و سنت صرفا عوامفریبی و برای جلب قلوب مسلمانان است و عرفان اساسا ربطی به اسلام ندارد.
ب) نظریه گروهی ازمتجددان عصر حاضر.
این گروه که با اسلام میانه خوبی ندارند و از هر چیزی که بوی «اباحیت‏» بدهد و بتوان آن را به عنوان نهضت و قیامی در گذشته علیه اسلام و مقررات اسلامی قلمداد کرد به شدت استقبال می‏کنند، مانند گروه اول معتقدند که عرفا عملا ایمان و اعتقادی به اسلام ندارند، بلکه عرفان به تصوف نهضتی بوده از ناحیه ملل غیر عرب بر ضد اسلام و عرب، در زیر سرپوشی از معنویت.
این گروه با گروه اول در ضدیت و مخالفت عرفان با اسلام وحدت نظر دارند، و اختلاف نظرشان در این است که گروه اول اسلام را تقدیس می‏کنند و با تکیله به احساسات اسلامی توده مسلمان، عرفا را «هو» و تحقیر می‏نمایند و می‏خواهند به این وسیله عرفان را از صحنه معارف اسلامی خارج نمایند، ولی گروه دوم با تکیه به شخصیت عرفا - که بعضی از آنها جهانی است - می‏خواهند وسیله‏ای برای تبلیغ علیه اسلام بیابند و اسلام را «هو» کنند که اندیشه‏های ظریف و بلند عرفانی در فرهنگ اسلامی با اسلام بیگانه است و این عناصر از خارج وارد این فرهنگ گشته است، اسلام و اندیشه‏های اسلامی در سطحی پایین‏تر از اینگونه اندیشه‏ها است. این گروه مدعی هستند که استناد عرفا به کتاب و سنت صرفا تقیه و از ترس عوام بوده است، می‏خواسته‏اند به این وسیله جان خود را حفظ کنند.
ج) نظریه گروه بی‏طرفها. از نظر این گروه، در عرفان و تصوف خصوصا در عرفان عملی، و بالاخص آنجا که جنبه فرقه‏ای پیدا می‏کند بدعتها و انحرافات زیادی می‏توان یافت که با کتاب الله و با سنت معتبر وفق نمی‏دهد. ولی عرفا مانند سایر طرقات فرهنگی اسلامی و مانند غالب فرق اسلامی نسبت به اسلام نهایت‏خلوص نیت را داشته‏اند و هرگز نمی‏خواسته بر شد اسلام مطلبی گفته و آورده باشند. ممکن است اشتباهاتی داشته باشند همچنانکه سایر طبقات فرهنگی مثلا متکلمین، فلاسفه، مفسرین، فقهاء، اشتباهاتی داشته‏اند; ولی هرگز سوء نیتی نسبت به اسلام در کار نبوده است. مساله ضدیت عرفا با اسلام از طرف افرادی طرح شده که غرض خاص داشته‏اند یا با عرفان و یا با اسلام.
اگر کسی بی‏طرفانه و بی‏غرضانه کتب عرفا را مطاله کند، به شرط آنکه با زبان و اصطلاحات آنها آشنا باشد، اشتباهات زیادی ممکن است بیابد ولی تردید هم نخواهد کرد که آنها نسبت به اسلام صمیمیت و خلوص کامل داشته‏اند.
ما نظر سوم را ترجیح می‏دهیم و معتقدیم عرفا سوء نیت نداشته‏اند، در عین حال لازم است افراد متخصص و وارد در عرفان و در معارف عمیق اسلامی بی‏طرفانه درباره مسائل عرفانی و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقیق نمایند. شریعت، طریقت، حقیقت یکی از موارد اختلاف مهم میان عرفا و غیر عرفا، خصوصا فقهاء نظریه خاص عرفا درباره شریعت و طریقت و حقیقت است.
عرفا و فقها متفق القول‏اند که شریعت، یعنی مقررات و احکام اسلامی مبنی بر یک سلسله حقایق و مصالح است. فقهاء معمولا این مصالح را به اموری تفسیر می‏کنند که انسان را به سعادت، یعنی حد اعلای ممکن استفاده از مواهب مادی و معنوی می‏رساند. ولی عرفا معتقدند که همه راهها به خدا منتهی می‏شود و همه مصالح و حقایق از نوع شرائط و امکانات و وسائل و موجباتی است که انسان را به سوی خدا سوق می‏دهد. فقها همین قدر می‏گویند:
در زیر پرده شریعت (احکام و مقررات) یک سلسله مصالح نهفته است، و آن مصالح به منزله علل و روح شریعت به شمار می‏روند. تنها وسیله نیل به آن مصالح عمل به شریعت است. اما عرفا معتقدند که مصالح و حقایقی که در تشریع احکام نهفته است از نوع منازل و مراحی است که انسان را به مقام قرب الهی و وصول به حقیقت‏سوق می‏دهد. عرفا معتقدند که باطن شریعت «راه‏» است و آن را «طریقت‏» می‏خوانند، و پایان این راه «حقیقت‏» است‏یعنی توحید به معنیی که قبلا به آن اشاره شد که پس از فناء عارف از خود و انانیت‏خود دست می‏دهد. این است که عارف به سه چیز معتقد است:
شریعت، طریقت، حقیقت، معتقد است که شریعت وسیله یا پوسته‏ای است برای طریقت، و طریقت پوسته یا وسیله‏ای برای حقیقت. فقهاء طرز تفکرشان درباره اسلام همان است که در بخش درسهای کلام شرح دادیم. معتقدند که مقررات اسلامی در سه بخش خلاصه می‏شود:
۱) بخش اصول عقاید که کلام عهده‏دار آن است. در مسائل مربوط به اصول عقاید لازم است انسان از راه عقل، ایمان و اعتقاد تزلزل ناپذیر داشته باشد.
۲) بخش اخلاق. در این بخش دستورهایی بیان شده است که وظیفه انسان را از نظر فضائل و رذائل اخلاقی بیان می‏کند و علم اخلاق عهده‏دار بیان آن است.
۳) بخش احکلم است که مربوط به اعمال ورفتار خارجی انسان است و فقه عهده دار آن است. این سه بخش از یکدیگر مجزا هستند. بخش عقائد مربوط است به عقل و فکر، بخش اخلاق مربوط است به نفس و ملکات و عادات نفسانی، بخش احکام مربوط اس به اعضاء و جوارح. ولی عرفا در بخش عقائد، صرف اعتقاد ذهنی و عقلی را کافی نمی‏دانند، مدعی هستند که به آنچه باید ایمان داشت و معتقد بود باید رسید و باید کاری کرد که پرده‏ها از میان انسان و آن حقایق برداشته شود.
و در بخش دوم همچنانکه قبلا اشاره شد، اخلاق را که هم ساکن است و هم محدود کافی نمی‏دانند، به جای اخلاق علمی و فلسفی، سیر و سلوک عرفانی را که ترکیب خاص دارد پیشنهاد می‏کنند. و در بخش سوم ایراد و اعتراضی ندارند، فقط در موارد خاصی سخنانی دارند که احیانا ممکن است بر ضد مقررات فقهی تلقی شود.
عرفا از این سه بخش به «شریعت و طریقت و حقیقت‏» تعبیر می‏کنند و معتقدند که همانگونه که انسان واقعا سه بخش مجزا نیست، یعنی بدن و نفس و عقل از یکدیگر مجزا نیستند، بلکه در عین اختلاف با یکدیگر متهد اند و نسبت آنان با یکدیگر نسبت ظاهر و باطن است، شریعت و طریقت و حقیقت نیز این چنین‏اند، یعنی یکی ظاهر است و دیگری باطن و سومی باطن باطن; با این تفاوت که عرفا مراتب وجود انسان را بیش از سه مرتبه و سه مرحله می‏دانند، یعنی به مراحل و مراتبی مارواء عقل نیز معتقدند و ان‏شاء الله بعدا توضیح خواهیم داد.
منبع:أشنایی با علوم اسلامی (کلام -عرفان -حکمت عملی)
شهید مطهری
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید